باغستان محرم فرزانه | |||
|
فصل سوم: در لبنان حضور در لبنان ساعت 2 و 30 دقيقهي بامداد چهارشنبه 9 فروردين 85 تنهاي خستهيمان را از زير پتو بيرون ميكشيم تا به مقصد بيروت خود را برسانيم. آژانس توريستي الجوادين در خيابان مدارس مأموريت ميزباني را برعهده دارد. بچهها با همان سرماخوردگي كه از اولين روز، به سراغشان آمده بود وتبدار توي خواب ميلوليدند به اصرار برخاستند، آنان تا خِرخِره زير پتو رفته بودند. نام پرآوازهي لبنان به گوش اين خردسالان نيز آشنا ميآمد، به همين جهت انگشتان بيداري چشم خفتهشان را سريعتر از مقصود باز كرد. معصومه و كوثر سر از بالش برداشته و چند بار بادست بر تخم چشم ماليدند. از هتل محل اقامتما تعداد نه نفر ثبتنام كرده بودند. اتوبوس از سه هتل ديگر نيز مابقي را به جمع افزود، اما به زحمت، باز مرافعه بود. ساعتي معطّل مانديم ويزا بر اثر سهلانگاري مدير يكي از كاروانها به فرزند خانوادهاي صادر نشده بود. با خواهش و تمنّا، مادر كه فرزند را در پاسپورت به همراه داشت ونميتوانست آن را در هتل به تنهايي رها كند از شوهر و بستگان خويش جدا گشت و قيد اين مسافرت را زد. ساعت پنج و 56 دقيقه نماز صبح در «جامعه الزهراء»، كنار «جمعيه المحدث الاكبر الشيخ بدرالدين الحسيني معهدالذكور» اقامه شد. هواي سرد به راحتي به داخل لباسهايمان نفوذ ميكرد و راه مييافت. ميشود گفت: عدّهي زيادي تا مغزاستخوان سردشان شده بود. معصومه و كوثر بيش از همه. اشعهي خورشيد اندك اندك به بام خانهها ميخواست پهن شود، در نقاطي چراغهاي كور، مَكوري ديده ميشد، توصيف چنين صحنهاي را اعتراف ميكنم كه باز هم براي من مشكل است، در هيچ اسلوبي تا به حال نتوانستهام احساساتم را با مشاهدهي چنين صحنههايي بيان و بازگو كنم. حس عجيب و غريبي به من دست ميدهد، ولي از بيان آن عاجز ميمانم. در روشناي خاكستري رنگ سحر، با منطقه «ميصلون» كه در آن آخرين جنگ فرانسه و مسلمانان سوريه اتّفاق افتاده بود آشنا شديم. راهنما (= ليدر Lider) ميگفت: ـ «وزير دفاع سوريه در اينجا به شهادت رسيده است». وي همچنين اضافه كرد: ـ «جادهي اصلي دمشق ـ بيروت 65 كيلومتر طول دارد» براي من شنيدن اين جمله هم جالب بود و هم تا حدّي باور نكردني. «الجمارك» آخرين منطقه سوريه، پشت سر گذاشته شد در گمرك بعد از انجام تشريفات قانوني و بعد از چهار و نيم كيلومتر منطقهي بيطرف، به مرز لبنان رسيديم. «مصنعا» واقع در مرز لبنان با سوريه، (ساعت 6 و 30 دقيقه) و پس از آن «اشتوره» را طي كرده و از چهار راه بعلبك نيز گذشتيم. نزديك پنج سال است كه در بعلبك قبر «خوله» دختر امام حسين (ع) كشف شده است. ميگويند: خوله با امام سجاد به طرف حمص ميرفته است ولي به اينجا كه ميرسد تن به خاك تيره ميسپارد. در لبنان حدود 75 سال پيش غاري به نام «جَعيتا» شناسايي شده است. ساعت 7 و 45 دقيقه در منطقه «ظهرالبيدر» در استان بقاع درست هنگامي كه دل بزرگان نيز از گرسنگي مالش ميرفت. استكان چايي را برداشته و به لب برده و صبحانه مفصلي را سرو كرديم. چند ليوان چايي با يكي دو قورت به اتمام رسيد. سرزنده و سرحال و شاداب در شرق لبنان از «رستوران هاشم» بيرون آمديم. و رفته رفته، شانه به شانهي مناطقِ يونين، نحله و زهله شديم. اطلاعاتي در خصوص لبنان «لبنان كشور كوچكي در كنار درياي مديترانه، با جمعيتي حدود 4 ميليون نفر و مساحتي حدود ده هزار كيلومترمربع(164 مرتبه كوچكتر از جمهوري اسلامي) است. »[1] «درد و رنج مردم مسلمان لبنان در واقع از نخستين جنگ اعراب و اسرائيل آغاز شد. لبنان در اين جنگ با ارتشي تازه كار و داوطلباني غيرنظامي در قالب «ارتش نجات» به فرماندهي فوزي قاوقجي شركت كرد و از آن تاريخ ناملايمات مردم اين سامان از همسايهي متجاوز و گستاخ خود آغاز شد. اين فاجعه نه تنها با امضاي توافق نامه آتش بس ميان لبنان واسرائيل در 23 مارس 1949 پايان نيافت بلكه در نيم قرن بعد نيز ادامه يافت و بلاي جان هزاران تن از نسلهاي گذشته وحال نيز شد».[2] از اساسيترين و مهمترين خصوصيتهاي اين كشور كه شايد در هيچ كشور ديگري با اين ابعاد ديده نشود مسألهي تعدد طوائف و احزاب موجود در اين كشور است. وجود بيش از سي طايفه و صدها حزب و گروه و دستهي كوچك و بزرگ با گرايشهاي گوناگون و وابستگيهاي كم و بيش نسبت به قدرتهاي مختلف جهاني از ويژگيهاي مختص لبنان است. بنابه برخي نظريات، پيچيدگي مسائل لبنان از ارتباط تنگاتنگي ناشي ميشود كه ميان سر دسته عناصر و بازيگران محلي اعم از طوائف، قبايل، احزاب وگروههاي سياسي و شبه نظامي اين كشور و بازيگران و سياستهاي منطقهاي مثل سوريه، فلسطين و اسرائيل و قدرتهاي بينالمللي وجود دارد. اين مسئله باعث شده است كه لبنان هر روز درصدر اخبار يا از اخبار اوليهي وسايل ارتباط جمعي جهان گردد.»[3] لبنان 370 كيلومتر با سوريه، 75 كيلومتر با فلسطين، 295 كيلومتر با اردن و 225 كيلومتر با درياي مديترانه مرز مشترك دارد. از اين ميان دو مرز سوريه ومرز مديترانه از اهميت ويژهاي براي لبنان برخوردار است. لبنان بهترين مناطق زراعتي را در اختيار دارد و سيب لبنان گرانترين سيب در كشورهاي عربي است. يك نوع تنباكو نيز لبنانيها در اختيار دارند و آنرا به اروپا صادر ميكنند. واحد پول لبنان ليرلبناني و150 لير لبناني برابر با يك دلار آمريكائي ميباشد. زبان رسمي، عربي ولي اسناد و مدارك رسمي به زبان فرانسوي بيشتر تحرير مييابد. پايتخت آن، شهر بندري «بيروت» و زبانهاي رايج «گويشي عربي ـ لبناني»، «فرانسوي»، «انگليسي»، «ارمني»، و «كردي» هست. پهناوري آن در مجموع 452/10 كيلومترمربع مي باشد. راهنماي ما ميگفت: ـ «مسيحيان 55%، سنيها 20% و شيعيان 15 الي 20 درصد جمعيت لبنان را به خود اختصاص ميدهند». لبنان داراي شش استان است: استان بيروت، جبل لبنان، استان شمال، بقاع، نبطيه واستان جنوب. تعداد 24 شهر نيز در لبنان وجود دارد. «واژهي لبنان از واژهي «لبن» كه اشاره به قلههاي سفيد كوهستانهاي لبنان دارد گرفته شده است».[4] استقلال لبنان «در سال 1932 فرانسويها حاضر شدند تا لبنانيها براي خود حكومت نيمه مستقلي تشكيل دهند، مشروط براينكه تركيب حكومت بر اساس ارادهي فرانسويها باشد و طبق طرح آنها ميبايست رئيس جمهور مسيحي ماروني، نخست وزير مسلمان سني و رئيس مجلس مسلمان شيعي باشد ولي عملاً انحصار قدرت در اختيار رئيس جمهور قرار داشت. در طول اين سالها تا 1943 مذاكراتي ميان فرانسه و لبنان جهت اعطاي استقلال كامل به اين كشور در جريان بود ولي نتيجهاي نداشت تا اينكه در سال 1943، زمزمههاي شورش كم كم بالا گرفت و تبديل بر جنبش سراسري عليه استعمار فرانسه شد. در سال 1944 روسيه، لبنان را به عنوان كشوري مستقل و آزاد به رسميّت شناخت و در سال 1945 لبنان به عضويت سازمان ملل و اتحاديهي عرب درآمده و بالاخره در سال 1946 مقامات فرانسوي، استقلال رسمي لبنان را پذيرفته و در ظاهر خاك لبنان را ترك كردند ولي سلطهي ايشان بر تمامي امور اين كشور كماكان باقي ماند.»[5] دُرزيها در حال حاضر تنها، مخالفت دُرزيها با دولت در لبنان مسأله آفرين است و دُرزيها به هيچ عنوان به خواستهاي دولت تن در نميدهند و در برابر آن مقاومت نشان ميدهند وَليد جُنْبَلاها در حال حاضر رياست حزب سوسياليست ترقي خواه دُرزي لبنان را بر عهده دارد. «در اين كه چرا نام اين مذهب، دُروزيه يا دُرزي است بعضي بر اين عقيدهاند كه اولين كسي كه به تبليغ اين مذهب پرداخت همانا محمدبن اسماعيل دُرزي بوده است، بنابراين، اين دين نام خود را از او گرفت.»[6] «به هرحال بايد گفت كه پيدايش مذهب دُروزيه تبلور عقايد اسماعيلي يعني عقايد خلفاي فاطمي و نتيجهي منطقي آن بود. نام فرقه «دروزيه» از كلمه «درزي» به معني خياط گرفته شده است. اين مرد درزي كه نام او به درستي معلوم نيست در آغاز از باطنيان اسماعيلي بود ومورخان نصراني نام او را محمد بن اسماعيل نوشتهاند و گويند: ايراني الاصل بود و لقب «نشتكين» داشت. او مردي ترك از بخارا بود كه عنوان «داعي» اسماعيلي را داشت. برخي نيز او را خياطي از ناحيه «طيروز» (يكي از بلاد فارس) دانستهاند.»[7] درزيها نه تنها در لبنان كه در سوريه و فلسطين نيز پراكندهاند. آنان عبادت را از چهل سالگي شروع ميكنند، ازروزه گرفتن فارغ هستند و روزه نميگيرند و به هر طرف نماز ميخوانند. دلايل اين عقايد چيست؟ آنان از چهل سالگي به عبادت روي ميآورند زيرا ميگويند حضرت محمد (ص) در سن چهل سالگي به پيغمبري مبعوث شد. روزه نميگيرند از آن جهت كه ميگويند زماني كه حضرت محمد دستور حفر خندق داد اجداد دُرزيها اين كار را عملي ساختند و پيامبر چون رمضان بودميفرمايد: دُرزيها چونبهحفرخندقمشغولند از گرفتن روزه معافند. در آخر بايد گفت: آنان چون اعتقاد به اين دارند كه خداوند در همه جا حضور دارد و موجود است لذا نماز را به هر جهت اقامه ميكنند. مذهب درزي {كه} در زمان ششمين خليفهي فاطمي مصر، ابوعلي منصوربن نزار، ملقب به الحاكم بامرالله پديد آمد.. و افرادي نظير محمد بن اسماعيل درزي و حمزه بن علي زوزني در اين راه به او كمك كردند {محمدبن اسماعيل درزي را شناختيم و} حمزه مردي نمدمال از ناحيه زوزن ايران بود كه با ادبيات عربي و اسلامي آشنايي داشت. او در سال 375 هـ ق همزمان با الحاكم به دنيا آمد.حمزه كه پيامبر دروز است در سال 405 هـ.ق به مصر آمده و در 33 سالگي دعوت توحيد را به همراه گروهي از يارانششروع كرد.پس از ناپديد شدن الحاكم، كار برحمزه دشوار شد و او ناگزير گشت از ميان مردم بيرون رود. وي در پارهاي از نامهها، كه به نظر ميرسد اصيل باشد وعدهي بازگشت پيروزمندانه به پيروان خود داده است. {همچنين} پس از ناپديد شدن الحاكم پسرش علي بن الحاكم در روز عيد قربان 411 هـ.ق به خلافت رسيد. او نه تنها در جهت سيره پدرش حركت نكرد بلكه به تعقيب ياران اين دين، از همان آغاز خلافتش، پرداخت. در نتيجه حمزه در سال 411 هـ.ق ناپديد شد و شروع به نامهنويسي به پيروان خود كرد.نامههاياوكه بسياري از آنها تا بحال باقي مانده است جزو متون مقدس دروز است از آن تاريخ دوران غيبتصغريآغاز شد. دُروزيان به صورتي شديد منتظر ظهور «موعود آخرالزمان» ميباشند. دُروزيان بر اين عقيدهاند كه مولانا الحاكم پس از مدتي آزمايش پيروان خود را با تمام نيرو، نه ماننداين بار مقيد به گرفتاريهاي جسم بشري، ظاهر خواهد شد و شمشير پيروزي را در كف حمزه قرار خواهد داد و پس از آن كه جهان پر از ظلم و جور شده باشد آن را پر از عدل و داد خواهد كرد»[8] مهاجرت در لبنان «مهاجرت به قصد تجارت وتحصيل درآمد از زمان فنيقيه (حدود چهارهزار سال قبل) كه تجارت دريايي بين سواحل شرقي مديترانه و اروپا و سواحل شمال آفريقا معمول بوده آغاز شد. مخصوصاً در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 كه حكومت عثماني عرصه را بر مردم اين سرزمين تنگ كرده بود، به صورت قابل توجهي افزايش يافت و تا امروز هم ادامه دارد و يكياز عوامل دسترسي به ديرينه مردم لبنان جادّهها بوده است.»[9] «هم راههاي مالرو كه امير بشير دوم (1788 تا 1840) احداث كرد و هم راههاي درشكه روكه به دست فرانسويها ساخته شد و احداث اولين آن يعني راه بيروت ـ دمشق در سال 1858 صورت گرفت عامل مهمتر ديگر كه در مهاجرت مسيحيان از لبنان دخالت داشت، سابقه ديرينهي آنان در تماس با غرب از راه مذهب، آموزش و تجارت بود، برخي از مهاجران در پايان قرن نوزدهم به مصر رفتند و در سازمانهاي تحت نفوذ بريتانيا به كار پرداختند، اما مسيحيان لبناني كه پيوسته بر تعدادشان افزوده ميشد، به كشورهاي كاتوليك آمريكاي لاتين خاصه برزيل، ايالات متحده آمريكا و مستعمرات بريتانيا در غرب آفريقا مهاجرت كردند. جمعيت مهاجران مسلمان كمتر بوده است البته دروزيها تنها جامعهاي از مسلمانان هستند كه تماس فراواني با غرب چه از طريق مستقيم با بريتانيا و چه از طريق مارونيها، داشتهاند و شايد اين دليلي باشد براينكه دروزها بيشتر از ديگر جوامع مسلمان مهاجرت كردهاند. سنيها برخلاف شيعيان چندان تمايلي به مهاجرت نداشتند، چرا كه جامعه امپراطوري ترك، سني مذهب بود، با اين وجود هم سنيها و هم شيعيان تماس چنداني با غربيها نداشتند چرا كه آنان را كافر و ملحد ميدانستند. برهمين مبنا مهاجران شيعه، آفريقاي غربي را بر ايالات متحده آمريكا ترجيح ميدادند». نويسندهي مطالب بالا آقاي «مصطفي معين آراني» است كه از كتاب وي با نام «ساختار اجتماعي لبنان وآثار آن» از صفحه 183 تا 185 انتخاب شده است. آوردن نكتهاي در خصوص توضيح بيشتر، مناسبت دارد: از جمعيت حدود پانزده ميليون نفري لبنان حدود يازده ميليون نفر در خارج از اين كشور سكونت دارند و به كار و تجارت اشتغال. ساختمانهاي بلندي كه رنگ اروپايي به خود گرفتهاند و دركنار جادّههاي پهن قد برافراشتهاند در لبنان بيشتر خالي از سكنه هستند تنها در سه ماه تابستان مالكين آنها از كشورهاي ديگر به اين اماكن برميگردند و به استراحت و گردش ميپردازند. با اين حساب پرواضح است كه بيش از چهار ميليون نفر در لبنان باقي نماندهاند و «اين خود يكي از پديدههاي جالب لبنان است، اساساً لبنان و سوريه معروف به خاستگاه مهاجراني است كه بسياري از آنان پيوسته اين محل را به سمت ديگر نقاط منطقه ترك ميگويند. خاستگاه اصلي مهاجران، روستاهاي پرجمعيت است كه مالكان روستايي آن هر زمان ميتوانند با فروش قطعات زمين خود هزينهي سفر خويش را فراهم آورند. بسياري از آنان در سالهاي اول قرن بيستم به مصر و سپس به آمريكاي شمالي رفتند و از جنگ جهاني اول اكثراً به آمريكاي جنوبي در آفريقا رفتهاند.»[10] سلام بر كوروش امپراطوري هخامنشي تنها رقيب امپراطوري روم بوده است. كوروش نخستين ابرقدرت را در جهان شكل داد و قلمرو جغرافيايي را از آسياي مركزي تا شمال آفريقا امتداد بخشيد. اين عظمت و شكوه ايراني تا دويست سال، منطقهي وسيعي را زير چتر خود گرفت. «تكيه بر افتخارهاي گذشته، به گونهاي كه ملتي را از مسائل روز خود غافل دارد، نشانهي سبك مغزي است ولي حافظهي تاريخي را هم راكد گذاردن، افق ديد را چنان تنگ ميكند كه شخصي در عرصه تاريخ، تبديل به يك كارگر روزمزد بشود و نداند فرداي او چگونه خواهد بود.»[11] و همين حافظهي تاريخي است كه فراتر از جادّهها و پلها و مرزها و زبانها ما را به هم پيوند ميدهد و احترام را نثار كوروش ميكند. «دره بقاع» و وجب به وجب اين كوههايي كه به اروپايي «ليوانا» يعني كوه سفيد يا كوه پوشيده از برف خوانده ميشود بوي ايران باستان را ميدهد، و شأن كوروش را تَشَر ميزند. «در آيات مباركه 83 تا 98 از سوره الكهف در قرآن مجيد از يكي از شاهان قديمي با عنوان ذوالقرنين ياد شده است... براساس نوشتهي يكي از دانشمندان هند و برپايه مجموعه شواهد ودلايل تاريخي فردي كه در قرآن مجيد از او به عنوان ذوالقرنين ياد شده، كسي غير از كوروش هخامنشي نيست. در تورات با احترام فراوان و با تقدّس از كوروش هخامنشي ياد شده كه اين قوم را از بردگي و آوارگي نجات داد و به آنها كمك كرد تا بار ديگر معابد تاريخي خود را بسازند و به پرستش خدا ادامه دهند.»[12] بر پروفسور «ريچاردنلسون فراي» درود باد كه كاشف قبر كوروش شد. سؤال اين است كه چرا يك خارجي كاشف قبر كوروش است؟ تقدير و تحسين از ديگران بخاطر دقت وزحمتي كه براي هم نژاديها وهم خونيهاي ما ميكشد، محفوظ است ولي در قياس با آنان ايرانيان دستشان از مستندسازي و كاوش كوتاه است. صخرهُ الروشه روشه خياباني ساحلي است كه در نزديك دو صخرهي بزرگ در درياي مديترانه قرار دارد. بزرگترين صخره را «صخره الروشه» گويند. به تازگي نام صخرهالروشه كه به صخرهي مرگ نيز معروفيت داشته به «صخره العشق» تغيير يافته است. چه عاملي در نامگذاري جديد دخيل بوده است؟ جواب را از آقاي «خليل سالمي» كه پدرش ايراني و مادرش لبناني و متولد كويت بود گرفتم: ـ «عبدالحليم حافظ كه هنرپيشه وخوانندهاي مصري بوده زماني كه به قعر مغاك ميرود يكي از دوستداران صداي او به بالاي صخرهي روشه رفته و به قصد خودكشي خود را از بالاي آن به درياي مديترانه مياندازد و ميميرد. در طول پنجاه سال گذشته حدود هشتصد و پنجاه نفر به تقليد از اين كار او، منتها با اهداف و نيّتها و انگيزههاي مختلف از صخرهي كرانه مديترانه خود را به دامن مرگ سپردهاند و از همين روست صخره مرگ بر آن گفته شده است. اين رسم در سالهاي اخير رنگ عشق گرفته است. بدين معني كه هر كس عاشق ميشود و به معشوق خود به هر دليلي نميتواند برسد به بالاي صخره روشه ميآيد وخود را خلاص ميكند از اين رو صخرهي مرگ به صخرهي عشق، تغيير نام داده است». گرانترين زمينها، خانهها وآپارتمانها در روشه ميباشد. تا فراموش نكردهام بايد بنويسم كه لبنان يك كشور تبليغاتي است و در توليد لوازم آرايشي در خاورميانه حرف اول را ميزند. لبنان در اين زمينه مُقلّد فرانسه است و از او تقليد و كپي برداري ميكند. حين گذر از خيابانهاي بيروت تصاويري از نانسي، نوال الزغبي، امرديياب، مصطفي قمر و ديانا حداد كه ترانهخوانان لبناني هستند در اشكال و ابعاد مختلف به چشم ميخورد. من اسامي اين خوانندگان را از همراهان گرفتم. در مناطق شيعه نشين، ما عكسهايي را از رهبر كبير انقلاب و رهبر فعلي خود را در تيرهاي برق ملاحظه كرديم. علامه فضل الله مرجع تقليد شيعيان لبنان و سيد حسن نصرالله دبير كل حزب الله از محبوب ترين شخصيتهاي لبناني هستند. در اينترنت خوانده بودم: «جوانان تا خروس خوان سحر در نقاطي از بيروت مي رقصند و ميخوانند و زمين زير پاي آنان به لرزه درمي آيد و زنان اندام برهنهي خود را بر صفحهي نمايش قاب ميكنند.» در روشه قبل از پياده شدن جمعيتي هواخوري ميكردند. از وضعي كه داشتند تصور كرديم كه جمعي از لبنانيها كه جسته و گريخته از اتوبوس آنها راد يده بوديم در اينجا گرد آمدهاند، آرايش كرده، شيكپوش و با اندامهاي نيمهعريان به نزديك آنها كه رسيديم به اشتباه خود پي برديم. اينان يا به زبان تركي صحبت ميكردند و يا به فارسي. اين رويدادها از ساعت 9 و 30 تا 9 و 50 دقيقه ـ كه مدت زمان داده شده جهت سياحت بود ـ مشاهده و به تحرير آمد. زمان ميتوانست در كسب اطلاعاتِ بيشتر، مؤثر باشد ولي حيف كه آنهم بسيار ضيق بود و بدين منوال در ساعت 10:15 دقيقه همه را ميشد در فروشگاه BI6 sALE زيارت كرد. نود درصد ايرانياني كه به لبنان سفر ميكنند گلدان و يا گل خريداري ميكنند. ما از اين فروشگاه تنها به خريد يك شلوار ويك پيراهن بسنده كرديم. اين سؤال شايد براي بسياري مطرح باشد كه چرا ايرانيان به خريد از خارج از كشور اهميت قايل هستند؟ كوتاهترين جواب آن است كه كالاهاي خارجي كيفيت بالاي خود را حفظ كردهاند و در عين حال ارزان نيز ميباشند. تصوير 15: بندر بيروتبانويي لبناني كه در اين فروشگاه كار ميكرد و ميگفت: از شيعيان است، وروسري نيز به سر داشت زياد ما را تحويل ميگرفت. از قضايايي كه تعجّب مرا برانگيخت اين بود كه زود به من تفهيم شد لبنانيها با اين كه عرب هستند ولي به فرانسه و انگليسي زياد وابستگي و دلبستگي دارند. تا حدّي كه اين احساس به من دست داد كه زبان عرب براي اينان قابل فهم نيست. همين بانويي كه از او سخن به ميان آمد اصلاً عربي مرا حالي نشد و در آخر كلامش اين بود: ـ «با من انگليسي حرف بزن!!!». شايد گويش من ابهاماتي داشت، نميدانم!. محل ترور رفيق حريري با اتوبوس كه پيش ميرفتيم در سمت چپ ما (غرب بيروت) هتل «سُنت جُرج» و مغازههاي اطراف هتل «فينيسيا» با حالتي پريشان نمايان شد. نواري زرد رنگ به دور آن كشيده شده بود. رفيق حريري بازرگان سياستمداري كه نخست وزير پيشين لبنان بود در 26 ديماه 1383 روز دوشنبه در اينجا ترور گرديد. او در سال 1983 ميليونها دلار از سرمايهي خويش را به مردم اعطا كرد تا در بازسازي بيروت به كار آيد، اين در حالي بود كه جنگهاي داخلي لبنان در اوج قرار داشت. حريري در سال 1990 با امضاي موافقتنامه طائف به 15 سال جنگ داخلي لبنان مُهر پايان زد و توانست نقش مثبت خويش را به اثبات رساند. پيمان طائف در شهر طائف عربستان به امضاي نمايندگان و رئيسان گروههاي مختلف و درگير جنگ داخلي لبنان (1975-1990) رسيد. حريري را اين گونه رفتارها در لبنان محبوب ساخت. در ترور رفيق حريري، تلفن همراه وي از طريق يك سيستم اطلاعاتي پيچيده رديابي شده وهنگامي كه كاروان مرسدس بنزهاي سياه رنگ ضد گلوله به نزديك هتل سُنت جُرج كه تعلّق به حريري داشت رسيد انفجاري عظيم آرامش بيروت را به هم زد و زمين را لرزاند ومنجر به بستن پرونده عمر حريري و همراهان وي شد. پيكر حريري در مسجدي كه خود بنا نموده وهنگام عبور ما در سمت راست قرار داشت و قبه آن، آبي رنگ بود وچهار مناره داشت به خاك سپرده شده است. حريري را سوريها و لبنانيها شهيد خطاب ميكنند. جنگهاي داخلي بيروت كه سالهاي سال در چشم جهانيان به عنوان عروس خاورميانه شناخته ميشد ونزار قباني آن را «بانوي جهان» ناميده، با زبانه كشيدن نايرهي جنگهاي داخلي از روز 12 آوريل 1975 بر پيكره خويش جراحات بسياري را متحمل گشت.[13] در نتيجهي اين جنگها كه ميان مسيحيان، شيعيان، دُرزيها و سنيها اتفاق افتاد زندگي بسياري از جوانان شيعه و سني بلعيده شد. و شرقيه وغربيه بيروت از هم جدا گرديد. سقفها و ديوارهاي خانههاي زيبا چاك خورد، هنوز هم بسياري از اين ويرانيها به خصوص در مناطق شيعهنشين بازسازي نشدهاند و هر بينندهاي را متأثر ميسازند و به عمق فاجعه رهنمون ميشوند وقتي آقاي رفيق حريري با اقدامي تروريستي و طراحي شده به قتل رسيد جهان از ترس شكلگيري جنگهاي دوبارهي داخلي در لبنان برخود ميلرزيد. البته تجاوز رژيم صهيونيستي به بهانهي بيرون كردن فلسطينيها از لبنان را كه بعد از خروج فرانسويها اتفاق افتاد نبايد فراموش كرد.[14] ترمينال «شارِل حِلو» «بشاره خوري 1952 ـ 1943»، «كميل شمعون 1958 ـ 1952»، «فؤاد شهاب 1964 ـ 1958»، «شارل حلو 1970 ـ 1964»، «سليمان فرنجيه 1976 ـ 1970»، «الياس سركيس 1982 ـ 1976»، «ميشل عون 1988 ـ 1990»، «الياس هراوي 1998 ـ 1989»، «اميل لحود ... ـ 1998»، رؤساي جمهوري هستند كه پس از اعلام استقلال لبنان در سال 1943 به رياست جمهوري لبنان رسيدند.»[15] چهارمين رئيس جمهور «شارل حلو»، «در سال 1913 به دنيا آمد، در رشتهي حقوق در فرانسه تحصيل كرد و از مؤسسان حزب «كتائب» بود ولي بعدها به حزب «دستور» بشاره خوري پيوست، مدتي سفير لبنان در واتيكان بود در سال 1951 به عضويت مجلس درآمد. در سال 1975 به مخالفان كميل شمعون پيوست. وي از فرهنگيترين رؤساي جمهوري لبنان و غربزدهترين آنها به حساب ميآيد.»[16] «در زمان شارل حلو بود كه در اثر كوششهاي جمال عبدالناصر وي مجبور شد تا موافقت نامهي قاهره را امضاء كند. براساس اين توافقنامه كه در سوم نوامبر 1969 ميان فرمانده ارتش لبنان و ياسر عرفات امضاء شد سازمان آزاديبخش فلسطين اجازه مييافت تا با رعايت شروط معيني كه در قرارداد مشخص است نسبت به تنظيم و سازماندهي نيروهاي فلسطيني در لبنان و برخي عمليات فدائيان فلسطيني اقدام نمايد.»[17] ترمينال بيروت بنام شارِل حِلو نامگذاري شده است. اين ترمينال شبيه پل در چند طبقه طراحي و ساخته شده و از جمله مكانهايي است كه ديدار آن براي سياحان و گردشگران هنگام عبور ميسر ميشود. جونيه jounieh و هريسا harisa درجنوب لبنان شيعيان سكونت گزيدهاند. شهرهايي همانند صور و صيدا به شيعه مختص است. در خود بيروت از هر گروه و فرقهاي به زندگاني مشغولند. اما شهركهاي شمالي و شمال شرقي اين شهر كمنظير را مسيحيان براي سكونت برگزيدهاند، جونيه از آن مناطقي است كه هم مسيحينشين است وهم بسيار زيبا. درختان سبز و پرطراوت و بلند قامت همه اماكن مسكوني را به همراه خيابانها در برگرفتهاند. درياي مديترانه سر به پاي چنين مناظري گذاشته و آرام وآسوده گويي به خواب فرو رفته است. خواستيم با كشتي، دقايقي با مديترانه خلوت كنيم. افسوس كه كاروانيان نپذيرفتند و اين فرصت طلايي را از دست داديم. چند نظامي لبناني «ازگيل» تعارف كردند، درختهاي «ازگيل» در محدودهي نظامي آنان بود، خرسند از اين برخورد، آنها را گرفتيم بيش از حد به مذاق خوش آمد! از همين جا به بلندترين نقطه كه رو بر ميگرداندي بنايي انگشت نما بود و خواسته وناخواسته آن شكوه و عظمت،بي درنگ توجه و حيرت هر بينندهاي را بر ميانگيخت. ولي آنجا كجا بود؟ ما نميدانستيم. ليدرتاروشه اطلاعات و توضيحات خوبي در اختيار كاروان چهل نفري ميگذاشت ولي از آنجا به بعد چندان به مطلع ساختن بها نميداد. من نيز نتوانستم او را حداقل با خود همراه سازم. تنها، همه دانستند جادّهاي را كه با پيچ و خمهاي خطرناك و سربالايي وحشتناك پشت سر ميگذاريم به كليساي سيده لبنان ختم ميشود. اينجا بيروت شرقي است و در بهترين نقطه لبنان و بلندترين نقطه بيروت ميشود گفت كليسايي باعظمت كه بينظيرترين مجسمهي جهان كه از آن حضرت مريم است احداث گرديده. منطقه هريسا كلاً مسيحينشين هستند، من در كنار در ورودي اين نوشته را بر تابلو خواندم: «مزار سيده لبنان». اين كليسا از بيرون كه نگاه كني به درخت كاج شباهت دارد واز درون شبيه يك كشتي خراب شده ميباشد. تصوير 16: مجسمهي حضرت مريمدر پاسخ سؤالم گفته شد: نظير اين باور در اذهان پيشينيان و عدّهاي از افراد حي و حاضر كشورما نيز وجود دارد و حرف تازهاي نيست. جنب مسجد حضرت مريم عذرا كه درمحوطه واقع است، محلي است كه ميتوان با پرداخت دو هزار ريال ايراني، شمعي را در آنجا روشن كرد. روشن كردن شمع در نزد مسيحيان به مثابهي سوختن گناهان و داشتن دل روشن است انگار كه انسان تازه از رحم مادر پا به عرصه گيتي گذاشته و متولد شده است. در داخل كليسا گويا با صداي بلند حرف زدن، خوردن و سيگار گيراندن وعكسبرداري ممنوع است. حرف زدن وعكسبرداري را ديديم كه شدني است ما نيز حرف زديم و عكس گرفتيم. تصوير 17: هريسا صليب اين كليسا از ايتاليا و مجسمه از آرژانتين به عنوان هديه فرستاده شده است. موزهاي دارد و مجسمه پنج تن از رؤساي جمهور از كشورهاي مختلف و كوفي عنان در اين كليسا تعبيه شده است. مجسمهها 99% همانند صاحبانشان ميباشند، رنگ چشم، نوع لباس، انگشتان دست وغيره بطور هنرمندانهاي به آن اشخاص كاملاً ميماند. كار احداث كليساي هريسا در سال 1970 ميلادي شروع و در سال 2004 ميلادي بعد از سي وچهار سال بدست «يوحَنّا» افتتاح ومورد بهرهبرداري قرار گرفته است. مراسم ازدواج مسيحيان، از جمله پسران و وابستگان رئيس جمهور و شب كريسمس در اين كليسا با جلال و جبروت برگزار ميشود. غسل تعميد ونامگذاري، تأييد ميثاق در سن بلوغ و عشاء رباني نيز در اين كليسا به دست كشيش انجام ميگيرد. تصوير 18: تلهكابين در بيروت شاخص مهم ديگر اين مكان مقدس و رؤيايي، وجود تله كابين Telefrigue است. از اين اوج تا بيروت نزول كردن با تله كابين به همراه مناظر افسونگر اطراف، جلوهاي از جاذبهي سحرانگيز مطلق است كه هواخواهان بيشماري دارد.اين مجموعه بيدرنگ، براي هميشه توجه وحيرت تماشاگر، سياح وجهانگردان را برميانگيزد.همين تلهكابين كافي است كه بيروت شرقي را به يك قطب بزرگ گردشگري تبديل نمايد. آري بايد در كتاب عمر خويش اين صفحه را نيز به يادگار گذاشت. چه كنم! يكي از بچههايم بالابهاي در بيانش ميگويد:-« بابا من ميترسم، تلهكابين را نميخواهم.» آن ديگري بر عكس، از سرشوق فرياد ميزند:- .... آخ، جون....». آن يكي قرص و محكم به صندلي چسبيده و روي كُندههاي زانو فشار ميآورد، با انگشتانش سفت و سخت لبهي صندلي را مي فشارد و اين يكي در تله كابين بلند شده و رژه ميرود. آنكه چشمانش از ترس گشاد شده دستش را بالاخره حمايل صورتش ميكند و ميگويد: - «بابا ما شانس نداريم، ميترسم بلايي به سرمان بيايد». طفلكي تقصيري ندارد. ناكاميها و قدر ناشناسيهاي ديگران را به احتمال زياد به ياد دارد. براي آنكه روحيهاي بگيرد ميخوانم: بلند آسمان جايگاه من است دوشوب پارتلاماق دلبخواه من است با دلي سرشار از سرور، خروج از تله كابين را ميآغازيم. و پلّه پلّه سرازير طبقه پايين مي شويم. ديدگان حاجيه خانم از ملاحظهي مجتمع تجاري روشن ميشود. مسلم است خانمها با خريد راضي ميشوند...الخ. يك آن به برگهاي كه در دست گرفتهام مينگرم. به سرم زد كه در اين محيط در جواب بسياري از سؤالات گفته ميشود: لامعلوم. جاي تامل است كه براي جلب رضايت و سرگرمي مسافران از طنزهاي رايج در كشور ما بهره ميجويند. مثلا ميگويند: ـ «هر كسي كه غايب است دستش را بلند كند!!!» يا وقتي كه كسي درخواست ميكند كه تلويزيون راروشن كنند جواب داده ميشود: «وقت ورزش صبحگاهي است». زيرا ميداند كه درست در همان ساعت و دقيقه در ايران برنامهي ورزش صبحگاهي پخش ميشود. مطعم الشلّالات (رستوران آبشار) ساعت 14 و 37 دقيقه رستوراني درمحوطهاي بسيار خوب كه ناظر بر دبدبه و كبكبهي جريان آبي خروشان است. اما غذايش گرچه قيمتي است اما با مذاق هيچ كس نميسازد. دستشويياش كم و آنهم از نوع فرنگي، لذا همه را غافلگير كرده است. بچهها نيز به آنجا نميروند. ساعت 53 : 15 مسافران مثل اينكه درحال فرارند تند و سريع به اتوبوسها هجوم ميآورند. شاتيلا شاتيلا همان اردوگاهي است كه در سال 1982 ميلادي شاهد قتلعام «عوامل لبناني رژيم صهيونيستي با پشتيباني لجستيك و حمايت ارتش اسرائيل»[18] بوده است در شاتيلا جلوي مسجد امامجعفرصادق جالبتر از پابرهنگي، مكاني به ابعاد 5/1× 5/1 متر بود كه در آن آبي جمع شده بود نظير آنچه كه در سرعين و مجتمع آب درماني بستانآباد هنگام خروج از آبهاي گرم معدني در برابرمان سبز ميشود. پا را از دمپايي خارج ساخته و در آنجا گذاشتيم و از پلّهها بالا آمديم. اين طرح براي امر بهداشتي تدارك ديده شده است. در بولتن اين مسجد بزرگ به تصويري مينگريستم كه در زير آن آمده بود: «سماحه آيت الله الامام الشيخ محمد مهدي شمسالدين قدس سره رئيس المجلس الاسلامي الشيعي الايراني» در كنار آن ابياتي بود كه هم آشنا ميآمد و هم ناآشنا. نوشتم: النفس تبكي علي الدنيا و قدعلمت ان السـلامـــه فيها ترك ما فيها لادارللمرء بعدالموت يسكنــها الاالتي كــــان قبل الموت يبنيها يعني: «نفس بر دنيا ميگريد در حالي كه من ميدانم سلامت دنيا ترك متعلّقات دنياست. انسان بعد از مرگ خانهاي ندارد كه در آن سكونت كند مگر همان خانهاي كه انسان قبل از مرگ آنرا بنا ميكند». به اينجا كه رسيدم نگاه بيگانهي محبتآميزي را از پشت سر احساس كردم. سركه برگرداندم آقايي مسنّ و كوتاهتر از خود را ديدم. گل لبخند بر لبانش شكفته بود احوالپرسي كردم پرسيدم اين ابيات از كيست؟ گفت: از حضرت علي(ع). به اينجا كه رسيد دست به جيب خود برد و كاغذي را درآورد و بمن داد كه در آن همه اين ابيات (12 بيت) نوشته شده بود. از اسم او جويا گشتم گفت: ـ «من حاج محمود علوي هستم» از مساحت مسجد پرسيدم جواب داد: ـ «سه هزار متر مساحت دارد، مصلايش هزارمتر. دوهزار نفر ميتوانند در آن بنشينند و پنج هزار نفر ميتوانند در آن نماز بجاي آورند». ميدانم كه اگر باز بينديشم حرفهايي براي نوشتن و آوردن خواهم داشت. پس به اختصار مينويسم: در ساعت 18 و 45 دقيقه از بازار مرزي لبنان، ايرانيان گلدان وگل خريدند و در ساعت 21 و 45 دقيقه در جلوي آژانس مسافرتي الجوادين از ما خواستند كه پياده شويم از آنجا تا هتل رفتن، خود مسألهاي بود باز بانگ اعتراضها كوك شد. ولي قابل قبول نبود. براي اولين بار، خبرنگاري در اينجا به دردم خورد و اين توفيق اين گونه نصيبم شد كه به دفتر آژانس مراجعه كرده و معترض شدم: ـ «اين وظيفهي آژانس است ما را از جايي كه سوار كرده به آنجا برساند». اضافه نمودم: ـ «وظيفهي خبرنگاري من، حكم ميكند كه اين قصور و تقصيرها را به وزارت و سفارت وافكار عمومي مملكت خويش برسانم». تا متوجه شدند خبرنگار هستم دستور دادند دو دستگاه پرايد[19] براي رساندن ما به هتل نجفاشرف اجاره شوند. هزينه بصورت نقد به من داده شد تا در آخر كار به رانندگان اجرت دهم. 1- لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، ميرمسعود حسينيان، چاپ اول، 1380، كتاب نيستان، صفحه 5. 1- جنوب لبنان در رويارويي با اسرائيل، محمود سويد ترجمه مركز تحقيقات و بررسيها، نشر آمن، چاپ 79، صفحه 9. 2- لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، پيشين. 1- www. Fa.wikipedia.org 1- لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، ميرمسعود حسينيان، چاپ اول 1380، كتاب نيستان، صفحه 50 1- رك: تاريخ عرب، فيليپ. ك، ترجمه ابوالقاسم پاينده جلد 2 صفحه 790 2- ساختار اجتماعي لبنان و آثار آن، مصطفي معين آراني چاپ اول 1372 موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه صفحات 51 و 52 1- پيشين صفحات 49 الي 56 با تلخيص، نك: كيهان انديشه، شمارهي 33 آذر و دي 1369 صفحه 128 به بعد 1- سابقه راه ارتباطي به تمدن هخامنشي برميگردد. ايرانيان در مناسبات بازرگاني «افزون بر راه كاروانرو قديمي و سنتي كه از طريق بابل به شمال سوريه ميرسيد راهي نسبتاً كوتاه در مقايسه با ساير جادهها و معابر كارواني از ميان بيابانهاي سوريه ميگذشت و كاروانيان و مسافران از واحدها و مناطق بياباني گذشته و منطقه روسي پالميرا را پشت سرميگذاشت و به مناطق دوردست ميرسيد. (تاريخ ايران باستان، جلد 2، دكتر اردشير خداداديان، انتشارات سخن، چاپ اول، 1383، صفحه 1187). 1- ساختار اجتماعي لبنان و آثار آن، مصطفي معينآراني، چاپ اول، 1372، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، صفحه 187. 2- اطلاعات، دوشنبه 15 اسفند 84، شماره 23580، صفحه 6، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن 1- قتلهاي سياسي و تاريخي 30 قرن اخير ايران، جعفر مهدينيا، چاپ اول، 1379، جلد 1، انتشارات پاسارگاد، صفحه 23 1- رك: جنگهاي نهاني اسرائيل، يان بلك و بنيموريس ترجمه جمشيد زنگنه، چاپ اول، 1372، صفحه 447 تا 485 2- بنگريد: جنوب لبنان در رويارويي با اسرائيل، محمود سويد ترجمه مركزتحقيقات و بررسيها ـ بيروت نشر آمن چاپ پاييز 1379 1- رك: لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، ميرمسعود حسينيان چاپ اول 1380 ، كتاب نيسان صفحه 9 به بعد 2- همان صفحه 11 به نقل از فرهنگ سياسي لبنان ص 149 1- همان 1- جنوب لبنان در رويارويي با اسرائيل، محمود سوئد، ترجمه مركز تحقيقات و بررسي ها- بيروت، نشر آمن، چاپ پاييز 1379، صفحه 27. 1- در سوريه همان تاكسي هست. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:39 ] [ moharramfarzaneh ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |