
خبر در گذشت دکتر جبارزاده مرا به فکر فرو برد . نمی دانم روی چه حساب وکتابی از میان آنهمه خاطراتی که داشتیم بلافاصله دو خاطره در ذهنم جان گرفت که یکی از آنها را در اینجا ذکر می کنم:
تلفن ثابت روی میزم به صدا در آمد. از آن طرف خط یکی از کارشناسان محترم استانداری احوالپرسی کرد و از من خواست هرچه زودتر در دفتر شورا حضور یابم.
دقایقی بعد خود را به دفتر شورا رساندم. کارشناس محترم گفت:《دکتر جبارزاده سلام رساندند گفتند من آقای فرزانه را می شناسم آدمی نیست که تخلف بکند جسور است و از حقوق شهرش کوتاه نمی آید . سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید مرا ببخشد اینقدر گزارش بر علیه ایشان آمده که مجبورم صحت و سقم گزارش را بدانم.》
گفتم :《گزارشاتی که پشت سرمن ارسال شده است حاوی چه نکاتی است؟》.
کارشناس محترم جواب داد:《پی در پی نوشته اند شما از زمانی که به عضویت شورا درآمده اید ۲۴نفر از فک و فامیل های خودتان را به استخدام شهرداری در آورده اید.》
همه چیز مشخص شده بود. زحمت زیادی هم نداشت . سریعا از آنها خواستم به شهر بروند و اگر از این شهر ۱۲هزارنفری ۲۴ نفر ؛ با قرابت نسبی و سببی -چه پیر باشند و چه جوان؛چه زن باشند و چه مرد- برای من پیدا کردند برگردند و استعفای مرا از شورا دریافت دارند.
تعجب شان برانگیخته شد . مخبران کذاب معلوم بود چه کسانی بودند . بیش از چند نفر نبودند. شب و روز هم در فضای مجازی و سطح شهر ؛ خود را لوداده بودند .
بعد از دقایقی پیشنهاد دوم خویش را ارائه کردم:
》تشریف ببرید امور مالی و از زمان شروع به کار من پرونده کسانی را که جذب شده اند را بخواهید و اگر با من نسبتی داشتند را اخراج کنید.》...
تنها یک نفر بعد از شروع به کار شورای دور چهارم مشغول به کار شده بود که آنهم هیچ نسبتی با بنده نداشت....
این نمونه ای از موانع تراشی و جلوگیری از خدمت بود که نقل شد....
خداوند روح دکتر جبارزده را شاد گرداند.