باغستان محرم فرزانه | ||
|
ویرانه های دارالاماره محل استقرار ابن زیاد است، نرسیده به منزل منسوب به حضرت علی (ع) در سمت چپ ویرانهای جلب توجه میکند که «طمار» نام داشته و سعد بن ابی وقاص اولین احداث کننده آن در سال 17 هجری بوده است. دارالاماره (=دارالعماره) قصری است که شاهد به شهادت رسیدن مسلم و هانی و مختار بوده و حتی محل نمایش سر امام حسین (ع) و شهدای کربلا بوده است. نقل میکنند که عبیدالله بن زیاد در دارالاماره با چوب دستی به سر مطهر امام حسین(ع) جسارت کرد. اداره آثار باستانی عراق، بررسیهایی درخصوص دارالاماره انجام داده و اعلام کرده: «دارالاماره چهار دیوار به طول 170 متر داشته که ارتفاع متوسط آن 14 متر بوده است هر دیوار از ضلع خارجی به 6 برج نیم دایره متصل بوده و فاصله هر برج با دیگری 60/24 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است. بنای محکم قصر و نوع مهندسی آن، دارالاماره را از هجوم خارجی مصون میداشته است. کنار برخی درهای اصلی آن نیز اتاق هایی به عنوان زندان و مطبخ بوده است». صد افسوس که شرایط حاکم بر عراق آزادی عمل از علاقهمندان را سلب کرده است. نمیتوان آزادانه به اماکن رفت. با کسی نباید وارد گفتگو شد. سفارش کردهاند که در صورت اهانت باید کوتاه آمد. به طور محدود میتوانم از کاروان جدا شوم و خیلی مختصر تصویربرداری کنم. اما امکان محاسبه و پرس و جو وجود ندارد و در جاهایی که دوربین به کار میآید قبل از هر چیزی آنها را میگیرند خیلی از اماکن سیاحتی، مذهبی و یا زیارتی در نزدیکی ما قرار دارند اما به لحاظ امنیتی نمیتوان ریسک کرد و وارد آنها شد. از درون تحت فشار قرار دارم ولی چاره دیگری باقی نمانده باید با شرایط موجود ساخت و با نبود امنیت کنار آمد. منزل منسوب به حضرت علی (ع) وقتی نام منزلی منسوب به حضرت علی (ع)، مراد شیعیان باشد دیدن و شنیدن این اثر و آن نام اینقدر در شتاب گرفتن ما دخیل است که پیران هم جان دوبارهای میگیرند و باز وقتی منزلی تعلق به حضرت امیر (ع) داشته باشد مسلم است که شاهد مناجاتها و شهادت و غسل و کفن او بوده است. این خانه در جنوب مسجد کوفه به فاصله 85 متر، دلدادگان را میپذیرد. در اصل این خانه از آن «امهای» خواهر حضرت علی (ع) بوده است. بنای فعلی سابقه چندانی ندارد ولی از لحاظ اصالت محلی (مکان) مورد وثوق میباشد. داشتن پسر نعمت است چند پیرزن آذرشهری از همان ابتدا، با ما هستند اما به علت بیماری و کهولت با صندلی چرخدار حرکت میکنند. فرزندان ذکور اینها به هر قیمتی و زحمتی که هست عرق ریزان و با تشنگی مادران را به اعمال و زیارت میرسانند. این مردان گرچه تحت فشار قرار دارند اما هم کار خود را میکنند و هم این فرصت را به وجود میآورند که مادرانشان به آرزوی خود برسند. من که خیلی خوشم آمده و به فکر فرو رفتهام که پسر صالح چقدر میتواند به درد آدم بخورد. خصوصاً که در روزهای از کارافتادگی فرزند پسر خیلی به کار میآید. بگذریم؛ ساعت 17/7 صبح به طرف مسجد کوفه حرکت کردیم و ساعت 7:40 به آنجا وارد شدیم ساعت 12:20 پس از اعمال زیارت از منزل منسوب به امام علی (ع) بیرون می آییم. گرما در حال پیشروی است و سرعت عمل و به تعویق نینداختن کار خیال ما را آسوده کرده است. زیرا از این به بعد شرایط با بالا رفتن دما برای زوار سخت میشود. باز هم بارگاه مقدس حیدری بعد از ظهر در بازار چرخی میزنیم و دست آخر به بارگاه مقدس حیدری پناه میبریم در صحن و یا در زیر قبه، گاه زانو میزنیم گاه چشمها را به ضریح میدوزیم تا از نور سیراب شوند. گاهی هم زار میزنیم و چشمها را میبندیم. گاهی داخل جمعیت میشویم و از ته دل صلوات میفرستیم. آنگاه نوبت به اذان مغرب و عشا میرسد از هر گوشهای مؤذنی اذان سر میدهند. در هر طرفی هم جماعتی به امامی اقتدا میکنند. با این وصف مشخص است که مکبر هم متعدد خواهد شد. راز این تعدد را نتوانستهام مکشوف سازم. همینطور به عنوان راز سر به مهر باقی میماند. امان از خود بینی دو نفر از همسفران، خیلی پیرند از روستاهای آذرشهر آمدهاند سالمند هستند و آنها را به تنهایی ثبتنام کردهاند. همراه ندارند. اما انصافاً مدیر راهنما خوب آنها را همراهی میکند گاهی هم هست که او نیست هوای آنها را دارم. یکی از این دو نفر حال و روز بهتری نسبت به دیگری دارد. امروز که به حرم حضرت مولا آمدهایم دومی چند قدمی نیامده از نفس افتاده. تا رسیدن به حرم خیلی مانده است. دوستان میروند من میمانم و بچهها و این دو نفر عصا به دست. پیرمرد از کار افتاده لاغر اندام به عصایش تکیه میدهد و از من میخواهد که برایش چرخ دستی (گاری) اجازه کنم جوان عراقی خوشحال از راه میرسد چهار هزار تومان میخواهد دو هزار تومان پیشنهاد میدهم. پیرمرد سوار میشود اما یک مرتبه هول و هراسی بر او مستولی میشود و میگوید: شما میروید و من گم میشوم ترا قسم به خدا بگو همولایتی هم پیش من بنشیند. اما هر چه خواهش و تمنا میکنیم طرف رضایت نمیدهد که در کنار دوست خود بنشیند. احتمال میدهم از هزینه گاری شانه خالی میکند به اتفاق آن پیرمرد سالخورده اطمینان میدهیم که هزینه برعهده او نیست و او تمایل نشان میدهد. با این حال هنوز بیش از دو متری گاری طی مسافت نکرده یکباره مثل دانه اسفند روی آتش از جا پرید و خود را به پایین پرت کرد. در حالی که به سرعت عصا به دست از ما فاصله میگیرد خطاب به من میگوید: ـ «آخر من با او یکی هستم؟؟ خیال میکند من هم توان رفتن ندارم». منزل آیت الله سیستانی در دل شوق دیدار آیت الله سیستانی داشتم از باب القبله جهت حرکتم را به سمت خانه معظم له تنظیم میکنم. آیت الله سیستانی ایرانیها را به حضور میپذیرند. خانه او مراقبت میشود و افراد مسلح که جلیقه ضد گلوله نیز به تن دارند سر کوچه باریکی ایستادهاند و با آمادگی کامل انجام وظیفه میکند. اجازه ورود به من نمیدهند. میگویند: فردا ساعت 9:30 صبح بیا و با آقا ملاقات کن. قبر مقدس اردبیلی جایی ندارم بروم به آغوش حرم باز میگردم به طور مستقل دقایقی را به قبر مقدس اردبیلی اختصاص میدهم . در روبروی اتاقی که در کناره مناره جنوبی است میایستم و عرض ارادت میکنم. سالها پیش از این، در آن سالها که فراغت بیشتری برای مطالعه داشتم و البته این مطالعات خارج از درس و مشق خیلی مرا از تحصیل به دور میانداخت حدس میزنم در یکی از شمارههای مجله «وارلیق» بود که شاید بعد از این مسافرت دیگر نتوانم مشخصات آن را پیدا کنم و بیاورم «ندانم کجا دیدهام در کتاب؟» درباره ازدواج والدین مقدس اردبیلی نکاتی را خوانده بودم که زیاد در زندگانیام اثر کرد و مسیرم را مشخص نمود. مختصری از آن زندگی نامه را که در ذهنم باقی است میآورم: پدر مقدس اردبیلی کنار جوی آبی نشسته بود. به ناگاه سیبی را در روی آب روان میبیند. دست میبرد و سیب را از آب میگیرد و آن را میخورد بعد از خوردن سیب پشیمانی سراسر وجودش را فرا میگیرد. به ذهنش رسید که این سیب مال دیگری است و من بدون اجازه آن را خوردهام اگر او حلال نکند به نزد خدا چه جوابی خواهم داشت؟ خیلی ناراحت میشود. بالاخره با خود اندیشید برخلاف جریان آب و رو به بالا حرکت کند تا ببیند که سیب تعلق به کدام باغ داشته است و مالکش کیست؟ رفت و رفت و رفت تا به باغی رسید که فهمید سیب از آن باغ به داخل آب افتاده و به دست او رسیده است. نزد صاحب باغ رفت و گفت: من سیب روان با جریان آب را گرفتم و خوردم اما چون مال شما بوده و اجازه نگرفته بودم حال نزد شما آمدهام که مرا حلال کنید باغبان چون به عظمت روحی و معنوی محمد اردبیلی پی میبرد پاسخ منفی داد: «من نمیتوانم شما را ببخشم». ـ «قیمتش هر چه باشد حاضرم بپردازم». محمد اردبیلی هر چه اصرار میکند و حلالیت میطلبد مرد قبول نمیکند بالاخره میگوید: به یک شرط شما را میبخشم دختری دارم که کور است، لال است و کر است. باید با او ازدواج کنی. پدر مقدس اردبیلی احساس میکند در بد مخمصهای گرفتار شده است با خود میگوید: اگر این مرد مرا نبخشد خداوند هم گذشت نخواهد کرد و اگر با دختری با این اوصاف ازدواج کنم جوانی و دنیای خود را تباه ساختهام هر چه بیشتر به خود فشار میآورد راه نجاتی نمییابد بعد از تأمل بسیار تصمیم میگیرد از این میان ازدواج را برگزیند. مراسم عقد برگزار شد و داماد داخل حجله شد و منتظر عروس ماند. عروس وارد شد. محمد اردبیلی دید حوریهای از حوران بهشتی است. در جمال و زیبایی هیچ نقصی ندارد و اندام دلربایی دارد بیرون آمد و به سراغ پدر دختر رفت. گفت: «دخترتان کو؟ مگر شما نگفته بودید چشم او نمیبیند؛ گوش او نمیشنود و زبانش حرف نمیزند». گفت: «آری من دروغ نگفتهام آن عروسی که پیش تو آمده است کور است بدین معنا که چشمش به هیچ نامحرمی نیفتاده است. اینکه گفتهام او کر است گوش او صدای نامحرم را نشینده و گفتهام لال است زبانش به دروغ باز نشده و غیبت و ناسزا از آن به دور بوده است. از خداوند دامادی طراز دخترم خواسته بودم که نصیبم شد» و حاصل این ازدواج فرزندی بینظیر گشت. قبر علامه حلی خب نوبت به علامه حلی میرسد. قبر حسن بن یوسف حلی در داخل اتاقی کنار مناره شمالی است و برخلاف مقدس اردبیلی که در اتاق بسته است قابل دسترسی میباشد. علامه حلی متولد سال 647 هجری و دانش آموخته محقق حلی وخواجه نصیرالدین طوسی است. قبر آیت الله خوئی دم دمای غروب برای قرائت فاتحه، همسر و بچههایم را نیز در صحن صدا میزنم. در ضلع شرقی صحن مطهر امیرالمؤمنین در مدخل مسجد الخضراء به اتفاق هم به این مرجع تقلید سلام و درود میفرستیم. آیت الله خوئی زمان جنگ در عراق بود. کوته فکرانی بودند که او را به کوتاهی متهم میکردند و بدون آنکه اطلاعاتی داشته باشند این مرجع عظیمالشأن را در جبهه دشمن میدانستند. روزی فرا رسید که آیت اله خوئی به دیار حق شتافت. رهبری بیانیهای در خصوص این مصیبت صادر کردند و تسلیت گفتند. آیت اله خوئی در جنگ تحمیلی به جواز صرف وجوهات شرعی در خوراک و پوشاک رزمندگان اسلام فتوا داد که این فتوا رژیم بعثی را خشمناک کرد و به جنون واداشت. مقام رهبری در بخشی از پیام تسلیت خود آورده بود: «عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت سرشار از آزمایشهای الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است». جا دارد به مطلب «وصال یار» در صفحه 199 که در خصوص آیت الله خوئی نوشته شده است اشارهای بکنیم: «سیدابوالقاسم خوئی در خوی ولادت یافت. ابتدا نزد پدرش مشغول به تحصیل شد سپس در 13 سالگی به نجف رفت و تحصیلات خود را در حوزه علمیه نجف ادامه داد و از محضر بزرگانی چون شیخ ضیاء الدین عراقی، شیخ محمدحسین اصفهانی و میرزائی نائینی کسب فیض کرد. او با استعداد و ذکاوت فوقالعاده در مدت زیادی از عمر خود با تدریس و تربیت شاگردان متعدد، بزرگترین جلسه درس حوزه علمیه نجف را به خود اختصاص داده بود وعلاوه بر آن، تألیفات متعدد و ارزشمندی در علوم مختلف اسلامی از خود به جای گذاشت. او همچنین در دوران مرجعیت خود با تأسیس مراکز علمی و دینی در سرتا سر جهان، خدمات چشمگیری به عالم تشیع کرد». بحر نجف این را از قلم نیندازم که وقتی زائران از حرم به سمت هتل حرکت میکنند در سمت راست تصویری نگاهها را جلب میکند. اینجا دریاچهای شور و کم عمق است که بحر نجف نامیده میشود کوفه 60 متر و بحر نجف 10 متر از سطح دریا ارتفاع دارند. کیفیت غذا پخت غذا گویا در آشپرخانه متمرکز صورت میگیرد و به هتلها فرستاده میشود. تا این لحظه غذاها اعم از صبحانه، نهار و شام با ذائقه ما مناسب بودهاند. آشپزهای عراقی آموزشهای لازم را دیدهاند و حقیقتا در طبخ غذا، ما جای خردهگیری نمیبینیم. جوانان عراقی نیز سر در کار خویش دارند و به پذیرایی مشغولند و به نظر میرسد که سعی دارند رضایت زوار را جلب نمایند بسته مأکولات به طور بهداشتی و البته متنوع در هر نوبت جلوی صندلی هر زائری قبل از نشستن گذاشته میشود. میوههای موجود بر روی میزها، علاوه بر اینکه حال آدم را جا میآورند مخصوصا زمانی که قاچی از هندوانه در میانشان باشد؛ گاهی نیز برخی مورد استفاده قرار نمیگیرند. زائران بعد از صرف غذا باقیمانده را برمیدارند و به اتاق خود میبرند. در طول روز همین میوهها و گاه نوشابههای گازدار زمانی که در بازدید هستند خیلی به دردشان میخورد. خلاء آسمان ایران و عراق پر شد ایران اعلام میکند که طرف عراقی برای اعمال فشار، صدور مجوز روزانه را با مشکل مواجه میسازد، بر اساس این ادعا عراق قصد دارد قیمت پروازهای هوایی را افزایش دهد. تا به حال چند بار اتفاق افتاده است که یا به طور کلی اعزام هوایی لغو شده ویا زائران با برقراری پرواز با هواپیما آمده و بعد از معطلیهای زیاد از راه زمینی بازگشتهاند. رخ ندهد. اخیراً که پروازهای زائران ایرانی به عراق لغو شده است ولی کاروان دوم از اسکو با شروع مجدد پروازهای هوایی خبر آمد که رسیدهاند و این موجی از خوشحالی به وجود آورد. امیدوارم آسمان و مرز زمینی ایران و عراق خالی از زائر نباشد. پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری شمسی. هتل ابن غازی. شب را به صبح رساندهایم. عقربههای ساعت هفت صبح را نشان میدهد. شب گذشته ساکهایمان را طناب پیچ کردهایم قرار است صبحانه و نهار در هتل صرف شود و بعد از صرف نهار به کربلا خواهیم رفت. ما بین صبحانه و نهار بار دیگر گشتی در حرم مقدسی اولین مظلوم تاریخ میزنیم. منزل امام خمینی در نجف 140 قدم معمولی از باب قبله در شارعالرسول تا منزل آیت الله سیدعلی حسینی سیستانی فاصله است، نیروهای سپاه بدر که سالها میهمان ما بودند و تحصیل را در ایران گذراندهاند و آموزشهای نظامی را طی کردهاند به شدت مواظب ایشان هستند. من به سرکوچه باریک بن بستی که در انتهایش خانه این مرجع تقلید واقع است زمانی رسیدم که چند دیپلمات و بنابه گفته یکی از محافظان؛ به اتفاق چند «وزیر» میخواستند به ملاقات بروند. اجازه رفتن به من داده نشد، انتظار من به آمدن یکی از مسئولین دفتر آیت الله سیستانی انجامید. او به سرکوچه آمد و پوزش خواست. با اهدای یک جلد از توضیحالمسائل خواست که فردا بیایم. اما توضیح دادم که ساعاتی دیگر رفع زحمت خواهیم کرد. چارهای نبود پرسان پرسان 140 قدم معمولی دیگر برداشتم و در سمت راست به خانه امام راحل (ره) رسیدم. این خانه در محله الحویش که یکی از محلههای قدیمی نجف و در غرب محله العماره و در کوچه 57 واقع شده است اما تخریب گردیده و درش بسته بود، سه طبقه دارد دفتر و مکتب امام خمینی هم که محل تدریس بوده چسبیده به همان منزل است سرکوچه یک کسبه عراقی وقتی در جواب سئوال من با دست اشاره کرد که منزل خمینی آنجاست بلافاصله با پررویی انعام هم خواست. دستش را جلو آورد. «انعام ما فراموش نشود!» تصاویری را به یادگار از جهات مختلف برمیدارم و از یک سو به اختلافات شاه و رژیم عراق در 1350 میاندیشم که امام در تبعید، با اینکه از دست شاه ظلمها دیده بود اقدامات حاکمان عراق را در اخراج ایرانیان مقیم و تعدی به میهن محکوم کرد و از سوی دیگر به یاد میآورم که در ایام داغ جنگ تحمیلی به صورت خیلی محتاطانه به گوشمان خورد که منزل امام را در نجف بهم ریختهاند و تخریب کردهاند. مسجد شیخ انصاری یکی از مساجد معروف نجف همین مسجد شیخ انصاری است. با منزل امام راحل(ره) 65 قدم معمولی فاصله دارد. مساحت مسجد 250 متر مربع است. نماز مغرب و عشا را سیدمهدی خراسانی و نماز ظهر و عصر را سیدمرعشی در اینجا اقامه میکنند. مسجد شیخ انصاری مسجدی است که امام خمینی (ره) در طول مدت تبعید 14 ساله خود در عراق آن را پایگاه علمی و مبارزاتی خودساخته بود و نماز جماعت را در آنجا اقامه میکرد در دوران اقامت طولانی در نجف سلسله درسهای خارج فقه نیز در اینجا تدریس کردهاند. در همین مسجد بود که مراسم ختمی در 10 آبان 1356 برای فرزندشان مرحوم سیدمصطفی خمینی برگزار شد و امام فقدان او را از الطاف خفیه الهی خواند. قبر سید مصطفی خمینی مقبره سید مصطفی خمینی بازگشایی شده است. در باب شیخ طوسی جنب گلدسته شمالی قرار دارد. بانوان را به اینجا راه نمیدهند و بسی حیف میدانم که بچهها فاتحهای برای فرزند برومند امام نخوانند. با مأمور مخصوص حرم صحبت میکنم تا اجازه دهد به همراه بچهها بر سر قبر سید مصطفی خمینی حاضر شوم. بعد از تعللی کوتاه رخصت میدهد. همسر و دخترانم را صدا میزنم، میآیند و به اتفاق هم به داخل اتاق کوچک میرویم و به آرامی دست بر قبر میگذاریم و فاتحهای قرائت میکنیم. شکوفایی حس وصال با اینکه براساس توصیه مدیر راهنما مبلغ 20 هزار تومان به مدیر هتل میدهم تا به عنوان انعام به کارگران هتل بدهد اما باز به صف در جلو در ایستادهاند و پول طلب میکنند. بناچار مبلغ 5 هزار تومان هم از خودم میپردازم بیرون از هتل هم کم نیستند کسانی که از سر نداری عرض حاجت میکنند و اغلب در پیادهرو آنها را میدیدیم و سعی میکردیم تا حد ممکن ناامیدشان نکنیم. بارها، در قسمت عقب اتوبوسی که معرف حضورتان است و ما را از مرز به اینجا رسانده به زور جا میدهیم، همسفران کلی خرید کردهاند. به فکر میافتم که از کربلا هم به همین اندازه اگر جنس خریداری شود قطعاً در پرداخت حقالزحمه صاحبان چرخ دستیها کم خواهیم آورد. ساعت 14 و 20 دقیقه حرکت آغاز میشود. بعد از یک ساعت و نیم خود را ناباورانه در شهر کربلا میبینیم فاصله 65 کیلومتری نجف تا کربلا طی شده اما هنوز محل اسکان ما را اعلام نکردهاند که کجا خواهد بود. همینطور که به کوچهای خاکی میپیچیم نمای ساختمانی نگاهها را به طرف خود جلب میکند بعد از لحظاتی محوطه سرسبز، باز و تماشایی آن چشم مسافران را مینوازد تا حدی که دخترانم ناخود آگاه فریاد میکشند: ای کاش این جا را به ما بدهند، چقدر زیباست. تابلوی بزرگی بر بام این بنا داد میزند: فندق قصرالاولیاء انتظار نداریم اینجا محل اسکان ما باشد اما کمی پایینتر پای راننده بر روی ترمز مینشیند. تا بدانیم که جای دنجی نصیبمان شده است. این مکان یک هتل سه طبقه است آسانسور دارد و فضاسازی محوطه بسیار عالی است و در داخل نیز آبشاری کوچک تدارک دیدهاند که چشم نواز میباشد. کارگران هتل کلاّ اهل بنگلادشاند جوانانی کوتاه قد، لاغر اندام و سیه چرده لباسهایی به رنگ زرشکی پوشیدهاندو کلاهشان هم به همان رنگ است. با دستور مدیر هتل اسباب و لوازم همسفران را به اتاقها میرسانند و کلیدها را تحویل میدهند. 270 دلار دریافت ماهیانه این کارگران بنگلادشی است، خنده زنانند اما در ورای این خندهها به راحتی میتوان پی برد که نیاز و احتیاج به معنی واقعی کلمه نهان است و سخت نیست پی بردن به این واقعیت. اتاقی که به ما میرسد سه تختخوابی است یخچال درجه سهای دارد مدیر راهنما برای اینکه لطفی در حق ما بکند کلید یک اتاق دیگر را به ما میدهد که دو تختخوابی است و تلویزیون هم دارد میگوید: چون چهار نفرید شبها شما از این اتاق استفاده کنید که اتاق مخصوصی است. توصیههای جدی مدیر راهنما جدیتر از نجف از همسفران میخواهد که در کربلا کارت شناسائی خود را به همراه داشته باشند و آن را به گردن آویزان نمایند اکثر دوستان از زمان حرکت این گردن آویز مخصوص را که حاوی کارت شناسایی است و نشانهای از پرچم پر افتخار میهن عزیزمان را دارد از گردن آویختهاند و در زیر پیراهن نهادهاند حتی در نجف در طرف دیگر کارت شناسایی کارت هتل نیز الصاق شد. به هر حال عراق است و هزار ماجرا، اگر حادثهای در طول سفر برای کسی رخ دهد تنها نشانه ردگیری همین گردن آویزها خواهند بود. کربلا؛ جلوه گاه عشق در چنین روزی (پنجشنبه) دوم محرم سال 61 هجری دومین نواده پیامبر اعظم (ص) از فاطمه الزهرا(س) به کربلا رسید. این بار پنجشنبه ما را نهیب زده تا چشمهایمان را رو به بارگاه پنجمین معصوم از چهارده معصوم نبندیم، در خیابان شهدا، صدای کوبیده شدن قلبم را به دیواره قفسه سینه میشنوم و از شدت آن لرزان میشوم. سیمای بارگاه مقدس سومین امام از ائمه اثنی عشر(ع) به دیدگان مینشیند، پست ایست بازرسیها را پشت سر میگذاریم. مداح نوحه میخواند دستها را بر سینه فرود میآوریم تا قلبمان بفهمد که تنها نیست. رو به باب رأسالحسین (ع) اشک میریزیم شاه بیتی که تکرار میکنیم این است: قبله جان دور حرمون، حرمون یا حسین یاتماز اوقانلی علمون، علمون یا حسین مداح ادامه میدهد: کرب و بلایه گله گر فرشته عطر یوی سوغات آپارار بهشته خوش دولاشیب بوینوموزابورشته عاشقه چوخدور کرمون، کرمون یا حسین ای دل عشاقه ویران شراره ایسته بیزی قان توکوله ن مزاره بوسه ویراق زینب اوپن مزاره سینه ده وارداغ غمون، نه غمون یا حسین آهنگی که مداح به کار میبرد خیلی دل نشین است. کیفیت کاربرد آهنگ همانند وزن در شعر هم گویای آثار درونی گوینده و سراینده است. یعنی از وزن شعر میتوان پی برد شاعر تحت تأثیر نابسامانی قرار داشته و یا متأثر از جو مساعد بوده است. گوهرشناسان با مقایسه وزنهای غزلیات سعدی و حافظ پی بردهاند که سعدی از آرامش نسبی روزگار برخوردار بوده ولی برعکس وی؛ حافظ دوره حزن و اندوه و پریشانی و نابسامانی را پشت سر گذاشته است. برای نمونه وزن هزج را که طبعی شادی آفرین دارد سعدی بیشتر از حافظ انتخاب کرده است. حال با این مقدمه میخواهم به این نکته برسم که این شعر ترکی با اینکه شکل کلیاش را از بحر سریع مسدس (شش تایی) مطوی موقوف نظیر: مفتعلن مفتعلی فاعلات، یا! ما همه فانی و بقا بستر است؛ گرفته و میبایستی شورآفرین باشد در عین حال با آهنگی که به کار میرود حزنآور هم میشود و اینگونه ذوق دیدار و غم مصائب امام را در اعماق جان توأمان به وجود میآورد. رفته رفته خورشید بیرمق میشود رنگ از رخسارش میپرد و نوید آمدن شب را میدهد بعد از سومین ایست بازرسی در سمت راست تل زینبیه را میبینیم ولی فعلا در برنامه زیارت دورهای نیست. راهی سمت چپ میشویم در حالی که محو حرمی هستیم که در سمت راست ماست* بین الحرمین و بارگاه عباس (ع) خیلی از عراقیها شب جمعه را به کربلا میآیند حضور پرحجم زائران عراقی امکان این را که ابتدا وارد حرم اباعبدالله (ع) شویم از ما سلب میکند. به بین الحرمین میرسیم و به احرام در میآییم. بینالحرمین صفا و مروه دلباختگان گشته؛ قیامتی برپاست. عاشقان بیشماری گرد هم آمدهاند گوشهایمان را میسپاریم به اذان مغرب زیراندازی را به امانت از عراقیها میگیریم نماز مغرب و عشا میخوانیم. ماندهایم که آیا به حضور امام شرفیاب خواهیم شد یا به حضور علمدار باوفایش؟ مدیر راهنما ما را به بارگاه ملکوتی حضرت ابوالفضل العباس (ع) راهنمایی میکند. حرم حضرت عباس (ع) یک عمر با خود گفته بودیم: «وئرنده غم منه اوز، هر مکاندا آغلامیشام دویونجا آغلاماغی کربلایه ساخلامیشام». یعنی: در هر جایی که غصهدار شدهام به گریه روی آوردهام ولی یک دل سیر گریه کردن را برای کربلا نگاه داشتهام. به کربلا بیایی و آرام باشی محال است. همانطور که در این چند ساعت دلهایمان طوفانی گشته و از خود بیخود شدهایم: چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم باب امام حسین(ع) انتظارمان را میکشد. فاصله 500 متری حرم امام حسین تا حرم عباس (ع) طی میشود. عظمت حرم عباس (ع) وجود ما را فرا میگیرد. ایوان غربی (بالا سر) ما را حیرت زده میکند. بهت زده گوشه ایوان جنوبی (طلا) را رد میکنیم. فضای عزت آمیزی حال و هوا را عوض میکند این چه فضایی است؟ غم و اندوه رخت بر میبندد هر چه به خود فشار میآورم به دقایق قبلی نمیتوانم برگردم. جو عوض شده است حرم عباس(ع) آدم را سبک میکند مشت مشت غرور بر اعضا و جوارح میپاشد. اینجا فرودگاه سربلندی و سرافرازی است صریح صریح؛ در کنار ضریح؛ با خود میگویم: مرا چه شد؟ بخت بسیاری از افراد برای رسیدن به این حرم بلند نیست؛ رازهای تلنبار شدهام چگونه به یکبار فرو خورده شدند؟ انگار ماندگارترین اثر حیرت افزایی که این مکان نورانی به مسافر دست میدهد همین دریافت عزتمندی است ابالفضل العباس روسفید است. سخن امام حسین در نهم محرم سال 61 هجری راتقدیم عباس میکنم:«بنفسی انت» جانم به قربانت چه چیز دیگر مگر میشود گفت؟آخر این چه حالی است که به من دست داده، هی زمزمه کردهام: «بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» حال که این ترس از من برداشته شده است و در کربلایم، در همسایگی مرادم. فراموش نکردهام که بارها و بارها این ابیات را شنیدهام و ورد زبان خود ساختهام: از جوانی به پیری رسیدم عاقبت کربلا را ندیدم پا به سن گذاشتهایم بیمناسبت نیست که نگران زیارت نکردن بارگاه شریفتان بودهایم اکنون به کربلا رسیدهایم. عباس! ما را به چه چیز امیدوار میسازی؟ این آرامش چیست که به میهمانت عطا میکنی؟ در این پیشامد حکمتی و سرچشمه این حکمت احتمال میدهم در نام عباس است. باورم شده بیجهت نام فرزند امالبنین را حیدر کرار عباس انتخاب نکرده، دلیل دارد، سراغ دلیلش را از بیت مرحوم سید صالح حلی میگیریم. للشوش عباس یریهم وجهه والوفد ینظر باسما محتاجها یعنی: اباالفضل در برابر جنگاوران، عبوس است و چهره اخم کرده خود را به آنها نشان میدهد اما مردم نیازمند چهره او را شاداب و بشاش مینگرند. در کتاب «قهرمان علقمه» آیت الله دکتر احمد بهشتی (چاپ اول 1374، انتشارات اطلاعات) پرده از این راز را کنار میزند و در سطور دلنشینی رمزگشایی را چنین عرضه میکند: «اگر اندکی بر تجارب زندگی امیرالمؤمنین مرور کنیم، بهتر میتوانیم حالات روحی او را حدس بزنیم. او پس از رحلت پیامبر (ص) متحمل سختیهای بسیار و تلخیهای فراوان شده است او میداند که رهروان حق از این پس چه مشکلاتی در پیش رو دارند و فردا و فرداها جانشینان واقعی پیامبر، با توطئههای بزرگ رو به رو خواهند شد... طرفداران حق نیاز به مردانی شمشیر زن دارند که همواره در برابر باطل، چهره را عبوس کنند و از جان و دل حق را یاری نمایند. نوزاد امالبنین همان است که پدر میخواهد و پدر همه آرمانهای خداپسندانه خود را در سیمای نورانی قمربنی هاشم میخواند و به همین جهت نامش را عباس مینهد... قمر بنی هاشم در برابر قوای اهریمنی دشمنان اهل بیت، عبوس بود و به سرکردهها و ابطال آنها فرصت نمیداد که نفس بکشند و خود را برای حمله یا دفاعی آماده سازند. نمیدانم اجازه دارم که عباس را نه بسیار عبوس بلکه بسیار عبوس کننده معنی کنم. یعنی او یگانه کسی است که دشمن را در میدان جنگ عبوس میکند و آرامش و رمق را از او میگیرد. جنگ قهرمانانه او در روز عاشورا، قلوب دشمنان را به تپش درآورد و امید به زندگی را از آنها سلب کرد و چهره آنها را عبوس و غمگین ساخت». شور وشعف بیحد و حصری، سراسر وجودم را فرا میگیرد. ماه بنیهاشم اعضا و جوارح را تحت تأثیر قرار داده است فخر عدنان انگار که چهره بشاش خود را نشان میدهد و لبخند نثارمان میکند. در بین الحرمین وقتی جمع مستان اندک اندک در ساعت مقرر رسیدند و به اتفاق هم آهنگ هتل کردیم در جمع دوستانه وضعیت روحی خودم را و همین حرفها را بازگو کردم و گفتم که تعجب من از این است که در حرم قهرمان علقمه، همه غصهها را به فراموشی سپردم و مصاحبت دوست نصیبم شد. دیدم که همه دارند این حالات را تائید میکنند و میگویند: این بارگاه با دوستان خود چنین میکند. عباس را باید از اعماق جان دوست داشت* مرا دردی است اندر دل آینه کربلا یک دوره هشت ساله از تاریخ معاصر را برای ما باز میتاباند. در بینالحرمین هوس شهدا به سرم میزند، پیوندی معنوی با شهدا برقرار میشود. به قفا مینگرم گنبد عباس است؛ به جلو مینگرم منارههای حرم امام حسین (ع) لحظهای فرا میرسد که گام برداشتن برایم میسر نمیشود به خاطرات سفر سوریه میاندیشم. به خود میگویم: شهدای ما اسیر نشدند شهدای ما به خون خویش غلتیدند و جان خود را برای حفظ میهن و عزت آموزههای حسینی اهدا کردند، از این رو وقتی در دمشق در حرم حضرت زینب بودم به ذهنم خطور نکرد که از شهدا نشانی بگیرم. اما در این سرزمین وضع فرق میکند احساس میکنم شهدا به استقبال آمدهاند. شهدا در اینجا حضور دارند ما آذریها در چنین مواقعی میگوییم: «فلانی نیسگیل ائله ییر» اینها مگوهای سری هستند و جز این نیستند اما قلم و کاغذ آنها را افشا خواهند کرد، بغضم گرفته است و لا به لای دیدگان بارانی به آسمان نظر میاندازم و میگویم: ای شهدا دیدید صادق آهنگران هم به کربلا آمد. در همین کربلا دعای کمیل خواند. صبح آدینهای در همین بینالحرمین مداحی کرد. نام شما را بر زبان راند. از جای خالی شما حرف زد چه شد که بدینگونه در عراق از شما سخن گفته شد؟ خود بهتر میدانید شهدای عزیز! با صدرنشین محفلتان یادگار حیدر کرار؛ اباالفضل علمدار خوش باشید ما که فراموش نکردهایم که چقدر به امام حسین (ع) ارادت داشتید. ما که از یاد نبردهایم چقدر از ته دل پرچمدارش را صدا میزدید. یا حسین و یا اباالفضل شعار پیشانی بندتان بود. رمز عملیاتهایتان هم همین بود. ما به نیابت از شما نیامدهایم شما سالهاست که کربلایی شدهاید ما نایبالزیاره شما هم نیستیم که آرامگاهتان اینجاست. ما میهمانیم و شما میزبان به صاحبخانه سفارش ما را بکنید. ماجرای یک دیدگاه در یکی از سالهای نزدیک، پای تلویزیونی که کمتر اتفاق میافتد بنشینم نشسته بودم یکی از روحانیون در حال گفتگو بود و از کربلا و حرمین صحبت میکرد به اعتقاد او در کربلا بهتر است ابتدا به حرم پرچمدار کربلا بروی و از او اجازه بگیری که به حرم حسین هم شرفیاب شوی. آن روحانی مثال هم زد: ابالفضل پاسدار است او وظیفه حفاظت برعهده دارد برای دیدن فرمانده باید به حضور او رفت و رخصت گرفت. با انتشار این دیدگاه برخی به این باور رسیدند که اگر شیعه از حضرت عباس اذن دخول نگیرد سنگینی فضای حرم امام حسین او را از پای درمیآورد. اکنون به قصد دریافت نظرگاه حجت الاسلام مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی به کتاب «سفر به عراق اشغالی» رجوع میکنیم با این توضیح که این اثر سال انتشار 1386 دارد و قدری با آنچه که ما گفتیم متفاوت به نظر میرسد از جمله ما از روحانی نام بردهایم ولی او از جوان متدین نام میبرد خلاصه خدشهای در اصل ماجرا نیست و هر دو به یک موضوع باز میگردد: «دیشب به حرم که میرفتیم دو جوان عرب در بینالحرمین جلو آمدند و سلام کردند و پرسیدند: اول باید به زیارت امام حسین رفت یا حضرت عباس؟ گفتم: امام حسین. یکی از آنها به آن دیگری نگاهی کرد و گفت دیدی من درست گفتهام. به یاد دعواهای بعضیها در ایران خودمان افتادم که با قاطعیت به مطالبی اعتقاد دارند و آنها را ترویج میکنند که هیچ پایه و اساس ندارد. از جمله در آخرین شب ماه مبارک رمضان همین امسال از شبکه 2 سیمای جمهوری اسلامی ایران دیدم و شنیدم که یک جوان متدین در یک برنامه که مربوط به زوجهای جوان بود میگفت: در سفر کربلا باید اول به حرم عباس رفت و برای رفتن به حرم امام حسین اجازه گرفت. معلوم میشود این قبیل بحثها در همه جا هست و شاید در عراق بیشتر از ایران رواج داشته باشد ص 76». راز جدایی حرمین اینکه چرا میان پیکر مطهر ابوالفضل و حسین بن علی (ع) و اجساد شهدای دیگر جدایی افتاده داستان غم انگیزی است برخی منابع همانند تاریخ طبری و ارشاد شیخ مفید گزارش دادهاند که امام حسین برای استقرار شهیدان خیمهای آماده کرده بود. در این خیمه اجساد شهدای بنیهاشم نهاده میشد گر چه اجساد شهیدان غیرهاشمی به این خیمه رسانده نشد و به قول شمسالدین در کتاب «انصار الحسین»: شاید این نظر که اجساد شهیدان غیرهاشمی در مکان دیگر قرار داده شده براین اساس باشد که امام حسین (ع) نتیجه نبرد را ارزیابی کرده و از پیش آگاه بوده که سرهای شهیدان به زودی قطع خواهد شد و این مسأله در شناخت هویت شهیدان که آیا از همراهان و یاران امام هستند یا از خاندان او مشکلاتی ایجاد خواهد کرد براین اساس، امام دو مکان را در نظر گرفت تا در یکی اجساد شهیدان بنیهاشم را نگهداری کند و در دیگری اجساد شهیدان دیگر را. با این وصف میبایستی ماه بنی هاشم نیز در این خیمه کنار سایر شهیدان بنیهاشم باشد ولی اینگونه نیست. آیت الله جوادی عاملی برداشت و تعبیر حکیمانهای دارند: نکته قابل توجهی که در اینجا وجود دارد پاداشی است که خدا در مقابل آن ایثارها به حضرت عباس (ع) داده است و آن ارائه مقام و موقعیت آن حضرت در همین دنیا به زائران و مشتاقان او است. به حسب ظاهر بدن عباس(ع) قطعه قطعه شد و امام حسین (ع) بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهدای دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرفراز سپاه امام حسین (ع) جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهی جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار گیرد و از آن طرف کرامتهای خاصی از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند و بالاخره همانطور که حیات، رزم و دلاوریهای او در میان سربازان حسین از برجستگی ویژهای برخوردار بود مضجع شریف و مرقد منور او نیز این برجستگی ویژه را در میان سایر مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالی که اگر در کنار سایر شهدا دفن میشد. هرگز چنین برجستگی را پیدا نمیکرد و تحتالشعاع مجموع شهیدان قرار میگرفت. همین را کم داشتیم تا چند ساعت دیگر شب به نیمه میرسد روزی پرکار و فشرده را پشت سر گذاشتهایم به هتل قصرالاولیاء باز میگردیم طبقه اول و دوم هتل، غذاخوری تر و تمیز و مرتبی دارد. ما در طبقه دوم به غذاخوری رجوع میکنیم. میزها و صندلیهای خوب با چیدمانی قابل قبول سرحالمان میآورد. یک امتیاز دیگر این هتل در این است که برخلاف نجف میشود بر سر میزهای خانوادگی رفت و به طور مستقل با خانواده بود. میزی که ما انتخاب میکنیم در داخل تراسی شیشهای است و زمانی که نظرها از آنجا به داخل محوطه چراغان شده سر میخورد جبههای از خیالها و احساسهای شاعرانه را در ذهن آدمی میگشاید. عراقیها برای اینکه بفهمانند سر ساعت باید در غذاخوری باشیم از دادن غذا امتناع میورزندحق با آنهاست ما خیلی دیر کردهایم اما آیا عمدی بوده است؟ نزدیک نیم ساعت بر سر جر و بحثها، تلف میشود قبول میکنند که کاروانیان را گرسنه نگذارند. سرویس دهی این هتل هم عالی است مانند نجف آبجوش هم در دسترس است با این تفاوت که در نجف باید فلاکس را میدادی تا عراقیها پر کنـــند و بعد چای کیسهای از آنها میگرفتی و داخلش میکردی، در کربلا فلاکسهای (= سماور) بزرگی در کنار در گذاشته شده است و افراد خود به اندازه مورد نیاز از آن بر میدارند. بعد از شام دستی به ملافهها و وسایل میکشیم و نیت میکنیم با استراحت خستگی روزانه را از تن بتکانیم و فردا را به بهترین شکل ممکن با آمادگی کامل درک نماییم. شب به نیمه رسیده است به ناگاه از صدای بلندگو کلافه میشویم این صدا آیا از حرم میآید؟ نه حرم که خیلی از ما دور است (یک کیلومتر) آیا در نزدیکی ما مسجدی است؟ آنطور که در روز روشن دیدیم مسجدی در این دور وبرها نبود. در آن طرف خیابان بنایی نه (9) طبقه در حال احداث است که کارگرها بعید است شب کار باشند و اگر هم مشغول کارگری باشند قطعا دعاخوان این وقت شب نخواهند بود. هر چه سعی میکنیم بیخیال باشیم نمیشود تا ساعتی از این پهلو به آن پهلو میشویم اما خوابمان نمیبرد. در اتاق را باز میکنم خود را به کنار نردهها میرسانم به پایین مینگرم زائران فارسی زبان هستند چهار زانو نشستهاند دعای کمیل میخوانند تنها همین را کم داشتیم مداح میکروفن را خیلی با ذوق و شوق چسبیده و دست بردار نیست از همان بالا التماس دعا میکنم. ساعتی از بامداد روز جمعه را پشتسر میگذاریم و نوبت به سینهزنی و عزاداری میرسد؟ همین آقایان و خانمها چه لذتی داشت چنانچه این دعا را در بین الحرمین و یا در خود حرمین میخواندند بویژه که هوا هم وضعیت خوبی دارد. مقام کف العباس در شمال شرقی حرم مطهر حضرت اباالفضل (ع) بین محله باب بغداد و باب الخان نزدیک باب علی الهادی (ع) حرم عباس (ع) داخل بازاری تنگ، مکان مقدسی است در ابتدای کوچه «الصخنی» که پنجرهای برنزی دارد نقاشی روی دیوار دو ساعد بریده شده را نشان میدهد. نوشته زیر آن چنین است: در این محل دست {راست} ابوالفضل (ع) {توسط یزیدبن رقاء جهنی} قطع شده است. در دیواره این زیارتگاه این دو بیت فارسی هم چشمها را به سوی خود فرا میخواند: افتاد دست راست خدایا زپیکرم بر دامن حسین برسان دست دیگرم دست چپم به جاست اگر نیست دست راست اما هزار حیف که یک دست بی صداست این محوطه مقدس محقر داخل در محوطهای است که در بالایش نیز هتلالحائری قد کشیده که بیریخت میباشد. توقف در مقام کف العباس از آنجا که صدای بازاریان را در میآورد و موجب ناراحتی آنان میشود سعی بر این است که کوتاه باشد. ای کاش هیچ ساختمان و مغازهای در این اطراف احداث نمیشد و آن نخلها بودند و صحرایی که بهتر فاجعه کربلا را تداعی میکرد. مقام دست چپ ابوالفضل (ع) در میانه مدخل بازار باب الخان منارهای است با پنجرههای برنزی و حاشیههای ایینه کاری شده که ادعیه و اشعاری نیز در خود دارد. اشعار عربی منسوب به شیخ محمد سراج میباشد. دست چپ جناب ابوالفضل العباس (ع) در این جایگاه از بدن جدا شده است. اشعاری عربی که بر کاشیهای مناره مقام دست چپ عباس نقش بسته است: ان فی هذا المکان انقطعت یسره العباس بحر الکرم هیهنا یا صاح طاحت بعدما طاحت الیمنی بجنب العلقمی اجردمع العین و ابکیه اسا حق ان تبکی بدمع عن دمع یعنی: در اینجا دست چپ دریای کرم عباس بریده شد و این بعد از قطع دست راست در کنار نهر علقمه بود. عباس خون خود را داد و حق آن است که تو برایش بگری و خون بباری. رجزهای آسمانی حاج آقا حسین زاده مداح کاروان عجب نوحهای را برگزیده است دشمن وقتی غافلگیرانه از پشت نخلها به سقای حسین (ع) حمله کرد و دست راستش را جدا کرد فرمود: والله ان قطعتم یمینی انی احامی ابداً عن دینی و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، بدانید من همواره از دین خــویش و از امامی که یقینش صادق است و یادگار پیامبر الهی است دست برنمیدارم. محل قطع شدن دست راست و دست چپ عباس که «کفین» خوانده میشود بهترین جا برای تکرار این رجز آسمانی است. باید دانست در این دو زیارتگاه دستهای علمدار کربلا قطع شده و مدفن دستهای بریده نمیباشد. جای مادران شهدا خالی؟ در کتاب «مقاتل الطالبین» ذکر شده پس از شهادت جانگداز عباس بن علی (ع) وقتی بشیر خبر را به مدینه رساند مادر مکرمه آن عالیمقام «خانم ام البنین» در قبرستان بقیع واقع در مدینه در حضور جمع و بیهیچگونه هراسی مرثیه سرود. این اشعار آنچنان سوزناک و غمانگیز بود که حتی مردان را متأثر کرد. لاتدعونی و یک ام البنین تذکرینی بلیوث العرین کانت نبون لی ادعی بهم والیوم اصبحت و لامن بنین اربعه مثل نورالربی قد واصلوالموت بقطع الوتین تنازع الخرصان اشلائهم فکلهم امسی صریحا طعین یالیت شعری اکما اخبروا بان عباسا قطیع الیمین یعنی: ای مردم مدینه؟ دیگر مرا امالبنین نخوانید که مرا به یاد شیران بیشه میاندازید. من پسرانی داشتم که مرا به خاطر آنها ام البنین میخواندند، اما دیگر فرزندی ندارم. چهار نفر چون پرندگان شکاری کوهساران بودند که در خون خویش غلتیدند و رگ حیات آنها قطع شد. بر سر پیکر بیجان آنها نیزهها به هم زده شد و تمامی آنها از ضربه نیزه به زمین افتادند ای کاش میدانستم آیا آنچنانکه خبر دادهاند، دست راست عباس قطع شده بود؟؟ جای عکس یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد ووراء من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد نبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع ید ویل علی شبلی امال برأسه ضرب العمد لوکان سیفک فی ید یک لما دنامنه احد یعنی: ای کسی که دیدی عباس بر گلههای گوسفند (گروه باطل) حمله میکرد و فرزندان حیدر همه چون شیران بالدار دنبال او بودند. به من خبر رسیده که ضربت سنگینی بر سر پسرم فرود آمده در حالی که دست نداشت وای بر من که سر پسرم از ضربت عمود پیچیده شد در حالی که اگر شمشیر در دست داشت کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت. شدهام دست به دامان تو ای اشک ببار باور کنید رو به خیمه که میگذاریم، خودم برای خودم مداحی میکنم بدجور در عوالم خود با روضه خوانی اردبیلیها جوش میخورم، داغتر از همیشه، استاد سلیم موذن زادهای کاش در اینجا بود سید محمد عاملی چه میشد که الان سر میرسید. صدای آنها سحاری معنوی است واقعاً مداحی اردبیلیها محشر است قدر آنها اکنون بهتر شناخته میشود، چارهای نیست همینطور که به حرم امام حسین نزدیک میشویم شعر استاد رحیم منزوی را از زبان سید محمد عاملی نافهگشایی میکنم: حسین شهبازیوه م سیندی یریم دعواده گل قارداش دوشوب شمشیر الیمده ن یالقیزام امداده گل قارداش جای عکس جای عکس منه ائله کرم قارداش سنه من نوکرم قارداش حسین مندن رضا اول عشقده ثابت قدم دوردوم یارالی باشی اون یئددی نفر جلاده تاپشیردیم اوزوم یاندیم فراقونده، ننه م زهرانی یاندیردیم گلیب الان باشیم اوسته ننه م زهرا ده گل قارداش سینیق کشتی کیمین دریاده لنگر سالمیشام تئز گل یئتیش فریادیمه دندانه شمشیر آلمیشام تئز گل عمود آلتدا، آچیق باشیله یالقیز قالمیشام تئز گل عجایب منظره م واردوغر انان اعضاده گل قارداش بحمدالله سرافرازم باشیمدا تاج عزت وار یارا اوسته یاراده یسه یئنه جسمیمده طاقت وار گله ن بیر یاره ویرسا گئتسه اوندا چوخ مروت وار ائله یاره ویرول لار گلموری تعداده گل قارداش کسیلدی قول لاریم پروا داخی سلب اولدی لشگردن منی یالقیز گوروب لشگر قاییتدی اوستومه بیردن ده ییب اوخ مشگه سوگئتدی خجالت اولدوم اصغردن... استاد رحیم منزوی اردبیلی در ادبیات مرثیه صاحب سبک است مرثیهای که شاعرش منزوی و مداحیاشی فرق نمیکند یکی از اردبیلیها باشد واضح است که قفل هر دل بستهای را باز میکند و به تسلیم وا میدارد. چنین قدرتی را از کجا به دست آوردهاند؟ در خود اردبیل معروف و مشهور است که خود شادروان استاد منزوی (متوفی 9 مرداد 1371) برای اینکه سوگنامهای برای حضرت رقیه (س) بنویسد ابتدا مسیری خاردار را بر میگزیند تا بداند که چه مشقاتی بر سر راه اسرا بوده است. منزوی این مسیر طولانی خاردار را چندین بار پای برهنه طی میکند و سوختن خیمهها و فرار بچهها را در ذهن خود مجسم میکند و نوحه میسراید. با این درجه خلوص و صداقت مسلم است که چه چیزی عاید شخص عاشق میشود* خیمه گاه در سمت جنوب غربی حرم مطهر امام حسین (ع) و در فاصله 250 متری آن، بهترین بستر (خیمه گاه) برای نجواهای عاشقانه گسترده شده است. خیمهها و چادرهای کشتی نجات و یاران او در این محل برافراشته بوده البته الان بنایی که ساخته شده است دارای قدمت چندانی نیست ولی نمادی از خیمههای افراشته؛ در حادثه عاشورا است . چهار بیت زیر در پیشانی سنگ مرمری بالای در ورودی خیمه گاه نقش بسته است. یا زائراً خیم الحسین بکربلا طف فی جوانبها مع ساجم فادا اوصلت الی خیام بنی الهدی اهل الفضائل من سلاله هاشم واذکر اباالفضل المضرج بالدما و علی الاکبرثم القاسم واذکر حسین السبطل ما قدهوی فوق الصعید ولایری من راحم یعنی: ای آن که به زیارت خیمهگاه حسین در کربلا آمدهای؛ اطراف آنرا با چشم گریان طواف کن. آنگاه که به خیمهگاه هدایت و اهل فضیلت نسل بنیهاشم رسیدی، اباالفضل (ع) خون آلود و علی اکبر و قاسم را به یادآر. و از امام حسین(ع) یادی کن که بر روی خاک افتاده و کسی به او رحم نمیکند. این ابیات جانسوز به پیشواز میآیند و مسلم است که آتش بر دل میزنند واقعا هم محیط سوزناکی دارد من که باز به تنهایی دیوانهوار میگردم. به غروب روز عاشورا میروم: نهیب توفان حیدری زینب؛ در غروب خونین روز عاشورا بر دل کفار اثر نمیکند. ددمنشان با آتش زدن خیمههای آل طه ستونهایی از آتش و دود بلند میکنند. بچهها دوان بر خارهای صحرا با پاهای برهنه با هجوم بیرحمانه مواجه میشوند اسب بیسوار فرزند رسول خدا که با یال خونین خبر شهادت حسین (ع) را رسانده بود معلوم نیست در کجاست؟ ضربات تازیانه بر سرزنان و کودکان فرود میآید فریادهای استغاثه و شیون از هر سویی میجوشد غوغای شادمانه و هلهله سنگدلانه سپاه یزید مانعی است بر جلوگیری از مصیبت، زینب با اینهمه سختی و مرارت نمیلرزد. از این به بعد او رهبر مبارزه خواهد بود. «خیمهگاه امروز {ی} محوطهای است که اطراف آن حجره مانند است و در وسط محوطه بنایی نمادین است که از جلو، حالت تنظیم خیمهها را میرساند و داخل آن جایگاه خیمه امام حسین و محراب آن حضرت و خیمه امام سجاد است در گوشه صحن این خیمهگاه خیمه حضرت قاسم قرار دارد. جای عکس (فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 184)». جایگاه خیمههای امروزی ظاهری ناهمگون با برخی منابع در اختیار زائر قرار میدهد. این اختلاف به کیفیت خیمههای حسینی در روز عاشورا باز میگردد. «فرهنگ عاشورا» کیفیت خیمههای حسینی را در روز عاشورا بدین شرح آورده است: 1ـ خیمه فرماندهی 2ـ خیمه امدادگران 3ـ خیمه سقاخانه و آبرسانی 4ـ خیمه شهدا 5ـ خیمه انبار6ـ خیمه نظافت و پاکیزگی 7ـ خیمه سنگری (فقط بعنوان سنگر استفاده میشده است) 8ـ خیمه حضرت سجاد (ع) 9 ـ خیمههای یاران 10ـ خیمههای بنیهاشم 11 ـ خیمههای خانوادگی (زنها، بچه ها) 12 ـ خیمه حضرت زینب. حجت الاسلام جواد محدثی در ادامه مینویسد: بنای فعلی ساختمان و قبه خیمه گاه ساخته «مدحت پاشا» برای پذیرایی ناصرالدین شاه و درباریان او بوده و به قولی هم «عبدالمومن دده» آن را ساخته است. منبع مؤلف در این زمینه «تراث کربلا» صفحه 111بوده است. آقای احسان مقدسی در «راهنمای اماکن زیارتی و سیاحتی عراق» نوشته است: این محل توسط سیدعلی طباطبایی (صاحب ریاض العلماء) ساخته شد او پس از حمله وهابیها به کربلا (سال 1217 هـ.ق) اقدام به ساختن باروی شهر کربلا کرد و در همان هنگام این خیمهگاه را نیز بنا کرد و این محل را به عنوان گورستان انتخاب کرد و نام قبلی آن را که «الطرف» بود به «المخیم» تغییر داد البته این منطقه در گذشتههای بسیار دور به محله «آل عیسی» مشهور بوده آل عیسی یکی از خاندانهای علوی ساکن کربلا بودند که نسبت و شجره نامه آنها به زیدبن علی بن الحسین(ع) میرسد». مطلب آقای مقدسی از لحاظ زمانی بیش از پنجاه سال جلوتر از اقدام مدحت پاشا میباشد. لذا باید گفت اقدام اولیه را سید علی طباطبایی انجام داده و بعدها بازسازی شده است* تل زینبیه امدن به کربلا اگر تنها یک بهانه داشته باشد آن بهانه میتواند «تل زینبیه» باشد تا آدمی فقط برای لحظهای از بلندای این تل چشم بگرداند و گودی قتلگاه را دید بزند و آنگه به عقب برگردد و خود را به جای زینب (س) بگذارد و بفهمد که دختر امیرالمؤمنین (ع) وحضرت فاطمه زهرا (س) چگونه به چشم خود نظارهگر بریده شدن سر برادرش بوده است پیکر خونین برادر را در قربانگاه میبیند و پیکر چاک چاک از سمکوب اسبان را مینگرد. چه کسی را میتوان در طول تاریخ بشر در صبوری با عقیله بنیهاشم مقایسه کرد؟ او «قهرمان غم» است زنیب کبری (س) از بالای این تپه صحنههای رزم را مشاهده میکرده است. حاج حسینزاده مرثیهای از «حسینی (سعدی زمان)» میخواند هنوز ابیاتی از آن را به خاطر دارم. گل بیر دولانیم باشیوا، گئت تا جداری زینبون قوربان گئدن یول لاریوا، جان فکاری زینبون هر یاندان اوز امیدیمی، کسدیم بوگون من بینوا بو چولده گوزتیکدیم سنه ای ماسوی اللهه رجا سنده گئدیرسن بس نئجه طاق ایله ییم؛ ائتمهییم نوا یوخ یئددی قارداش دان قالان بیر غمگساری زینبون وقتی خواندن این بیتها را ادامه داد: باغریمحسینقانباغلاییب وار محضرینده چوخ سوزوم آمما دیلیم دوتمور دییه م، مأیوسم عومرومدن اوزوم غصه گلوگیر ائله ییب ویرمیر آمان آغلار گوزوم وار حقی گوزده ن خون دل، گر ائتسه جاری زینبون کسی نبود از کاروان، که صحنه کربلا را پیش چشم خود مجسم نکند. تل زینبیه در 20 متری سمت غرب حرم کشتی نجات است با ارتفاع 5 متر از کف حرم واقع است بر روی این تپه فعلا مسجد کوچکی بنا شده است. در یک لحظه توانستم دوربین فیلمبرداری را به داخل اتاق ببرم اما طولی نکشید که مأمور عراقی از راه رسید و مانع ادامه فیلمبرداری شد. زیارت مجدد ساعت 11 صبح است بعد از تل زینبیه باز به حرم مطهر ابی عبدالله الحسین (ع) باز میگردیم به زحمت از لابه لای جمعیت میگذرم و به زیر گنبد میرسم و هر چه به ضریح مینگرم سیر نمیشوم. حضرت علی اکبر (ع) ضریح آن حضرت که متصل به ضریح امام حسین است در سمت قبر، یک متر عقب نشسته است با رسیدن به پایین پای آموزگار بزرگ شهادت در روضه شریف، مبهوت شبیه پیامبر شدم. این بیتها که از ایرج میرزاست به خاطرم آمد: رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت آن داغدیده را یک دوست زیربازوی او گیرد از وفا وان یک زچهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری بر او بنشاند گلاب و شهد تا تقویت کند دل محنت کشیده را یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند تا برکنندش از دل، خار خلیده را جمع دگر برای تسلای اودهند شرح سیاهکاری چرخ خمیده را القصه هر کسی به طریقی زروی مهر تسکین دهد مصیبت بروی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطر حسین (ع) چون دید نعش اکبر در خون تپیده را بعد از پسر؛ دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانة مرغ پریده را مدفن شهدای کربلا در پایین مزار حضرت قسمتی را با ضریحی نقرهای محدود ساختهاند و مردم آنجا را زیارت میکنند. اینکه همه پیکرهای مطهر شهدا در این نقطه باشد قطعی نیست زیرا طبق روایات تمام محوطه پایین پای سید الشهدا آرامگاه اجساد قطعه قطعه شده و با اسب لگدکوب شده و بی سر یاران امیر عرصه عشق و ایمان است. مقتل نویسان گفتهاند که پس از واقعه جانسوز عاشورا نوبت که به دفن رسید شهدا را طایفه بنی اسد در کنار امام حسین(ع) به خاک سپرد. به غیر از حربن یزید ریاحی که قبیلهاش یعنی بنی تمیم جسد پاک او را درچند کیلومتری (9 کیلومتری غربی شهر کربلا) دفن کردند وحبیب ابن مظاهر را در فاصلهای کمتر از بالای سر آرامگاه امام حسین(ع). قصه حضرت عباس نیز جداست که پیشتر از این گفته شده است بنابراین وجب به وجب این محوطه تقدس دارد و باید خیلی احتیاط به خرج داد. شیخ مفید در دارالارشاده نوشته است: چون ابن سعد از کربلا بیرون رفت، قومی از قبیله بنی اسد که اهل غاضریه بودند، به سوی اجساد امام حسین (ع) و یارانش پیش آمدند. بر آنان نمازگزاردند و پیکر مبارک امام حسین (ع) را همانجا که مقبره آن حضرت است دفن کردند و پسرش علی بن حسین (ع) را کنار پایش به خاک سپردند و برای شهیدانی که از خاندان امام حسین(ع) و همراه او بودند و دور و بر پیکر امام حسین (ع) اجسادشان به زمین افتاده بود، در زمین که پایین پای آن حضرت به خاک سپردند عباس بن علی (ع) را هم در مکانی که کشته شده بود و اکنون آرامگاه اوست دفن کردند. شیخ مفید در ادامه آورده است یاران امام حسین (ع) که همراه او شهید شدند، در اطراف امام دفن شدند. شمسالدین هم تحلیلی کرده و گفته است: به نظر میرسد که تنها بنیهاشمیان حاضر در واقعه کربلا در یک گور جمعی دفن شدهاند و شهیدانی که از بنی هاشم نبودند، در چند گور جمعی در اطراف امام به خاک سپرده شدهاند* روایت ابو مخنف مقتل در لغت به محل قتل گفته میشود حتی علاوه بر محل، زمان کشته شدن را نیز در برمیگیرد. در فرهنگ اسلامی اخبار و روایات حادثهای خونین، خاصه حادثه غمبار کربلا را مقتل گویند. یکی از مقتلهای اصیل که اعتقاد شامل حال او میشود. مقتل ابومخنف است من آنچه که از ابومخنف لوط بن یحیی (م 157) برگزیدهام ترجمهای ترکی است وآخرین ساعات عمر امام را به تصویر میکشد. نام اصلی کتاب «مقتل الحسین(ع)» و ابومخنف قدیمیترین مورخ کربلاست. مقتل الحسین را با عنوان «کربلا ماجراسی» شیخ عباس امامی کرکوکلو به ترکی برگردانده: «مالک بن نصیر کندی ملعون گلیب، امام حسین (ع) باشینا بیر قیلینج ووردو. قیلینج امامین باشینداکی دمیر تاسی کسیب باشینی یارالادی. قان آخیب دمیرتاسی دولدوردو. امام ایگیتلیکله و حیدر سایاغی دویوشوردو. یالقیز امام میداندا چوخ دایاندی هئچ کیم الینی حضرتین قانینا بویاماغا جرأت ائتمیردی هر بیر ائل طایفا، باشقاسینین او حضرتی اؤلدورمگینی ایسته ییردی. شمر جماعتی هایلادی: وای اولسون سیزه؟ اولدورون اونو، آنازماتمینیزه اگلشسین. زرعه بن شرکی تمیمی، حضرتین سول الینه بیر قیلینج ووردو. سونرا بیر قیلینج دا چیگنیه ووردو. حضرته ضعیفلیک اوزوئریب اوزو اوستونده یئره دوشدو. بو حالدا سنان بن انسی نخعی ملعون حضرتی بیر اوخلادیلدن سالدی. نهایت او معلون آتیندان ائنیب، امامسین نباشین کسدی. سونرا امام حسینین اگنیده کی بوتون گئییملری چیخارتدی قیس بن اشعث ملعون حضرتین قطیفه کوینگینی، اسحق بن حیوه حضرمی ایسه قیلینجینی گوتوردوله ر اسود اودی ملعون دا باشماغینی چیخارتدی. نهایت بحربن کعب ملعون حضرتین سروالینی سویوب بئله لیکله ده امامین نعشی میداندا عریان قالمیشدی. باز هم زیارت خورشید بی غروب آتش محبت و ارادت مکتوم دلهای ملتهب، مگر میتواند در کربلا برای لحظهای هم که شده زبانه نکشد؟ هر چه حسرت و غم فراق هست از زیر غبار زمان که رویشان نشسته بیرون میآیند بعد از ظهر دومین روز اقامتمان در کربلا کلاً به حرمین شریفین اختصاص مییابد. گودی قتلگاه در سمت جنوب غربی رواق جنوبی؛ محل قتلگاه قرار دارد. روز عاشورا در گودال قتلگاه پیکر مصباح هدایت از زوالجناح افتاد و روح مطهرش به اعلی علیین عروج کرد و امام حسین (ع) به جد خود محمد مصطفی (ص) پدر علی مرتضی(ع) مادر پاکیزه فاطمه زهرا(س) و برادر خود حسین مجتبی (ع) پیوست. آمده است پس از شهادت؛ هنگامی که پیکر مطهر حضرت در گودال قتلگاه افتاده بود به دستور عمر سعد ده نفر با اسب بر بدن امام حسین (ع) تاختند و بدن مطهر حضرت را لگد کوب سم اسبان خود کردند. مرقد حبیب بن مظاهر در سمت چپ رواق جنوبی (رواق حبیب بن مظاهر) در سمت بالای سرسید و سالار شهیدان؛ مرقد حبیب بنمظاهر اسدی واقع است آیت الله سید محسن امین در اعیان الشیعه نوشته است: گفته شده که بنی اسد، حبیب بن مظاهر را در یک قبر، جدا از دیگران، در بالا سر امام دفن کردهاند، همانجایی که هم اکنون مدفن او میباشد. این کار را از آن جهت کردند که حبیب، اسدی بود. برخی از علما نیز معتقدند جایگاه حبیب در میان اصحاب سالار شهیدان بسیار بالا بود و از این روز او را همراه با سایر شهدا دفن نکردهاند حبیب حافظ قرآن و صحابه خاص مولای متقیان و بزرگ قبیله بنیاسد و فرمانده جناح چپ سپاه عاشورا بوده است. مرقد سید ابرهیم مجاب در گوشه شمال غربی و در رواق غربی حرم مطهر معلم سدره نشین انسانیت، مرقد سید ابراهیم مجاب قرار دارد سید ابراهیم پسر محمد عباد و او پسر موسی بن جعفر (ع) است. آمدن صدام به ایران اکنون مخصوصاً میخواهم مطلبی را به یادداشتهایم بیفزایم تا در کنار نکات خواندنی آن متوجه شویم که اطلاع رسانی چقدر یک طرفه صورت میگیرد وخیلی از چیزها گفته نمیشود. زیرا در هیچ جا من ندیدهام که از آمدن صدام حسین به ایران سخن بگویند. اما دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در یکی از مقالاتش که عنوان «استخوانها بر ما حکومت میکنند» را داشت نوشته بود: نمیدانم بگویم یاد صدام بخیر یا به شر! این آدم در روزگار قدرت خود، زمان شاه بعد از فیصله قضیه اروندرود و امضای قرارداد الجزایر و اعتکاف بارزانیها در عظیمه کرج، موقعیتی پاییده بود و سفری به ایران کرد و به زیارت مشهد رفت و گویا پانصد هزار دلار هم برای تعمیرات مزار به مشهد پرداخته بود و این برای منظوری بود. بدین معنی که وقتی که به حضور شاه رسید گفت: یک خواهش دارم شاه گفت: بفرمائید. صدام گفت: قبر هارون الرشید در مشهد؛ جای مناسبی ندارد و علاوه بر آنکه امکان ندارد آن را توسعه دهیم یا تعمیر کنیم؛ این نیز هست که بعضی زوار ایران که در کنار آن عبور میکنند لزوماً یک لعنت نیز به هارونالرشید میفرستند و این برای ما عراقیها عیب است؟ از شاه اجازه میخواهم که بگویند استخوانهای هارون را با احترام از خاک درآوریم و با تجلیل به بغداد ببریم و در جای مناسبی، مثلا میدان عبدالرشید دفن کنیم شاه البته با پیشنهاد عجیبی مواجه شده بود که آمادگی جواب نداشت با همه اینها گفته بود: با این امر باید روحانیون همراهی کنند و میگویم مطالعه شود. البته دیگر به جایی نرسید و صدام هم منصرف شد و به جای آن بنای یاد بودی برای آشور بانیپال ساخت. سعدی خوش کلام میفرماید: چند استخوان، که هاون دوران روزگار خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد حقیقت آن است که آن روزها که هارون در مشهد دفن شد حاکم طوسی برای احترام به خلیفه، جسد را در باغ شخصی خود در سناباد دفن کرد و چند سال بعد، پس از شهادت حضرت امام رضا(ع) درگذشت. از جهت تجلیل و احترام مامون قرار گذاشت که پیکر حضرت امام رضا (ع) تنگاتنگ در کنار قبر پدرش خلیفه هزار و یکشب به خاک سپرده شود و همه اینها از جهت رعایت احترامات بود؟ اما چه میشود کرد با گردش روزگار و با حکم تاریخ، که روزی رسید که همان مردمی که به زیارت قبر حضرت امام رضا (ع) میرفتند وجوباً یک لعنت هم برای همسایه آن قبر شریف که هارونالرشید باشد میفرستادند. در به کدام پاشنه خواهد چرخید؟ عراقیها، دندانهای کینه را از ریشه نکندهاند عموما جو ضد ایرانی حکمفرماست و اگر وضع به همین منوال پیش برود هر چه تلاش شود آبی در دیگمان به جوش نخواهد آمد. فکر نمیکنم تنها ذائقه بعثی عامل باشد زیرا حداقل میدانیم که بیشتر کربلاییها ایرانی الاصلاند و پیداست که شیعه هم هستند ولی چندان از حضور ایرانیها دل خوشی ندارند. اگر بشود به خودروهای قراضه عراقیها که از نظر ساختار درخور نقل و انتقال نمیباشد اسم «تاکسی ون» گذاشت که عهدهدار جابجایی زائران از هتل تا 500 متری حرم مصباح پرفروغ هدایت هستند چه بدرفتاریهایی که در حق ایرانیها روا داشته نمیشود، چشمتان روز بد نبیند اینها که به اصطلاح به سرویس هتل تبدیل شدهاند چیدمان صندلیهایشان بسیار بد و سوار و پیاده شدن از آنها به علت صندلیهای تاشویی زاپاسی، معطلی ایجاد میکند بنابراین اولا مسافر بین راهی سوار نمیکنند (منظور مسافران زائر همان کاروان). ثانیا در مواجهه با زائران دمغ و بیحوصله هستند. کافی است ده نفر بچه و بزرگ سوار ون شوند اگر یازدهمی پدر بچه کوچولویی هم باشد حق سوار شدن ندارد و با چهره خشن و زمخت طرف عراقی روبرو میشود گاهی هم سرفرصت هزینههایی هم مطالبه میکنند که خلاف است و برعهده شرکت مجری عراقی است. آیا در به روی همین پاشنه عداوت خواهد چرخید؟ جیببری صبح وقتی از اولین پست ایست بازرسی رد شدیم عربی دشداشهپوش چفیه و عقال بر سر جلو آمد تا برای چفیه فروشیاش مشتری پیدا کند. یکی از دوستان مرندی سرگرم معامله با او شد و ما به راه خود ادامه دادیم البته میتوانستم از نقل جیب بری صورت گرفته خودداری کنم اما میبینم جایش اینجاست که آورده شود، بعد از دقایقی آن دوست خود را به ما رساند زیارتها را کردیم و برای صرف نهار به هتل بازگشتیم در آنجا بود که آن دوست مرندی پی برد دکمه دو جیب پیراهنش را باز کرده و از یکی صد هزار تومان و از دیگری کارت ملی را کش رفتهاند، شکی وجود نداشت که یارو (چفیه فروش) این کار را کرده بود ولی با چه سرعتی و چه مهارتی، صحبت از این جیب بری بود که دوست آذرشهری ما از راه رسید و به جمع ما پیوست و رو به دوست مرندی کرد و گفت: بگیر این کارت ملی را گم کرده بودی؟ یک عرب ساعتی قبل مرا دید و گفت: صاحب این کارت باید از کاروان شما باشد آیا او را میشناسی؟ من هم که عکس تو را دیدم تائید کردم و او از من انعام خواست دو هزارتومان گرفت و کارت را پس داد. مشخصاتی که او میداد با جیب بر چفیه فروش تطابق داشت. حرفی درباره همشهری ها عموماً به هر کجا که سفر میکنیم حتما با یکی از همشهریها هم روبرو میشویم اما برای اولین بار است که این بار در طول مسافرت غیبت آنان احساس میشود واین امر قدری برای ما تعجب آور و باور نکردنی است. شرارهای از شعاع عشق خورشید در سومین روز و به عبارتی آخرین روز اقامت در کربلا خوب میداند که دست به دامانش شدهایم تا زودتر از سمت ایران عزیزمان خود را ظاهر سازد. ساعات آغازین صبح است کاش اختیار این را داشتیم که بیشتر در کربلا میماندیم برنامه مدون زیارتی امروز «مقام صاحب الزمان»، «آب فرات» و«باغ امام صادق(ع)» است». که باز هم روال گروهی خواهد داشت. اندک اندک این سفرنامه در شیب پایان قرار میگیرد در عین حال امیدوارم که با این اقدام، گوشهای از وظیفه خود را به ائمه ادا کرده باشم. مقام صاحب الزمان (عج) از روبروی دروازه صاحب الزمان امام حسین (ع) معبری که در دو طرف آن مغازهها و چند هتل هم دیده میشوند به مقام امام زمان (عج) منتهی میشود این مقام در کنار شاخه رودخانه فرات که «نهر علقمه» و به اصطلاح عراقیها «نهر حسینیه» خوانده میشود واقع شده است. این مکان مقدس نیز زیر نظر ماموران عراقی قرار دارد و زائران در این مقام نماز میخوانند و نذر و نیاز میکنند. روایات زیادی در خصوص حضور امام زمان در این مکان مقدس نقل شده است. از مقام صاحب الزمان که خارج میشوی در سمت چپ پلی بر روی نهر علقمه بسته شده که در دو طرف سمت راست آن سکوهایی درست کردهاند تا زائران بتوانند در روی آنها بنشینند و عزاداری کنند. نهر علقمه ای علمدار دلاور ای سپهسالار لشکر باب لطف و سخا یا اباالفضل دردیمز وار آقا یا اباالفضل این، شاه بیت نوحهای است که مداحل میخواند و ما تکرار میکنیم و با سرشک دیده آتش درون را فرو مینشانیم میگویند پرچمدار رشید نهضت عاشورا در این حوالی وارد شریعه شد و دستهایش را از آب پر ساخت اما به یاد امام حسین(ع) و بچهها که تشنهاند افتاد و از نوشیدن امتناع ورزید. مشگ را از آب پرساخت و رو به خیمهها نهاد وقتی حضرت باب الحوائج به نهر علقمه میآمد میجنگید اما در بازگشت بنای جنگیدن نداشت دشمن ناغافل از پشت نخلها بر او حمله کرد... باغ امام صادق (ع) با پشت سر گذاشتن پل میان نخلستانها به مقام حضرت امام صادق (ع) میرسیم که معروف است این محل جایگاهی است که آن امام بزرگوار هنگام ورود به کربلا نخست در این محل با آب فرات غسل کرد سپس به زیارت قبر مطهر بزرگوارشان ودیگر شهدای کربلا رفتهاند. دلباختگان ائمه در اینجا نیز نماز برپا میدارند و نذر و نیاز میکنند. بناهای اینجا در زمان صدام تخریب شده است. ای فرات امروز از آن روزهایی است که دلمان میخواهد تا آنجا که مقدور باشد در کنار علقمه بمانیم و به قول شاعر علوی؛ سید راضی قزوینی بنیانگزار فضل یعنی عباس را فریاد بزنیم و در زیر لب برای خودمان این نوحه «خازن» را که یادآور دستههای شاخسی واخسی دوران کودکی و ایام جگرسوز محرم است تکرار کنیم: آخدون عالمده ندن کوه و بیابانه فرات اولمادون قسمت حسینه دونه سن قانه فرات قالدی لب تشنه کنارونده سنون شاه زمن قسمت اولدون سن او گون فرقه کفاره نده ن؟ فاطمه مهری دگلدون مگر ای قانه دونن؟ آل طلاهایه سن اولدون بئله بیگانه فرات گوردی عباس؛ حسین عترتی لب تشنه قالوب غیرتی جوشه گلوب چیگنینه بیرمشگ سالوب خشمله تیغ شررباری اله اول دم آلوب قویدی یوز غیظیله تا جانب میدانه فرات آه اودمدن کی حسین، یالقوز علمداری گوروب سر و تک، یئرده قد قامت سرداری گوروب ظلم اعدائیله دوشموش ایکی قول لاری گوروب سویله دی سیندی بئلیم، تف بئله دورانه فرات رسانه ملی در برابر اراده ملی از باغ امام صادق (ع) خارج میشویم در دو طرف بساط عراقیها پهن است و همه چیز به فروش میرسد ایرانیها خرید و عراقیها پول پارو میکنند آخرین افرادی که از کاروان به پل میرسند جمع چهار نفری ماست. به پل که میرسیم نگاهم به جمعیت پریشان سمت چپ میافتد دیدم که کاروان هوایی تور ما کنار علقمه عزادارند. عجب حسن تصادفی، روضهخوان کسی نیست جز همنام آقای حسینزاده این حسینزاده. با حسینزاده ما نسبت فامیلی دارد اما جوانتر از اوست ولی چنان مرثیه سرایی میکند که گویی واقعه عاشورا دوباره جان گرفته است و به قدری سوزناک و اصیل نوحهخوانی میکند که گویی به طور زنده صداهایی که با آنها خاطره داریم میشنویم: صداهایی جاودانی؛ صداهایی از جنس موذن زاده و عاملی که بخشی از حافظه جمعی ما برای عاشورایند. در کدام زمان و در کدام مکان میتوان به خلاء آواز محلی تا این اندازه پی برد و آنگاه به طور غیرمنتظرهای لحن جانسوز محلی را میهمان گوشها کرد و دل را با یاد دوست جلا داد؟ وضعیت نامطلوب آب فرات کاملاً با نگاه سطحی به آب نهر علقمه هم میشود فهمید که در حال حاضر این شاخه از فرات آلوده است اما برخی زائران بهداشت را رعایت نمیکنند این آب آلوده را مینوشند و یا به طور غیرمجاز دور از چشم مدیر راهنما با آن غسل میکنند. هستند کسانی که بطریهای خالی آب معدنی را از این آب آلوده پر میسازند تا به عنوان تبرک با خود ببرند. این آب در حال حاضر غیرقابل شرب است اصلا آب شرب عراق سالم و آشامیدنی نیست چه رسد به فرات امروزی که در مسیر خود پذیرای پسابها شده است. پسماندها و فاضلاب مسیر، سوغاتی فرات میشود و چیز کمی از لجن ندارد و بدبو است. اینکه اینهمه توسط مسئولین سفارش میشود که از آبهای معدنی پلمپ شده و مارکدار برای آشامیدن استفاده شود از این روست که آب رودخانههای دجله و فرات و چاه علقمه وحتی مسجد کوفه آلودگی بسیار بالایی دارند ولی برخی این توصیهها را جدی نمیگیرند و تن به بیماریهای مختلف میدهند. در عراق حتی نباید به آب سردکنها و ظرفهای آبی که در کنار خیابان و مسجد گذاشتهاند اعتماد کرد. ما در هتل آب معدنی سهم خود را بر میداریم و در یخچال میگذاریم و به محض خروج از هتل آنرا برمیداریم و نیاز خود را به آب آشامیدنی برطرف میکنیم. مسقف سازی اعتاب مقدسه صحن حرم امام اول شیعیان سقف ندارد اما حرم مطهر امام حسین سقفدار شده است تا جلوی ناراحتی در سرمای زمستان و اذیت گرمای تابستان گرفته شود عراقیها ادعا دارند حتی ساخت ایوانها نیز کار خودشان است و کاشیها نیز ساخت خودشان میباشد ولی چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است حجم بسیاری از این هزینه و کارها بر دوش هنرمندان و استادان معماری ایرانی است از اول هم همینطور بوده و سازههای حرمین ائمه اطهار در عراق معماری ایرانی اسلامی را برملا میکنند و بسیاری از سقفها و دیوارها نقش آفرین دستان استادان مبرز ایرانی در آیینه کاری و کاشی کاری است. سیم های برق و تلفن روزی پلیس راهنمایی و رانندگی، پیکانی را متوقف میکند با تعجب میبیند در پیکان نه نفر سوار شدهاند راننده و چند تن دیگر به التماس میافتند که جریمه نکند. پلیس میگوید جریمه نمیکنم به شرطی که یک بار دیگر پیاده و دوباره سوار شوید ما هم ببینیم و یاد بگیریم چگونه در این ماشین نه نفر آدم چاق وچله جا گرفتهاند؟ حالا سیم کشی عراقیها نیز چنین حکایتی دارد اینها چگونه سیم برق یا تلفن خود را تشخیص میدهند؟ بگذریم که واقعا منظره مشمئزکنندهای دارند که نگو و نپرس؟ بند لباس گهگاه از خاک خوردگی پاک میشود اما این همه بند به طور نامرتب و نامنظم معابر را تونل کردهاند. لغو سفر به کاظمین شرایط خاص حاکم بر سامرا که مدفن امام هادی و امام عسکری(ع) میباشد اصلا در برنامه زیارت نبود اما کاظمین که امام موسی بن جعفر (ع) و جواد الائمه(ع) در آن آرمیدهاند یکی از مقاصد مسافری بود. بالاخره ندانستیم کدام عامل یا عواملی باعث لغو این سفر گردید و حرکت به سوی کاظمین غیرمجاز شد اصرار اهالی کاروان هم مؤثر واقع نشد و این امر خیلی بر من گران آمد. بناچار با برقراری ارتباط با یک مأمور عراقی که به هتل ما سر میزد توافق کردیم که در قبال پرداخت 45 هزار تومان جمع چهارنفری ما را به کاظمین ببرند. او گفت: باید با چند مأمور آمریکایی هم هماهنگ کنم. بعد از چند ساعت خبر آورد که با پوشش امنیتی میتوان شمارا تا کاظمین رساند ولی در آن شهر هیچ تضمینی برای سلامتی شما از طرف ما و آمریکاییها وجود ندارد آنها نیز دستشان در کاظمین بسته است. قبلا در جلسه آموزشی و توجیهی توسط کارگزار توصیه و خیلی تأکید شده است که از هرگونه درگیری، اختلاف نظر و جدال خودداری شود و از ورود به مباحث سیاسی، اختلافات قومی و مذهبی اجتناب شود ما هم قبول کرده و از ابتدا بنا را براین گذاشتیم که با کسی حرفی نزنیم و از خیر خیلی چیزها بگذریم. روی این اساس بود که به وادی السلام هم نرفتم. تنها در کنار خیابان به گوشههای این قبرستان تاریخی و قدیمی چشم دوختم. زیرا این اماکن پوشش امنیتی ندارند و عراقیها به محض به دست آوردن فرصت ایرانیها را اذیت میکنند. رئیس حج و زیارت در این اواخر گفته بود: هر زائر ایرانی حدود 500 دلار برای عراق سودآوری دارد. ایران روزانه حدود 2 میلیون دلار برای این کشور سود میرساند سودآوری هر زائر ایرانی برای عراق از 4 برابر هر بشکه نفت صادراتی فراتر میرود. تغییر در مسیر اعزام زوار این نظر شخصی من است که اگر مسئولان بتوانند ترتیبی اتخاذ کنند که ایرانیان از مسیر ترکیه به سوریه بروند و در برگشت از مرز «ولید» وارد عراق شده و به طور همزمان به زیارت اعتاب مقدسه عراق مشرف شوند و به میهن باز گردند خیلی خوب خواهد بود و با یک تیر چند نشان زده خواهد شد. از قلب ما مپرس! طول سفر ما هیچگونه تغییری به خود ندید و بدون کاهش و افزایشی به ایستگاه آخر رسید، از اینرو امشب به اجبار اثاثیه و چمدانها را بستهبندی میکنیم و برچسبها را تکمیل کرده و روی آنها نصب میکنیم تا ساعت 4 بامداد روز یکشنبه 27 ماه اردیبهشت 88 هتل را به مقصد مرز مهران ترک نماییم. در پیچ و تاب وداع به طور خانوادگی نیمههای شب با امام سوم خود خداحافظی میکنیم. در بین الحرمین گام برمیداریم و بر اباالفضل العباس (ع) عرض ادب دوباره میکنیم در کفین «حسین، حسین و عباس، عباس» را زمزمه میسازیم به خیمه گاه سر میزنیم و در تل زینبیه با نالههای جانگذاز خواهر اباعبدالله همنوا میشویم. اوره ک غمین دئماقا بیر یانان دیل آختاریرام دوشوب صعوبته، حلال مشکل آختاریرام صاغا صولا دولانوب حسرتیله زار و ملول ایتورموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام دوشنده بلبل شوریده نون بهار الینه آلار اله گلینی ائله ر افتخار الینه دوشوب منیم گولوم اما بوچولده خارا لینه ایتوروموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام سولوبدی غنچه ده گللر عجب گلستاندور بو گللر اوستنه شبنم اولان قیزیل قاندور گولوم بویئره منیم شمرالینده خنداندور ایتورموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام همین مرثیه ترکی به فارسی برگردانده شده است آنجا که میگوید: گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را چمدان های مسافران کارتنهای مکعبی، جعبههای مکعب مستطیلی، چمدانهای طناب پیچ شده و گاه کیسه مشمعها نشانه وخامت اوضاع است. جاسازی اینها و راضی کردن راننده نیز نیرو و انرژی خواهد برد. حاج جلال جباری راننده را قانع میکند اما من میدانم که چندان پولی برای پرداخت به این راننده و جوانانی که در لب مرز با چرخ دستیهای خود اثاثیه را جا به جا خواهند کرد نمانده است. راه چاره در این خواهد بود که چهار چرخههای چوبی مرز را تا آنجایی که مقدور باشد از چمدانهای طناب پیچ پر کنیم. ما که زیپهای چمدان پارچهای خود را باز کردهایم تا حجم زیادی داشته باشد قفل رمزدار چمدان فایبرگلاس خود را به کار نبستهایم زیرا در لب مرز مأموران عراقی حتما آنها را تا باز نکنند دست برنخواهند شد با این حساب نیازی به قفل کلیدی هم ندیدهایم. پرواز را به خاطر بسپار بازگشت خود را از ساعت پنج بامداد از کربلا شروع کرده و از راه کربلا، بابل و از طریق دیوانیه (ساعت 20/8)، شوملی (ساعت 9)، کوت(ساعت 40/10) به مرز مهران میرسیم. کوت تا مرز 70 کیلومتر فاصله دارد. نهار بین راهی نیز در اینجا تحت تدابیر حفاظتی صرف میشود اما اینکه از حله به دیوانیه و از آنجا به شوملی بازگشتیم موجب ایجاد سئوال شد. در حالی که طبق نقشه میتوانستیم کربلا، بابل، حله، شوملی والنعمانیه را طی کنیم. حدس میزنم جا ماندن مانیفست در هتل موجب شد که مسیری این چنینی را در پیش بگیریم. بعد از چند تماس تلفنی با هتل توسط مدیر راهنما، بالاخره در جاده منتظر ماندیم و مانیفستهارا دریافت کردیم. وقت آن است که بنویسم: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است لالههای سنندج برای نماز صبح ساعت 30/4 روز دوشنبه در شهر سنندج پیاده شدیم از شهر سنندج تا دیوانیه و سقز به قدری گلهای سرخ رنگ به صورت خود رو خودنمایی میکنند که انگار مراتع را کشاورزان بومی با لاله وشقایق به زیر کشت بردهاند و این ارتفاعات اشتهار به نباتات صمغی و طبی متعدد دارند اما ارتفاعات سنندج و دیواندره بعد از یک استراحت شبانه انگار گونههای سرخ و دوست داشتنی خویش را برای شیفتگی و دلدادگیها بدون تعارف عرضه میکنند و چون سردماغ هستند ما هم اعتراف میکنیم که دل از کف دادهایم و شعر «حسرت ارموی» را به خاطر آوردهایم: نسیم نافه گشا آمد از دیار سنندج گشود نافه مشکین چوزلف یار سنندج زمین زمشعل گل گشت همچو وادی ایمن چراغ لاله برافروخت کوهسار سنندج رساند باد صبا مژده گل و برخاست خروش و ناله مرغان مرغزار سنندج خوشا هوای فرحبخش «خسروآباد»ش کزوست پر زریاحین و گل، کنار سنندج گل ریاض بهشت برین نخواهد شد به برگ و بوی گل روی گلعذار سنندج طبق طبق به کف آورده مصر و بنگاله نبات وتنگ شکر از پی نثار سنندج ندیده دیده چنین شهر وشهریار چنین تبارک الله از این شهر شهریار سنندج زلاله و گل و سنبل نمی رسد «حسرت» بهار حسن نکویان به نوبهار سنندج* [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:19 ] [ moharramfarzaneh ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |