باغستان محرم فرزانه
 

امارگیر حرفه ای سایت

ویرانه های دارالاماره 
محل استقرار ابن زیاد است، نرسیده به منزل منسوب به حضرت علی (ع) در سمت چپ ویرانه­ای جلب توجه می­کند که «طمار» نام داشته و سعد بن ابی وقاص اولین احداث کننده آن در سال 17 هجری بوده است. دارالاماره (=دارالعماره) قصری است که شاهد به شهادت رسیدن مسلم و هانی و مختار بوده و حتی محل نمایش سر امام حسین (ع) و شهدای کربلا بوده است. نقل می­کنند که عبیدالله بن زیاد در دارالاماره با چوب دستی به سر مطهر امام حسین(ع) جسارت کرد.
اداره آثار باستانی عراق، بررسی­هایی درخصوص دارالاماره انجام داده و اعلام کرده: «دارالاماره چهار دیوار به طول 170 متر داشته که ارتفاع متوسط آن 14 متر بوده است هر دیوار از ضلع خارجی به 6 برج نیم دایره متصل بوده و فاصله هر برج با دیگری 60/24 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است. بنای محکم قصر و نوع مهندسی آن، دارالاماره را از هجوم خارجی مصون می­داشته است. کنار برخی درهای اصلی آن نیز اتاق هایی به عنوان زندان و مطبخ بوده است».
صد افسوس که شرایط حاکم بر عراق آزادی عمل از علاقه­مندان را سلب کرده است. نمی­توان آزادانه به اماکن رفت. با کسی نباید وارد گفتگو شد. سفارش کرده­اند که در صورت اهانت باید کوتاه آمد. به طور محدود می­توانم از کاروان جدا شوم و خیلی مختصر تصویربرداری کنم. اما امکان محاسبه و پرس و جو وجود ندارد و در جاهایی که دوربین به کار می­آید قبل از هر چیزی آنها را می­گیرند خیلی از اماکن سیاحتی، مذهبی و یا زیارتی در نزدیکی ما  قرار دارند اما به لحاظ امنیتی نمی­توان ریسک کرد و وارد آنها شد. از درون تحت فشار قرار دارم ولی چاره دیگری باقی نمانده باید با شرایط موجود ساخت و با نبود امنیت کنار آمد.
منزل منسوب به حضرت علی (ع)
وقتی نام منزلی منسوب به حضرت علی (ع)، مراد شیعیان باشد دیدن و شنیدن این اثر و آن نام اینقدر در شتاب گرفتن ما دخیل است که پیران هم جان دوباره­ای می­گیرند و باز وقتی منزلی تعلق به حضرت امیر (ع) داشته باشد مسلم است که شاهد مناجات­ها و شهادت و غسل و کفن او بوده است. این خانه در جنوب مسجد کوفه به فاصله 85 متر، دلدادگان را می­پذیرد. در اصل این خانه از آن «ام­های» خواهر حضرت علی (ع) بوده است. بنای فعلی سابقه چندانی ندارد ولی از لحاظ اصالت محلی (مکان) مورد وثوق می­باشد.
داشتن پسر نعمت است چند پیرزن آذرشهری از همان ابتدا، با ما هستند اما به علت بیماری و کهولت با صندلی چرخدار حرکت می­کنند. فرزندان ذکور اینها به هر قیمتی و زحمتی که هست عرق ریزان و با تشنگی مادران را به اعمال و زیارت می­رسانند. این مردان گرچه تحت فشار قرار دارند اما هم کار خود را می­کنند و هم این فرصت را به وجود می­آورند که مادرانشان به آرزوی خود برسند.
من که خیلی خوشم آمده و به فکر فرو رفته­ام که پسر صالح چقدر می­تواند به درد آدم بخورد. خصوصاً که در روزهای از کارافتادگی فرزند پسر خیلی به کار می­آید.
بگذریم؛ ساعت 17/7 صبح به طرف مسجد کوفه حرکت کردیم و ساعت 7:40 به آنجا وارد شدیم ساعت 12:20 پس از اعمال زیارت از منزل منسوب به امام علی (ع) بیرون می آییم. گرما در حال پیشروی است و سرعت عمل و به تعویق نینداختن کار خیال ما را آسوده کرده است. زیرا از این به بعد شرایط با بالا رفتن دما برای زوار سخت می­شود.
باز هم بارگاه مقدس حیدری
بعد از ظهر در بازار چرخی می­زنیم و دست آخر به بارگاه مقدس حیدری پناه می­بریم در صحن و یا در زیر قبه، گاه زانو می­زنیم گاه چشم­ها را به ضریح می­دوزیم تا از نور سیراب شوند. گاهی هم زار می‌زنیم و چشم­ها را می­بندیم. گاهی داخل جمعیت می­شویم و از ته دل صلوات می­فرستیم. آنگاه نوبت به اذان مغرب و عشا می­رسد از هر گوشه­ای مؤذنی اذان سر می­دهند. در هر طرفی هم جماعتی به امامی اقتدا می­کنند.
با این وصف مشخص است که مکبر هم متعدد خواهد شد. راز این تعدد را نتوانسته­ام مکشوف سازم. همینطور به عنوان راز سر به مهر باقی می­ماند.
امان از خود بینی
دو نفر از همسفران، خیلی پیرند از روستاهای آذرشهر آمده­اند سالمند هستند و آنها را به تنهایی ثبت­نام کرده­اند. همراه ندارند. اما انصافاً مدیر راهنما خوب آنها را همراهی می­کند گاهی هم هست که او نیست هوای آنها را دارم. یکی از این دو نفر حال و روز بهتری نسبت به دیگری دارد. امروز که به حرم حضرت مولا آمده­ایم دومی چند قدمی نیامده از نفس افتاده. تا رسیدن به حرم خیلی مانده است. دوستان می­روند من می‌مانم و بچه­ها و این دو نفر عصا به دست. پیرمرد از کار افتاده  لاغر اندام به عصایش تکیه می­دهد و از من می­خواهد که برایش چرخ دستی (گاری) اجازه کنم جوان عراقی خوشحال از راه می­رسد چهار هزار تومان می­خواهد دو هزار تومان پیشنهاد می­دهم. پیرمرد سوار می­شود اما یک مرتبه هول و هراسی بر او مستولی می­شود و می‌گوید: شما می­روید و من گم می­شوم ترا قسم به خدا بگو همولایتی هم پیش من بنشیند.
اما هر چه خواهش و تمنا می­کنیم طرف رضایت نمی­دهد که در کنار دوست خود بنشیند. احتمال می‌دهم از هزینه گاری شانه خالی می­کند به اتفاق آن پیرمرد سالخورده اطمینان می­دهیم که هزینه برعهده او نیست و او تمایل نشان می­دهد. با این حال هنوز بیش از دو متری گاری طی مسافت نکرده یکباره مثل دانه اسفند روی آتش از جا پرید و خود را به پایین پرت کرد. در حالی که به سرعت عصا به دست از ما فاصله می­گیرد خطاب به من می­گوید:
ـ «آخر من با او یکی هستم؟؟ خیال می­کند من هم توان رفتن ندارم».
منزل آیت الله سیستانی
در دل شوق دیدار آیت الله سیستانی داشتم از باب القبله جهت حرکتم را به سمت خانه معظم له تنظیم می­کنم. آیت الله سیستانی ایرانی­ها را به حضور می­پذیرند. خانه او مراقبت می­شود و افراد مسلح که جلیقه ضد گلوله نیز به تن دارند سر کوچه باریکی ایستاده­اند و با آمادگی کامل انجام وظیفه می­کند. اجازه ورود به من نمی­دهند. می­گویند: فردا ساعت 9:30 صبح بیا و با آقا ملاقات کن.
قبر مقدس اردبیلی
جایی ندارم بروم به آغوش حرم باز می­گردم به طور مستقل دقایقی را به قبر مقدس اردبیلی اختصاص می­دهم .
در روبروی اتاقی که در کناره مناره جنوبی است می­ایستم و عرض ارادت می­کنم.
سال­ها پیش از این، در آن سال­ها که فراغت بیشتری برای مطالعه داشتم و البته این مطالعات خارج از درس و مشق خیلی مرا از تحصیل به دور می­انداخت حدس می­زنم در یکی از شماره­های مجله «وارلیق» بود که شاید بعد از این مسافرت دیگر نتوانم مشخصات آن را پیدا کنم  و بیاورم «ندانم کجا دیده­ام در کتاب؟» درباره ازدواج والدین مقدس اردبیلی نکاتی را خوانده بودم که زیاد در زندگانی­ام اثر کرد و مسیرم را مشخص نمود. مختصری از آن زندگی نامه را که در ذهنم باقی است می­آورم:
پدر مقدس اردبیلی کنار جوی آبی نشسته بود. به ناگاه سیبی را در روی آب روان می­بیند. دست می­برد و سیب را از آب می­گیرد و آن را می­خورد بعد از خوردن سیب پشیمانی سراسر وجودش را فرا می­گیرد. به ذهنش رسید که این سیب مال دیگری است و من بدون اجازه آن را خورده­ام اگر او حلال نکند به نزد خدا چه جوابی خواهم داشت؟ خیلی ناراحت می­شود. بالاخره با خود اندیشید برخلاف جریان آب و رو به بالا حرکت کند تا ببیند که سیب تعلق به کدام باغ داشته است و مالکش کیست؟
رفت و رفت و رفت تا به باغی رسید که فهمید سیب از آن باغ به داخل آب افتاده و به دست او رسیده است. نزد صاحب باغ رفت و گفت: من سیب روان با جریان آب را گرفتم و خوردم اما چون مال شما بوده و اجازه نگرفته بودم حال نزد شما آمده­ام که مرا حلال کنید باغبان چون به عظمت روحی و معنوی محمد اردبیلی پی می­برد پاسخ منفی داد: «من نمی­توانم شما را ببخشم».
ـ «قیمتش هر چه باشد حاضرم بپردازم».
محمد اردبیلی هر چه اصرار می­کند و حلالیت می­طلبد مرد قبول نمی­کند بالاخره می­گوید: به یک شرط شما را می­بخشم دختری دارم که کور است، لال است و کر است. باید با او ازدواج کنی. پدر مقدس اردبیلی احساس می­کند در بد مخمصه­ای گرفتار شده است با خود می­گوید: اگر این مرد مرا نبخشد خداوند هم گذشت نخواهد کرد و اگر با دختری با این اوصاف ازدواج کنم جوانی و دنیای خود را تباه ساخته­ام هر چه بیشتر به خود فشار می­آورد راه نجاتی نمی­یابد بعد از تأمل بسیار تصمیم می­گیرد از این میان ازدواج را برگزیند.
مراسم عقد برگزار شد و داماد داخل حجله شد و منتظر عروس ماند. عروس وارد شد. محمد اردبیلی دید حوریه­ای از حوران بهشتی است. در جمال و زیبایی هیچ نقصی ندارد و اندام دلربایی دارد بیرون آمد و به سراغ پدر دختر رفت. گفت: «دخترتان کو؟ مگر شما نگفته بودید چشم او نمی­بیند؛ گوش او نمی­شنود و زبانش حرف نمی­زند».
گفت: «آری من دروغ نگفته­ام آن عروسی که پیش تو آمده است کور است بدین معنا که چشمش به هیچ نامحرمی نیفتاده است. اینکه گفته­ام او کر است گوش او صدای نامحرم را نشینده و گفته­ام لال است زبانش به دروغ باز نشده و غیبت و ناسزا از آن به دور بوده است. از خداوند دامادی طراز دخترم خواسته بودم که نصیبم شد» و حاصل این ازدواج فرزندی بی­نظیر گشت.
قبر علامه حلی
خب نوبت به علامه حلی می­رسد. قبر حسن بن یوسف حلی در داخل اتاقی کنار مناره شمالی است و برخلاف مقدس اردبیلی که در اتاق بسته است قابل دسترسی می­باشد. علامه حلی متولد سال 647 هجری و دانش آموخته محقق حلی وخواجه نصیرالدین طوسی است.
قبر آیت الله خوئی
دم دمای غروب برای قرائت فاتحه، همسر و بچه­هایم را نیز در صحن صدا می­زنم. در ضلع شرقی صحن مطهر امیرالمؤمنین در مدخل مسجد الخضراء به اتفاق هم به این مرجع تقلید سلام و درود می­فرستیم.
آیت الله خوئی زمان جنگ در عراق بود. کوته فکرانی بودند که او را به کوتاهی متهم می­کردند و بدون آنکه اطلاعاتی داشته باشند این مرجع عظیم­الشأن را در جبهه دشمن می­دانستند. روزی فرا رسید که آیت اله خوئی به دیار حق شتافت. رهبری بیانیه­ای در خصوص این مصیبت صادر کردند و تسلیت گفتند.
آیت اله خوئی در جنگ تحمیلی به جواز صرف وجوهات شرعی در خوراک و پوشاک رزمندگان اسلام فتوا داد که این فتوا رژیم بعثی را خشمناک کرد و به جنون واداشت.
مقام رهبری در بخشی از پیام تسلیت خود آورده بود: «عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت سرشار از آزمایش­های الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است».
جا دارد به مطلب «وصال یار» در صفحه 199 که در خصوص آیت الله خوئی نوشته شده است اشاره­ای بکنیم: «سیدابوالقاسم خوئی در خوی ولادت یافت.
ابتدا نزد پدرش مشغول به تحصیل شد سپس در 13 سالگی به نجف رفت و تحصیلات خود را در حوزه علمیه نجف ادامه داد و از محضر بزرگانی چون شیخ ضیاء الدین عراقی، شیخ محمدحسین اصفهانی و میرزائی نائینی کسب فیض کرد.
او با استعداد و ذکاوت فوق­العاده در مدت زیادی از عمر خود با تدریس و تربیت شاگردان متعدد، بزرگترین جلسه درس حوزه علمیه نجف را به خود اختصاص داده بود وعلاوه بر آن، تألیفات متعدد و ارزشمندی در علوم مختلف اسلامی از خود به جای گذاشت. او همچنین در دوران مرجعیت خود با تأسیس مراکز علمی و دینی در سرتا سر جهان، خدمات چشمگیری به عالم تشیع کرد».
بحر نجف
این را از قلم نیندازم که وقتی زائران از حرم به سمت هتل حرکت می­کنند در سمت راست تصویری نگاه­ها را جلب می­کند. اینجا دریاچه­ای شور و کم عمق است که بحر نجف نامیده می­شود کوفه 60 متر و بحر نجف 10 متر از سطح دریا ارتفاع دارند.
کیفیت غذا
پخت غذا گویا در آشپرخانه متمرکز صورت می­گیرد و به هتل­ها فرستاده می­شود. تا این لحظه غذاها اعم از صبحانه، نهار و شام با ذائقه ما مناسب بوده­اند. آشپزهای عراقی آموزش‌های لازم را دیده­اند و حقیقتا در طبخ غذا، ما جای خرده­گیری نمی­بینیم. جوانان عراقی نیز سر در کار خویش  دارند و به پذیرایی مشغولند و به نظر می‌رسد که سعی دارند رضایت زوار را جلب نمایند بسته مأکولات به طور بهداشتی و البته متنوع در هر نوبت جلوی صندلی هر زائری قبل از نشستن گذاشته می­شود. میوه­های موجود بر روی میزها، علاوه بر اینکه حال آدم را جا می­آورند مخصوصا زمانی که قاچی از هندوانه در میانشان باشد؛ گاهی نیز برخی مورد استفاده قرار نمی­گیرند. زائران بعد از صرف غذا باقیمانده را برمی­دارند و به اتاق خود می­برند. در طول روز همین میوه­ها و گاه نوشابه­های گازدار زمانی که در بازدید هستند خیلی به دردشان می­خورد.
خلاء آسمان ایران و عراق پر شد
ایران اعلام می­کند که طرف عراقی برای اعمال فشار، صدور مجوز روزانه را با مشکل مواجه می­سازد، بر اساس این ادعا عراق قصد دارد قیمت پروازهای هوایی را افزایش دهد. تا به حال چند بار اتفاق افتاده است که یا به طور کلی اعزام هوایی لغو شده ویا زائران با برقراری پرواز با هواپیما آمده و بعد از معطلی­های زیاد از راه زمینی بازگشته­اند. رخ ندهد. اخیراً که پروازهای زائران ایرانی به عراق لغو شده است ولی کاروان دوم از اسکو با شروع مجدد پروازهای هوایی خبر آمد که رسیده­اند و این موجی از خوشحالی به وجود آورد. امیدوارم آسمان و مرز زمینی ایران و عراق خالی از زائر نباشد.
پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری شمسی. هتل ابن غازی. شب را به صبح رسانده­ایم. عقربه­های ساعت هفت صبح را نشان می­دهد. شب گذشته ساک­هایمان را طناب پیچ کرده­ایم قرار است صبحانه و نهار در هتل صرف شود و بعد از صرف­ نهار به کربلا خواهیم رفت. ما بین صبحانه و نهار بار دیگر گشتی در حرم مقدسی اولین مظلوم تاریخ می­زنیم.
منزل امام خمینی در نجف
140 قدم معمولی از باب قبله در شارع­الرسول تا منزل آیت الله سیدعلی حسینی سیستانی فاصله است، نیروهای سپاه بدر که سال­ها میهمان ما بودند و تحصیل را در ایران گذرانده­اند و آموزش­های نظامی را طی کرده­اند به شدت مواظب ایشان هستند. من به سرکوچه باریک بن بستی که در انتهایش خانه این مرجع تقلید واقع است زمانی رسیدم که چند دیپلمات و بنابه گفته یکی از محافظان؛ به اتفاق چند «وزیر» می­خواستند به ملاقات بروند. اجازه رفتن به من داده نشد، انتظار من به آمدن یکی از مسئولین دفتر آیت الله سیستانی انجامید. او به سرکوچه آمد و پوزش خواست. با اهدای یک جلد از توضیح­المسائل خواست که فردا بیایم. اما توضیح دادم که ساعاتی دیگر رفع زحمت خواهیم کرد.
چاره­ای نبود پرسان پرسان 140 قدم معمولی دیگر برداشتم و در سمت راست به خانه امام راحل (ره) رسیدم. این خانه در محله الحویش که یکی از محله­های قدیمی نجف و در غرب محله العماره و در کوچه 57 واقع شده است اما تخریب گردیده و درش بسته بود، سه طبقه دارد دفتر و مکتب امام خمینی هم که محل تدریس بوده چسبیده به همان منزل است سرکوچه یک کسبه عراقی وقتی در جواب سئوال من با دست اشاره کرد که منزل خمینی آنجاست بلافاصله با پررویی انعام هم خواست. دستش را جلو آورد. «انعام ما فراموش نشود!»
تصاویری را به یادگار از جهات مختلف برمی­دارم و از یک سو به اختلافات شاه و رژیم عراق در 1350 می­اندیشم که امام در تبعید، با اینکه از دست شاه ظلم­ها دیده بود اقدامات حاکمان عراق را در اخراج ایرانیان مقیم و تعدی به میهن محکوم کرد و از سوی دیگر به یاد می­آورم که در ایام داغ جنگ تحمیلی به صورت خیلی محتاطانه به گوشمان خورد که منزل امام را در نجف بهم ریخته­اند و تخریب کرده­اند.
مسجد شیخ انصاری
یکی از مساجد معروف نجف همین مسجد شیخ انصاری است. با منزل امام راحل(ره) 65 قدم معمولی فاصله دارد. مساحت مسجد 250 متر مربع است. نماز مغرب و عشا را سیدمهدی خراسانی و نماز ظهر و عصر را سیدمرعشی در اینجا اقامه می­کنند.
 مسجد شیخ انصاری مسجدی است که امام خمینی (ره) در طول مدت تبعید 14 ساله خود در عراق آن را پایگاه علمی و مبارزاتی خودساخته بود و نماز جماعت را در آنجا اقامه می‌کرد در دوران اقامت طولانی در نجف سلسله درس­های خارج فقه نیز در اینجا تدریس کرده­اند. در همین مسجد بود که مراسم ختمی در 10 آبان 1356 برای فرزندشان مرحوم سیدمصطفی خمینی برگزار شد و امام فقدان او را از الطاف خفیه الهی خواند.
قبر سید مصطفی خمینی
مقبره سید مصطفی خمینی بازگشایی شده است. در باب شیخ طوسی جنب گلدسته شمالی قرار دارد. بانوان را به اینجا راه نمی­دهند و بسی حیف می­دانم که بچه­ها فاتحه­ای برای فرزند برومند امام نخوانند. با مأمور مخصوص حرم صحبت می­کنم تا اجازه دهد به همراه بچه­ها بر سر قبر سید مصطفی خمینی حاضر شوم. بعد از تعللی کوتاه رخصت می­دهد. همسر و دخترانم را صدا می­زنم، می­آیند و به اتفاق هم به داخل اتاق کوچک می­رویم و به آرامی دست بر قبر می­گذاریم و فاتحه­ای قرائت می­کنیم.
شکوفایی حس وصال
با اینکه براساس توصیه مدیر راهنما مبلغ 20 هزار تومان به مدیر هتل می­دهم تا به عنوان انعام به کارگران هتل بدهد اما باز به صف در جلو در ایستاده­اند و پول طلب می­کنند. بناچار مبلغ 5 هزار تومان هم از خودم می­پردازم بیرون از هتل هم کم نیستند کسانی که از سر نداری عرض حاجت می­کنند و اغلب در پیاده­رو آنها را می­دیدیم و سعی می­کردیم تا حد ممکن ناامیدشان نکنیم.
 بارها، در قسمت عقب اتوبوسی که معرف حضورتان است و ما را از مرز به اینجا رسانده به زور جا می­دهیم، همسفران کلی خرید کرده­اند. به فکر می­افتم که از کربلا هم به همین اندازه اگر جنس خریداری شود قطعاً در پرداخت حق­الزحمه صاحبان چرخ دستی­ها کم خواهیم آورد. ساعت 14 و 20 دقیقه حرکت آغاز می‌شود. بعد از یک ساعت و نیم خود را ناباورانه در شهر کربلا  می­بینیم فاصله 65 کیلومتری نجف تا کربلا طی شده اما هنوز محل اسکان ما را اعلام نکرده­اند که کجا خواهد بود. همینطور که به کوچه­ای خاکی می­پیچیم نمای ساختمانی نگاه­ها را به طرف خود جلب می­کند بعد از لحظاتی محوطه سرسبز، باز و تماشایی آن چشم مسافران را می­نوازد تا حدی که دخترانم ناخود آگاه فریاد می‌کشند: ای کاش این جا را به ما بدهند، چقدر زیباست.
تابلوی بزرگی بر بام این بنا داد می­زند: فندق قصرالاولیاء انتظار نداریم اینجا محل اسکان ما باشد اما کمی پایین­تر پای راننده بر روی ترمز می­نشیند. تا بدانیم که جای دنجی نصیبمان شده است. این مکان یک هتل سه طبقه است آسانسور دارد و فضاسازی محوطه بسیار عالی است و در داخل نیز آبشاری کوچک تدارک دیده­اند که چشم نواز می­باشد. کارگران هتل کلاّ اهل بنگلادش­اند جوانانی کوتاه قد، لاغر اندام و سیه چرده لباس­هایی به رنگ زرشکی پوشیده­اندو کلاهشان هم به همان رنگ است. با دستور مدیر هتل اسباب و لوازم همسفران را به اتاق‌ها می‌رسانند و کلیدها را تحویل می­دهند. 270 دلار دریافت ماهیانه این کارگران بنگلادشی است، خنده زنانند اما در ورای این خنده­ها به راحتی می‌توان پی برد که نیاز و احتیاج به معنی واقعی کلمه نهان است و سخت نیست پی بردن به این واقعیت.
اتاقی که به ما می­رسد سه تختخوابی است یخچال درجه سه­ای دارد مدیر راهنما برای اینکه لطفی در حق ما بکند کلید یک اتاق دیگر را به ما می­دهد که دو تختخوابی است و تلویزیون هم دارد می­گوید: چون چهار نفرید شب­ها شما از این اتاق استفاده کنید که اتاق مخصوصی است.
توصیه­های جدی
مدیر راهنما جدی­تر از نجف از همسفران می‌خواهد که در کربلا کارت شناسائی خود را به همراه داشته باشند و آن را به گردن آویزان نمایند اکثر دوستان از زمان حرکت این گردن آویز مخصوص را که حاوی کارت شناسایی است و نشانه­ای از پرچم پر افتخار میهن عزیزمان را دارد از گردن آویخته­اند و در زیر پیراهن نهاده­اند حتی در نجف در طرف دیگر کارت شناسایی کارت هتل نیز الصاق شد. به هر حال عراق است و هزار ماجرا، اگر حادثه­ای در طول سفر برای کسی رخ دهد تنها نشانه ردگیری همین گردن آویزها خواهند بود.
کربلا؛ جلوه گاه عشق
در چنین روزی (پنجشنبه) دوم محرم سال 61 هجری دومین نواده پیامبر اعظم (ص) از فاطمه الزهرا(س) به کربلا رسید.
این بار پنجشنبه ما را نهیب زده تا چشم­هایمان را رو به بارگاه پنجمین معصوم از چهارده معصوم نبندیم، در خیابان شهدا، صدای کوبیده شدن قلبم را به دیواره قفسه سینه می­شنوم و از شدت آن لرزان می­شوم. سیمای بارگاه مقدس سومین امام از ائمه اثنی عشر(ع) به دیدگان می­نشیند، پست ایست بازرسی­ها را پشت سر می­گذاریم. مداح نوحه می­خواند دست­ها را بر سینه فرود می­آوریم تا قلبمان بفهمد که تنها نیست. رو به باب رأس­الحسین (ع) اشک می­ریزیم شاه بیتی که تکرار می‌کنیم این است:
قبله جان دور حرمون، حرمون یا حسین
      یاتماز اوقانلی علمون، علمون یا حسین
مداح ادامه می­دهد:
کرب و بلایه گله گر فرشته
               عطر یوی سوغات آپارار بهشته
خوش دولاشیب بوینوموزابورشته
  عاشقه چوخدور کرمون، کرمون یا حسین
ای دل عشاقه ویران شراره
         ایسته بیزی قان توکوله ن مزاره
بوسه ویراق زینب اوپن مزاره
    سینه ده وارداغ غمون، نه غمون یا حسین
آهنگی که مداح به کار می­برد خیلی دل نشین است. کیفیت کاربرد آهنگ همانند وزن در شعر هم گویای آثار درونی گوینده و سراینده است.
یعنی از وزن شعر می­توان پی برد شاعر تحت تأثیر نابسامانی قرار داشته و یا متأثر از جو مساعد بوده است. گوهرشناسان با مقایسه وزن­های غزلیات سعدی و حافظ پی برده­اند که سعدی از آرامش نسبی روزگار برخوردار بوده ولی برعکس وی؛ حافظ دوره حزن و اندوه و پریشانی و نابسامانی را پشت سر گذاشته است.
برای نمونه وزن هزج را که طبعی شادی آفرین دارد سعدی بیشتر از حافظ انتخاب کرده است. حال با این مقدمه می­خواهم به این نکته برسم که این شعر ترکی با اینکه شکل کلی­اش را از بحر سریع مسدس (شش تایی) مطوی موقوف نظیر: مفتعلن مفتعلی فاعلات، یا! ما همه فانی و بقا بس‌تر است؛ گرفته و می‌بایستی شورآفرین باشد در عین حال با آهنگی که به کار می­رود حزن­آور هم می­شود و اینگونه ذوق دیدار و غم مصائب امام را در اعماق جان توأمان به وجود می­آورد.
رفته رفته خورشید بی­رمق می­شود رنگ از رخسارش می­پرد و نوید آمدن شب را می­دهد بعد از سومین ایست بازرسی در سمت راست تل زینبیه را می­بینیم ولی فعلا در برنامه زیارت دوره­ای نیست. راهی سمت چپ می­شویم در حالی که محو حرمی هستیم که در سمت راست ماست*
بین الحرمین و بارگاه عباس (ع)
خیلی از عراقی­ها شب جمعه را به کربلا می­آیند حضور پرحجم زائران عراقی امکان این را که ابتدا وارد حرم اباعبدالله (ع) شویم از ما سلب می­کند. به بین الحرمین می­رسیم و به احرام در می­آییم.
بین­الحرمین صفا و مروه دلباختگان گشته؛ قیامتی برپاست. عاشقان بی­شماری گرد هم آمده­اند گوشهایمان را می­سپاریم به اذان مغرب زیراندازی را به امانت از عراقی­ها می­گیریم نماز مغرب و عشا می‌خوانیم. مانده­ایم که آیا به حضور امام شرفیاب خواهیم شد یا به حضور علمدار باوفایش؟ مدیر راهنما ما را به بارگاه ملکوتی حضرت ابوالفضل العباس (ع) راهنمایی می­کند.
حرم حضرت عباس (ع)
یک عمر با خود گفته بودیم:
«وئرنده غم منه اوز، هر مکاندا آغلامیشام
دویونجا آغلاماغی کربلایه ساخلامیشام».
یعنی: در هر جایی که غصه­دار شده­ام به گریه روی آورده­ام ولی یک دل سیر گریه کردن را برای کربلا نگاه داشته­ام.
به کربلا بیایی و آرام باشی محال است. همانطور که در این چند ساعت دل­هایمان طوفانی گشته و از خود بیخود شده­ایم:
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
باب امام حسین(ع) انتظارمان را می­کشد. فاصله 500 متری حرم امام حسین تا حرم عباس (ع) طی می­شود. عظمت حرم عباس (ع) وجود ما را فرا می‌گیرد. ایوان غربی (بالا سر) ما را حیرت زده می‌کند. بهت زده گوشه ایوان جنوبی (طلا) را رد می‌کنیم. فضای عزت آمیزی حال و هوا را عوض می­کند این چه فضایی است؟ غم و اندوه رخت بر می­بندد هر چه به خود فشار می­آورم به دقایق قبلی نمی­توانم برگردم. جو عوض شده است حرم عباس(ع) آدم را سبک می­کند مشت مشت غرور بر اعضا و جوارح می­پاشد. اینجا فرودگاه سربلندی و سرافرازی است صریح صریح؛ در کنار ضریح؛ با خود می­گویم: مرا چه شد؟ بخت بسیاری از افراد برای رسیدن به این حرم بلند نیست؛ رازهای تلنبار شده­ام چگونه به یکبار فرو خورده شدند؟
انگار ماندگارترین اثر حیرت افزایی که این مکان نورانی به مسافر دست می­دهد همین دریافت عزتمندی است ابالفضل العباس روسفید است. سخن امام حسین در نهم محرم سال 61 هجری راتقدیم عباس می‌کنم:«بنفسی انت» جانم به قربانت چه چیز دیگر مگر می‌شود گفت؟آخر این چه حالی است که به من دست داده، هی زمزمه کرده­ام: «بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» حال که این ترس از من برداشته شده است و در کربلایم، در همسایگی مرادم. فراموش نکرده­ام که بارها و بارها این ابیات را شنیده‌ام و ورد زبان خود ساخته­ام:
از جوانی به پیری رسیدم
عاقبت کربلا را ندیدم
پا به سن گذاشته­ایم بی­مناسبت نیست که نگران زیارت نکردن بارگاه شریف­تان بوده­ایم اکنون به کربلا رسیده­ایم. عباس! ما را به چه چیز امیدوار می‌سازی؟ این آرامش چیست که به میهمانت عطا می‌کنی؟ در این پیشامد حکمتی و سرچشمه این حکمت احتمال می­دهم در نام عباس است. باورم شده بی­جهت نام فرزند ام­البنین را حیدر کرار عباس انتخاب نکرده، دلیل دارد، سراغ دلیلش را از بیت مرحوم سید صالح حلی می­گیریم.
للشوش عباس یریهم وجهه                                            والوفد ینظر باسما محتاجها
یعنی: اباالفضل در برابر جنگاوران، عبوس است و چهره ­اخم کرده خود را به آنها نشان می­دهد اما مردم نیازمند چهره او را شاداب و بشاش می­نگرند.
در کتاب «قهرمان علقمه» آیت الله دکتر احمد بهشتی (چاپ اول 1374، انتشارات اطلاعات) پرده از این راز را کنار می­زند و در سطور دلنشینی رمزگشایی را چنین عرضه می­کند:
«اگر اندکی بر تجارب زندگی امیرالمؤمنین مرور کنیم، بهتر می­توانیم حالات روحی او را حدس بزنیم. او پس از رحلت پیامبر (ص) متحمل سختی­های بسیار و تلخی­های فراوان شده است او می­داند که رهروان حق از این پس چه مشکلاتی در پیش رو دارند و فردا و فرداها جانشینان واقعی پیامبر، با توطئه­های بزرگ رو به رو خواهند شد... طرفداران حق نیاز به مردانی شمشیر زن دارند که همواره در برابر باطل، چهره را  عبوس کنند و از جان و دل حق را یاری نمایند.
نوزاد ام­البنین همان است که پدر می­خواهد و پدر همه آرمان­های خداپسندانه خود را در سیمای نورانی قمربنی هاشم می­خواند و به همین جهت نامش را عباس می­نهد... قمر بنی هاشم در برابر قوای اهریمنی دشمنان اهل بیت، عبوس بود و به سرکرده­ها و ابطال آنها فرصت نمی­داد که نفس بکشند و خود را برای حمله یا دفاعی آماده سازند.
نمی­دانم اجازه دارم که عباس را نه بسیار عبوس بلکه بسیار عبوس کننده معنی کنم. یعنی او یگانه کسی است که دشمن را در میدان جنگ عبوس می‌کند و آرامش و رمق را از او می­گیرد. جنگ قهرمانانه او در روز عاشورا، قلوب دشمنان را به تپش درآورد و امید به زندگی را از آنها سلب کرد و چهره آنها را عبوس و غمگین ساخت».
شور وشعف بی­حد و حصری، سراسر وجودم را فرا می­گیرد. ماه بنی­هاشم اعضا و جوارح را تحت تأثیر قرار داده است فخر عدنان انگار که چهره بشاش خود را نشان می­دهد و لبخند نثارمان می­کند. در بین الحرمین وقتی جمع مستان اندک اندک در ساعت مقرر رسیدند و به اتفاق هم آهنگ هتل کردیم در جمع دوستانه وضعیت روحی خودم را و همین حرف­ها را بازگو کردم و گفتم که تعجب من از این است که در حرم قهرمان علقمه، همه غصه­ها را به فراموشی  سپردم و مصاحبت دوست نصیبم شد. دیدم که همه دارند این حالات را تائید می­کنند و می­گویند: این بارگاه با دوستان خود چنین می­کند. عباس را باید از اعماق جان دوست داشت*
مرا دردی است اندر دل
آینه کربلا یک دوره هشت ساله از تاریخ معاصر را برای ما باز می­تاباند. در بین­الحرمین هوس شهدا به سرم می­زند، پیوندی معنوی با شهدا برقرار می­شود. به قفا می­نگرم گنبد عباس است؛ به جلو می­نگرم مناره­های حرم امام حسین (ع) لحظه­ای فرا می­رسد که گام برداشتن برایم میسر نمی­شود به خاطرات سفر سوریه می­اندیشم. به خود می­گویم: شهدای ما اسیر نشدند شهدای ما به خون خویش غلتیدند و جان خود را برای حفظ میهن و عزت آموزه­های حسینی اهدا کردند، از این رو وقتی در دمشق در حرم حضرت زینب بودم به ذهنم خطور نکرد که از شهدا نشانی بگیرم. اما در این سرزمین وضع فرق می­کند احساس می­کنم شهدا به استقبال آمده­اند. شهدا در اینجا حضور دارند ما آذری­ها در چنین مواقعی می‌گوییم: «فلانی نیسگیل ائله ییر» اینها مگوهای سری هستند و جز این نیستند اما قلم و کاغذ آنها را افشا خواهند کرد، بغضم گرفته است و لا به لای دیدگان بارانی به آسمان نظر می­اندازم و می­گویم: ای شهدا دیدید صادق آهنگران هم به کربلا آمد. در همین کربلا دعای کمیل خواند. صبح آدینه­ای در همین بین­الحرمین مداحی کرد. نام شما را بر زبان راند. از جای خالی شما حرف زد چه شد که بدینگونه در عراق از شما سخن گفته شد؟ خود بهتر می­دانید شهدای عزیز! با صدرنشین محفلتان یادگار حیدر کرار؛ اباالفضل علمدار خوش باشید ما که فراموش نکرده­ایم که چقدر به امام حسین (ع) ارادت داشتید. ما که از یاد نبرده­ایم چقدر از ته دل پرچمدارش را صدا می­زدید. یا حسین و یا اباالفضل شعار پیشانی بندتان بود. رمز عملیات­هایتان هم همین بود. ما به نیابت از شما نیامده­ایم شما سال­هاست که کربلایی شده­اید ما نایب­الزیاره شما هم نیستیم که آرامگاهتان اینجاست. ما میهمانیم و شما میزبان به صاحبخانه سفارش ما را بکنید.
ماجرای یک دیدگاه
در یکی از سال­های نزدیک، پای تلویزیونی که کمتر اتفاق می­افتد بنشینم نشسته بودم یکی از روحانیون در حال گفتگو بود و از کربلا و حرمین صحبت می­کرد به اعتقاد او در کربلا بهتر است ابتدا به حرم پرچمدار کربلا بروی و از او اجازه بگیری که به حرم حسین هم شرفیاب شوی. آن روحانی مثال هم زد: ابالفضل پاسدار است او وظیفه حفاظت برعهده دارد برای دیدن فرمانده باید به حضور او رفت و رخصت گرفت. با انتشار این دیدگاه برخی به این باور رسیدند که اگر شیعه از حضرت عباس اذن دخول نگیرد سنگینی فضای حرم امام حسین او را از پای درمی­آورد.
اکنون به قصد دریافت نظرگاه حجت الاسلام مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی به کتاب «سفر به عراق اشغالی» رجوع می­کنیم با این توضیح که این اثر سال انتشار 1386 دارد و قدری با آنچه که ما گفتیم متفاوت به نظر می­رسد از جمله ما از روحانی نام برده­ایم ولی او از جوان متدین نام می­برد خلاصه خدشه­ای در اصل ماجرا نیست و هر دو به یک موضوع باز می­گردد:
«دیشب به حرم که می­رفتیم دو جوان عرب در بین­الحرمین جلو آمدند و سلام کردند و پرسیدند: اول باید به زیارت امام حسین رفت یا حضرت عباس؟ گفتم: امام حسین. یکی از آنها به آن دیگری نگاهی کرد و گفت دیدی من درست گفته‌ام. به یاد دعواهای بعضی­ها در ایران خودمان افتادم که با قاطعیت به مطالبی اعتقاد دارند و آنها را ترویج می­کنند که هیچ پایه و اساس ندارد. از جمله در آخرین شب ماه مبارک رمضان همین امسال از شبکه 2 سیمای جمهوری اسلامی ایران دیدم و شنیدم که یک جوان متدین در یک برنامه که مربوط به زوج­های جوان بود می­گفت: در سفر کربلا باید اول به حرم عباس رفت و برای رفتن به حرم امام حسین اجازه گرفت. معلوم می­شود این قبیل بحث­ها در همه جا هست و شاید در عراق بیشتر از ایران رواج داشته باشد ص 76».
راز جدایی حرمین
اینکه چرا میان پیکر مطهر ابوالفضل و حسین بن علی (ع) و اجساد شهدای دیگر جدایی افتاده داستان غم انگیزی است برخی منابع همانند تاریخ طبری  و ارشاد شیخ مفید گزارش داده­اند که امام حسین برای استقرار شهیدان خیمه­ای آماده کرده بود. در این خیمه اجساد شهدای بنی­هاشم نهاده می­شد گر چه اجساد شهیدان غیرهاشمی به این خیمه رسانده نشد و به قول شمس­الدین در کتاب «انصار الحسین»: شاید این نظر که اجساد شهیدان غیرهاشمی در مکان دیگر قرار داده شده براین اساس باشد که امام حسین (ع) نتیجه نبرد را ارزیابی کرده و از پیش آگاه بوده که سرهای شهیدان به زودی قطع خواهد شد و این مسأله در شناخت هویت شهیدان که آیا از همراهان و یاران امام هستند یا از خاندان او مشکلاتی ایجاد خواهد کرد براین اساس، امام دو مکان را در نظر گرفت تا در یکی اجساد شهیدان بنی­هاشم را نگهداری کند و در دیگری اجساد شهیدان دیگر را.
با این وصف می­بایستی ماه بنی هاشم نیز در این خیمه کنار سایر شهیدان بنی‌هاشم باشد ولی اینگونه نیست. آیت الله جوادی عاملی برداشت و تعبیر حکیمانه­ای دارند: نکته قابل توجهی که در اینجا وجود دارد پاداشی است که خدا در مقابل آن ایثارها به حضرت عباس (ع) داده است و آن ارائه مقام و موقعیت آن حضرت در همین دنیا به زائران و مشتاقان او است. به حسب ظاهر بدن عباس(ع) قطعه قطعه شد و امام حسین (ع) بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهدای دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرفراز سپاه امام حسین (ع) جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهی جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار گیرد و از آن طرف کرامت­های خاصی از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند و بالاخره همانطور که حیات، رزم و دلاوری­های او در میان سربازان حسین از برجستگی ویژه­ای برخوردار بود مضجع شریف و مرقد منور او نیز این برجستگی ویژه را در میان سایر مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالی که اگر در کنار سایر شهدا دفن می­شد. هرگز چنین برجستگی را پیدا نمی­کرد و تحت­الشعاع مجموع شهیدان قرار می­گرفت.
همین را کم داشتیم
تا چند ساعت دیگر شب به نیمه می­رسد روزی پرکار و فشرده را پشت سر گذاشته­ایم به هتل قصرالاولیاء باز می­گردیم طبقه اول و دوم هتل، غذاخوری تر و تمیز و مرتبی دارد. ما در طبقه دوم به غذاخوری رجوع می­کنیم. میزها و صندلی‌های خوب با چیدمانی قابل قبول سرحالمان می­آورد. یک  امتیاز دیگر این هتل در این است که برخلاف نجف می‌شود بر سر میزهای خانوادگی رفت و به طور مستقل با خانواده بود. میزی که ما انتخاب می­کنیم در داخل تراسی شیشه­ای است و زمانی که نظرها از آنجا به داخل محوطه چراغان شده سر می­خورد جبهه‌ای از خیال­ها و احساس­های شاعرانه را در ذهن آدمی می­گشاید.
عراقی­ها برای اینکه بفهمانند سر ساعت باید در غذاخوری باشیم از دادن غذا امتناع می­ورزندحق با آنهاست ما خیلی دیر کرده­ایم اما آیا عمدی بوده است؟ نزدیک نیم ساعت بر سر جر و بحث­ها، تلف می­شود قبول می­کنند که کاروانیان را گرسنه نگذارند. سرویس دهی این هتل هم عالی است مانند نجف آبجوش هم در دسترس است با این تفاوت که در نجف باید فلاکس را می­دادی تا عراقی­ها پر کنـــند و بعد چای کیسه­ای از آنها می­گرفتی و داخلش می‌کردی، در کربلا فلاکس­های (= سماور) بزرگی در کنار در گذاشته شده است و افراد خود به اندازه مورد نیاز از آن بر می­دارند.
بعد از شام دستی به ملافه­ها و وسایل می­کشیم و نیت می­کنیم با استراحت خستگی روزانه را از تن بتکانیم و فردا را به بهترین شکل ممکن با آمادگی کامل درک نماییم. شب به نیمه رسیده است به ناگاه از صدای بلندگو کلافه می­شویم این صدا آیا از حرم می­آید؟ نه حرم که خیلی از ما دور است (یک کیلومتر) آیا در نزدیکی ما مسجدی است؟ آنطور که در روز روشن دیدیم مسجدی در این دور وبرها نبود. در آن طرف خیابان بنایی نه (9) طبقه در حال احداث است که کارگرها بعید است شب کار باشند و اگر هم مشغول کارگری باشند قطعا دعاخوان این وقت شب نخواهند بود. هر چه سعی می­کنیم بی­خیال باشیم نمی­شود تا ساعتی از این پهلو به آن پهلو می‌شویم اما خوابمان نمی­برد. در اتاق را باز می­کنم خود را به کنار نرده­ها می­رسانم به پایین می­نگرم زائران فارسی زبان هستند چهار زانو نشسته­اند  دعای کمیل می­خوانند تنها همین را کم داشتیم مداح میکروفن را خیلی با ذوق و شوق چسبیده و دست بردار نیست از همان بالا التماس دعا می­کنم.
ساعتی از بامداد روز جمعه را پشت­سر می­گذاریم و نوبت به سینه­زنی و عزاداری می­رسد؟ همین آقایان و خانم­ها چه لذتی داشت چنانچه این دعا را در بین الحرمین و یا در خود حرمین می­خواندند بویژه که هوا هم وضعیت خوبی دارد.
مقام کف العباس
در شمال شرقی حرم مطهر حضرت اباالفضل (ع) بین محله باب بغداد و باب الخان نزدیک باب علی الهادی (ع) حرم عباس (ع) داخل بازاری تنگ، مکان مقدسی است در ابتدای کوچه «الصخنی» که پنجره­ای برنزی دارد نقاشی روی دیوار دو ساعد بریده شده را نشان می­دهد. نوشته زیر آن چنین است: در این محل دست {راست} ابوالفضل (ع) {توسط یزیدبن رقاء جهنی} قطع شده است. در دیواره این زیارتگاه این دو بیت فارسی هم چشم­ها را به سوی خود فرا می‌خواند:
افتاد دست راست خدایا زپیکرم
               بر دامن حسین برسان دست دیگرم
دست چپم به جاست اگر نیست دست راست
           اما هزار حیف که یک دست بی صداست
این محوطه مقدس محقر داخل در محوطه­ای است که در بالایش نیز هتل‌الحائری قد کشیده که بی­ریخت می­باشد. توقف در مقام کف العباس از آنجا که صدای بازاریان را در می­آورد و موجب ناراحتی آنان می­شود سعی بر این است که کوتاه باشد. ای کاش هیچ ساختمان و مغازه­ای در این اطراف احداث نمی‌شد و آن نخل­ها بودند و صحرایی که بهتر فاجعه کربلا را تداعی می­کرد.
مقام دست چپ ابوالفضل (ع)
در میانه مدخل بازار باب الخان مناره­ای است با پنجره­های برنزی و حاشیه­های ایینه کاری شده که ادعیه و اشعاری نیز در خود دارد. اشعار عربی منسوب به شیخ محمد سراج می­باشد. دست چپ جناب ابوالفضل العباس (ع) در این جایگاه از بدن جدا شده است. اشعاری عربی که بر کاشی­های مناره مقام دست چپ عباس نقش بسته است:
ان فی هذا المکان انقطعت
یسره العباس بحر الکرم
هیهنا یا صاح طاحت بعدما
طاحت الیمنی بجنب العلقمی
اجردمع العین و ابکیه اسا
حق ان تبکی بدمع عن دمع
یعنی: در اینجا دست چپ دریای کرم عباس بریده شد و این بعد از قطع دست راست در کنار نهر علقمه بود. عباس خون خود را داد و حق آن است که تو برایش بگری و خون بباری.
رجزهای آسمانی
حاج آقا حسین زاده مداح کاروان عجب نوحه­ای را برگزیده است دشمن وقتی غافلگیرانه از پشت نخل­ها به سقای حسین (ع) حمله کرد و دست راستش را جدا کرد فرمود:
والله ان قطعتم یمینی
انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقین
نجل النبی الطاهر الامین
به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، بدانید من همواره از دین خــویش و از امامی که یقینش صادق است و یادگار پیامبر الهی است دست برنمی­دارم.
محل قطع شدن دست راست و دست چپ عباس که «کفین» خوانده می­شود بهترین جا برای تکرار این رجز آسمانی است. باید دانست در این دو زیارتگاه دست­های علمدار کربلا قطع شده و مدفن دست­های بریده نمی­باشد.
جای مادران شهدا خالی؟ در کتاب «مقاتل الطالبین» ذکر شده پس از شهادت جانگداز عباس بن علی (ع) وقتی بشیر خبر را به مدینه رساند مادر مکرمه آن عالیمقام «خانم ام البنین» در قبرستان بقیع واقع در مدینه در حضور جمع و بی­هیچگونه هراسی مرثیه سرود. این اشعار آنچنان سوزناک و غم­انگیز بود که حتی مردان را متأثر کرد.
لاتدعونی و یک ام البنین                                                                                                     تذکرینی بلیوث العرین
کانت نبون لی ادعی بهم 
     والیوم اصبحت و لامن بنین
اربعه مثل نورالربی      
     قد واصلوالموت بقطع الوتین
تنازع الخرصان اشلائهم
     فکلهم امسی صریحا طعین
یالیت شعری اکما اخبروا
     بان عباسا قطیع الیمین
یعنی: ای مردم مدینه؟ دیگر مرا ام­البنین نخوانید که مرا به یاد شیران بیشه می‌اندازید. من پسرانی داشتم که مرا به خاطر آنها ام البنین می­خواندند، اما دیگر فرزندی ندارم. چهار نفر چون پرندگان شکاری کوهساران بودند که در خون خویش غلتیدند و رگ حیات آنها قطع شد. بر سر پیکر بی­جان آنها نیزه­ها به هم زده شد و تمامی آنها از ضربه نیزه به زمین افتادند ای کاش می­دانستم آیا آنچنانکه خبر داده­اند، دست راست عباس قطع شده بود؟؟

جای عکس

یا من رای العباس کر    
علی جماهیر النقد
ووراء من ابناء حیدر     
کل لیث ذی لبد
نبئت ان ابنی اصیب                                                                                                                                  برأسه مقطوع ید
ویل علی شبلی امال                                                                                                                                   برأسه ضرب العمد
لوکان سیفک فی ید        
یک لما دنامنه احد
یعنی: ای کسی که دیدی عباس بر گله­های گوسفند (گروه باطل) حمله می­کرد و فرزندان حیدر همه چون شیران بالدار دنبال او بودند. به من خبر رسیده که ضربت سنگینی بر سر پسرم فرود آمده در حالی که دست نداشت وای بر من که سر پسرم از ضربت عمود پیچیده شد در حالی که اگر شمشیر در دست داشت کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت.
شده­ام دست به دامان تو ای اشک ببار
باور کنید رو به خیمه که می­گذاریم، خودم برای خودم مداحی می­کنم بدجور در عوالم خود با روضه خوانی اردبیلی­ها جوش می­خورم، داغ‌تر از همیشه، استاد سلیم موذن زاده‌ای کاش در اینجا بود سید محمد عاملی چه می­شد که الان سر می­رسید. صدای آنها سحاری معنوی است واقعاً مداحی اردبیلی­ها محشر است قدر آنها اکنون بهتر شناخته می­شود، چاره­ای نیست همینطور که به حرم امام حسین نزدیک می­شویم شعر استاد رحیم منزوی را از زبان سید محمد عاملی نافه‌گشایی می­کنم:
حسین شهبازیوه م سیندی یریم دعواده گل قارداش
    دوشوب شمشیر الیمده ن یالقیزام امداده گل قارداش

جای عکس


جای عکس


منه ائله کرم قارداش
سنه من نوکرم قارداش
حسین مندن رضا اول عشقده ثابت قدم دوردوم
یارالی باشی اون یئددی نفر جلاده تاپشیردیم
اوزوم یاندیم فراقونده، ننه م زهرانی یاندیردیم
گلیب الان باشیم اوسته ننه م زهرا ده گل قارداش
سینیق کشتی کیمین دریاده لنگر سالمیشام تئز گل
یئتیش فریادیمه دندانه شمشیر آلمیشام تئز گل
عمود آلتدا، آچیق باشیله یالقیز قالمیشام تئز گل
عجایب منظره م واردوغر انان اعضاده گل قارداش
بحمدالله سرافرازم باشیمدا تاج عزت وار
یارا اوسته یاراده یسه یئنه جسمیمده طاقت وار
گله ن بیر یاره ویرسا گئتسه اوندا چوخ مروت وار
ائله یاره ویرول لار گلموری تعداده گل قارداش
کسیلدی قول لاریم پروا داخی سلب اولدی لشگردن
منی یالقیز گوروب لشگر قاییتدی اوستومه بیردن
ده ییب اوخ مشگه سوگئتدی خجالت اولدوم اصغردن...
استاد رحیم منزوی اردبیلی در ادبیات مرثیه صاحب سبک است مرثیه­ای که شاعرش منزوی و مداحی­اشی فرق نمی­کند یکی از اردبیلی­ها باشد واضح است که قفل هر دل بسته­ای را باز می­کند و به تسلیم وا می­دارد.
چنین قدرتی را از کجا به دست آورده­اند؟ در خود اردبیل معروف و مشهور است که خود شادروان استاد منزوی (متوفی 9 مرداد 1371) برای اینکه سوگ‌نامه‌ای برای حضرت رقیه (س) بنویسد ابتدا مسیری خاردار را بر می­گزیند تا بداند که چه مشقاتی بر سر راه اسرا بوده است.
منزوی این مسیر طولانی خاردار را چندین بار پای برهنه طی می­کند و سوختن خیمه­ها و فرار بچه­ها را در ذهن خود مجسم می­کند و نوحه می­سراید.
با این درجه خلوص و صداقت مسلم است که چه چیزی عاید شخص عاشق می­شود*
خیمه گاه
در سمت جنوب غربی حرم مطهر امام حسین (ع) و در فاصله 250 متری آن، بهترین بستر (خیمه گاه) برای نجواهای عاشقانه گسترده شده است. خیمه­ها و چادرهای کشتی نجات و یاران او در این محل برافراشته بوده البته الان بنایی که ساخته شده است دارای قدمت چندانی نیست ولی نمادی از خیمه­های افراشته؛ در حادثه عاشورا است . چهار بیت زیر در پیشانی سنگ مرمری بالای در ورودی خیمه گاه نقش بسته است.
یا زائراً خیم الحسین بکربلا                                            طف فی جوانبها مع ساجم
فادا اوصلت الی خیام بنی الهدی                                          اهل الفضائل من سلاله هاشم
واذکر اباالفضل المضرج بالدما                                          و علی الاکبرثم القاسم
واذکر حسین السبطل ما قدهوی                                       فوق الصعید ولایری من راحم
یعنی: ای آن که به زیارت خیمه­گاه حسین در کربلا آمده­ای؛ اطراف آنرا با چشم گریان طواف کن. آنگاه که به خیمه­گاه هدایت و اهل فضیلت نسل بنی­هاشم رسیدی، اباالفضل (ع) خون آلود و علی اکبر و قاسم را به یادآر. و از امام حسین(ع) یادی کن که بر روی خاک افتاده و کسی به او رحم نمی­کند.
این ابیات جانسوز به پیشواز می­آیند و مسلم است که آتش بر دل می­زنند واقعا هم محیط سوزناکی دارد من که باز به تنهایی دیوانه­وار می­گردم. به غروب روز عاشورا می­روم: نهیب توفان حیدری زینب؛ در غروب خونین روز عاشورا بر دل کفار اثر نمی­کند. ددمنشان با آتش زدن خیمه­های آل طه ستون­هایی از آتش و دود بلند می­کنند. بچه­ها دوان بر خارهای صحرا با پاهای برهنه با هجوم بی­رحمانه مواجه می­شوند اسب بی­سوار فرزند رسول خدا که با یال خونین خبر شهادت حسین (ع) را رسانده بود معلوم نیست در کجاست؟ ضربات تازیانه بر سرزنان و کودکان فرود می­آید فریادهای استغاثه و شیون از هر سویی می­جوشد غوغای شادمانه و هلهله سنگدلانه سپاه یزید مانعی است بر جلوگیری از مصیبت، زینب با اینهمه سختی و مرارت نمی­لرزد. از این به بعد او رهبر مبارزه خواهد بود.
«خیمه­گاه امروز {ی} محوطه­ای است که اطراف آن حجره مانند است و در وسط محوطه بنایی نمادین است که از جلو، حالت تنظیم خیمه­ها را می­رساند و داخل آن جایگاه خیمه امام حسین و محراب آن حضرت و خیمه امام سجاد است در گوشه صحن این خیمه­گاه خیمه حضرت قاسم قرار دارد.


جای عکس



(فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 184)». جایگاه خیمه­های امروزی ظاهری ناهمگون با برخی منابع در اختیار زائر قرار می­دهد. این اختلاف به کیفیت خیمه­های حسینی در روز عاشورا باز می­گردد. «فرهنگ عاشورا» کیفیت خیمه­های حسینی را در روز عاشورا بدین شرح آورده است:
1ـ خیمه فرماندهی 2ـ خیمه امدادگران 3ـ خیمه سقاخانه و آبرسانی 4ـ خیمه شهدا 5ـ خیمه انبار6ـ خیمه نظافت و پاکیزگی 7ـ خیمه سنگری (فقط بعنوان سنگر استفاده می­شده است) 8ـ خیمه حضرت سجاد (ع) 9 ـ خیمه­های یاران 10ـ خیمه­های بنی­هاشم 11 ـ خیمه­های خانوادگی (زنها، بچه ها) 12 ـ خیمه حضرت زینب.
حجت الاسلام جواد محدثی در ادامه می­نویسد: بنای فعلی ساختمان و قبه خیمه گاه ساخته «مدحت پاشا» برای پذیرایی ناصرالدین شاه و درباریان او بوده و به قولی هم «عبدالمومن دده» آن را ساخته است.
منبع مؤلف در این زمینه «تراث کربلا» صفحه 111بوده است.
آقای احسان مقدسی در «راهنمای اماکن زیارتی و سیاحتی عراق» نوشته است: این محل توسط سیدعلی طباطبایی (صاحب ریاض العلماء) ساخته شد او پس از حمله وهابی­ها به کربلا (سال 1217 هـ.ق) اقدام به ساختن باروی شهر کربلا کرد و در همان هنگام این خیمه­گاه را نیز بنا کرد و این محل را به عنوان گورستان انتخاب کرد و نام قبلی آن را که «الطرف» بود به «المخیم» تغییر داد البته این منطقه در گذشته­های بسیار دور به محله «آل عیسی» مشهور بوده آل عیسی یکی از خاندان­های علوی ساکن کربلا بودند که نسبت و شجره نامه آنها به زیدبن علی بن الحسین(ع) می­رسد».
مطلب آقای مقدسی از لحاظ زمانی بیش از پنجاه سال جلوتر از اقدام مدحت پاشا می­باشد. لذا باید گفت اقدام اولیه را سید علی طباطبایی انجام داده و بعدها بازسازی شده است*
تل زینبیه
امدن به کربلا اگر تنها یک بهانه داشته باشد آن بهانه می­تواند «تل زینبیه» باشد تا آدمی فقط برای لحظه­ای از بلندای این تل چشم بگرداند و گودی قتلگاه را دید بزند و آنگه به عقب برگردد و خود را به جای زینب (س) بگذارد و بفهمد که دختر امیرالمؤمنین (ع) وحضرت فاطمه زهرا (س) چگونه به چشم خود نظاره­گر بریده شدن سر برادرش بوده است پیکر خونین برادر را در قربانگاه می­بیند و پیکر چاک چاک از سمکوب اسبان را می­نگرد. چه کسی را می­توان در طول تاریخ بشر در صبوری با عقیله بنی‌هاشم مقایسه کرد؟
او «قهرمان غم» است زنیب کبری (س) از بالای این تپه صحنه­های رزم را مشاهده می­کرده است.
حاج حسین­زاده مرثیه­ای از «حسینی (سعدی زمان)» می­خواند هنوز ابیاتی از آن را به خاطر دارم.
گل بیر دولانیم باشیوا، گئت تا جداری زینبون
قوربان گئدن یول لاریوا، جان فکاری زینبون
هر یاندان اوز امیدیمی، کسدیم بوگون من بینوا
بو چولده گوزتیکدیم سنه ای ماسوی اللهه رجا
سنده گئدیرسن بس نئجه طاق ایله ییم؛ ائتمه‌ییم نوا
یوخ یئددی قارداش دان قالان بیر غمگساری زینبون
وقتی خواندن این بیت­ها را ادامه داد:
باغریم‌حسین‌قان‌باغلاییب وار محضرینده چوخ سوزوم
آمما دیلیم دوتمور دییه م، مأیوسم عومرومدن اوزوم
غصه گلوگیر ائله ییب ویرمیر آمان آغلار گوزوم
وار حقی گوزده ن خون دل، گر ائتسه جاری زینبون
کسی نبود از کاروان، که صحنه کربلا را پیش چشم خود مجسم نکند.
تل زینبیه در 20 متری سمت غرب حرم کشتی نجات است با ارتفاع 5 متر از کف حرم واقع است بر روی این تپه فعلا مسجد کوچکی بنا شده است.
در یک لحظه توانستم دوربین فیلمبرداری را به داخل اتاق ببرم اما طولی نکشید که مأمور عراقی از راه رسید و مانع ادامه فیلمبرداری شد.
زیارت مجدد
ساعت 11 صبح است بعد از تل زینبیه باز به حرم مطهر ابی عبدالله الحسین (ع) باز می­گردیم به زحمت از لابه لای جمعیت می­گذرم و به زیر گنبد می­رسم و هر چه به ضریح می­نگرم سیر نمی­شوم.
حضرت علی اکبر (ع)
ضریح آن حضرت که متصل به ضریح امام حسین است در سمت قبر، یک متر عقب نشسته است با رسیدن به پایین پای آموزگار بزرگ شهادت در روضه شریف، مبهوت شبیه پیامبر شدم. این بیت­ها که از ایرج میرزاست به خاطرم آمد:
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان
     رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیربازوی او گیرد از وفا
      وان یک زچهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بنشاند گلاب و شهد
                               تا تقویت کند دل محنت کشیده را
یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند
         تا برکنندش از دل، خار خلیده را
جمع دگر برای تسلای اودهند
       شرح سیاهکاری چرخ خمیده را
القصه هر کسی به طریقی زروی مهر
         تسکین دهد مصیبت بروی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین (ع)
                             چون دید نعش اکبر در خون تپیده را
بعد از پسر؛ دل پدر آماج تیر شد
          آتش زدند لانة مرغ پریده را
مدفن شهدای کربلا
در پایین مزار حضرت قسمتی را با ضریحی نقره­ای محدود ساخته­اند و مردم آنجا را زیارت می­کنند. اینکه همه پیکرهای مطهر شهدا در این نقطه باشد قطعی نیست زیرا طبق روایات تمام محوطه پایین پای سید الشهدا آرامگاه اجساد قطعه قطعه شده و با اسب لگدکوب شده و بی سر یاران امیر عرصه عشق و ایمان است. مقتل نویسان گفته­اند که پس از واقعه جانسوز عاشورا نوبت که به دفن رسید شهدا را طایفه بنی اسد در کنار امام حسین(ع) به خاک سپرد.
به غیر از حربن یزید ریاحی که قبیله­اش یعنی بنی تمیم جسد پاک او را درچند کیلومتری (9 کیلومتری غربی شهر کربلا) دفن کردند وحبیب ابن مظاهر را در فاصله­ای کمتر از بالای سر آرامگاه امام حسین(ع).
قصه حضرت عباس نیز جداست که پیشتر از این گفته شده است بنابراین وجب به وجب این محوطه تقدس دارد و باید خیلی احتیاط به خرج داد.
شیخ مفید در دارالارشاده نوشته است: چون ابن سعد از کربلا بیرون رفت، قومی از قبیله بنی اسد که اهل غاضریه بودند، به سوی اجساد امام حسین (ع) و یارانش پیش آمدند. بر آنان نمازگزاردند و پیکر مبارک امام حسین (ع) را همانجا که مقبره آن حضرت است دفن کردند و پسرش علی بن حسین (ع) را کنار پایش به خاک سپردند و برای شهیدانی که از خاندان امام حسین(ع) و همراه او بودند و دور و بر پیکر امام حسین (ع) اجسادشان به زمین افتاده بود، در زمین که پایین پای آن حضرت به خاک سپردند عباس بن علی (ع) را هم در مکانی که کشته شده بود و اکنون آرامگاه اوست دفن کردند.
شیخ مفید در ادامه آورده است یاران امام حسین (ع) که همراه او شهید شدند، در اطراف امام دفن شدند.
شمس­الدین هم تحلیلی کرده و گفته است: به نظر می­رسد که تنها بنی‌هاشمیان حاضر در واقعه کربلا در یک گور جمعی دفن شده­اند و شهیدانی که از بنی هاشم نبودند، در چند گور جمعی در اطراف امام به خاک سپرده شده­اند*
روایت ابو مخنف
مقتل در لغت به محل قتل گفته می­شود حتی علاوه بر محل، زمان کشته شدن را نیز در برمی­گیرد. در فرهنگ اسلامی اخبار و روایات حادثه­ای خونین، خاصه حادثه غمبار کربلا را مقتل گویند.
یکی از مقتل­های اصیل که اعتقاد شامل حال او می­شود. مقتل ابومخنف است من آنچه که از ابومخنف لوط بن یحیی (م 157) برگزیده­ام ترجمه­ای ترکی است وآخرین ساعات عمر امام را به تصویر می­کشد. نام اصلی کتاب «مقتل الحسین(ع)» و ابومخنف قدیمی­ترین مورخ کربلاست.
مقتل الحسین را با عنوان «کربلا ماجراسی» شیخ عباس امامی کرکوک­لو به ترکی برگردانده: «مالک بن نصیر کندی ملعون گلیب، امام حسین (ع) باشینا بیر قیلینج ووردو. قیلینج امامین باشینداکی دمیر تاسی کسیب باشینی یارالادی. قان آخیب دمیرتاسی دولدوردو. امام ایگیتلیکله و حیدر سایاغی دویوشوردو. یالقیز امام میداندا چوخ دایاندی هئچ کیم الینی حضرتین قانینا بویاماغا جرأت ائتمیردی هر بیر ائل طایفا، باشقاسینین او حضرتی اؤلدورمگینی ایسته ییردی. شمر جماعتی هایلادی: وای اولسون سیزه؟ اولدورون اونو، آنازماتمینیزه اگلشسین. زرعه بن شرکی تمیمی، حضرتین سول الینه بیر قیلینج ووردو. سونرا بیر قیلینج دا چیگنیه ووردو. حضرته ضعیفلیک اوزوئریب اوزو اوستونده یئره دوشدو. بو حالدا سنان بن انسی نخعی ملعون حضرتی بیر اوخلادیلدن سالدی. نهایت او معلون آتیندان ائنیب، امامسین نباشین کسدی. سونرا امام حسینین اگنیده کی بوتون گئییملری چیخارتدی قیس بن اشعث ملعون حضرتین قطیفه کوینگینی، اسحق بن حیوه حضرمی ایسه قیلینجینی گوتوردوله ر اسود اودی ملعون دا باشماغینی چیخارتدی. نهایت بحربن کعب ملعون حضرتین سروالینی سویوب بئله لیکله ده امامین نعشی میداندا عریان قالمیشدی.
باز هم زیارت خورشید بی غروب
آتش محبت و ارادت مکتوم دل­های ملتهب، مگر می­تواند در کربلا برای لحظه‌ای هم که شده زبانه نکشد؟ هر چه حسرت و غم فراق هست از زیر غبار زمان که رویشان نشسته بیرون می­آیند بعد از ظهر دومین روز اقامتمان در کربلا کلاً به حرمین شریفین اختصاص می­یابد.
گودی قتلگاه
در سمت جنوب غربی رواق جنوبی؛ محل قتلگاه قرار دارد. روز عاشورا در گودال قتلگاه پیکر مصباح هدایت از زوالجناح افتاد و روح مطهرش به اعلی علیین عروج کرد و امام حسین (ع) به جد خود محمد مصطفی (ص) پدر علی مرتضی(ع) مادر پاکیزه فاطمه زهرا(س) و برادر خود حسین مجتبی (ع) پیوست.
آمده است پس از شهادت؛ هنگامی که پیکر مطهر حضرت در گودال قتلگاه افتاده بود به دستور عمر سعد ده نفر با اسب بر بدن امام حسین (ع) تاختند و بدن مطهر حضرت را لگد کوب سم اسبان خود کردند.
مرقد حبیب بن مظاهر
در سمت چپ رواق جنوبی (رواق حبیب بن مظاهر) در سمت بالای سرسید و سالار شهیدان؛ مرقد حبیب بن­مظاهر اسدی واقع است آیت الله سید محسن امین در اعیان الشیعه نوشته است: گفته شده که بنی اسد، حبیب بن مظاهر را در یک قبر، جدا از دیگران، در بالا سر امام دفن کرده­اند، همانجایی که هم اکنون مدفن او می­باشد. این کار را از آن جهت کردند که حبیب، اسدی بود.
برخی از علما نیز معتقدند جایگاه حبیب در میان اصحاب سالار شهیدان بسیار بالا بود و از این روز او را همراه با سایر شهدا دفن نکرده­اند حبیب حافظ قرآن و صحابه خاص مولای متقیان و بزرگ قبیله بنی­اسد و فرمانده جناح چپ سپاه عاشورا بوده است.
مرقد سید ابرهیم مجاب
در گوشه شمال غربی و در رواق غربی حرم مطهر معلم سدره نشین انسانیت، مرقد سید ابراهیم مجاب قرار دارد سید ابراهیم پسر محمد عباد و او پسر موسی بن جعفر (ع) است.
آمدن صدام به ایران
اکنون مخصوصاً می­خواهم مطلبی را به یادداشت­هایم بیفزایم تا در کنار نکات خواندنی آن متوجه شویم که اطلاع رسانی چقدر یک طرفه صورت می­گیرد وخیلی از چیزها گفته نمی­شود. زیرا در هیچ جا من ندیده­ام که از آمدن صدام حسین به ایران سخن بگویند. اما دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در یکی از مقالاتش که عنوان «استخوان­ها بر ما حکومت می­کنند» را داشت نوشته بود: نمی‌دانم بگویم یاد صدام بخیر یا به شر! این آدم در روزگار قدرت خود، زمان شاه بعد از فیصله قضیه اروندرود و امضای قرارداد الجزایر و اعتکاف بارزانی­ها در عظیمه کرج، موقعیتی پاییده بود و سفری به ایران کرد و به زیارت مشهد رفت و گویا پانصد هزار دلار هم برای تعمیرات مزار به مشهد پرداخته بود و این برای منظوری بود. بدین معنی که وقتی که به حضور شاه رسید گفت: یک خواهش دارم شاه گفت: بفرمائید. صدام گفت: قبر هارون الرشید در مشهد؛ جای مناسبی ندارد و علاوه بر آنکه امکان ندارد آن را توسعه دهیم یا تعمیر کنیم؛ این نیز هست که بعضی زوار ایران که در کنار آن عبور می­کنند لزوماً یک لعنت نیز به  هارون­الرشید می­فرستند و این برای ما عراقی­ها عیب است؟ از شاه اجازه می­خواهم که بگویند استخوان­های هارون را با احترام از خاک درآوریم و با تجلیل به بغداد ببریم و در جای مناسبی، مثلا میدان عبدالرشید دفن کنیم شاه البته با پیشنهاد عجیبی مواجه شده بود که آمادگی جواب نداشت با همه اینها گفته بود: با این امر باید روحانیون همراهی کنند و می­گویم مطالعه شود.
البته دیگر به جایی نرسید و صدام هم منصرف شد و به جای آن بنای یاد بودی برای آشور بانیپال ساخت.
سعدی خوش کلام می­فرماید:
چند استخوان، که هاون دوران روزگار
خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد
حقیقت آن است که آن روزها که هارون در مشهد دفن شد حاکم طوسی برای احترام به خلیفه، جسد را در باغ شخصی خود در سناباد دفن کرد و چند سال بعد، پس از شهادت حضرت امام رضا(ع) درگذشت.
از جهت تجلیل و احترام مامون قرار گذاشت که پیکر حضرت امام رضا (ع) تنگاتنگ در کنار قبر پدرش خلیفه هزار و یکشب به خاک سپرده شود و همه اینها از جهت رعایت احترامات بود؟ اما چه می‌شود کرد با گردش روزگار و با حکم تاریخ، که روزی رسید که همان مردمی که به زیارت قبر حضرت امام رضا (ع) می­رفتند وجوباً یک لعنت هم برای همسایه آن قبر شریف که هارون­الرشید باشد می­فرستادند.
در به کدام پاشنه خواهد چرخید؟
عراقی­ها، دندان­های کینه را از ریشه نکنده­اند عموما جو ضد ایرانی حکمفرماست و اگر وضع به همین منوال پیش برود هر چه تلاش شود آبی در دیگمان به جوش نخواهد آمد. فکر نمی­کنم تنها ذائقه بعثی عامل باشد زیرا حداقل می­دانیم که بیشتر کربلایی­ها ایرانی الاصل­اند و پیداست که شیعه هم هستند ولی چندان از حضور ایرانی­ها دل خوشی ندارند. اگر بشود به خودروهای قراضه عراقی­ها که از نظر ساختار درخور نقل و انتقال نمی­باشد اسم «تاکسی ون» گذاشت که عهده‌دار جابجایی زائران از هتل تا 500 متری حرم مصباح پرفروغ هدایت هستند چه بدرفتاری­هایی که در حق ایرانی­ها روا داشته نمی­شود، چشمتان روز بد نبیند اینها که به اصطلاح به سرویس هتل تبدیل شده­اند چیدمان صندلی­هایشان بسیار بد و سوار و پیاده شدن از آنها به علت صندلی­های تاشویی زاپاسی، معطلی ایجاد می­کند بنابراین  اولا مسافر بین راهی سوار نمی­کنند (منظور مسافران زائر همان کاروان). ثانیا در مواجهه با زائران دمغ و بی­حوصله هستند.
کافی است ده نفر بچه و بزرگ سوار ون شوند اگر یازدهمی پدر بچه کوچولویی هم باشد حق سوار شدن ندارد و با چهره خشن و زمخت طرف عراقی روبرو می­شود گاهی هم سرفرصت هزینه­هایی هم مطالبه می­کنند که خلاف است و برعهده شرکت مجری عراقی است.
آیا در به روی همین پاشنه عداوت خواهد چرخید؟
جیب‌بری
 صبح وقتی از اولین پست ایست بازرسی رد شدیم عربی دشداشه­پوش چفیه و عقال بر سر جلو آمد تا برای چفیه فروشی­اش مشتری پیدا کند. یکی از دوستان مرندی سرگرم معامله با او شد و ما به راه خود ادامه دادیم البته می­توانستم از نقل جیب بری صورت گرفته خودداری کنم اما می­بینم جایش اینجاست که آورده شود، بعد از دقایقی آن دوست خود را به ما رساند زیارت­ها را کردیم و برای صرف نهار به هتل بازگشتیم در آنجا بود که آن دوست مرندی پی برد دکمه دو جیب پیراهنش را باز کرده و از یکی صد هزار تومان و از دیگری کارت ملی را کش رفته­اند، شکی وجود نداشت که یارو (چفیه فروش) این کار را کرده بود ولی با چه سرعتی و چه مهارتی، صحبت از این جیب بری بود که دوست آذرشهری ما از راه رسید و به جمع ما پیوست و رو به دوست مرندی کرد و گفت: بگیر این کارت ملی را گم کرده بودی؟ یک عرب ساعتی قبل مرا دید و گفت: صاحب این کارت باید از کاروان شما باشد آیا او را می­شناسی؟ من هم که عکس تو را دیدم تائید کردم و او از من انعام خواست دو هزارتومان گرفت و کارت را پس داد.
مشخصاتی که او می­داد با جیب بر چفیه فروش تطابق داشت.
حرفی درباره همشهری ها
عموماً به هر کجا که سفر می­کنیم حتما با یکی از همشهری­ها هم روبرو می­شویم اما برای اولین بار است که این بار در طول مسافرت غیبت آنان احساس می­شود واین امر قدری برای ما تعجب آور و باور نکردنی است.
شراره­ای از شعاع عشق
خورشید در سومین روز و به عبارتی آخرین روز اقامت در کربلا خوب می­داند که دست به دامانش شده­ایم تا زودتر از سمت ایران عزیزمان خود را ظاهر سازد. ساعات آغازین صبح است کاش اختیار این را داشتیم که بیشتر در کربلا می­ماندیم برنامه مدون زیارتی امروز «مقام صاحب الزمان»، «آب فرات» و«باغ امام صادق(ع)» است». که باز هم روال گروهی خواهد داشت. اندک اندک این سفرنامه در شیب پایان قرار می­گیرد در عین حال امیدوارم که با این اقدام، گوشه­ای از وظیفه خود را به ائمه ادا کرده باشم.
مقام صاحب الزمان (عج)
از روبروی دروازه صاحب الزمان امام حسین (ع) معبری که در دو طرف آن مغازه­ها و چند هتل هم دیده می­شوند به مقام امام زمان (عج) منتهی می­شود این مقام در کنار شاخه رودخانه فرات که «نهر علقمه» و به اصطلاح عراقی­ها «نهر حسینیه» خوانده می­شود واقع شده است.
این مکان مقدس نیز زیر نظر ماموران عراقی قرار دارد و زائران در این مقام نماز می­خوانند و نذر و نیاز می­کنند. روایات زیادی در خصوص حضور امام زمان در این مکان مقدس نقل شده است.
از مقام صاحب الزمان که خارج می­شوی در سمت چپ پلی بر روی نهر علقمه بسته شده که در دو طرف سمت راست آن سکوهایی درست کرده­اند تا زائران بتوانند در روی آنها بنشینند و عزاداری کنند.
نهر علقمه
ای علمدار دلاور
ای سپهسالار لشکر
باب لطف و سخا یا اباالفضل
دردیمز وار آقا یا اباالفضل
این، شاه بیت نوحه­ای است که مداحل می­خواند و ما تکرار می­کنیم و با سرشک دیده آتش درون را فرو می­نشانیم می­گویند پرچمدار رشید نهضت عاشورا در این حوالی  وارد شریعه شد و دست­هایش را از آب پر ساخت اما به یاد امام حسین(ع) و بچه­ها که تشنه­اند افتاد و از نوشیدن امتناع ورزید. مشگ را از آب پرساخت و رو به خیمه­ها نهاد وقتی حضرت باب الحوائج به نهر علقمه می­آمد می­جنگید اما در بازگشت بنای جنگیدن نداشت دشمن ناغافل از پشت نخل­ها بر او حمله کرد...
باغ امام صادق (ع)
با پشت سر گذاشتن پل میان نخلستان­ها به مقام حضرت امام صادق (ع) می‌رسیم که معروف است این محل جایگاهی است که آن امام بزرگوار هنگام ورود به کربلا نخست در این محل با آب فرات غسل کرد سپس به زیارت قبر مطهر بزرگوارشان ودیگر شهدای کربلا رفته­اند.
دلباختگان ائمه در اینجا نیز نماز برپا می­دارند و نذر و نیاز می­کنند. بناهای اینجا در زمان صدام تخریب شده است.
ای فرات
امروز از آن روزهایی است که دلمان می­خواهد تا آنجا که مقدور باشد در کنار علقمه بمانیم و به قول شاعر علوی؛ سید راضی قزوینی بنیانگزار فضل یعنی عباس را فریاد بزنیم و در زیر لب برای خودمان این نوحه «خازن» را که یادآور دسته­های شاخسی واخسی دوران کودکی و ایام جگرسوز محرم است تکرار کنیم:
آخدون عالمده ندن کوه و بیابانه فرات
اولمادون قسمت حسینه دونه سن قانه فرات
       قالدی لب تشنه کنارونده سنون شاه زمن
 قسمت اولدون سن او گون فرقه کفاره نده ن؟
     فاطمه مهری دگلدون مگر ای قانه دونن؟
آل طلاهایه سن اولدون بئله بیگانه فرات
گوردی عباس؛ حسین عترتی لب تشنه قالوب
                   غیرتی جوشه گلوب چیگنینه بیرمشگ سالوب
خشمله تیغ شررباری اله اول دم آلوب
                قویدی یوز غیظیله تا جانب میدانه فرات
آه اودمدن کی حسین، یالقوز علمداری گوروب
  سر و تک، یئرده قد قامت سرداری گوروب
ظلم اعدائیله دوشموش ایکی قول لاری گوروب
                سویله دی سیندی بئلیم، تف بئله دورانه فرات
رسانه ملی در برابر اراده ملی
از باغ امام صادق (ع) خارج می­شویم در دو طرف بساط عراقی­ها پهن است و همه چیز به فروش می‌رسد ایرانی­ها خرید و عراقی­ها پول پارو می­کنند آخرین افرادی که از کاروان به پل می­رسند جمع چهار نفری ماست.
به پل که می­رسیم نگاهم به جمعیت پریشان سمت چپ می­افتد دیدم که کاروان هوایی تور ما کنار علقمه عزادارند. عجب حسن تصادفی، روضه­خوان کسی نیست جز همنام آقای حسین­زاده این حسین‌زاده. با حسین­زاده ما نسبت فامیلی دارد اما جوانتر از اوست ولی چنان  مرثیه سرایی می­کند که گویی واقعه عاشورا دوباره جان گرفته است و به قدری سوزناک و اصیل نوحه­خوانی می­کند که گویی به طور زنده صداهایی که با آنها خاطره داریم می‌شنویم: صداهایی جاودانی؛ صداهایی از جنس موذن زاده و عاملی که بخشی از حافظه جمعی ما برای عاشورایند.
در کدام زمان و در کدام مکان می­توان به خلاء آواز محلی تا این اندازه پی برد و آنگاه به طور غیرمنتظره­ای لحن جانسوز محلی را میهمان گوش­ها کرد و دل را با یاد دوست جلا داد؟
وضعیت نامطلوب آب فرات
کاملاً با نگاه سطحی به آب نهر علقمه هم می­شود فهمید که در حال حاضر این شاخه از فرات آلوده است اما برخی زائران بهداشت را رعایت نمی­کنند این آب آلوده را می­نوشند و یا به طور غیرمجاز دور از چشم مدیر راهنما با آن غسل می‌کنند. هستند کسانی که بطری­های خالی آب معدنی را از این آب آلوده پر می‌سازند تا به عنوان تبرک با خود ببرند. این آب در حال حاضر غیرقابل شرب است اصلا آب شرب عراق سالم و آشامیدنی نیست چه رسد به فرات امروزی که در مسیر خود پذیرای پساب­ها شده است. پسماندها و فاضلاب مسیر، سوغاتی فرات می‌شود و چیز کمی از لجن ندارد و بدبو است. اینکه اینهمه توسط مسئولین سفارش می­شود که از آب­های معدنی پلمپ شده و مارک­دار برای آشامیدن استفاده شود از این روست که آب رودخانه­های دجله و فرات و چاه علقمه وحتی مسجد کوفه آلودگی بسیار بالایی دارند ولی برخی این توصیه­ها را جدی نمی‌گیرند و تن به بیماری­های مختلف می­دهند. در عراق حتی نباید به آب سردکن­ها و ظرف­های آبی که در کنار خیابان و مسجد گذاشته­اند اعتماد کرد. ما در هتل آب معدنی سهم خود را بر می­داریم و در یخچال می­گذاریم و به محض خروج از هتل آنرا برمی­داریم و نیاز خود را به آب آشامیدنی برطرف می­کنیم.
مسقف سازی اعتاب مقدسه
صحن حرم امام اول شیعیان سقف ندارد اما حرم مطهر امام حسین سقف­دار شده­ است تا جلوی ناراحتی در سرمای زمستان و اذیت گرمای تابستان گرفته شود عراقی­ها ادعا دارند حتی ساخت ایوان­ها نیز کار خودشان است و کاشی­ها نیز ساخت خودشان می­باشد ولی چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است حجم بسیاری از این هزینه و کارها بر دوش هنرمندان و استادان معماری ایرانی است از اول هم همینطور بوده و سازه­های حرمین ائمه اطهار در عراق معماری ایرانی اسلامی را برملا می­کنند و بسیاری از سقف­ها و دیوارها نقش آفرین دستان استادان مبرز ایرانی در آیینه کاری و کاشی کاری است.
سیم های برق و تلفن
روزی پلیس راهنمایی و رانندگی، پیکانی را متوقف می­کند با تعجب می­بیند در پیکان نه نفر سوار شده­اند راننده و چند تن دیگر به التماس می­افتند که جریمه نکند. پلیس می­گوید جریمه نمی­کنم به شرطی که یک بار دیگر پیاده و دوباره سوار شوید ما هم ببینیم و یاد بگیریم چگونه در این ماشین نه نفر آدم چاق وچله جا گرفته­اند؟
 حالا سیم کشی عراقی­ها نیز چنین حکایتی دارد اینها چگونه سیم برق  یا تلفن خود را تشخیص می­دهند؟ بگذریم که واقعا منظره مشمئزکننده­ای دارند که نگو و نپرس؟ بند لباس گهگاه از خاک خوردگی پاک می­شود اما این همه بند به طور نامرتب و نامنظم معابر را تونل کرده­اند.
لغو سفر به کاظمین
شرایط خاص حاکم بر سامرا که مدفن امام هادی و امام عسکری(ع) می­باشد اصلا در برنامه زیارت نبود اما کاظمین که امام موسی بن جعفر (ع) و جواد الائمه(ع) در آن آرمیده­اند یکی از مقاصد مسافری بود. بالاخره ندانستیم کدام عامل یا عواملی باعث لغو این سفر گردید و حرکت به سوی کاظمین غیرمجاز شد اصرار اهالی کاروان هم مؤثر واقع نشد و این امر خیلی بر من گران آمد.
بناچار با برقراری ارتباط با یک مأمور عراقی که به هتل ما سر می­زد توافق کردیم که در قبال پرداخت 45 هزار تومان جمع چهارنفری ما را به کاظمین ببرند. او گفت: باید با چند مأمور آمریکایی هم هماهنگ کنم. بعد از چند ساعت خبر آورد که با پوشش امنیتی می­توان شمارا تا کاظمین رساند ولی در آن شهر هیچ تضمینی برای سلامتی شما از طرف ما و آمریکایی­ها وجود ندارد آنها نیز دستشان در کاظمین بسته است.
قبلا در جلسه آموزشی و توجیهی توسط کارگزار توصیه و خیلی تأکید شده است که از هرگونه درگیری، اختلاف نظر و جدال خودداری شود و از ورود به مباحث سیاسی، اختلافات قومی و مذهبی اجتناب شود ما هم قبول کرده و از ابتدا بنا  را براین گذاشتیم که با کسی حرفی نزنیم و از خیر خیلی چیزها بگذریم.
روی این اساس بود که به وادی السلام هم نرفتم. تنها در کنار خیابان به گوشه­های این قبرستان تاریخی و قدیمی چشم دوختم. زیرا این اماکن پوشش امنیتی ندارند و عراقی­ها به محض به دست آوردن فرصت ایرانی­ها را اذیت می­کنند.
رئیس حج و زیارت در این اواخر گفته بود: هر زائر ایرانی حدود 500 دلار برای عراق سودآوری دارد. ایران روزانه حدود 2 میلیون دلار برای این کشور سود می­رساند سودآوری هر زائر ایرانی برای عراق از 4 برابر هر بشکه نفت صادراتی فراتر می­رود.
تغییر در مسیر اعزام زوار
این نظر شخصی من است که اگر مسئولان بتوانند ترتیبی اتخاذ کنند که ایرانیان از مسیر ترکیه به سوریه بروند و در برگشت از مرز «ولید» وارد عراق شده و به طور همزمان به زیارت اعتاب مقدسه عراق مشرف شوند و به میهن باز گردند خیلی خوب خواهد بود و با یک تیر چند نشان زده خواهد شد.
از قلب ما مپرس!
طول سفر ما هیچگونه تغییری به خود ندید و بدون کاهش و افزایشی به ایستگاه آخر رسید، از اینرو امشب به اجبار اثاثیه و چمدان­ها را بسته­بندی می­کنیم و برچسب­ها را تکمیل کرده و روی آنها نصب می‌کنیم تا  ساعت 4 بامداد روز یکشنبه 27 ماه اردیبهشت 88 هتل را به مقصد مرز مهران ترک نماییم.
در پیچ و تاب وداع
به طور خانوادگی نیمه­های شب با امام سوم خود خداحافظی می­کنیم. در بین الحرمین گام برمی­داریم و بر اباالفضل العباس (ع) عرض ادب دوباره می­کنیم در کفین «حسین، حسین و عباس، عباس» را زمزمه می‌سازیم به خیمه گاه سر می­زنیم و در تل زینبیه با ناله­های جانگذاز خواهر اباعبدالله همنوا می­شویم.
اوره ک غمین دئماقا بیر یانان دیل آختاریرام
                        دوشوب صعوبته، حلال مشکل آختاریرام
صاغا صولا دولانوب حسرتیله زار و ملول
                       ایتورموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام
دوشنده بلبل شوریده نون بهار الینه
                        آلار اله گلینی ائله ر افتخار الینه
دوشوب منیم گولوم اما بوچولده خارا لینه
                       ایتوروموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام
سولوبدی غنچه ده گللر عجب گلستاندور
                      بو گللر اوستنه شبنم اولان قیزیل قاندور
گولوم بویئره منیم شمرالینده خنداندور
                       ایتورموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام
همین مرثیه ترکی به فارسی برگردانده شده است آنجا که می­گوید:
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
چمدان های مسافران
کارتن­های مکعبی، جعبه­های مکعب مستطیلی، چمدان­های طناب پیچ شده و گاه کیسه مشمع­ها نشانه وخامت اوضاع است. جاسازی اینها و راضی کردن راننده نیز نیرو و انرژی خواهد برد. حاج جلال جباری راننده را قانع می­کند اما من می‌دانم که چندان پولی برای پرداخت به این راننده و جوانانی که در لب مرز با چرخ دستی­های خود اثاثیه را جا به جا خواهند کرد نمانده است. راه چاره در این خواهد بود که چهار چرخه­های چوبی مرز را تا آنجایی که مقدور باشد از چمدان­های طناب پیچ پر کنیم. ما که زیپ­های چمدان پارچه­ای خود را باز کرده­ایم تا حجم زیادی داشته باشد قفل رمزدار چمدان فایبرگلاس خود را به کار نبسته­ایم زیرا در لب مرز مأموران عراقی حتما آنها را تا باز نکنند دست برنخواهند شد با این حساب نیازی به قفل کلیدی هم ندیده­ایم.
پرواز را به خاطر بسپار
بازگشت خود را از ساعت پنج بامداد از کربلا شروع کرده و از راه کربلا، بابل و از طریق دیوانیه (ساعت 20/8)، شوملی (ساعت 9)، کوت(ساعت 40/10) به مرز مهران می­رسیم. کوت تا مرز 70 کیلومتر فاصله دارد. نهار بین راهی نیز در اینجا تحت تدابیر حفاظتی صرف می­شود اما اینکه از حله به دیوانیه و از آنجا به شوملی بازگشتیم موجب ایجاد سئوال شد.
در حالی که طبق نقشه می­توانستیم کربلا، بابل، حله، شوملی والنعمانیه را طی کنیم. حدس می­زنم جا ماندن مانیفست در هتل موجب شد که مسیری این چنینی را در پیش بگیریم. بعد از چند تماس تلفنی با هتل توسط مدیر راهنما، بالاخره در جاده منتظر ماندیم و مانیفست­هارا دریافت کردیم. وقت آن است که بنویسم: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است
لاله­های سنندج
برای نماز صبح ساعت 30/4 روز دوشنبه در شهر سنندج پیاده شدیم از شهر سنندج تا دیوانیه و سقز به قدری گل­های سرخ رنگ به صورت خود رو خودنمایی می­کنند که انگار مراتع را کشاورزان بومی با لاله وشقایق به زیر کشت برده­اند و این ارتفاعات اشتهار به نباتات صمغی و طبی متعدد دارند اما ارتفاعات سنندج و دیواندره بعد از یک استراحت شبانه انگار گونه­های سرخ و دوست داشتنی خویش را برای شیفتگی و دلدادگی­ها بدون تعارف عرضه می­کنند و چون سردماغ هستند ما هم اعتراف می­کنیم که دل از کف داده­ایم و شعر «حسرت ارموی» را به خاطر آورده­ایم:
نسیم نافه گشا آمد از دیار سنندج
          گشود نافه مشکین چوزلف یار سنندج
زمین زمشعل گل گشت همچو وادی ایمن
                         چراغ لاله برافروخت کوهسار سنندج
رساند باد صبا مژده گل و برخاست
           خروش و ناله مرغان مرغزار سنندج
خوشا هوای فرحبخش «خسروآباد»ش
     کزوست پر زریاحین و گل، کنار سنندج
گل ریاض بهشت برین نخواهد شد
    به برگ و بوی گل روی گلعذار سنندج
طبق طبق به کف آورده مصر و بنگاله
       نبات وتنگ شکر از پی نثار سنندج
ندیده دیده چنین شهر وشهریار چنین
        تبارک الله از این شهر شهریار سنندج
زلاله و گل و سنبل نمی رسد «حسرت»
        بهار حسن نکویان به نوبهار سنندج*
[ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:19 ] [ moharramfarzaneh ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

سوابق کاری :

* روزنامه نگار

* محقق وپژوهشگر
* نویسنده شاخص در 1400وتجلیل از او درآبان ماه

* مدیر کاروان های زیارتی عراق و سوریه

* کارشناس مسئول مالی و اداری
* کارشناس معارف اسلامی
* کارشناس ارشد طراحی شهری معادل دکترای جانبازی

* رابط بنیاد ایرانشناسی

* مسئول اسبق انجمن ادبی شهرستان هریس

* عضو موثر شورای فرهنگ عمومی شهرستان هریس از بدو تاسیس
* مسئول صفحات ویژه ی هریس در جراید مهد آزادی و صاحب

* مسئول ستاد برگزاری  روز جهانی قدس در سال های 76و77

* مسئول ستاد دهه ی فجر انقلاب اسلامی در سال های 76و77

* مسئول سابق روابط عمومی فرمانداری هریس در سال77

* خبرنگار اطلاعات وجمهوری اسلامی

* صاحب نظر درامور شهری

* عضوشورای اسلامی شهرهریس از سال 92تا97

* نماینده شورای شهرستان هریس در شورای استان آذربایجان شرقی دردور چهارم

* عضوهیئت رئیسه شورای اسلامی استان آذربایجان شرقی دردوره چهارم
* رئیس شورای اسلامی شهرهریس در سال 97
* مشاور عالی شهردار تبریز در امور فرهنگی کلانشهر تبریز95-96
* رزمنده ؛جانباز و برادر شهید
* از عوامل حج تمتع
.......................................