باغستان محرم فرزانه | ||
|
فصل چهارم: گاهشمار بازگشت گاهشمار بازگشت * جمعه 11 فروردين 85 اتوبوس آقاي جواد عليزاده در تركيه بنا به دلايلي كه براي ما مشخص نشد از تركيه نتوانسته است وارد سوريه شود از وضع پيشآمده، اضطراب عجيبي به سراغ كاروانيان آمده بود. ولي چون از سنخ «وحي منزل بود»[1] سر ساعت مقرر هتل تخليه و بلافاصله درش بسته شد. وسايل همراه مسافران توسط ماشينهايي كه هزينهي آنها توسط خود مسافران پرداخت گرديد به خيابان ديگر انتقال يافت. اين همه بيانگر تلاش در جلب و تأمين رضايت زائران در طول سفر بود. راننده دغدغه صندلي خالي نداشت هفت نفر اضافه بودند. چه گذشت بر آنان كه از اينجا به آنجا كشانده ميشدند قابل توصيف وذكر نيست. اتوبوس به همشهريهايمان تعلّق داشت كه در زينبيه پذيرفته بودند ما را برگردانند. سرانجام پس از كِش و قوسهاي فراوان، رفتن نهايي تصويب و در ساعت 5/3 بعد از ظهر استارت حركت زده شد. اسماء امكاني دختر كوچولوي دوست داشتني وقتي كه يقين كرد به زادگاهش برميگردد يكباره، شكرآميزترين خنده را بر لبانش نشاند. ورود به حماهHAMA 18 و 10 دقيقه «حماه» را از نظر گذرانديم و اين بار برخلاف زماني كه اين مسير را به طرف دمشق طي ميكرديم و درختان، انگار به احترام ما خميده بودند، درختان در امتداد اتوبان از ما رو برگردانده و پشت كرده بودند، آيا تاب رفتن ما و خداحافظي با ما را نداشتند؟! ورود به حلبHaleppo چهل و پنج دقيقه از ساعت نوزده گذشته بود. تا اينجا كمتركسي زبان به سخن گشوده است. شايد به اين ميانديشند كه آيا روزي خواهد رسيد كه دوباره در سوريه باشند؟ مرز سوريه ـ تركيه كثرت مسافران، بيانگر آن است كه به احتمال زياد توقف درگمرك طول خواهد كشيد. ما كه دمشق را با تأخير ترك گفته بوديم و با توجه به پايان تعطيلات نوروزي، دور از انتظار نبود كه اين ازدحام پديد آيد. زائران به سالني هدايت شدند تا تشريفات قانوني در مرز انجام يابد. بچهها در زير پتو قوز كرده و چمباتمه زده بودند. خواسته و ناخواسته خميازهاي هم سر ميدادند. * شنبه 12 فروردين 85 دو و سي دقيقه بامداد، گذرنامهها بين زائران توزيع ميشود و در مرز ورودي تركيه كنترل آنها صورت ميگيرد. بلافاصله اين ابيات بانو توران شهرياري (بهرامي) در خاطرم جاري شد: اي پرستوي كوچ كرده من بال بگشابه سوي لانه خويش همچنان مرغك مهاجر، باز سفري كن به آشيانه خويش قاضي (= قاضي انتپ و غازي عينتاپ) انتپ03:45 زنگ خريدِ مجدد، براي زائران به صدا درآمد. ما نيز از قافله عقب نمانديم. بعد از نماز صبح برحسب نياز و سفارش، از اين مغازه به آن مغازه سر زديم تا براي خويشاوندان سوغات تهيه كنيم. جيب خالي گشته بود آقاي رضا رسولي باروق به دادمان رسيد و دست قرضي به مبلغ يك ميليون ريال داد. گفتم: من آن نيم كه زعشق وطن ببندم لب اگــــرچـه مهرزند روزگار بر دهنم چو از جهان گذرم جاي شاخ گل، ياران گـــلي زپــــرچم ايران نهيد بركفنم (از همان شاعرهي نامدار) بيرجيك ساعت 35: 09 از توفيق ديدار مجدد بيرهجيك خوشحال گشتم. سينهي بچهها خلط دارد و گه گاه خس خس ميكند. آفتاب از شيشهها ميگذرد و با حرارت خاص خويش، حالتي خواب آلود بر وجودمان ميريزد. اين پيشامد چندان هم بد نيست بسيار كسر خواب داريم و بدنهاخسته است سعي ميكنم با هوايي كه از سوراخ سمبههاي اتوبوس در داخل آن ميپيچد خود را بيدار نگه دارم تا يكبار ديگر توي دلم با آب فرات حرف بزنم. بايكان Baykan ساعت 50 : 16 تجهيزات لازم داخل اتوبوس چه در رفت و چه در برگشت از قبيل: آب سرد و سالم بودن كولر كنترل نشده بود ومشكلاتي را به بار ميآورد. جاي شكرش باقي است كه آقايان: جهان بخش چاووشي، سياوش خاكزاد وعلي جبّاري به خاطر همشهري بودن،اين اجازه را دادند كه بطريهاي خالي نوشابه را با آب پر كنيم و در يخچال بگذارم تا به مصرف برسد. خدا اموات آنان را بيامرزد. بيتليس Bitlis (= بدليس) ساعت 15: 18 از تحرُّكات نيروهاي نظامي تركيه آدم به شك ميافتاد. منابع خبري در اين سفر از دسترس ما خارج بودند. انصاف آن است كه بگويم: ما نيز وقت گوش دادن به اخبار را نداشتيم. آقاي چاووشي ميگفت، درگيريهاي پراكندهاي ميان كردهاي تركيه ونيروي نظامي تركيه به وقوع پيوسته است. * يكشنبه 13 فروردين ساعت 4 بامداد بعد از تاتوان شهرهاي مسير عبارت بودند از: آهلات (به كردي خلات)، عادل جوار (به كردي الجواز)، ارجش، مراديا، چالدران، دوغوبايزيت (= دوغوبايزيد). در بازگشت ملاحظه شد قشر سفيد برف در اين يك هفته از لبهي جادّهها تا دامنهي ارتفاعات عقبنشيني كرده است. هواي شبانهاي كه در گمرك بازرگان براي بچهها زهرناك بود براي من مسرّت مي بخشيد. در تاريكي رازدار، ديدن اينجا براي من خاطرهانگيز گشت. رفتن از «سرو» serow و برگشتن از مرز «بازرگان». تركيهايها[2] در مرز خروجي بازرگان اصلاً با ما رودررو نشدند، نه از سالني گذشتيم و نه پاسپورتي رؤيت شد ونه مأموري بالا آمد. اما هموطنان ايراني ما در سالن بازرسي مرز ورودي، تشريفات قانوني را بصورت كامل عملي ساختند و حتي اتوبوسها نيز به سالن تشريفات گمركي هدايت شدند. كـــجا روم كه همه آرمان من اينجاست ســــر او خانهام و خاندان من اينجاست چـــو جان عـــزيز بود خاك پاك ايرانم كجا روم من از اينجا كه جان من اينجاست دراين ديار و در اين آب و خاك كردم رشد بهـار وصيف و شتا و خزان من اينجاست از: فرزين هريس 08:30 بامداد وابستگان، دوستان و آشنايان مسافران، ابراز محبت كرده، و در روبروي ادارهي آموزش و پرورش گرد آمده اند تا به شكرانهي سلامتي مسافران، آنان را در آغوش گيرند. شهد زيارت گواراي وجود همهي معاشران. 1- رك: به صفحه 63 همين كتاب. 1- «گوربولاق» تركيه [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:39 ] [ moharramfarzaneh ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |