باغستان محرم فرزانه | ||||
|
فصل پنجم: جمعبندي و پيشنهاد ناگفته پيداست كه توريسم زيارتي و سياحتي صرفنظر از اينكه جايگاه ويژهاي در ميان ايرانيان دارد، درآمدهاي هنگفتي را براي كشورهاي همسايه، سرازير ميكند. سفر به كشورهاي تركيه، سوريه، لبنان و يا بقاع متبركه و بناهاي مذهبي عراق و يا مدينهي منوره ومكه مكرمه و ... الخ علاوه بر بُعد معنويشان بدون شك و ترديد در توسعه فرهنگي واجتماعي تأثيرگذارند. از اين گذشته سياحت در تأمين آرامش روحي و تعالي بينش، دخالت دارد و در جهان غيرقابل انكار است. همه دوست دارند كه اگر فراغت و قدرت (مالي) لازم فراهم شود دست به سفر بزنند. در بالا بردن كارايي و افزايش دانايي و آگاهي، سفر تأثير مستقيمي دارد. اگر قبل از اين، كتاب حاضر خوانده شود خواننده علاوه بر اينكه لذّت مسافرت را تا مدّتها در خود حس خواهد كرد، خواهد دانست كه ارائه خدمات زيارتي و سياحتي با چالشهايي روبه روست. از اين روست كه از اين فرصت بايد براي رفع تنگناها كه به احتمال زياد مشترك در گردشگريهاي داخلي وخارجي است بهرهي لازم و كافي را برگرفت. از پتانسيلهاي واقعي زيارت و سياحت، آن هنگام برقع كنار زده خواهد شد كه اطلاعات كافي ومورد نياز توسط مديران كاروانها ارائه شود و اين عملي نميگردد مگر آنكه با ديدي تخصصي به امور اين چنيني نگريسته شود. تحقق جذب بيش از پيش توريست، بدون ساماندهي مراكز مورد نياز و تطبيق مجتمعهاي خدماتي ـ رفاهي بين راهي با فرهنگ ميهمانان مقدور نخواهد بود. اين قضيه به همان ميزان كه در خارج از كشور براي ما اهميت دارد، در داخل كشور نيز براي ميهمانان خارجي بايد لحاظ گردد. فيالمثل مسائل بهداشتي كه در دستشوييهاي بين راهي مسأله ميآفريند و فرنگي بودن آنها خيليها را ميآزارد اشكال در برنامهريزي را ميرساند. كشوري كه ارز خارجي از اين طريق وارد ميكند و از آثار و بركات سيل مسافر بهره ميبرد ميبايستي در ارتقاي سطح خدمات نيز كوشا باشد. و توري كه با حمل مسافران، به دنبال كسب روزي حلال است بايد به شناسايي امكانات بهداشتي مراكز توقف اقدام نمايد و تنها بدست وبه چنگ آوردن هزينه در ثبت نام، ملاك نباشد. من نميتوانم به تنهايي دولت، وزارت امور خارجه يا سفارت و يا دفتر حج و زيارت را مخاطب قرار دهم ولي از همه اينها بايد پرسيد: چگونه ميتوان درمحيطي بيگانه در صورت بروز حقكشي، احقاق حق كرد؟ و چرا در ايران از رسانههاي مختلف، پي در پي، جاذبههاي گردشگري ديگران تبليغ ميشود ولي كشورهاي ديگر در فرهنگسازي ميزباني تلاش نميكنند؟ شنيدهايم كه در برخي كشورهاي پيشرفته به انگيزهي بهرهوري اقتصادي و تشويق كاركنان، مسافرتهاي سياحتي جنبهي اجباري به خود گرفته است. در مملكت ما اين مراكز اداري هستند كه مشتريان مشتاق اختياري زيادي را در اين زمينه به كرّات در پشت ميز خود دارند نبايد به سهلانگاريهايي مبتلا شد كه كام خانوادهها را تلخ سازد، از آغاز تا انجام چنين فرصتهايي كه به ندرت فراهم ميگردد بايد جدّي گرفته شود. ناوگان حمل و نقل بينالمللي جادهاي در كشور پهناور و دلرباي ايران، اين توانايي را دارد كه با جذب و حمل گردشگران و زائران و سياحان كشورهايي نظير كشورهاي مشترك المنافع، به عراق و عربستان و بالعكس، در رونق اقتصادي هموطنان نقشي اساسي را بازي كند و بسترهاي مناسبي را براي اشتغال فراهم آورد و اين توانايي نشأت گرفته از موقعيت ژئوپولتيكي اين آب و خاك است و پايين بودن نرخ سوخت در كشور. ـ كه نرخ حمل و نقل مسافر را پايين نگه ميدارد ـ. وانگهي به هموطنان توصيه ميشود از زيباييهاي بكر طبيعت زادگاه خويش و آثار تاريخي و فرهنگي آن غافل نمانند واز ديدن آنها محروم نباشند. در حفظ هويت ملي ومدنيت دير پاي خويش بكوشند و در سالم نگهداشتن بقاياي آثار، جديّت از خود به خرج دهند. و در سفرهاي داخلي و خارجي در دفاتر خدمات زيارتي داراي مجوز ثبت نام نمايند. حيرتانگيز است كه هموطنان بسياري را سراغ داريم، در جهاني كه در داخل يك مرز است بيخبرند. آشنايي به گذشتهي درخشان ميهن خود ندارند، سر به اماكن سياحتي وزيارتي و گردشگري وطن خويش نميزنند. از طبيعت خدادادي دلكش آن لذّت نميبرند اما براي ديدن اثري يا مكاني در خارج از كشور از همه چيز خود ميگذرند. بياييد يك بار ديگر بخويشتن بگوييم: همه عـالـم تن است و ايران دل نيسـت گوينده زين قياس خجل چـــون كه ايران دل زمين باشد دل زتــن بــه بــود، يقين باشد از: نظامي آرزو داريم بزودي شاهد آن باشيم كه حداقل از دويست و پنجاه ميليون شيعه، كه در سرتاسر جهان پراكندهاند سالانه يك در صد كه معادل دو ونيم ميليون نفرخواهد شد بدون احتساب ديگر گردشگران ميهمان داشته باشيم. به اميد آن روز همراهانمان در اين سفر به ترتيب حروف الفبا، بدون ذكر وابستگان: احمد خونبخش كلوانق، حسن سليمپور، داود نعمتي، رضا رسولي باروق، عوض عبادي، ليلا محمدعليزاده، محمد سالكي كلوانق، مهدي فرديآذر، ميرعلم پيراسته، وهاب پارسايي كلوانق. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:40 ] [ moharramfarzaneh ]
فصل سوم: در لبنان حضور در لبنان ساعت 2 و 30 دقيقهي بامداد چهارشنبه 9 فروردين 85 تنهاي خستهيمان را از زير پتو بيرون ميكشيم تا به مقصد بيروت خود را برسانيم. آژانس توريستي الجوادين در خيابان مدارس مأموريت ميزباني را برعهده دارد. بچهها با همان سرماخوردگي كه از اولين روز، به سراغشان آمده بود وتبدار توي خواب ميلوليدند به اصرار برخاستند، آنان تا خِرخِره زير پتو رفته بودند. نام پرآوازهي لبنان به گوش اين خردسالان نيز آشنا ميآمد، به همين جهت انگشتان بيداري چشم خفتهشان را سريعتر از مقصود باز كرد. معصومه و كوثر سر از بالش برداشته و چند بار بادست بر تخم چشم ماليدند. از هتل محل اقامتما تعداد نه نفر ثبتنام كرده بودند. اتوبوس از سه هتل ديگر نيز مابقي را به جمع افزود، اما به زحمت، باز مرافعه بود. ساعتي معطّل مانديم ويزا بر اثر سهلانگاري مدير يكي از كاروانها به فرزند خانوادهاي صادر نشده بود. با خواهش و تمنّا، مادر كه فرزند را در پاسپورت به همراه داشت ونميتوانست آن را در هتل به تنهايي رها كند از شوهر و بستگان خويش جدا گشت و قيد اين مسافرت را زد. ساعت پنج و 56 دقيقه نماز صبح در «جامعه الزهراء»، كنار «جمعيه المحدث الاكبر الشيخ بدرالدين الحسيني معهدالذكور» اقامه شد. هواي سرد به راحتي به داخل لباسهايمان نفوذ ميكرد و راه مييافت. ميشود گفت: عدّهي زيادي تا مغزاستخوان سردشان شده بود. معصومه و كوثر بيش از همه. اشعهي خورشيد اندك اندك به بام خانهها ميخواست پهن شود، در نقاطي چراغهاي كور، مَكوري ديده ميشد، توصيف چنين صحنهاي را اعتراف ميكنم كه باز هم براي من مشكل است، در هيچ اسلوبي تا به حال نتوانستهام احساساتم را با مشاهدهي چنين صحنههايي بيان و بازگو كنم. حس عجيب و غريبي به من دست ميدهد، ولي از بيان آن عاجز ميمانم. در روشناي خاكستري رنگ سحر، با منطقه «ميصلون» كه در آن آخرين جنگ فرانسه و مسلمانان سوريه اتّفاق افتاده بود آشنا شديم. راهنما (= ليدر Lider) ميگفت: ـ «وزير دفاع سوريه در اينجا به شهادت رسيده است». وي همچنين اضافه كرد: ـ «جادهي اصلي دمشق ـ بيروت 65 كيلومتر طول دارد» براي من شنيدن اين جمله هم جالب بود و هم تا حدّي باور نكردني. «الجمارك» آخرين منطقه سوريه، پشت سر گذاشته شد در گمرك بعد از انجام تشريفات قانوني و بعد از چهار و نيم كيلومتر منطقهي بيطرف، به مرز لبنان رسيديم. «مصنعا» واقع در مرز لبنان با سوريه، (ساعت 6 و 30 دقيقه) و پس از آن «اشتوره» را طي كرده و از چهار راه بعلبك نيز گذشتيم. نزديك پنج سال است كه در بعلبك قبر «خوله» دختر امام حسين (ع) كشف شده است. ميگويند: خوله با امام سجاد به طرف حمص ميرفته است ولي به اينجا كه ميرسد تن به خاك تيره ميسپارد. در لبنان حدود 75 سال پيش غاري به نام «جَعيتا» شناسايي شده است. ساعت 7 و 45 دقيقه در منطقه «ظهرالبيدر» در استان بقاع درست هنگامي كه دل بزرگان نيز از گرسنگي مالش ميرفت. استكان چايي را برداشته و به لب برده و صبحانه مفصلي را سرو كرديم. چند ليوان چايي با يكي دو قورت به اتمام رسيد. سرزنده و سرحال و شاداب در شرق لبنان از «رستوران هاشم» بيرون آمديم. و رفته رفته، شانه به شانهي مناطقِ يونين، نحله و زهله شديم. اطلاعاتي در خصوص لبنان «لبنان كشور كوچكي در كنار درياي مديترانه، با جمعيتي حدود 4 ميليون نفر و مساحتي حدود ده هزار كيلومترمربع(164 مرتبه كوچكتر از جمهوري اسلامي) است. »[1] «درد و رنج مردم مسلمان لبنان در واقع از نخستين جنگ اعراب و اسرائيل آغاز شد. لبنان در اين جنگ با ارتشي تازه كار و داوطلباني غيرنظامي در قالب «ارتش نجات» به فرماندهي فوزي قاوقجي شركت كرد و از آن تاريخ ناملايمات مردم اين سامان از همسايهي متجاوز و گستاخ خود آغاز شد. اين فاجعه نه تنها با امضاي توافق نامه آتش بس ميان لبنان واسرائيل در 23 مارس 1949 پايان نيافت بلكه در نيم قرن بعد نيز ادامه يافت و بلاي جان هزاران تن از نسلهاي گذشته وحال نيز شد».[2] از اساسيترين و مهمترين خصوصيتهاي اين كشور كه شايد در هيچ كشور ديگري با اين ابعاد ديده نشود مسألهي تعدد طوائف و احزاب موجود در اين كشور است. وجود بيش از سي طايفه و صدها حزب و گروه و دستهي كوچك و بزرگ با گرايشهاي گوناگون و وابستگيهاي كم و بيش نسبت به قدرتهاي مختلف جهاني از ويژگيهاي مختص لبنان است. بنابه برخي نظريات، پيچيدگي مسائل لبنان از ارتباط تنگاتنگي ناشي ميشود كه ميان سر دسته عناصر و بازيگران محلي اعم از طوائف، قبايل، احزاب وگروههاي سياسي و شبه نظامي اين كشور و بازيگران و سياستهاي منطقهاي مثل سوريه، فلسطين و اسرائيل و قدرتهاي بينالمللي وجود دارد. اين مسئله باعث شده است كه لبنان هر روز درصدر اخبار يا از اخبار اوليهي وسايل ارتباط جمعي جهان گردد.»[3] لبنان 370 كيلومتر با سوريه، 75 كيلومتر با فلسطين، 295 كيلومتر با اردن و 225 كيلومتر با درياي مديترانه مرز مشترك دارد. از اين ميان دو مرز سوريه ومرز مديترانه از اهميت ويژهاي براي لبنان برخوردار است. لبنان بهترين مناطق زراعتي را در اختيار دارد و سيب لبنان گرانترين سيب در كشورهاي عربي است. يك نوع تنباكو نيز لبنانيها در اختيار دارند و آنرا به اروپا صادر ميكنند. واحد پول لبنان ليرلبناني و150 لير لبناني برابر با يك دلار آمريكائي ميباشد. زبان رسمي، عربي ولي اسناد و مدارك رسمي به زبان فرانسوي بيشتر تحرير مييابد. پايتخت آن، شهر بندري «بيروت» و زبانهاي رايج «گويشي عربي ـ لبناني»، «فرانسوي»، «انگليسي»، «ارمني»، و «كردي» هست. پهناوري آن در مجموع 452/10 كيلومترمربع مي باشد. راهنماي ما ميگفت: ـ «مسيحيان 55%، سنيها 20% و شيعيان 15 الي 20 درصد جمعيت لبنان را به خود اختصاص ميدهند». لبنان داراي شش استان است: استان بيروت، جبل لبنان، استان شمال، بقاع، نبطيه واستان جنوب. تعداد 24 شهر نيز در لبنان وجود دارد. «واژهي لبنان از واژهي «لبن» كه اشاره به قلههاي سفيد كوهستانهاي لبنان دارد گرفته شده است».[4] استقلال لبنان «در سال 1932 فرانسويها حاضر شدند تا لبنانيها براي خود حكومت نيمه مستقلي تشكيل دهند، مشروط براينكه تركيب حكومت بر اساس ارادهي فرانسويها باشد و طبق طرح آنها ميبايست رئيس جمهور مسيحي ماروني، نخست وزير مسلمان سني و رئيس مجلس مسلمان شيعي باشد ولي عملاً انحصار قدرت در اختيار رئيس جمهور قرار داشت. در طول اين سالها تا 1943 مذاكراتي ميان فرانسه و لبنان جهت اعطاي استقلال كامل به اين كشور در جريان بود ولي نتيجهاي نداشت تا اينكه در سال 1943، زمزمههاي شورش كم كم بالا گرفت و تبديل بر جنبش سراسري عليه استعمار فرانسه شد. در سال 1944 روسيه، لبنان را به عنوان كشوري مستقل و آزاد به رسميّت شناخت و در سال 1945 لبنان به عضويت سازمان ملل و اتحاديهي عرب درآمده و بالاخره در سال 1946 مقامات فرانسوي، استقلال رسمي لبنان را پذيرفته و در ظاهر خاك لبنان را ترك كردند ولي سلطهي ايشان بر تمامي امور اين كشور كماكان باقي ماند.»[5] دُرزيها در حال حاضر تنها، مخالفت دُرزيها با دولت در لبنان مسأله آفرين است و دُرزيها به هيچ عنوان به خواستهاي دولت تن در نميدهند و در برابر آن مقاومت نشان ميدهند وَليد جُنْبَلاها در حال حاضر رياست حزب سوسياليست ترقي خواه دُرزي لبنان را بر عهده دارد. «در اين كه چرا نام اين مذهب، دُروزيه يا دُرزي است بعضي بر اين عقيدهاند كه اولين كسي كه به تبليغ اين مذهب پرداخت همانا محمدبن اسماعيل دُرزي بوده است، بنابراين، اين دين نام خود را از او گرفت.»[6] «به هرحال بايد گفت كه پيدايش مذهب دُروزيه تبلور عقايد اسماعيلي يعني عقايد خلفاي فاطمي و نتيجهي منطقي آن بود. نام فرقه «دروزيه» از كلمه «درزي» به معني خياط گرفته شده است. اين مرد درزي كه نام او به درستي معلوم نيست در آغاز از باطنيان اسماعيلي بود ومورخان نصراني نام او را محمد بن اسماعيل نوشتهاند و گويند: ايراني الاصل بود و لقب «نشتكين» داشت. او مردي ترك از بخارا بود كه عنوان «داعي» اسماعيلي را داشت. برخي نيز او را خياطي از ناحيه «طيروز» (يكي از بلاد فارس) دانستهاند.»[7] درزيها نه تنها در لبنان كه در سوريه و فلسطين نيز پراكندهاند. آنان عبادت را از چهل سالگي شروع ميكنند، ازروزه گرفتن فارغ هستند و روزه نميگيرند و به هر طرف نماز ميخوانند. دلايل اين عقايد چيست؟ آنان از چهل سالگي به عبادت روي ميآورند زيرا ميگويند حضرت محمد (ص) در سن چهل سالگي به پيغمبري مبعوث شد. روزه نميگيرند از آن جهت كه ميگويند زماني كه حضرت محمد دستور حفر خندق داد اجداد دُرزيها اين كار را عملي ساختند و پيامبر چون رمضان بودميفرمايد: دُرزيها چونبهحفرخندقمشغولند از گرفتن روزه معافند. در آخر بايد گفت: آنان چون اعتقاد به اين دارند كه خداوند در همه جا حضور دارد و موجود است لذا نماز را به هر جهت اقامه ميكنند. مذهب درزي {كه} در زمان ششمين خليفهي فاطمي مصر، ابوعلي منصوربن نزار، ملقب به الحاكم بامرالله پديد آمد.. و افرادي نظير محمد بن اسماعيل درزي و حمزه بن علي زوزني در اين راه به او كمك كردند {محمدبن اسماعيل درزي را شناختيم و} حمزه مردي نمدمال از ناحيه زوزن ايران بود كه با ادبيات عربي و اسلامي آشنايي داشت. او در سال 375 هـ ق همزمان با الحاكم به دنيا آمد.حمزه كه پيامبر دروز است در سال 405 هـ.ق به مصر آمده و در 33 سالگي دعوت توحيد را به همراه گروهي از يارانششروع كرد.پس از ناپديد شدن الحاكم، كار برحمزه دشوار شد و او ناگزير گشت از ميان مردم بيرون رود. وي در پارهاي از نامهها، كه به نظر ميرسد اصيل باشد وعدهي بازگشت پيروزمندانه به پيروان خود داده است. {همچنين} پس از ناپديد شدن الحاكم پسرش علي بن الحاكم در روز عيد قربان 411 هـ.ق به خلافت رسيد. او نه تنها در جهت سيره پدرش حركت نكرد بلكه به تعقيب ياران اين دين، از همان آغاز خلافتش، پرداخت. در نتيجه حمزه در سال 411 هـ.ق ناپديد شد و شروع به نامهنويسي به پيروان خود كرد.نامههاياوكه بسياري از آنها تا بحال باقي مانده است جزو متون مقدس دروز است از آن تاريخ دوران غيبتصغريآغاز شد. دُروزيان به صورتي شديد منتظر ظهور «موعود آخرالزمان» ميباشند. دُروزيان بر اين عقيدهاند كه مولانا الحاكم پس از مدتي آزمايش پيروان خود را با تمام نيرو، نه ماننداين بار مقيد به گرفتاريهاي جسم بشري، ظاهر خواهد شد و شمشير پيروزي را در كف حمزه قرار خواهد داد و پس از آن كه جهان پر از ظلم و جور شده باشد آن را پر از عدل و داد خواهد كرد»[8] مهاجرت در لبنان «مهاجرت به قصد تجارت وتحصيل درآمد از زمان فنيقيه (حدود چهارهزار سال قبل) كه تجارت دريايي بين سواحل شرقي مديترانه و اروپا و سواحل شمال آفريقا معمول بوده آغاز شد. مخصوصاً در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 كه حكومت عثماني عرصه را بر مردم اين سرزمين تنگ كرده بود، به صورت قابل توجهي افزايش يافت و تا امروز هم ادامه دارد و يكياز عوامل دسترسي به ديرينه مردم لبنان جادّهها بوده است.»[9] «هم راههاي مالرو كه امير بشير دوم (1788 تا 1840) احداث كرد و هم راههاي درشكه روكه به دست فرانسويها ساخته شد و احداث اولين آن يعني راه بيروت ـ دمشق در سال 1858 صورت گرفت عامل مهمتر ديگر كه در مهاجرت مسيحيان از لبنان دخالت داشت، سابقه ديرينهي آنان در تماس با غرب از راه مذهب، آموزش و تجارت بود، برخي از مهاجران در پايان قرن نوزدهم به مصر رفتند و در سازمانهاي تحت نفوذ بريتانيا به كار پرداختند، اما مسيحيان لبناني كه پيوسته بر تعدادشان افزوده ميشد، به كشورهاي كاتوليك آمريكاي لاتين خاصه برزيل، ايالات متحده آمريكا و مستعمرات بريتانيا در غرب آفريقا مهاجرت كردند. جمعيت مهاجران مسلمان كمتر بوده است البته دروزيها تنها جامعهاي از مسلمانان هستند كه تماس فراواني با غرب چه از طريق مستقيم با بريتانيا و چه از طريق مارونيها، داشتهاند و شايد اين دليلي باشد براينكه دروزها بيشتر از ديگر جوامع مسلمان مهاجرت كردهاند. سنيها برخلاف شيعيان چندان تمايلي به مهاجرت نداشتند، چرا كه جامعه امپراطوري ترك، سني مذهب بود، با اين وجود هم سنيها و هم شيعيان تماس چنداني با غربيها نداشتند چرا كه آنان را كافر و ملحد ميدانستند. برهمين مبنا مهاجران شيعه، آفريقاي غربي را بر ايالات متحده آمريكا ترجيح ميدادند». نويسندهي مطالب بالا آقاي «مصطفي معين آراني» است كه از كتاب وي با نام «ساختار اجتماعي لبنان وآثار آن» از صفحه 183 تا 185 انتخاب شده است. آوردن نكتهاي در خصوص توضيح بيشتر، مناسبت دارد: از جمعيت حدود پانزده ميليون نفري لبنان حدود يازده ميليون نفر در خارج از اين كشور سكونت دارند و به كار و تجارت اشتغال. ساختمانهاي بلندي كه رنگ اروپايي به خود گرفتهاند و دركنار جادّههاي پهن قد برافراشتهاند در لبنان بيشتر خالي از سكنه هستند تنها در سه ماه تابستان مالكين آنها از كشورهاي ديگر به اين اماكن برميگردند و به استراحت و گردش ميپردازند. با اين حساب پرواضح است كه بيش از چهار ميليون نفر در لبنان باقي نماندهاند و «اين خود يكي از پديدههاي جالب لبنان است، اساساً لبنان و سوريه معروف به خاستگاه مهاجراني است كه بسياري از آنان پيوسته اين محل را به سمت ديگر نقاط منطقه ترك ميگويند. خاستگاه اصلي مهاجران، روستاهاي پرجمعيت است كه مالكان روستايي آن هر زمان ميتوانند با فروش قطعات زمين خود هزينهي سفر خويش را فراهم آورند. بسياري از آنان در سالهاي اول قرن بيستم به مصر و سپس به آمريكاي شمالي رفتند و از جنگ جهاني اول اكثراً به آمريكاي جنوبي در آفريقا رفتهاند.»[10] سلام بر كوروش امپراطوري هخامنشي تنها رقيب امپراطوري روم بوده است. كوروش نخستين ابرقدرت را در جهان شكل داد و قلمرو جغرافيايي را از آسياي مركزي تا شمال آفريقا امتداد بخشيد. اين عظمت و شكوه ايراني تا دويست سال، منطقهي وسيعي را زير چتر خود گرفت. «تكيه بر افتخارهاي گذشته، به گونهاي كه ملتي را از مسائل روز خود غافل دارد، نشانهي سبك مغزي است ولي حافظهي تاريخي را هم راكد گذاردن، افق ديد را چنان تنگ ميكند كه شخصي در عرصه تاريخ، تبديل به يك كارگر روزمزد بشود و نداند فرداي او چگونه خواهد بود.»[11] و همين حافظهي تاريخي است كه فراتر از جادّهها و پلها و مرزها و زبانها ما را به هم پيوند ميدهد و احترام را نثار كوروش ميكند. «دره بقاع» و وجب به وجب اين كوههايي كه به اروپايي «ليوانا» يعني كوه سفيد يا كوه پوشيده از برف خوانده ميشود بوي ايران باستان را ميدهد، و شأن كوروش را تَشَر ميزند. «در آيات مباركه 83 تا 98 از سوره الكهف در قرآن مجيد از يكي از شاهان قديمي با عنوان ذوالقرنين ياد شده است... براساس نوشتهي يكي از دانشمندان هند و برپايه مجموعه شواهد ودلايل تاريخي فردي كه در قرآن مجيد از او به عنوان ذوالقرنين ياد شده، كسي غير از كوروش هخامنشي نيست. در تورات با احترام فراوان و با تقدّس از كوروش هخامنشي ياد شده كه اين قوم را از بردگي و آوارگي نجات داد و به آنها كمك كرد تا بار ديگر معابد تاريخي خود را بسازند و به پرستش خدا ادامه دهند.»[12] بر پروفسور «ريچاردنلسون فراي» درود باد كه كاشف قبر كوروش شد. سؤال اين است كه چرا يك خارجي كاشف قبر كوروش است؟ تقدير و تحسين از ديگران بخاطر دقت وزحمتي كه براي هم نژاديها وهم خونيهاي ما ميكشد، محفوظ است ولي در قياس با آنان ايرانيان دستشان از مستندسازي و كاوش كوتاه است. صخرهُ الروشه روشه خياباني ساحلي است كه در نزديك دو صخرهي بزرگ در درياي مديترانه قرار دارد. بزرگترين صخره را «صخره الروشه» گويند. به تازگي نام صخرهالروشه كه به صخرهي مرگ نيز معروفيت داشته به «صخره العشق» تغيير يافته است. چه عاملي در نامگذاري جديد دخيل بوده است؟ جواب را از آقاي «خليل سالمي» كه پدرش ايراني و مادرش لبناني و متولد كويت بود گرفتم: ـ «عبدالحليم حافظ كه هنرپيشه وخوانندهاي مصري بوده زماني كه به قعر مغاك ميرود يكي از دوستداران صداي او به بالاي صخرهي روشه رفته و به قصد خودكشي خود را از بالاي آن به درياي مديترانه مياندازد و ميميرد. در طول پنجاه سال گذشته حدود هشتصد و پنجاه نفر به تقليد از اين كار او، منتها با اهداف و نيّتها و انگيزههاي مختلف از صخرهي كرانه مديترانه خود را به دامن مرگ سپردهاند و از همين روست صخره مرگ بر آن گفته شده است. اين رسم در سالهاي اخير رنگ عشق گرفته است. بدين معني كه هر كس عاشق ميشود و به معشوق خود به هر دليلي نميتواند برسد به بالاي صخره روشه ميآيد وخود را خلاص ميكند از اين رو صخرهي مرگ به صخرهي عشق، تغيير نام داده است». گرانترين زمينها، خانهها وآپارتمانها در روشه ميباشد. تا فراموش نكردهام بايد بنويسم كه لبنان يك كشور تبليغاتي است و در توليد لوازم آرايشي در خاورميانه حرف اول را ميزند. لبنان در اين زمينه مُقلّد فرانسه است و از او تقليد و كپي برداري ميكند. حين گذر از خيابانهاي بيروت تصاويري از نانسي، نوال الزغبي، امرديياب، مصطفي قمر و ديانا حداد كه ترانهخوانان لبناني هستند در اشكال و ابعاد مختلف به چشم ميخورد. من اسامي اين خوانندگان را از همراهان گرفتم. در مناطق شيعه نشين، ما عكسهايي را از رهبر كبير انقلاب و رهبر فعلي خود را در تيرهاي برق ملاحظه كرديم. علامه فضل الله مرجع تقليد شيعيان لبنان و سيد حسن نصرالله دبير كل حزب الله از محبوب ترين شخصيتهاي لبناني هستند. در اينترنت خوانده بودم: «جوانان تا خروس خوان سحر در نقاطي از بيروت مي رقصند و ميخوانند و زمين زير پاي آنان به لرزه درمي آيد و زنان اندام برهنهي خود را بر صفحهي نمايش قاب ميكنند.» در روشه قبل از پياده شدن جمعيتي هواخوري ميكردند. از وضعي كه داشتند تصور كرديم كه جمعي از لبنانيها كه جسته و گريخته از اتوبوس آنها راد يده بوديم در اينجا گرد آمدهاند، آرايش كرده، شيكپوش و با اندامهاي نيمهعريان به نزديك آنها كه رسيديم به اشتباه خود پي برديم. اينان يا به زبان تركي صحبت ميكردند و يا به فارسي. اين رويدادها از ساعت 9 و 30 تا 9 و 50 دقيقه ـ كه مدت زمان داده شده جهت سياحت بود ـ مشاهده و به تحرير آمد. زمان ميتوانست در كسب اطلاعاتِ بيشتر، مؤثر باشد ولي حيف كه آنهم بسيار ضيق بود و بدين منوال در ساعت 10:15 دقيقه همه را ميشد در فروشگاه BI6 sALE زيارت كرد. نود درصد ايرانياني كه به لبنان سفر ميكنند گلدان و يا گل خريداري ميكنند. ما از اين فروشگاه تنها به خريد يك شلوار ويك پيراهن بسنده كرديم. اين سؤال شايد براي بسياري مطرح باشد كه چرا ايرانيان به خريد از خارج از كشور اهميت قايل هستند؟ كوتاهترين جواب آن است كه كالاهاي خارجي كيفيت بالاي خود را حفظ كردهاند و در عين حال ارزان نيز ميباشند. تصوير 15: بندر بيروتبانويي لبناني كه در اين فروشگاه كار ميكرد و ميگفت: از شيعيان است، وروسري نيز به سر داشت زياد ما را تحويل ميگرفت. از قضايايي كه تعجّب مرا برانگيخت اين بود كه زود به من تفهيم شد لبنانيها با اين كه عرب هستند ولي به فرانسه و انگليسي زياد وابستگي و دلبستگي دارند. تا حدّي كه اين احساس به من دست داد كه زبان عرب براي اينان قابل فهم نيست. همين بانويي كه از او سخن به ميان آمد اصلاً عربي مرا حالي نشد و در آخر كلامش اين بود: ـ «با من انگليسي حرف بزن!!!». شايد گويش من ابهاماتي داشت، نميدانم!. محل ترور رفيق حريري با اتوبوس كه پيش ميرفتيم در سمت چپ ما (غرب بيروت) هتل «سُنت جُرج» و مغازههاي اطراف هتل «فينيسيا» با حالتي پريشان نمايان شد. نواري زرد رنگ به دور آن كشيده شده بود. رفيق حريري بازرگان سياستمداري كه نخست وزير پيشين لبنان بود در 26 ديماه 1383 روز دوشنبه در اينجا ترور گرديد. او در سال 1983 ميليونها دلار از سرمايهي خويش را به مردم اعطا كرد تا در بازسازي بيروت به كار آيد، اين در حالي بود كه جنگهاي داخلي لبنان در اوج قرار داشت. حريري در سال 1990 با امضاي موافقتنامه طائف به 15 سال جنگ داخلي لبنان مُهر پايان زد و توانست نقش مثبت خويش را به اثبات رساند. پيمان طائف در شهر طائف عربستان به امضاي نمايندگان و رئيسان گروههاي مختلف و درگير جنگ داخلي لبنان (1975-1990) رسيد. حريري را اين گونه رفتارها در لبنان محبوب ساخت. در ترور رفيق حريري، تلفن همراه وي از طريق يك سيستم اطلاعاتي پيچيده رديابي شده وهنگامي كه كاروان مرسدس بنزهاي سياه رنگ ضد گلوله به نزديك هتل سُنت جُرج كه تعلّق به حريري داشت رسيد انفجاري عظيم آرامش بيروت را به هم زد و زمين را لرزاند ومنجر به بستن پرونده عمر حريري و همراهان وي شد. پيكر حريري در مسجدي كه خود بنا نموده وهنگام عبور ما در سمت راست قرار داشت و قبه آن، آبي رنگ بود وچهار مناره داشت به خاك سپرده شده است. حريري را سوريها و لبنانيها شهيد خطاب ميكنند. جنگهاي داخلي بيروت كه سالهاي سال در چشم جهانيان به عنوان عروس خاورميانه شناخته ميشد ونزار قباني آن را «بانوي جهان» ناميده، با زبانه كشيدن نايرهي جنگهاي داخلي از روز 12 آوريل 1975 بر پيكره خويش جراحات بسياري را متحمل گشت.[13] در نتيجهي اين جنگها كه ميان مسيحيان، شيعيان، دُرزيها و سنيها اتفاق افتاد زندگي بسياري از جوانان شيعه و سني بلعيده شد. و شرقيه وغربيه بيروت از هم جدا گرديد. سقفها و ديوارهاي خانههاي زيبا چاك خورد، هنوز هم بسياري از اين ويرانيها به خصوص در مناطق شيعهنشين بازسازي نشدهاند و هر بينندهاي را متأثر ميسازند و به عمق فاجعه رهنمون ميشوند وقتي آقاي رفيق حريري با اقدامي تروريستي و طراحي شده به قتل رسيد جهان از ترس شكلگيري جنگهاي دوبارهي داخلي در لبنان برخود ميلرزيد. البته تجاوز رژيم صهيونيستي به بهانهي بيرون كردن فلسطينيها از لبنان را كه بعد از خروج فرانسويها اتفاق افتاد نبايد فراموش كرد.[14] ترمينال «شارِل حِلو» «بشاره خوري 1952 ـ 1943»، «كميل شمعون 1958 ـ 1952»، «فؤاد شهاب 1964 ـ 1958»، «شارل حلو 1970 ـ 1964»، «سليمان فرنجيه 1976 ـ 1970»، «الياس سركيس 1982 ـ 1976»، «ميشل عون 1988 ـ 1990»، «الياس هراوي 1998 ـ 1989»، «اميل لحود ... ـ 1998»، رؤساي جمهوري هستند كه پس از اعلام استقلال لبنان در سال 1943 به رياست جمهوري لبنان رسيدند.»[15] چهارمين رئيس جمهور «شارل حلو»، «در سال 1913 به دنيا آمد، در رشتهي حقوق در فرانسه تحصيل كرد و از مؤسسان حزب «كتائب» بود ولي بعدها به حزب «دستور» بشاره خوري پيوست، مدتي سفير لبنان در واتيكان بود در سال 1951 به عضويت مجلس درآمد. در سال 1975 به مخالفان كميل شمعون پيوست. وي از فرهنگيترين رؤساي جمهوري لبنان و غربزدهترين آنها به حساب ميآيد.»[16] «در زمان شارل حلو بود كه در اثر كوششهاي جمال عبدالناصر وي مجبور شد تا موافقت نامهي قاهره را امضاء كند. براساس اين توافقنامه كه در سوم نوامبر 1969 ميان فرمانده ارتش لبنان و ياسر عرفات امضاء شد سازمان آزاديبخش فلسطين اجازه مييافت تا با رعايت شروط معيني كه در قرارداد مشخص است نسبت به تنظيم و سازماندهي نيروهاي فلسطيني در لبنان و برخي عمليات فدائيان فلسطيني اقدام نمايد.»[17] ترمينال بيروت بنام شارِل حِلو نامگذاري شده است. اين ترمينال شبيه پل در چند طبقه طراحي و ساخته شده و از جمله مكانهايي است كه ديدار آن براي سياحان و گردشگران هنگام عبور ميسر ميشود. جونيه jounieh و هريسا harisa درجنوب لبنان شيعيان سكونت گزيدهاند. شهرهايي همانند صور و صيدا به شيعه مختص است. در خود بيروت از هر گروه و فرقهاي به زندگاني مشغولند. اما شهركهاي شمالي و شمال شرقي اين شهر كمنظير را مسيحيان براي سكونت برگزيدهاند، جونيه از آن مناطقي است كه هم مسيحينشين است وهم بسيار زيبا. درختان سبز و پرطراوت و بلند قامت همه اماكن مسكوني را به همراه خيابانها در برگرفتهاند. درياي مديترانه سر به پاي چنين مناظري گذاشته و آرام وآسوده گويي به خواب فرو رفته است. خواستيم با كشتي، دقايقي با مديترانه خلوت كنيم. افسوس كه كاروانيان نپذيرفتند و اين فرصت طلايي را از دست داديم. چند نظامي لبناني «ازگيل» تعارف كردند، درختهاي «ازگيل» در محدودهي نظامي آنان بود، خرسند از اين برخورد، آنها را گرفتيم بيش از حد به مذاق خوش آمد! از همين جا به بلندترين نقطه كه رو بر ميگرداندي بنايي انگشت نما بود و خواسته وناخواسته آن شكوه و عظمت،بي درنگ توجه و حيرت هر بينندهاي را بر ميانگيخت. ولي آنجا كجا بود؟ ما نميدانستيم. ليدرتاروشه اطلاعات و توضيحات خوبي در اختيار كاروان چهل نفري ميگذاشت ولي از آنجا به بعد چندان به مطلع ساختن بها نميداد. من نيز نتوانستم او را حداقل با خود همراه سازم. تنها، همه دانستند جادّهاي را كه با پيچ و خمهاي خطرناك و سربالايي وحشتناك پشت سر ميگذاريم به كليساي سيده لبنان ختم ميشود. اينجا بيروت شرقي است و در بهترين نقطه لبنان و بلندترين نقطه بيروت ميشود گفت كليسايي باعظمت كه بينظيرترين مجسمهي جهان كه از آن حضرت مريم است احداث گرديده. منطقه هريسا كلاً مسيحينشين هستند، من در كنار در ورودي اين نوشته را بر تابلو خواندم: «مزار سيده لبنان». اين كليسا از بيرون كه نگاه كني به درخت كاج شباهت دارد واز درون شبيه يك كشتي خراب شده ميباشد. تصوير 16: مجسمهي حضرت مريمدر پاسخ سؤالم گفته شد: نظير اين باور در اذهان پيشينيان و عدّهاي از افراد حي و حاضر كشورما نيز وجود دارد و حرف تازهاي نيست. جنب مسجد حضرت مريم عذرا كه درمحوطه واقع است، محلي است كه ميتوان با پرداخت دو هزار ريال ايراني، شمعي را در آنجا روشن كرد. روشن كردن شمع در نزد مسيحيان به مثابهي سوختن گناهان و داشتن دل روشن است انگار كه انسان تازه از رحم مادر پا به عرصه گيتي گذاشته و متولد شده است. در داخل كليسا گويا با صداي بلند حرف زدن، خوردن و سيگار گيراندن وعكسبرداري ممنوع است. حرف زدن وعكسبرداري را ديديم كه شدني است ما نيز حرف زديم و عكس گرفتيم. تصوير 17: هريسا صليب اين كليسا از ايتاليا و مجسمه از آرژانتين به عنوان هديه فرستاده شده است. موزهاي دارد و مجسمه پنج تن از رؤساي جمهور از كشورهاي مختلف و كوفي عنان در اين كليسا تعبيه شده است. مجسمهها 99% همانند صاحبانشان ميباشند، رنگ چشم، نوع لباس، انگشتان دست وغيره بطور هنرمندانهاي به آن اشخاص كاملاً ميماند. كار احداث كليساي هريسا در سال 1970 ميلادي شروع و در سال 2004 ميلادي بعد از سي وچهار سال بدست «يوحَنّا» افتتاح ومورد بهرهبرداري قرار گرفته است. مراسم ازدواج مسيحيان، از جمله پسران و وابستگان رئيس جمهور و شب كريسمس در اين كليسا با جلال و جبروت برگزار ميشود. غسل تعميد ونامگذاري، تأييد ميثاق در سن بلوغ و عشاء رباني نيز در اين كليسا به دست كشيش انجام ميگيرد. تصوير 18: تلهكابين در بيروت شاخص مهم ديگر اين مكان مقدس و رؤيايي، وجود تله كابين Telefrigue است. از اين اوج تا بيروت نزول كردن با تله كابين به همراه مناظر افسونگر اطراف، جلوهاي از جاذبهي سحرانگيز مطلق است كه هواخواهان بيشماري دارد.اين مجموعه بيدرنگ، براي هميشه توجه وحيرت تماشاگر، سياح وجهانگردان را برميانگيزد.همين تلهكابين كافي است كه بيروت شرقي را به يك قطب بزرگ گردشگري تبديل نمايد. آري بايد در كتاب عمر خويش اين صفحه را نيز به يادگار گذاشت. چه كنم! يكي از بچههايم بالابهاي در بيانش ميگويد:-« بابا من ميترسم، تلهكابين را نميخواهم.» آن ديگري بر عكس، از سرشوق فرياد ميزند:- .... آخ، جون....». آن يكي قرص و محكم به صندلي چسبيده و روي كُندههاي زانو فشار ميآورد، با انگشتانش سفت و سخت لبهي صندلي را مي فشارد و اين يكي در تله كابين بلند شده و رژه ميرود. آنكه چشمانش از ترس گشاد شده دستش را بالاخره حمايل صورتش ميكند و ميگويد: - «بابا ما شانس نداريم، ميترسم بلايي به سرمان بيايد». طفلكي تقصيري ندارد. ناكاميها و قدر ناشناسيهاي ديگران را به احتمال زياد به ياد دارد. براي آنكه روحيهاي بگيرد ميخوانم: بلند آسمان جايگاه من است دوشوب پارتلاماق دلبخواه من است با دلي سرشار از سرور، خروج از تله كابين را ميآغازيم. و پلّه پلّه سرازير طبقه پايين مي شويم. ديدگان حاجيه خانم از ملاحظهي مجتمع تجاري روشن ميشود. مسلم است خانمها با خريد راضي ميشوند...الخ. يك آن به برگهاي كه در دست گرفتهام مينگرم. به سرم زد كه در اين محيط در جواب بسياري از سؤالات گفته ميشود: لامعلوم. جاي تامل است كه براي جلب رضايت و سرگرمي مسافران از طنزهاي رايج در كشور ما بهره ميجويند. مثلا ميگويند: ـ «هر كسي كه غايب است دستش را بلند كند!!!» يا وقتي كه كسي درخواست ميكند كه تلويزيون راروشن كنند جواب داده ميشود: «وقت ورزش صبحگاهي است». زيرا ميداند كه درست در همان ساعت و دقيقه در ايران برنامهي ورزش صبحگاهي پخش ميشود. مطعم الشلّالات (رستوران آبشار) ساعت 14 و 37 دقيقه رستوراني درمحوطهاي بسيار خوب كه ناظر بر دبدبه و كبكبهي جريان آبي خروشان است. اما غذايش گرچه قيمتي است اما با مذاق هيچ كس نميسازد. دستشويياش كم و آنهم از نوع فرنگي، لذا همه را غافلگير كرده است. بچهها نيز به آنجا نميروند. ساعت 53 : 15 مسافران مثل اينكه درحال فرارند تند و سريع به اتوبوسها هجوم ميآورند. شاتيلا شاتيلا همان اردوگاهي است كه در سال 1982 ميلادي شاهد قتلعام «عوامل لبناني رژيم صهيونيستي با پشتيباني لجستيك و حمايت ارتش اسرائيل»[18] بوده است در شاتيلا جلوي مسجد امامجعفرصادق جالبتر از پابرهنگي، مكاني به ابعاد 5/1× 5/1 متر بود كه در آن آبي جمع شده بود نظير آنچه كه در سرعين و مجتمع آب درماني بستانآباد هنگام خروج از آبهاي گرم معدني در برابرمان سبز ميشود. پا را از دمپايي خارج ساخته و در آنجا گذاشتيم و از پلّهها بالا آمديم. اين طرح براي امر بهداشتي تدارك ديده شده است. در بولتن اين مسجد بزرگ به تصويري مينگريستم كه در زير آن آمده بود: «سماحه آيت الله الامام الشيخ محمد مهدي شمسالدين قدس سره رئيس المجلس الاسلامي الشيعي الايراني» در كنار آن ابياتي بود كه هم آشنا ميآمد و هم ناآشنا. نوشتم: النفس تبكي علي الدنيا و قدعلمت ان السـلامـــه فيها ترك ما فيها لادارللمرء بعدالموت يسكنــها الاالتي كــــان قبل الموت يبنيها يعني: «نفس بر دنيا ميگريد در حالي كه من ميدانم سلامت دنيا ترك متعلّقات دنياست. انسان بعد از مرگ خانهاي ندارد كه در آن سكونت كند مگر همان خانهاي كه انسان قبل از مرگ آنرا بنا ميكند». به اينجا كه رسيدم نگاه بيگانهي محبتآميزي را از پشت سر احساس كردم. سركه برگرداندم آقايي مسنّ و كوتاهتر از خود را ديدم. گل لبخند بر لبانش شكفته بود احوالپرسي كردم پرسيدم اين ابيات از كيست؟ گفت: از حضرت علي(ع). به اينجا كه رسيد دست به جيب خود برد و كاغذي را درآورد و بمن داد كه در آن همه اين ابيات (12 بيت) نوشته شده بود. از اسم او جويا گشتم گفت: ـ «من حاج محمود علوي هستم» از مساحت مسجد پرسيدم جواب داد: ـ «سه هزار متر مساحت دارد، مصلايش هزارمتر. دوهزار نفر ميتوانند در آن بنشينند و پنج هزار نفر ميتوانند در آن نماز بجاي آورند». ميدانم كه اگر باز بينديشم حرفهايي براي نوشتن و آوردن خواهم داشت. پس به اختصار مينويسم: در ساعت 18 و 45 دقيقه از بازار مرزي لبنان، ايرانيان گلدان وگل خريدند و در ساعت 21 و 45 دقيقه در جلوي آژانس مسافرتي الجوادين از ما خواستند كه پياده شويم از آنجا تا هتل رفتن، خود مسألهاي بود باز بانگ اعتراضها كوك شد. ولي قابل قبول نبود. براي اولين بار، خبرنگاري در اينجا به دردم خورد و اين توفيق اين گونه نصيبم شد كه به دفتر آژانس مراجعه كرده و معترض شدم: ـ «اين وظيفهي آژانس است ما را از جايي كه سوار كرده به آنجا برساند». اضافه نمودم: ـ «وظيفهي خبرنگاري من، حكم ميكند كه اين قصور و تقصيرها را به وزارت و سفارت وافكار عمومي مملكت خويش برسانم». تا متوجه شدند خبرنگار هستم دستور دادند دو دستگاه پرايد[19] براي رساندن ما به هتل نجفاشرف اجاره شوند. هزينه بصورت نقد به من داده شد تا در آخر كار به رانندگان اجرت دهم. 1- لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، ميرمسعود حسينيان، چاپ اول، 1380، كتاب نيستان، صفحه 5. 1- جنوب لبنان در رويارويي با اسرائيل، محمود سويد ترجمه مركز تحقيقات و بررسيها، نشر آمن، چاپ 79، صفحه 9. 2- لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، پيشين. 1- www. Fa.wikipedia.org 1- لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، ميرمسعود حسينيان، چاپ اول 1380، كتاب نيستان، صفحه 50 1- رك: تاريخ عرب، فيليپ. ك، ترجمه ابوالقاسم پاينده جلد 2 صفحه 790 2- ساختار اجتماعي لبنان و آثار آن، مصطفي معين آراني چاپ اول 1372 موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه صفحات 51 و 52 1- پيشين صفحات 49 الي 56 با تلخيص، نك: كيهان انديشه، شمارهي 33 آذر و دي 1369 صفحه 128 به بعد 1- سابقه راه ارتباطي به تمدن هخامنشي برميگردد. ايرانيان در مناسبات بازرگاني «افزون بر راه كاروانرو قديمي و سنتي كه از طريق بابل به شمال سوريه ميرسيد راهي نسبتاً كوتاه در مقايسه با ساير جادهها و معابر كارواني از ميان بيابانهاي سوريه ميگذشت و كاروانيان و مسافران از واحدها و مناطق بياباني گذشته و منطقه روسي پالميرا را پشت سرميگذاشت و به مناطق دوردست ميرسيد. (تاريخ ايران باستان، جلد 2، دكتر اردشير خداداديان، انتشارات سخن، چاپ اول، 1383، صفحه 1187). 1- ساختار اجتماعي لبنان و آثار آن، مصطفي معينآراني، چاپ اول، 1372، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، صفحه 187. 2- اطلاعات، دوشنبه 15 اسفند 84، شماره 23580، صفحه 6، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن 1- قتلهاي سياسي و تاريخي 30 قرن اخير ايران، جعفر مهدينيا، چاپ اول، 1379، جلد 1، انتشارات پاسارگاد، صفحه 23 1- رك: جنگهاي نهاني اسرائيل، يان بلك و بنيموريس ترجمه جمشيد زنگنه، چاپ اول، 1372، صفحه 447 تا 485 2- بنگريد: جنوب لبنان در رويارويي با اسرائيل، محمود سويد ترجمه مركزتحقيقات و بررسيها ـ بيروت نشر آمن چاپ پاييز 1379 1- رك: لبنان، تاريخچه و احزاب مسيحي، ميرمسعود حسينيان چاپ اول 1380 ، كتاب نيسان صفحه 9 به بعد 2- همان صفحه 11 به نقل از فرهنگ سياسي لبنان ص 149 1- همان 1- جنوب لبنان در رويارويي با اسرائيل، محمود سوئد، ترجمه مركز تحقيقات و بررسي ها- بيروت، نشر آمن، چاپ پاييز 1379، صفحه 27. 1- در سوريه همان تاكسي هست. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:39 ] [ moharramfarzaneh ]
فصل چهارم: گاهشمار بازگشت گاهشمار بازگشت * جمعه 11 فروردين 85 اتوبوس آقاي جواد عليزاده در تركيه بنا به دلايلي كه براي ما مشخص نشد از تركيه نتوانسته است وارد سوريه شود از وضع پيشآمده، اضطراب عجيبي به سراغ كاروانيان آمده بود. ولي چون از سنخ «وحي منزل بود»[1] سر ساعت مقرر هتل تخليه و بلافاصله درش بسته شد. وسايل همراه مسافران توسط ماشينهايي كه هزينهي آنها توسط خود مسافران پرداخت گرديد به خيابان ديگر انتقال يافت. اين همه بيانگر تلاش در جلب و تأمين رضايت زائران در طول سفر بود. راننده دغدغه صندلي خالي نداشت هفت نفر اضافه بودند. چه گذشت بر آنان كه از اينجا به آنجا كشانده ميشدند قابل توصيف وذكر نيست. اتوبوس به همشهريهايمان تعلّق داشت كه در زينبيه پذيرفته بودند ما را برگردانند. سرانجام پس از كِش و قوسهاي فراوان، رفتن نهايي تصويب و در ساعت 5/3 بعد از ظهر استارت حركت زده شد. اسماء امكاني دختر كوچولوي دوست داشتني وقتي كه يقين كرد به زادگاهش برميگردد يكباره، شكرآميزترين خنده را بر لبانش نشاند. ورود به حماهHAMA 18 و 10 دقيقه «حماه» را از نظر گذرانديم و اين بار برخلاف زماني كه اين مسير را به طرف دمشق طي ميكرديم و درختان، انگار به احترام ما خميده بودند، درختان در امتداد اتوبان از ما رو برگردانده و پشت كرده بودند، آيا تاب رفتن ما و خداحافظي با ما را نداشتند؟! ورود به حلبHaleppo چهل و پنج دقيقه از ساعت نوزده گذشته بود. تا اينجا كمتركسي زبان به سخن گشوده است. شايد به اين ميانديشند كه آيا روزي خواهد رسيد كه دوباره در سوريه باشند؟ مرز سوريه ـ تركيه كثرت مسافران، بيانگر آن است كه به احتمال زياد توقف درگمرك طول خواهد كشيد. ما كه دمشق را با تأخير ترك گفته بوديم و با توجه به پايان تعطيلات نوروزي، دور از انتظار نبود كه اين ازدحام پديد آيد. زائران به سالني هدايت شدند تا تشريفات قانوني در مرز انجام يابد. بچهها در زير پتو قوز كرده و چمباتمه زده بودند. خواسته و ناخواسته خميازهاي هم سر ميدادند. * شنبه 12 فروردين 85 دو و سي دقيقه بامداد، گذرنامهها بين زائران توزيع ميشود و در مرز ورودي تركيه كنترل آنها صورت ميگيرد. بلافاصله اين ابيات بانو توران شهرياري (بهرامي) در خاطرم جاري شد: اي پرستوي كوچ كرده من بال بگشابه سوي لانه خويش همچنان مرغك مهاجر، باز سفري كن به آشيانه خويش قاضي (= قاضي انتپ و غازي عينتاپ) انتپ03:45 زنگ خريدِ مجدد، براي زائران به صدا درآمد. ما نيز از قافله عقب نمانديم. بعد از نماز صبح برحسب نياز و سفارش، از اين مغازه به آن مغازه سر زديم تا براي خويشاوندان سوغات تهيه كنيم. جيب خالي گشته بود آقاي رضا رسولي باروق به دادمان رسيد و دست قرضي به مبلغ يك ميليون ريال داد. گفتم: من آن نيم كه زعشق وطن ببندم لب اگــــرچـه مهرزند روزگار بر دهنم چو از جهان گذرم جاي شاخ گل، ياران گـــلي زپــــرچم ايران نهيد بركفنم (از همان شاعرهي نامدار) بيرجيك ساعت 35: 09 از توفيق ديدار مجدد بيرهجيك خوشحال گشتم. سينهي بچهها خلط دارد و گه گاه خس خس ميكند. آفتاب از شيشهها ميگذرد و با حرارت خاص خويش، حالتي خواب آلود بر وجودمان ميريزد. اين پيشامد چندان هم بد نيست بسيار كسر خواب داريم و بدنهاخسته است سعي ميكنم با هوايي كه از سوراخ سمبههاي اتوبوس در داخل آن ميپيچد خود را بيدار نگه دارم تا يكبار ديگر توي دلم با آب فرات حرف بزنم. بايكان Baykan ساعت 50 : 16 تجهيزات لازم داخل اتوبوس چه در رفت و چه در برگشت از قبيل: آب سرد و سالم بودن كولر كنترل نشده بود ومشكلاتي را به بار ميآورد. جاي شكرش باقي است كه آقايان: جهان بخش چاووشي، سياوش خاكزاد وعلي جبّاري به خاطر همشهري بودن،اين اجازه را دادند كه بطريهاي خالي نوشابه را با آب پر كنيم و در يخچال بگذارم تا به مصرف برسد. خدا اموات آنان را بيامرزد. بيتليس Bitlis (= بدليس) ساعت 15: 18 از تحرُّكات نيروهاي نظامي تركيه آدم به شك ميافتاد. منابع خبري در اين سفر از دسترس ما خارج بودند. انصاف آن است كه بگويم: ما نيز وقت گوش دادن به اخبار را نداشتيم. آقاي چاووشي ميگفت، درگيريهاي پراكندهاي ميان كردهاي تركيه ونيروي نظامي تركيه به وقوع پيوسته است. * يكشنبه 13 فروردين ساعت 4 بامداد بعد از تاتوان شهرهاي مسير عبارت بودند از: آهلات (به كردي خلات)، عادل جوار (به كردي الجواز)، ارجش، مراديا، چالدران، دوغوبايزيت (= دوغوبايزيد). در بازگشت ملاحظه شد قشر سفيد برف در اين يك هفته از لبهي جادّهها تا دامنهي ارتفاعات عقبنشيني كرده است. هواي شبانهاي كه در گمرك بازرگان براي بچهها زهرناك بود براي من مسرّت مي بخشيد. در تاريكي رازدار، ديدن اينجا براي من خاطرهانگيز گشت. رفتن از «سرو» serow و برگشتن از مرز «بازرگان». تركيهايها[2] در مرز خروجي بازرگان اصلاً با ما رودررو نشدند، نه از سالني گذشتيم و نه پاسپورتي رؤيت شد ونه مأموري بالا آمد. اما هموطنان ايراني ما در سالن بازرسي مرز ورودي، تشريفات قانوني را بصورت كامل عملي ساختند و حتي اتوبوسها نيز به سالن تشريفات گمركي هدايت شدند. كـــجا روم كه همه آرمان من اينجاست ســــر او خانهام و خاندان من اينجاست چـــو جان عـــزيز بود خاك پاك ايرانم كجا روم من از اينجا كه جان من اينجاست دراين ديار و در اين آب و خاك كردم رشد بهـار وصيف و شتا و خزان من اينجاست از: فرزين هريس 08:30 بامداد وابستگان، دوستان و آشنايان مسافران، ابراز محبت كرده، و در روبروي ادارهي آموزش و پرورش گرد آمده اند تا به شكرانهي سلامتي مسافران، آنان را در آغوش گيرند. شهد زيارت گواراي وجود همهي معاشران. 1- رك: به صفحه 63 همين كتاب. 1- «گوربولاق» تركيه [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:39 ] [ moharramfarzaneh ]
محل غسل تعميد مسجد جامع اموي تاريخ و سرگذشتهاي زيادي را در آستين دارد. به جهت حفظ اختصار از آوردن چگونگي و سير تبديل جامع از آتشكده و بتكده به مسجد خودداري ميكنم و از خريد و الحاق كليسا و ماجراهاي پيرامون آن به جامع اموي صرف نظر كرده ولي در مورد محل غسل تعميد مسيحيان مطلبي آورده ميشود: وليدبن عبدالملك خليفه ششم اُمَوي نيمي از جامع اُمَوي را كه كليسا بود تخريب كرد و به مساحت جامع افزود از اين نيمه بقاياي استوانه وچاهي به يادگار مانده است. گفته شده كه مسيحيان فرزندان خويش را در اينجا غسل تعميد ميدادهاند. اما گفته ميشود: اين بقايا در دورههاي خاصي براي به قتل رساندن كاربرد داشته است، يعني محكوم را به اينجا آورده و به يكباره سر از بدنش جدا ميكرده اند. محراب امام زين العابدين(ع) در قسمت شمال شرقي صحن و حياط مسجد جامع اموي بنايي است كه نمازگاه و محراب امام سجاد(ع) را در خود چون گوهري به آغوش كشيده است. گفته شده در مدت اسارت، امام چهارم شيعيان عبادت خويش را در اينجا بجاي ميآورده است. مشهد رأس الحسين(ع) بعد از محراب امام زينالعابدين(ع) اتاقكي است كه ضريح مقام رأس الحسين(ع) مشتاقان را به سوي خود فرا ميخواند. آوردهاند سر مبارك امام حسين براي چند روز در اين محل نگهداي شده است.«بعدها در آن جابقعهاي به ياد بود اين حادثهي غمانگيز ساختند كه به «رأس الحسين» مشهور شد».[52] در شبستان محراب امام سجاد(ع) در داخل ديوار ودر كنار در ورودي مشهد رأس الحسين محفظهاي كوچك از نقره وجود دارد كه گفته ميشود اين محفظه نيز به ياد بود رأسالحسين(ع) است. در مقابل اين ديدگاه، ديدگاه ديگري وجود دارد ومعتقد است كه «سرمبارك امام حسين(ع) در اين مكان دفن است».[53] نقشه 1: مسجد و جامع بزرگ اُمَوي منبع: گزارشي از سفر به سوريه، زكريا بيگدلي، منشور وحي، چاپ چهارم 1384،صفحه 94 باز جستي ديگر دربارهي رأس نواده رسول خدا (ص) سخنان متفاوتي در اين خصوص در تاريخ ثبت گرديده است: الف) سرآن بزرگوار توسط امام سجاد بازگردانده شده و كنار جسد مطهر بخاك سپرده شد و يا به خود بدن مطهر ملحق گرديده است در اين ميان عدّهاي در توجيه الحاق سر به بدن امام حسين قائل به طي الارض شده و حضور امام سجاد در كربلا وانجام اين عمل را در حد كاري خارقالعاده معرفي كردهاند. علماي اماميه گفتهاند: امام سجاد(ع) به يزيد پيشنهاد داد سرهاي مقدس شهدا در اختيار آنان قرار گيرد تا بتوانند نسبت به دفن آن اقدام نمايند.اين پيشنهاد پذيرفته گشت و بدينوسيله الحاق سرهاي شهدا به بدنها ميسر شد، «رسائل المرتضي» اين نظر را تائيد ميكند. «عجائب المخلوقات قزويني»، «المناقب الائمه ابن شهر آشوب»، «اللهوف ابن طاووس»، «روضه الواعظين فتال نيشابوري»، «تذكره خواص الامه في معرفه الائمه سبط بن جوزي»، «مشير الاخوان ابن نماالحلي»و «اعلام الوري طبرسي» نيز چنين گويند. براي پذيرش اين نظر نكات مبهمي وجود دارد كه بايد مورد بررسي قرار گيرند:1ـ بازگشت سر به بدن در فاصلهي بين بيست تا چهل روز چگونه ممكن است تحقق يابد؟2 ـ آوردن «طيالارض» و حضور امام سجاد دركربلا بصورت خارقالعاده براي ديگر فرقهها و در زمان كنوني براي قشر عظيمي از شيعه بخصوص نخبگان و فرهيختگان نميتواند قانعكننده باشد واگر نتيجه اين شد بر آنان اين نظر غيرقابل دفاع خواهد بود. 3ـ «وجود مبارك زينالعابدين عليه السلام به يزيد ميگويد: حالا كه ما داريم ميرويم به طرف مدينه آن سر مطهر را به ما نشان بده، ما لااقل يك بار زيارت بكنيم! گفت: ديگر به شما نميدهم».[54] با اين اوصاف چگونه ممكن است سر به امام سجاد(ع) سپرده شود؟ ب) علامهي مجلسي[55] و شيخ عباس قمي[56] ميگويند: سر امام(ع) در نجف اشرف است «مؤيد اين قول نيز رواياتي است از ائمه (عليهم السلام) كه در آن روايات دستور فرمودهاند در حرم حضرت اميرالمؤمنين(ع) زيارت سيدالشهدا(ع) خوانده شود».[57] در خاطرات زندگي امام خميني (قدس سره) آوردهاند: «هيچگاه ديده نشد كه حضرت امام از بالاي سر حضرت امير عليهالسلام عبور كند تا چه رسد كه توقف كنند».[58] امام حدود چهارده سال در نجف اشرف ماند و چون هرگز از بالاي سر عبور نكرده است گفته ميشود: «بالاي سر حضرت اميرالمؤمنين(ع) محل دفن سر بريده امام حسين(ع) است وهمين احتمال كافي است كه عارفان پاكباختهي}دلباختهي{ حقيقت پاي خود را روي چنين مكاني كه محتمل است مدفن سر مطهر سيدالشهداء باشد نگذارند».[59] ج) «در جواهر المطالب است كه ابن ابي الدنيا گفته است: سر مبارك حسين(ع) در خزانهي يزيد بود تا يزيد مُرد. پس از مرگش آن را برداشتند وغسلش دادند و كفنش كردند و در داخل باب الفراديس در شهر دمشق بخاك سپرده شد. و در روايتي است كه سر مبارك در خزانهي بنياُميّه بود تا دوران حكومت سليمان بن عبدالملك. پس او دستور داد سر را آوردند و آن استخوان سفيدي بود در كيسه مانندي، سپس آن را معطّر ساخت و در ميان پارچهاي پيچيد و در قبرستان مسلمانان دفن كرد».[60] د) روايات ديگري مي گويند: سر، به نزد عمر و بن سعيد بن عاص، فرماندار مدينه، فرستاده شد او ترتيب دفن سر در كنار قبر حضرت فاطمه زهرا در قبرستان بقيع را داد. ه.( همچنين گفته شده است خلفاي فاطمي سر امام(ع) را از باب الفراديس به عسقلان مصر و سپس به قاهره منتقل و در قصر زمرد بخاك سپردند كه اكنون مقام راس الحسين در آنجا معروف است».[61] و) «در روايات ديگري از ابن جوزي گفته شده: آن سر در مسجد «الرقه» در كنار رود فرات است يزيد با دادن دستور دفن سر در آنجا گفته بود: «من آنرا به انتقام سر عثمان به خاندان ابي معيط خواهم فرستاد.» وقتي سر به دست آنان (آل ابومعيط) رسيد آن را در يكي از خانههاي خود دفن كردند».[62] اينكه سر مطهر سيدالشهدا در دمشق (= سوريه) باشد به نظر اين نويسنده بسيار به حقيقيت نزديك است. اختلاف در نقلها وتناقض ميان آنها هيچ از محبت عاشق از معشوق نميكاهد: «ابوبكرآلوسي» در حد اعلاي قوّت تعبير و با دميدن روح معني در قالب لفظ در اين خصوص چه معجزهاي آفريده است: «لاتطلبوا رأسالحسين بشرق ارض او بغرب و دعوالجميع و عرجوا نحوي فمشهده بقلبي دنبال سر حسين در مغرب يا مشرق نباشيد همه را فرو گذاريد و به سوي من بشتابيد كه مدفن آن سر در قلب من است.» سرهاي شهدا وتقسيم آنها بين قبايل «تعداد سرهاي بريدهي شهدا در منابع مختلف به صور گوناگون ذكر شده است. طبري و دينوري، اسامي و شمارهي سرهاي حمل شده به كوفه را اين گونه آوردهاند: كناره 13، هوازن 20، تميم 17، اسد 6، مذجح 7، ثقيف 12، ازد 5، و هفت نفر كه انتساب قبيلهاي آنها معلوم نيست. بين فهرست طبري و دينوري، اختلاف كمي وجود دارد: طبري 12 سر ثقيف را نام نبرده ودينوري 7 سر مذجحي را، در مجموع، اين ارقام، تعداد سرهاي شهدا را 87 نشان ميدهد. محمدمهدي شمس الدين در اين باره نوشته است: قطع سرهاي شهيدان، يك عمل انتخاب شده از سوي حاكميت بود، اين بود كه سرهاي شخصيتهاي برجستهاي را كه برخوردار از پشتيباني تودهاي در حوزه قبايل يا شهرهاي خود بودند، از تن جدا كردند تا اساس و بنيان نيروي مردمي و قوي آنها را با به قتل رساندنشان سركوب و تودهها را متشتّت و پراكنده ساخته واز عمل بازدارند... در مورد سرهاي شهيدان كربلا نيز سرهاي بريده موالي ومردان عادي، براي ايجاد جو سركوب مخالفان و كينخواهان كه عليه نظام حكومت اموي تلاش ميكردند، ثمري نداشت، آنچه قدرت انقلابي را فلج ميكند واز عمل باز مي دارد و موجب گريز و شكست دروني تودههاي مردم ميشود، آن است كه رهبران خويش را كشته بينند كه با برافراشتن سرهاي آنها بر روي نيزهها، از سوي حاكميّت نشانهي مادّي و ملموس بركشته شدن آنها بر پا شده بود. از اينجا مي فهميم كه چرا در كوچههاي كوفه سر بريده امام گردانده ميشود.[63] باب العماره همان بابي است كه به باب الفراديس نيز معروف است. نام اين در، ذهنها را به مصيبت جانكاه حضرت زينب (س) ميكشاند. آمده است: چون اسراء را وارد دمشق كردند و خواستند از باب العماره عبورشان دهند آن عزيزه، از اين دروازه تا سكّوي نشستن اُسرا، شش مرتبه توان از دست داده و بر زمين نشستند. «مگر ميشود در شهر شام كه سر مقدّس امام حسين كه روزها بر دروازهي آن آويزان بود و مورد تمسخر و طعنه اهل غفلت زده شام كه از اسلام جز القائات معاويه خبري نداشتند ماند و احساس راحتي كرد؟ مگر ميشود در شهر شام، شهري كه در آن اهلبيت امام حسين(ع) را مانند اسراي ترك و تاتار و به عنوان اسراي مردي كه عليه خليفهي اسلام قيام كرده است ... توقف كرد؟ شهري كه در آن از كوچه و پشت بام به سر بريدهي امام حسين(ع) سنگ زدند و شادي كردند.... مگر ميشود در شهر شام ماند واحساس آرامش كرد، شهري كه در آن به لب و دندان حسين(ع) چوب خيزران خورد؟ شهري كه در آن دختر امام حسين(ع) را به كنيزي خواستند شهري كه در آن به فرمان معاويه بر بالاي چندين هزار منبر و در كل شام هفتاد هزار منبر شب و روز، علي اين مظلوم بزرگ تاريخ را سبّ... ميكردند.»[64] بابهاي ديگر دمشق بابهاي زيادي دارد و از آن ميان مسجد جامع اُمَوي نيز چهار باب، «المسكيه» كه قبلاً نوشتم در طرف غرب واقع است و به طرف بازار حميديه باز ميشود، ميگويند: سرمبارك سيدالشهدا براي تماشا به مدت چند روز برفراز اين باب گذارده شده بود وچنين افزودهاند: چون از آن سر مطهر بوي خوش ساطع ميگشت و مشام جان را مي نواخت به «باب المسكيه» نامبردار شد. باب جيرون در طرف شرق مسجد و پايينتر از مشهد رأسالحسين قرار دارد. باب الزياده نيز قبل از اين توضيح داده شده است. مقبرهي صلاح الدين ايوبي[65] «صلاحالدين بن ايوب بن محمد بن شاذي بن مروان بن يعقوب تكريتي يكي از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در مقابل صليبيها و فاتح بيتالمقدس بود. جنگهاي متعدد او با صليبيها و جانفشانيها وفداكاريهاي او درحمايت وحفاظت از كشورها و سرزمينهاي اسلامي و بويژه بيتالمقدس، بيانگر روح سلحشوري و آزاديخواهي و علاقهي فراوان وي به «قدس» بود. صلاحالدين ايوبي در سال 589 هجري از دنيا رفت و نام خويش را به عنوان فاتح بيتالمقدس در تاريخ جاويدان نمود. قبر او در «مدرسه عزيزيه» و پشت جامع اموي يعني در حدود بيست متري درب شمالي جامع و سمت چپ كسي است كه از مسجد خارج ميشود.»[66] قلعهي صلاح الدين ايوبي «مساحت قلعه 220 در 160 متر است كه در زمان روميها ساخته و به دست صلاح الدين (532ـ 589 ق) توسعه {داده} ودست آخر تبديل به مقبره وي شده است. نقل است زماني كه فرانسويها در قرن گذشته و در جريان جنگ جهاني اول سوريه را تصرّف كردند وقتي ژنرال فرانسوي وارد دمشق شد به واسطهي كينهي تاريخي اجداد خود از صلاحالدين ايوبي (فاتح جنگهاي صليبي كه به واسطه آزادي بيتالمقدس و ساير شهرهاي اعراب از جنگ صليبيون از قهرمان و نامآوران در ميان اعراب به شمار ميرود) مستقيماً بر سر قبر صلاحالدين ايوبي رفت و چكمهها و شمشيرش را محكم بر سر قبر وي كوبيد و گفت: بالاخره، پاروي قبر تو گذاشتيم».[67] آوازهي صلاحالدين ايوبي به شهرستان ما هم رسيده بود وقتي از باب العماره ميگذشتيم تا به حرم حضرت رقيه (س) بوسه زنيم در سمت چپ، مقبرهي سردار بزرگ نامي صلاح الدين ايوبي همه را بسوي خود فرا ميخواند. حرم حضرت رقيه (س) صداي تاپ وتوپ پاها بعد از خروج از مسجد جامع اُمَوي در كوچهاي باريك بلند شد. قسمتي از بازار «العماره» كه در نزد بيشتر ايرانيان به بازار (رقيه) معروف است طي شد. نسيمي بيجان ميوزيد و ميناليد. اندك اندك مي ديدم كه جماعت، دلتنگتر از ابريترين ايام، دلتنگ هستند، مرا حس كنجكاوي موشكافانه از درون به تكاپو وا ميداشت: «شيخ مفيد (ره) فرموده كه آن حضرت {امام حسين عليه السلام} را شش فرزند بود چهار تن از ايشان پسران بودند: 1- علي بنالحسين الاكبر و كُنيت او ابومحمد است ومادرش شاه زنان دختر كسري يزدجرد است. 2- علي بن الحسين الاصغر معروف به علي اكبر كه در كربلا با پدرش شهيد شد ومادرش ليلي دختر ابومروه بن عروه بن مسعود ثقيفه است. 3- جعفر بن الحسين و مادر او زني از قبيله قضاعه است و او در حيات پدر وفات {يافت} و اولادي نداشت. 4- عبدالله واو نيز در كربلا دركنار پدر به زخم تيري شهيد گشت. اما دختران: يكي سكينه است كه مادر او رباب دختر امرءالقيس است و اين رباب نيز مادر عبدالله بنالحسين ودختر ديگر فاطمه نام داشت ومادر او ام اسحق دختر طلحه بن عبيدالله تيميه است».[68] صاحب كتاب «معجزات امام حسين» تعداد همسران امام را چهار نفر و تعداد فرزندان را شش نفر فرزند ذكر ميكند. چهار پسر و دو دختر بدون آنكه نامي از آنان به ميان آورد.[69] ولي برخي آثار روايي وتاريخي براي امام حسين پنج همسر نام ميبرد:[70] 1- «ليلا» دختر ابي مره بن غروه، مادر علي اكبر كه در كربلا به شهادت رسيد. 2- «حرار» (آزاده) يا غزاله و يا شهربانو دختر يزدگرد كه مادر علي بن الحسين يعني امام سجاد ميباشد. 3- «رباب» كه مادر يك پسر به نام عبدالله رضييع (بر سر زبانها معروف به علي اصغر) كه در آغوش پدر در كربلا هدف قرار گرفت و شهيد شد و نيز مادر دختري به نام سُكينه است كه در فاجعه كربلا به اسارت درآمد. 4- «اماسحاق» دختر طلحه بن عبيدالله كه مادر دختري به نام فاطمه است. 5- «قضاعيه» مادر جعفر كه در زمان حضرت درگذشت.[71] در اين قولهاي وارده ملاحظه ميشود كه نامي از رقيه برده نشده است. آقاي اصغر قائدان شش پسر وسه دختر براي امام حسين(ع) نام ميبرد دختران: 1- سكينه دختر رباب و خواهر علي اكبر، 2- فاطمه دختر اماسحاق بنت طلحه بن عبدالله، 3- زينب كه خواهر فاطمه و هر دو از يك مادر بودهاند[72]. آقاي قائدان احتمال ميدهد كه زينب همان رقيه باشد. رقيه دختر سه يا چهار ساله بوده كه درعاشورا به اسارت درآمد و در خرابهي شام جان به جان آفرين تسليم كرد و بار غم واندوه اسراء را بيشتر ساخت ودر مكاني كنار «باب الفراديس» روي در نقاب خاك كشيد . صحن و بارگاه ملكوتي حضرت رقيه كلا بيش از چهار هزار متر مساحت دارد. تصوير 9: مقام حضرت رقيه(س) بد نيست ماجرايي كه قبل از ورود به صحن حضرت رقيه برايم پيش آمد را ياد كنم: دست فروشان سوري به فروش وسايل خود سرگرم بودند و رهگذران را به خريد فرا ميخواندند. من قبلاً تأكيد كرده بودم كه خريد هديه و مايحتاج براي مدّتي متوقف باشد. يكباره، خلاف اين قول و قرار را احساس كردم كه اتفّاق ميافتد. دخترم كوثر به همراه مادر وخواهرش ايستاده و ميخواهند خريد انجام دهند. زُمُخت سربرگردانده و به صورت آنان بُراق شدم:- «اُهو... چه زود گفتهي مرا پشت گوش انداختيد....» كوثر و معصومه به جاي مقاومت كه ميتوانست در تحريك من مؤثر باشد حالتي به خود گرفتند كه گويي سرشار از حكمت بود. مكثي كردم ومنتظر جواب ماندم. بلافاصله شنيدم:- «بچهها ميگويند رقيه كودك است. براي او ميخواهيم اسباب بازي بخريم...» لرزشي بر من مستولي گشت. قاپ اختيارم قاپيده شد. دانستم كه نميشود از اين كار جلوگيري كرد. از اين هنگام به بعد، خريد بخشي از حياتِ تكاپوي ما گشت. بدينسان چند ساعتِ مفيد و پر ثمر پشت سرگذاشته شد و اين من بودم كه در نهايت در ساعت 14 و 57 دقيقه در «شارع ملك فيصل» با كاغذ پارههاي لول گشتهي خود ور ميرفتم. قبر دكتر علي شريعتي خورشيد دوشنبه هفت فروردين 85 آهسته و عشوه كنان بالا ميآمد. ساعت 30/6 دقيقه بامداد، بعد از چند بار دور زدن به علت بسته بودن گورستاني كه آرامگاه دكتر علي شريعتي در آنجاست بطور رويايي خود را مقابل اطاقكي يافتم كه تنها يك قبر در آن وجود داشت و بر روي آن تصاوير استاد ديده ميشد. گُلهاي سرخ رنگي نيز گسترانده شده بود آيا آنها نشانهاي از خون دلهاي استاد بودند؟ از در ورودي شرقي حرم حضرت زينب حدود پنجاه متر پايينتر در بزرگي است كه به قبرستاني باز ميشود. از اين در كه وارد شدي در انتهاي سمت چپ اطاقكي است كه اگر صحيح گفته باشم 4×3 متر ابعاد دارد. فاتحهاي خواندم. مجادلهاي در درونم شكل ميگرفت دفتر ايام را گشوده بودم به ياد روزهايي افتادم كه تحت سيطرهي تبليغات مغرضانه و ناآگاهانه، كتابهاي استاد پاره ميشد. آنان كه تك صدايي ميخواستند و خودمحور بودند اين لطمات را به دست جوانان ساده دل به منصهي ظهور ميرساندند تا به منافع خود برسند. شريعتي را دلسوزي مصلح ميدانم و به مقام علمي و گفتار صادقانه او سجده ميكنم و كُرنش نشان ميدهم. راستي!چقدر ناراحت كننده است كه برخي محققان معاصر در خصوص سوريه كتاب بنويسند و بيخيال از ذكر نام دكتر علي شريعتي بگذرند چرا در آثار تحريري اين نويسندگان، نوشتن در خصوص شريعتي سنگين ميآيد؟ از معاويه مينويسند وآدرس ميدهند ولي از قبر شريعتي نشاني نميدهند!! قلب من با قلب شهيد دكتر مصطفي چمران گره ميخورد. بيان احساساتم را از زبان آن شهيد ضروري ميدانم. انگار به هنگام خاكسپاري دكتر شريعتي در تيرماه 1356 در همين مكان همو است كه ميگويد و مي شنوم: «اي علي! من دردمندم، خواستم از فرصت محالي كه به دست آمده بود استفاده كنم و در كنار تو، در پرتو روح بلند تو كمي بياسايم، خوش داشتم كه وجود غمآلود خود را به سرپنجة هنرمند تو بسپارم و تو، ني وجود مرا با هنرمندي خود بنوازي، اي علي! دينداران متعصب و جاهل تو را به حربة تكفير كوفتند و از هيچ دشمني وتهمت فروگذار نكردند و غربزدگان نيز كه خود را به دروغ روشنفكر ميناميدند تو را به تهمت ارتجاع كوبيدند و اهانتها كردند. اي علي عزيز! تو حسين را به ما شناساندي، تو تشيع حقيقي را به مردم نمودي، تو لذّت شهادت را چشاندي تو مجسمهي جمود و تعصب و سكوت را شكستي. تو تحوّل عميق و وسيع به وجود آوردي تو خداوندان زر و زور و تزوير را رسوا كردي.» باب الصغير گمان ميكنم كه در بيان آغاز شهرت باب الصغير بايد به احتياط قلم زد. اينكه معروفيت اين محدوده از كي پايهگذاري شده است نياز به تأمل دارد ولي گفتن علّت نامگذاري آن بسيار آسان است: «چون از ساير ابواب دمشق كوچكتر بوده به «بابالصغير» معروف گشته وهمين نام نيز بر مقبرهي كنار آن كه محل دفن بسياري از صحابه و فرزندان ائمه و سادات ميباشد اطلاق شده است.»[73] در باب الصغير قبرها و سنگ نوشتههاي بيشماري وجود دارد كه به راحتي ميتواند توجه هر فردي را مقتدرانه بسوي خود جلب نمايد. گفتهي جلال آل احمد در چنين مكاني است كه معنا پيدا ميكند: «هر قبري كتابي است بسته و سنگش جلدش.»[74] تصوير 10: بابالصغير روش عموميّت يافته و رايج در چنين موقعيّتهايي آن است كه پشت سركسي به راه ميافتند و به ظاهر، چشم و گوش باز ولي در باطن هر دو بسته به اينجا و آنجا سر ميزنند و برميگردند ولي من از چنين روالي بيزارم. از اينروست كه تا از اتوبوس پاي خويش را رها ميسازم به دنبال گمشدههاي خويش هستم. گو اينكه منطقهاي را معرفي مي كنند كه در نقطهاي نامعلوم از آن، گنجينهاي نهفته است. همهي اين منطقه برايم حكم ميراثداري دارد. لذا تنها و فكور بدون آنكه ديگران متوجه باشند همانند دو نگاهي كه با هم تلاقي ميكنند قبري را هدف تفحص قرار ميدهم. نردههايي آهني آن را در حصار گرفتهاند. خيابان از دو طرف آن را در دست خود دارد. محل توقف و پارك خودروها واين اثر؟ چه نسبتي دارد؟! نزديك ميشوم. در رديف اول:«الامام المحدث مورخ دمشق عليبنالحسن»، در رديف دوم «المعروف»، در رديف سوم «بالحافظابنعساكر» و در رديف چهارم «571 هجريه». حكاكي شده است. بيش از حد خرسندم. «عليبن حسينبن هبهاللهبنعبدالله، حافظالكبير ابن عساكر شافعي دمشقي، صاحب تاريخ معروف دمشق، از بزرگترين نويسندگان، محدثان و مورخان دمشق بود كه در سال 571 هجري وفات يافت.»[75] مقام ام سلمه(ع) و ام حبيبه(ع) دخول به اين محوطهي «تنگ و كوچك»[76] بدون تعلّل، انسان را به زندگاني پيامبر اسلام پيوند ميدهد و موجي از مهر را در وجود ميپراكند. ام سلمه و ام حبيبه سالهايي را با حضرت محمد(ص) دمخور بودهاند.ام سلمه ياهند[77] همسرش را در اثر جراحتي كه در جنگ اُحُد پذيرا شد و بعداً شربت شهادت نوشيد به ازدواج رسول خدا درآمد[78] آيهي تطهير در خانهي او نازل شده[79]، در تاريخ از ارادت خالصانهي ام سلمه به مولاي متقيان حضرت علي(ع) مطالب زيادي منقول است.[80] بايد دانست كه به گفتهي «ابن عبدالبر» و «سمهودي» او در مدينه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شده است.[81] نقشه 2: بابالصغير و موقعيت قبور مطهر منبع: گزارشي از سفر به سوريه، زكريا بيگدلي، منشور وحي، چاپ چهارم 1384،صفحه 74 ام حبيبه دختر ابوسفيان وخواهر معاويه برعكس پدرش شيفتهي آموزههاي اسلام گرديد او نيز بعد از مرگ شوهر به ازدواج پيامبر اسلام (ص) درآمد. ام حبيبه همچنين بر عكس ام سلمه دشمن سرسخت علي(ع) شد هم او بود كه «پس از كشته شدن عثمان پيراهن خونين او را توسط «نعمان بن بشير» براي برادرش معاويه به شام فرستاد.»[82] قبر منسوب به او در باب الصغير قابل قبول همه نيست «ابن حجر عسقلاني» مينويسد: او در سال 44 هجري در مدينه وفات يافت.[83] «در قبرستان بقيع در مدينه قبري به نام او معروف است و «سمهودي» در كتاب و فاء الوفاء باخبار دارُالمصطفي شواهدي براي دفن او در مدينه نقل كرده است.»[84] نويسندهي كتاب «تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه» به قطع يقين ميگويد: «ام سلمه و ام حبيبه هر دو در قبرستان بقيع در مدينه مدفون هستند.»[85] عبدالله بنزينالعابدين(ع) به «عبدالله باهر» شهرت دارد. كاروانهاي ايراني چون پي در پي فرا ميرسند صحن و شبستان اين مقبره را پر ميكنند اما چون ايرانيان قصد مكاني ديگر نمايند سكوت حكم فرماست. قبور ام كلثوم(ع) و سكينه(ع) پدر ام كلثوم، امام اول شيعيان، ولي مادرش غير از فاطمه زهرا(س) است. او در حوادث غمبار كربلا حضور داشت. خطبههاي غرّايي در خصوص رسوايي يزيد و يزيديان از وي درتاريخ به ثبت رسيده است. [86] سكينه دختر امام سوم شيعيان و عبدالله رضييع كه علي اصغر خوانده ميشود برادرش مي باشد. در زيرزمين پس از گذشتن از پلكانهايي ضريح ام كلثوم و سكينه در كنار هم قرار دارد. در اين مقام در تابلويي اين ابيات سلطان مسلم ملك سخن شيخ سعدي توجه مرا جلب كرد: بلغ العلي بكماله، كشف الدجي بجماله، حسنت جميع خصاله، صلواعليه وآله. به اينجا كه رسيدم در عالم خيال به مسجد جامع اُمَوي پر زدم وسعدي را ديدم كه در آنجا نشسته و لب ور ميچيد: «با طايفهي دانشمندان در جامع دمشق بحثي همي كردم كه جواني درآمد و گفت دراين ميان كسي هست كه زبان پارسي بداند غالب اشارت بمن كردند...»[87] قبر فاطمه صغري(ع) فاطمهي صغري دختر امام حسين(ع) است. قبر او پشت مقبره ام كلثوم و سكينه قرار دارد بر ديوارهي سنگ قبر او نوشتهاند:«هذا قبر فاطمه بنت احمدبن الحسين الشهيد(ع)» با اين وصف به احتمال زياد اين قبر كه منسوب به فاطمه صغري دختر امام حسين(ع) است صحيح نيست. قبر در زير زمين واقع شده و ضريح طبقه بالا نمادي از آن ميباشد. قبور اسماء(ع) ميمونه(ع) و حميده(ع) اسماء بنت عميس همسر جعفر بن ابيطالب، ميمونه دختر امام حسن(ع) و حميده دختر مسلم بن عقيل است قبر هر سهي اين بزرگواران در كنار هم و بعد از فرود آمدن از پلكانهايي در زيرزمين قابل دسترسي است. تصوير 11: اسماء بنتعيس و ميمونه بنتالحسن عبدالله بن صادق(ع) در باب الصغير هرچه بيشتر سير ميكنيم بر افزودن دانستهها در اينجا قاطعتر ميشويم. به راحتي ميتوان برترديد«گذرا گذشتن» غلبه كرد و به عمق آثار پرداخت حجم عظيمي از مطالب دانستني، نوشتني و گفتني در وجب به وجب دمشق جا گرفته است. شكل 12: سكينه بنت الحسين(ع) و امكلثوم(ع) اما مشكلي كه مرا ميرنجاند ضيق وقت و مقيّد بودن به برنامهي تور است. انصاف نيست نگويم كه دختر بزرگم «معصومه» گهگاه كمكم ميكند و امكان جستجو و كنكاش را برايم فراهم ميآورد. خداوند خوشبختش گرداند. نوبت ورود ما به زير گنبد كوچكي به رنگ سبز است كه در آنجا جگر گوشه امام صادق(ع) آرام گرفته است. قبر فاقد زير زمين است. قبر منسوب به بلال حبشي اولين مؤذن اسلام ، بلال بن رباح، صحابي بزرگوار است كه بعد از رحلت پيامبر (ص) به اجبار يا به اختيار در دمشق يا داريا مقيم گشت و «سرانجام در سال بيست هجري[88] يا به روايتي هفده هجري[89] در خلافت }جناب{ عمربن خطاب در سن 63 سالگي، وفات يافت.[90] در محل دفن بلال اختلاف است ابن كثير قبري كه در بابالصغير به او منسوب است را صحيح ندانسته ومحل دفن وي راهمان قريه «داريا» ميداند. او ميگويد قبري كه اكنون در باب الصغير است از آنِ او نيست بلكه قبر «بلال بن ابي الدرداء» قاضي دمشق است كه فردي عابد و زاهد بوده است.[91] گفتهي ابن كثير مؤلف البدايه والنهايه به نظر ميرسد كه صحيح باشد. در خصوص بلال جهت مزيد اطلاع، نك: الفتوح ابن اعثم كوفي، ترجمهي محمدبن احمد مستوفي هروي، تصحيح غلامرضا خادم طباطبايي مجد، چاپ اول 1372، انتشارات آموزشي انقلاب اسلامي. قبر منسوب به عبدالله بن جعفر قطعي است كه قبر فرزند جعفر طيّار وهمسر حضرت زينب(س) كنار قبر بلال حبشي نادرست ميباشد. زيرا عبدالله در سال جحاف در مكه وفات يافته[92] و در قبرستان بقيع[93] بخاك سپرده شده است. مقام رؤوس الشهدا ذكر و بيان جذبهي عرفاني اين مكان سخت مينمايد. از رخدادهاي مهم در اين سفر بيگمان ديدن حجرهي رؤوس الشهداست. گمان نكنم گذار كسي به اينجا بيفتد وچشمه چشمش نجوشد. باور دارم كه سر حضرت عباس(ع) در برابر ماست در حالي كه منقلب شدهام در عقبهي جمعيت خود را به داخل مقام ميكشانم بي اختيار سرم را به ضريح ميگذارم: تو از آب ميآمدي، مشك بر دوش و مـن در تو غـرق تماشا؛ اباالفضل دلازكودكي ـ ازفراتآبميخورد و تكليف شب! آب، بـابا؛ اباالفضل تو ـ لبتشنه ـ پرپرشدي؛ شبنم اشك به پاي تو مي ريزيم، امـّا؛ ابــاالفضل تو را هر كه دارد، زغم بينيــاز است وفا ـ بعد از اين ـ نيستتنها؛ اباالفضل تو بــا غيـرت و آب و، دستِ بـريده قيـامت بــه پـا ميكني؛ يا اباالفضل از: ابوالقاسم حسينجاني «اباالفضل! قربان وفاداري تو، عباس! من عاشق تو هستم. تو ميتوانستي حسين را تنها بگذاري اما چنين نكردي تا آخرين نفس برعهدي كه بسته بودي پايدار ماندي و اين پايداري است كه مرا مريد تو مي سازد...» گفتارم به قمر منير بني هاشم زياد نميتواند دوام پيدا كند زيرا پيرزنان آذري با آواهاي غمآلود خويش، در فضاي اين مكان اندوهي جانسوز را پخش ميكنند. بيش از سي وچهار سال آزگار است كه نوحه ميشنويم مداحي ميبينيم، عزاداري گوش فرا ميدهيم اما هيچ كدام به مرتبهي مصيبت خواني زنان آذري نيست. اين را گزاف نميگويم، به تأكيد ميگويم، بارها آزمودهام، وقتي بانويي از ديار آذربايجان در فراق عزيزي با آن ريتم خاصي كه دارد دو بيت شعر يا در حد دوسطر، زبانحال سر ميدهد نالهي ناگريزي بر اعضا و جوارح شنونده چنگ مياندازد و تا مغز استخوان ميسوزاند، چهار ستون بدن را به لرزه در ميآورد و ظرف تحمّلها را سرريز ميكند. در مقام رؤوس الشهدا ضريحي نقرهاي است كه در داخل آن شانزده علامت سبزپوش، به نشانه سر شانزده شهيد نگاهها را به خود جلب ميكند، سر چه شهدايي در اينجا مدفون است؟ آراء و نظرات در اين خصوص چيست؟ قول صحيح كدام ميتواند باشد؟ آنچه كه ما ميبينيم نام شانزده تن بر سقف گنبد نوشته شده است:ابوالفضل العباس، علي اكبر، حبيب بن مظاهر، قاسم بن الحسن، عبدالله بن علي، عمربن علي، حربن يزيد رياحي، محمدبن علي، عبدالله بن عوف، علي بن ابيبكر، عثمان بن علي، جعفربن علي، جعفر عقيل، محمدبن مسلم، عبدالله بن عقيل، حسين بن عبدالله. آيت الله سيد محسن امين مينويسد: من پس از سال 1321 ه. در قبرستاني كه معروف به بابالصغير است مقامي را ديدم كه بر سر در آن سنگي بود كه بر آن نوشته بود (هذا رأس العباس بن علي ورأس علي بن الحسين الاكبر و رأس حبيب بن مظاهر) اينجا محل دفن سر عباس بن علي و سرعلي اكبر فرزند حسين و سرحبيب بن مظاهر است و دو سال بعد از آن، مقام مذكور ويران شد و بناي آن تجديد گرديدو آن سنگ از سر دربرداشته شد و در داخل مقام، ضريحي كار گذاشته شد كه نام بسياري از شهداي كربلا برآن نوشته شده بود و لكن حقيقت امر آن است كه اين مقام به همان سرهاي شريف سه گانه كه ذكر كرديم نسبت دارد برحسب آنچه بر سر در آن نوشته شده بود. سپس علامه سيدمحسن امين اضافه ميكند كه ظَنّ قوي آن است كه اين نسبت درست باشد ... و خدا داناست.[94] نقشه 3: رؤوس الشهدا بعد از ساعتي به «مكتب خدمه الزوار» يعني دفتر خدمت زائر رفتم در آنجا با السيد ابراهيم جواد و نَبيلَ بلْلوق آشنا شدم. قبر ابن تيميه را پرسيدم. برايشان ناشناخته بود در روي ميز تعداد يك شماره از روزنامه الثوره به شماره 279521 صفحه 1427 هـ و تعداد يك شماره از روزنامه البعث در شانزده صفحه را از نظر گذراندم. اين روزنامهها در سوريه منتشر ميشوند. در بيرون حرم حضرت رقيه(س) نيز قبلاً روزنامه لبناني الانوار را خريده بودم آن شماره مربوط به روز 26 آذر بود. در آن روزنامه تصاويري از نانسي و تصاوير زنان آرايش كرده كه مدلهاي لباس تبليغ ميكردند به چشم ميخورد. سيد ابراهيم جواد برايم چاي ريخت صرف چاي در سوريه بدون قند است و چايي از پيش با شكر شيرين شده است. زائران به خريد پرداختهاند. من دست نوشتهها (فيشبرداري) را ورق زدم فهرست بلند بالايي دارد، مرور ميكنم: - پيدا كردن قبر عبدالله بن ام كلثوم - پيدا كردن قبر اوس بن اوس - پيدا كردن قبر ابن تيميه - حضور در مزار ابن حوراني - حضور در مزار ابن مالك نحوي - حضور در مزار ابودرداء .... الخ از رؤوسي كه توفيق ديدن و درك آنان ميسّر گشت سريع گذشتم. بُقعهها و مقامها همه خالي بودند اما مقابل بساط سيّار دست فروشها مملوّ از جمعيت بود. سؤال و جواب از اين و آن مرا براي بار دوم به «علي ابو عباس» پيوند داد. او برخورد نامناسبي در، ورودي درِ مقام «ام حبيبه» و «ام سلمه» با من داشت. آن برخورد بر سر نرخ تصاوير «مقامات الانبياء و اهل البيت و الصحابه في سوريه» رخ داد. اما اكنون با ديدن من خندهاي بر لبانش نقش بست گفتم كه من مطبوعاتي هستم. براي تحقيق ميخواهم اطلاعاتي كسب كنم او مرا به ابنحوراني رساند و عبداللهبن ام مكتوم را نماياند. اما از ابن تيميه نشاني نميدانست، به پيش چند هموطن سوري، با هم رفتيم به اين اميد كه شايد آنان اطلاع داشته باشند اما آنان نيز ندانستند. ابن تيميه كيست؟ نويسندهي كتاب فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامي مينويسد:« ابن تيميه در سرزمين علم ودانش، مهدفلاسفه و متكلمان و فقيهان انديشه، جسم بودن و جهت داشتن خدا را مطرح كرد و سفر به زيارت مرقد رسول گرامي را تحريم، توسل به ارواح مقدس پيامبران و اولياء را شرك ناميد و بزرگداشت ميلاد نبي را، بدعت شمرد، شكي نيست، به حكم ضابطهي ياد شده اين كنشها، بدون واكنش نخواهد بود... ابن تيميه با انتشار رساله العقيده الحمويه دست به ريسك بزرگي زد و پس از آن باولاء و عشق مسلمانان به پيامبر اكرم(ص)، بازي كرد و با يك رشته ظاهرسازيها سنت هفتصد ساله را به باد انتقاد گرفت. تبرك به قبر پيامبر را حرام دانست و از اين طريق وصيت شيخين را كه سفارش كرده بودند در كنار قبر پيامبر به خاك سپرده شوند، خدشهدار ساخت».[95] همين نويسنده در «فروغ ابديت» ميآورد: «ريشهي بسياري از عقائد وهابيها از او است، وي دربارهي پيامبر و امير مؤمنان و عموم خاندان وحي عقايد مخصوصي دارد و بيشتر عقايد خود را در كتاب «منهاج السنه» بيان نموده است عقايد انحرافي او سبب شده كه بسياري از علماي معاصر او، وي را تكفير كرده واز او تبري جويند».[96] آيت الله محمدي گيلاني مينويسد: ابن تيميه چه كسي است كه گفتار او شايسته توجه باشد و يا در امري از امور دين مورد اعتماد گردد واو همان است كه جمعي از پيشوايان دين كه فضاحت و شناعت او را برملا ساختهاند دربارهاش گفتهاند: عبدي بوده كه خداي تعالي به سوء فعالش، گمراه و اغوايش فرمود ورداي زبوني وخواري بر اندامش نمود و مشمول «فلما زاغوازاغ الله قلوبهم» گرديد و آنچنان حائز قوّه افترا وكذب گرديد كه پيامد آن خسران و حرمان شد و شيخ الاسلام و عالم الانام جناب تقي سُبكي كه جلالت وامامت و اجتهاد و صلاح وي مورد اجماع است متصدي ترور او شد».[97] «ابن تيميه، تقي الدين ابوالعباس احمد بن شهاب الدين حراني دمشقي حنبلي (661 ـ 728 ق/ 1263 / 1328 م) يكي از شخصيتهاي بزرگ اسلام است كه در انديشهي ديني ومعنوي عصر خود واعصار بعد از خود اثر بسيار مهمي داشته واز افراد معدود بحث برانگيز ومورد مناقشه در سرتاسر قرون بعد از زمان خويش بوده است. حيات علمي و اجتماعي و سياسي او سرشار از مقاومت و مبارزات سرسختانه در برابر مخالفان است. وي در ابراز عقايد خود كه بعضي از آنها بسيار جسورانه بود از هيچ كس باكي نداشت. ابن تيميه در شهر حران كه در آن زمان از مراكز تعليمات مذهب حنبلي بود ، متولد شد. اين شهر به گفتهي ياقوت بر سر راه شام و موصل و روم (آسياي صغير) واقع بود و اكنون از شهرهاي ويران تركيه است. ابن كثير ميگويد: در 667 ق/1269 م، هنگامي كه ابن تيميه بيش از شش سال نداشت مردم حران از ترس حمله مغول شهر را ترك كردند از آن جمله پدر ابن تيميه كه از علماي ديني بزرگ شهر بود، در همين سال به همراه خانواده خويش روانه دمشق شد. او در سال 704 ق به مسجد نارنج (يا مسجد التاريخ) در جوار مصلاي شهر دمشق رفت وسنگي را كه ميگفتند اثر پاي حضرت رسول بر آن هست و مردم به آن تبرك ميجستند، شكست و گفت: «تبرك و بوسيدن آن جايز نيست». به گفتهي ابن كثير، ابن تيميه زيارت قبر حضرت رسول (ص) را منع نكرده بلكه مجرّد قصد رفتن به زيارت را منع كرده است. يعني اگر كسي بدون قصد زيارت بر قبر حضرت برود و در آنجا قبر را زيارت كند، مانعي ندارد. كسي كه آثار ابن تيميه را مطالعه ميكند و اطلاعات او را در معارف اسلامي از فقه و حديث و كلام و لغت و تفسير ميبيند، انتظار دارد كه در بلندنظري وتعصب ستيزي نيز فردي برجسته باشد و گرد تعصبات و فرقه گراييهاي زمان خود نگردد، اما او در حدود عقايد مذهب خانوادگي خود (حنبلي) محدود و محصور مانده و در مجادلات و مباحثات كلامي از راه انصاف به دور افتاده و به مخالفان خود با سلاح اتهام حمله كرده است. البته او در اين كار همانند بغدادي (مؤلف الفرق بين الفرق) و ابن حزم اندلسي (مؤلف الفصل) چندان تند نرفته وهمه جا از سلاح تكفير استفاده نكرده است. ابن تيميه زيارت قبور و مشاهد و اماكن مقدسه و بناي عمارات بر آن را با استناد به احاديثي از حضرت رسول(ص) بدعت مي شمارد اگر چه مخاطب او در اين سخن عامه مسلمانان است اما لبهي تيز حمله او در منهاج السنه (1371 به بعد) متوجه شيعيان است كه براي مرقد ائمهياطهار(ع) اهميت واحترام خاصي قائلند. وي در اين باره كتابي هم به نام «الجواب» نوشته است.»[98] مسجد سَبعهُ سادات ساعت 15:35 دقيقه براي دومين بار جادّهاي را در پيش گرفتيم كه روز يكشنبه براي بازديد از مسجد جامع اُمَوي و زيارت حضرترقيه(س) پيموده بوديم. بعد از عبور از بازار حميديه اين عظمت جامع اُمَوي است كه يك لحظه هم آرامم نميگذارد. دنبال چيزي هستم تا ضمن سنگ تمام گذاشتن بر اطلاعات ثبت شدهام كه برخي مرا به اشتباه انداخته و دو دل كرده بودند بتواند آرامم سازد. بابها برايم آغوش گشودند مأذنهها به چيزي مرا فرا ميخواندند: سربلندي و آزادگي، اما رويداد ديگري نيز هست كه بيان آن دشوار ميباشد و آن وا گويه كردن غم و اندوهي است كه به اهل بيت در اين مكان دست داده است. همراهان با گذر از اين مسير در حرم حضرترقيه(س) صلات مغرب و عشا را بجاي خواهند آورد. من با چند نفر كه احتمال ميدادم از متوليان جامع باشند و يك فرد نظامي كه به آن تعداد افزوده شد يكبار ديگر اسامي ابواب را با سمت و سوي هر كدام، منارهها را كه من جهت آنها را قاطي كرده بودم استعلام كردم تا اگر اشتباهي گريبانگيرم شد به حداقل برسد. گناه آيد ز كيهـان ديده پيران خطا آيد ز داننـده دبيران دونده بار ه هم در سر درآيد برنده تيغ هم كندي نمايد «فخرالدين اسعد گرگاني» دست بر آرامگاه ابدي صلاح الدين ايوبي نيز گذاشتم ولي صد افسوس كه نتوانستم وارد قلعه شوم زمان درازي سپري شده بود در كاغذي نوشته بودم: «باب توما + مسجد سبعه سادات» اين عبارات تأكيد ميكرد كه بايد هم به باب توما بروم وهم قرارگاه رؤوس شهداي مرج عذرا را ببينم. ابو عُمَر شش باب براي دمشق شمرده بود:«باب الصغير، باب الجابيه، باب الشرقي، باب توما، باب الفراديس وباب السلام» ولي آقاي قائدان در دفترچه يادداشتها كه به همراه داشتم ميديدم باب الفرج، باب كيسان، باب الجناز و باب الحديد را از اين تعداد اضافه دارد. نميشد وقت را تلف كرد بعد از حرم حضرت رقيه(س) بود كه عازم خيابان ملك فيصل شدم مسافت بين باب الفرديس و باب توما با پاي پياده و پُرسان پُرسان طي شد.[99] به نظرم آمد كه امروز، غروب زود هنگامي دارد. معطّل نماندم وهوس دستيابي زودتر به مسجد سَبعهُ سادات به سرم زده بود عدّهاي، محلي كه سرهاي حجر و يارانش در آن دفن است را نميدانستند. مسجدي به نام «سَبعهُ سادات» نميشناختند اما حدود سه نفر در جريان بودند با اين حال مرا از اينجا به آنجا هدايت كرده بودند. دست آخر جواني كه روزنامه و مجله ميفروخت آدرس دقيق را داد. بيست متر پايينتر از آن مغازه، در ورودي كوچكي را يافتم. اين را هم بنويسم كه در سوريه جرايد در چاپ تصاوير زنان آرايش كرده و لخت آزادند مجلهها پر هستند از تصاويري كه به اصطلاح ايرانيها، مستهجن ميباشند. تلويزيونها همواره شبكههاي مختلف ماهواره را پخش ميكنند اغلب رقص و پايكوبي و در اصطلاح «شو» نشان داده ميشود. در مسجد از مسيري ميگذشتم كه دستشويي ووضوخانه داشت. به شبستان كه رسيدم در سمت چپ استادي جمع جواني را فراهم آورده بود و مشغول قرائت قرآن بودند. از باب احترام وحرمت، بخود اجازه ندادم حرفي بزنم تنها به تصويربرداري سرگرم شدم. آنان نيز التفاتي به من نداشتند. قرائت قاري كه تمام شد استاد به من سلام داد. پوزش خواستم و محل استقرار رؤوس را پرسيدم. نشانم داد از وسط شبستان وارد محوطهاي شدم در كنار در خروجي كه در روبرويم بود سمت چپ حجرهاي را يافتم كه بر آن نوشته بود: «هذا قبر سبعه من اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم». در دو تكه كاغذ نيز چنين آورده بودند: «اخي الزائر، الزياره فقط من خارج المقام، با مرمن الجهات المختصه عدم دخول الي الضريح و الزياره من الخارج فقط». كوه قاسيون ساعت 30: 08 دقيقه بامداد روز سهشنبه بدون آنكه از قبل استراحت درست وحسابي داشته باشم به ارادهي جادهاي خود را سپردم كه در نهايت مقرر بود ما را به كوه قاسيون برساند. ساعت 45 : 9 دقيقه در اطراف مقبرهي منسوب به هابيل بوديم از اينجا ارتفاعات جولان كه در پشت جبلالشيخ[100] قرار گرفته به وضوح ديده ميشود و گفته ميشد از اينجا تا لبنان هشت ونيم كيلومتر راه است. در شمال و شرق كوه قاسيون قريهي «زَبَداني» و قريهي «ديماس» در دامنهي «جِبال قَلَمون» قرار گرفتهاند. قبر هابيل هفت متر طول و يك متر عرض دارد. از جاذبههاي زيارتي قاسيون: مغاره الدم، مغاره الجوع، غار اصحاب كهف ومقبرهي محيالدين بن عربي است. قاسيون وديعههاي گرانقدر ديگري نيز در اطراف خود دارد: قبري كه در آبادي «نَيرب» به حضرت موسي(ع) منسوب است. محلي در قريهي «رَبوه» كه ميگويند سكونت حضرت مريم و حضرت عيسي در آنجا بوده و مكاني در قريه «بَرزَه» كه ميگويند تولّد حضرت ابراهيم در آنجا اتفاق افتاده است. پيش از هر چيز گوشزد ميكنم كه قبر هابيل در هند، و نيز محل تولّد حضرت ابراهيم هر دو محل بحث است. در شانلي اورفا هم گفتم كه گفتند تولّد حضرت ابراهيم در آنجا بوده. «مغاره الدم (غارخون) غاري است كه گويند حضرت هابيل در آنجا بوسيلهي برادرش قابيل كشته شد.»[101] مغاره الجوع مكاني است كه در آن گويند چهل پيامبر و يا به روايتي چهل تن از صالحان واولياء خدا از گرسنگي وفات يافتهاند. غاري كه در غرب مغارهالدم و مغاره الجوع قرار دارد به اصحاب كهف منسوب است. ـ اصحاب كهف حدود سيصد سال در غاري بخواب فرو رفتند و خداوند سورهي كهف را به آنان اختصاص داد ـ اين انتساب بسيار ضعيف است يعني غار اصحاب كهف نميتواند در سوريه باشد. دكتر علي شريعتي مي نويسد: «تحقيقات اخير نشان داده است كه اين غار (كهف) در تركيه است»[102] ولي به احتمال زياد رأي آن گروه از محققين صحيح ميباشد كه ميگويند غار اصحاب كهف در رجيب (در هشت كيلومتري عمان پايتخت اردن) ميباشد.[103] محيي الدين عربي جامع ابن عربي در قريهي «صالحيه» جزو آن فهرستي است كه به جدّ براي ديدن نوشتهام اما همانگونه كه سرزدن به قلعهي شهر حلب و قبر شيخ شهابالدين سهروردي، قنيطره و ... مغاره الجوع و .. الخ ممكن نميشود اين نيز از محالات است. «ابوعبدالله محمد بن العربي الطائي الحاتمي كه بيشتر «محيي الدين بن عربي» خوانده ميشود، 17 رمضان 560 (28 جولاي 1165) در مورسيه واقع در اندلس {جنوب شرق اسپانيا} چشم به جهان گشود و 22 ربيع الثاني 638 (10 نوامبر 1240 ميلادي) در دمشق وفات يافت. او نزد صوفيان به «شيخ اكبر» معروف است و در بالاترين سطح، نوشتارهاي فراواني را به رشتهي تحرير درآورده، به گونهاي كه وي را يكي از دشوارنويسترينها در ميان همه نويسندگان مسلمان ساخته است «فتوحات مكيه»اش كه يك دورهي 37 جلدي پانصد صفحهاي است تنها يكي از چند صد كتاب و رساله اوست».[104] بسياري از افراد ، به حق ابن عربي را پدرِ عرفان نظري يا تصوّف علمي دانستهاند.[105] «در مورد وي علما و بزرگان اهل علم مواضع مختلفي داشتهاند كه مي توان بدين گونه تقسيم كرد: 1- گروهي بويژه علماي دمشق مثل تفتاراني، سخاوي ومولا علي قاري و... او را تكفير كردهاند. 2- عدهاي مثل فيروز آبادي، نابلسي، كوراني و .. او را از بزرگان اولياء، عرفا، علما و مجتهدين دانستهاند. 3- كساني چون جلالالدين سيوطي، حصكفي و ... معتقد به ولايت او هستند ولي نگاه كردن به كتابهاي او را حرام ميدانند. 4- كساني چون قاضي نورالله شوشتري (از علماي سرسخت شيعه) وي را از جملهي شيعيان علي(ع) و مخلصان ائمه معصومين ميدانند.[106] جالب است بدانيم كه رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) در نامهي معروف خود به گورباچف نوشتههاي فارابي، ابن سينا و محي الدين عربي را جهت مطالعه سفارش نمود.[107] هر سهي ابرمردان در دوران حيات خويش به زندقه و خروج از دين متهم گشتند. بنده در مقالهاي تحت عنوان «حجاب معاصرت يا داوريهاي كاملاً مخدوش» نكاتي از آفت «نُخبه كشي» و صدور حكم «تكفير» را كه به كرّات جامعهي بشري شاهد و باني آن بوده است به دست چاپ سپردهام.[108] اميد آن كه بتوانم در تكميل آن توفيق يابم و به صورت كتاب مستقلي درآورم. حرم حضرت سكينه بنت امام علي(ع) نزديكيهاي صلات ظهر به «داريا» ميرسيم ساعت 12 و 10 دقيقه است داريا ده كيلومتر با دمشق فاصله دارد. حفاريهاي باستاني كه در تلرماد دمشق به انجام رسيده مشخص ساخته قديمي ترين ناحيه مسكوني جهان دمشق بوده است. «اين ناحيه از حدود 8 تا 10 هزار سال پيش از ميلاد مسيح محل سكونت انسان بوده و به همين خاطر است كه دمشق قديميترين شهر جهان كه تا امروز به طور پيوسته محل سكونت انسان باقي مانده محسوب ميشود».[109] تصوير 13: حرم حضرتسكينه(س) «بافت تاريخي شهر دمشق با بيش از 125 عمارت باستاني ارزشمند كه به دورههاي تاريخي مختلف اين شهر تعلّق دارند، از سال 1979 در فهرست ميراث جهاني يونسكو ثبت شده است.»[110] يكي از آثار تاريخي و مذهبي كه تا 15 سال قبل تنها در بين اهالي داريا بصورت تقريبي شناخته شده اما براي ديگران ناشناخته مانده بود قبر منسوب به سيده سكينه دختر امام علي بن ابيطالب(ع) و خانم فاطمهزهرا(س) است. عالم رباني آيت الله سيداحمد واحدي توليت اين حرم را عهدهدار هستند. يكبار ديگر تمام يادداشتهايم را كه از سوريه داشتم مرور كردم: گفتگو با آيت الله واحدي، پيدا كردن قبر بلال حبشي، قبر ابي مسلم خولاني، و ضريح حزقيل. از ديدن آيت الله واحدي نااميد شده بودم چون گفته بودند: قبل از اذان صبح در حرم حضرت رقيه باش بعد از نماز صبح آقاي قريشي (مسؤول دفتر بعثهي مقام معظم رهبري) را ببين، از او درخواست كن تا ترتيب ملاقات را فراهم آورد. دوستي آل محمد بي اختيار مرا پا بپاي خانوادهام به كنار ضريح كشاند تا شايد معلوماتي بيابم، فردي معمم به نام آقاي بهرام بهرامي كه از كاروان بعثت اصفهان بود روضه ميخواند. در آخر، صبحتهايي در خصوص حضرت سكينه ابراز كرد كه حكايت از مطالعات عميق وي داشت. از زوار هم خواست نذورات نقدي را به دست فرد كنار دستي او برسانند، پيش رفته وبا او به صحبت پرداختم. اشعاري بر ديوار نصب شده بود كه من سريع آنها را نوشتم: سكينه دختر مظلوم مولاست سكينـه زاده و فرزند زهراست سكينه ديده غمهــاي مدينه سكينه شـاهدي بـر زخم سينه سكينه ياور و يار حسيناست سكينه فاطمه را نور عين است سكينه كربلا بوده است همراه سكينـه همدمـش شد ناله وآه سكينهشعرهايشكربلايياست سكينهنالههايشجانگزايياست سكينه راوي نقلحديث است سكينه دادخواهانرا مغيثاست سكينــه حـاجت زوار داده سكينه خـود شفا بسيــار داده سكينه هركجا بـا زينبش بود سكينه در كنــار زينب آسـود بعد از خروج از حرم به دفتر سر زدم. اميد توي رگهايم به جوش آمد: «گويا پسر آيت الله واحدي اينجاست!!!». آقاي سيد رضي واحدي بزرگوارانه مرا تحويل گرفت بدون اتلاف وقت، سر صحبت باز شد. او به صورت كامل موانع ديدار با پدرشان را رد كرد. آدرس منزل را داد و اصرار ورزيد كه در اسرع وقت به منزل بروم. شامگاه را معين كردم. آقاي سيد رضي گفت: پس بعد از نماز مغرب و عشاء منتظرت هستم. بعد از گذشتن از اين مرحله جواب پرسشهاي من داده شد: ـ «حدود 19 سال پيش (1367) شهرداري محل در حال احداث خيابان جديدي در داريا بود. وقتي لودر به محل كنوني منتسب به قبر مطهر حضرت سكينه بنت علي(ع) ميرسد راننده متحول ميشود و لودر هم كار نميكند. به مسؤولين محلي اطلاع داده ميشود كه اينجا قبري از قبور دختران آل محمد(ص) به يادگار مانده است. اهالي داريا كه صددرصد از برادران سني هستند ميآيند و ميگويند: ما از قديم و نديم اينجا را ميشناسيم، در اينجا حاجات خويش را ميگيريم، نذر ميدهيم. آقاي سرتيپ «علي زَيّود» استاندار حومهي دمشق به همراه معاون وزير اوقاف در جريان امر قرار گرفته واز ادامهي پروژه جلوگيري به عمل ميآورند از سويي ديگر مراتب به سمع آيت الله احمد واحدي ميرسد. آيت الله واحدي مسأله را موشكافي نموده و با تحقيقات فراوان متوجه ميشوند كه قبر اين بانوي كريمه متعلق به فرزند مشترك حضرت علي(ع) و حضرتزهرا«س»است. حضرت سكينه دختر حضرتزهرا بودهاند بطور حتم؛ زيرا هنگام دفن حضرت زهرا(س) حاضر بوده وحضرت اميرالمؤمنين امام علي(ع) او را با ساير فرزندان صدا زده كه بيائيد بامادرتان وداع كنيد. عمر حضرت سكينه 50 الي 53 سال بود زيرا در واقعهي كربلا حضور داشته و اسيري شام را هم ديده اند. اشعاري هم در راه شام وكوفه به نام او نقل شده است». «وجود سند وقف نامهي رسمي، به نام حضرت سكينه از قديم تاكنون در وزارت اوقاف سوريه، از امور قطعي است. بنابراين ذكر نشدن نام او، در كتب انساب رجال در ضمن شمارش فرزندان حضرت علي(ع) دليل قاطعي بر نبود چنين فرزندي براي اميرالمؤمنين و زهرا(س) نيست چرا كه ذكر نشدن نامها و اهمال در اين گونه موارد در كتب انساب و رجال بسيار است ونبودن ذكر آنها دليل بر عدم وجود آنها نخواهد بود».[111] آقاي «ابوفراس» مرا براساس سفارش آقاي سيد رضي واحدي، به جواني بنام «محمدحسين افغاني» سپرد تا در يافتن قبر ابي مسلم خولاني، ابي مسلم دارائي، ضريح حزقيل و قبر بلال حبشي كمك كند، خوشبختانه او چون افغاني بود فارسي ميتوانست صحبت كند. مقبرهي ابي مسلم خولاني قابل دسترس است. درش بسته بود. داخل شدن در مقبره ممكن نشد محمدحسين افغاني گفت: قبر بلال حبشي نيز در اين مقبره است ولي من نوشتهاي كه اين مطلب را تائيد كند نديدم. وقت، مجال تأمل و تفحص در اين خصوص و پيگيري قبر را سلب ميكرد. ابي مسلم خولاني زاهد به تمام معني است و از تابعين محسوب ميشود. مقام حزقيل در بالاي درِ ورودي مقبره ديده ميشود: «مقام سيدنا نبي الله حزقيل». در سوره غافر از او ياد شده است. ابي سليمان دارائي او از اولياء زهاد نامدار قرن سوم هجري است، حضور در مقبرهي نامبرده تحقق نيافت. هم ترس از اين بود كه تأخير ما اسباب زحمت كاروان را فراهم آورد وهم آقاي محمدحسين افغاني خاطر نشان ساخت: «مقبرهي ابيسليمان دارائي خيلي دور است الان نميشود به آنجا رفت». بيت آيت الله واحدي از ميدان «مَفرق مُجيره» وارد كوچه «عُمَرفاروق» شدم. منزل آيت الله واحدي جنب مستوصف (درمانگاه) خيريهي حضرت زهرا واقع است. آقاي سيدرضي به استقبالم آمد ساعت 18 و 45 دقيقه بود. در اين خانه هر سال تا 15 محرّم، احسان و سفرة نهار وشام و روضه براي همگان هست. آقاي سيد رضي گفت: ـ شيعهي اثني عشري در سوريه كمترين تعداد را دارد درزيها كه رئيسشان يك ايراني است بيشترشان در استانهاي سويداءوادليب زندگي ميكنند». آقاي سيدرضي يكباره از جاي برخاست: «بلند شو و همه كاروان را جهت صرف شام از هتل به منزل ما بياور». - «آخر... بايد قبلا اطلاع دهم تا آماده باشند و بعد بروم وآنها را با خود بياورم». - «اشكالي ندارد اين گوشي را (تلفنهمراه) بگير و زنگ بزن». حاج جعفر پشت خط تلفن نپذيرفت كه زائران، شام را ميهمان آيتالله واحدي باشند. سفرهي احسان بعد از ساعتي مقرر بود در اين منزل گسترده شود و سپس روضهخواني داشتند به خيال اينكه بتوانم خانواده آقايان سليم پور، عبادي وخودم را به اينجا برسانم، منزل آيت الله واحدي را ترك گفتم. در هتل هيچكدام را نيافتم. بعد از ساعتي يكي از حرم زينب مراجعت كرد، آن ديگري از خريد ولي بچههاي من هنوز در حرم زينب(س) بودند. فهميدم كه ديگر بايد با آقاي سيدرضي تماس گرفت و پوزش خواست چنين نيز كردم. آن سوي زينبيه رفتهرفته شكايت از دو نكته را بر زبان ميآورم از اوضاع اطراف حرم حضرت زينب(س) چيزي ننوشتهام. موفق به حضوردر كنار قبر آيت الله سيد محسن امين نشدهام. خيل كثير جمعيت كه نميشود گفت چه كسي، افتان و خيزان پيشرو آنهاست به دنبال هم ريسه ميشوند نيازي به مترجم نيست فروشندگان با چند كلمهي فارسي كه ياد گرفتهاند، حرف و خواستهي خود را ميرسانند وباز خريداران با به كار بردن دو كلمهي فارسي منظور خود را واضح ميسازند. ما زبان و سرمايه را دادهايم اما در مقابل آن چه چيزي عايدمان شده است؟ در داد وستد ستاننده بودهايم يا دهنده؟ باد هوهو ميزند و خواب را ميگريزاند. هر هموطني كه به هر دليلي جنسي را سرجاي خود ميگذارد و يا ميخواهد چانه بزند با برخوردهاي نامناسب طرف مقابل مواجه ميشود عمدتاً دهن درّه ميكنند وتلخ و تند ميگويند: ـ «ايراني خسيس است». غيظ آلود رگ پيشانيشان بيرون ميزند وغرولندشان را به سرشان ميكشند: ـ «(مسخره)»!!!. اصالت نفع شالودهاي است كه اين جماعت تمام توان خود را بر آن بنا نهادهاند. در برخي از مغازهها ـ اگر بشود لفظ مغازه را در موردشان به كاربرد ـ صداي «باسِمَ الكربلايي» از صبح علي الطلوع تا آخرين دقايق شب به گوش ميرسد كمي آن طرفتر، نوار «جامع الكوفهي»«علي كربلايي» كه هم صوتي است وهم تصويري، محوطه را تحت الشعاع قرار ميدهد. اگر درست گفته باشم «محمدالصغير» كه نوجوان عراقي است نيز در تهييج رهگذران از قافله عقب نميماند. البته در كنار رؤيت تصاوير تحريك كننده ويدئويي جنگ عراقيها و چفيه به گردن انداختن «مقتداصدر»، برخي تلويزيونها نيز رقص و پايكوبي دختران و پسران را به رخ ميكشند. به عقب كه بر ميگردي زنان جوان را با گيسهاي بلند بافته و سر و وضع مرتّب برابر خود ميبيني در حالي كه بعضيها باروبندهاي سياه خود را ميپوشانند وسر سوزني از اندام را قابل ديد نميگذارند جمع زيادي نيز هستند كه نيمه عور ونيمه عريان در خيابانها پرسه ميزنند و كِر كِر ميخندند. ميشود گفت از هر دويست متر ـ اگر تفريط نكرده باشم ـ در گوشهاي از كوچه يا كنار هتل از جمله هتل ما زبالهها تا دو روز روي هم انباشته ميشوند و از دفع آنها كسي سراغ نميگيرد از مديريت پسماندهها خبري نيست، حُفره هاي دماغ را حين گذر از اين نقطهها بايد گرفت و به سرعت گذشت گهگاه با ايرانيان مقيم كشور سوريه نيز انسان برخورد ميكند يا «زنجاني»، يا «مهابادي» يا .. .الخ هستند. گاهي ميشود با برخورد هيأتهايي از كشورهاي لبنان، اردن، پاكستان و عراق انبساط روحي يافت. مدّاحي از كشور پاكستان در حالي كه در لاي انگشتان خويش كتابي با عنوان «شهنشاه نوا» از «سيد ناصر حسين» دارد مرثيه ميخواند و جمعي كه به گرد او تجمع كردهاند سينه ميزنند واشك ميريزند. از كشورهاي اروپايي نيز گردشگراني هستندكه با ديدن اين صحنهها انگشت حيرت به دندان ميگيرند. به تقليد از استاد سليم مؤذن زاده، يك تبريزي «زينب، زينب» را را ورد زبان ميكند و دسته «شاخسئ واخسئ» شگفتي بيننده را به حيرت مبدل ميكند. در جلوي در غربي حرم حضرت زينب(ع) خياباني است كه به دمشق ميرود. مينيبوسهايي كه شبيه «اوواز»هاي روسي هستند و نمونههايي از آنها در نقاط دور افتاده و صعبالعبور ايران وجود دارد جهت رفت وآمد مردم در جنب و جوشند، سوريها به اين ميني بوسها «سرفيس» ميگويند. وقتي از دوگلدستهي حرم، عِطر اذان، روح را صيقل ميدهد مرا متوجه استاد عبدالرحيم مؤذن زاده اردبيلي ميكند. البته صدا، صداي استاد نيست و گوينده، آن گوينده مشهور و تاريخي جهان اسلام. در چنين موقعيتي است كه ياد او دلها را ميفشارد. استادي كه روح نوازترين و ماندگارترين اذان را در روحالارواح و آواز بيات ترك به مدت پنجاه و يك سال خواند و عاقبت با دستي پر و رويي گشاده خرقه از هستي تهي كرد و ره ديار خاموشان گرفت. روي هم رفته زينبيه وحرم حضرت رقيه(س) با ترافيك خودروها و ازدحام جمعيت وباريكي معابر به حرم حضرت رضا(ع) درمشهد و در سال 1362 بيشتر شبيه است، خواهي نخواهي بوق ماشينها گوش را كَر ميكند در عوض برخلاف ايران فيلمبرداري و عكسبرداري در هر دو حرم آزاد است و اين امر رضايت خاطر همگان را فراهم آورده است. آرامگاه آيت الله سيد محسن امين همينطور كه از زينبيه نقبي به مشاهدات خويش ميزدم يكباره برقي در ذهنم درخشيد و در تراكم تاريكي با خويش انديشيدم كه وقت آن است در كنار قبر صاحب تأليف «اعيان الشيعه» قرار گيرم. به زمان بسته شدن درهاي حرم زينب نزديك ميشديم لذا به سرعت از در شرقي گام در صحن نهاده و بعد از عبور از كفش كن ضلع جنوب شرقي اذن دخول در رواق خواستم. در مراجعت با هر يك از خادمين تماس گرفتم از قبر سيد محسن امين اظهار بي اطلاعي كردند خوشبختانه در كفش كن بود كه متولي امر مرا راهنمايي كرد. اگر ميزان آشنايي اين گروه در اين سطح باشد از من كه اولين بار است به اين سرزمين گام ميگذارم چه انتظاري هست؟ چنانچه نوشتهام اين پيشآمد تازگي ندارد، در ضمن فهميدم كه در اين چند روز، چند بار از روبروي قبر اين بزرگوار رد شده ولي متوجه نشدهام. قبر آيت الله سيد محسن الامين در هنگام خروج از در غربي، در سمت چپ راهرو قرار دارد در ديوار،اين ابيات و نوشته برابر ديدگان خواناست: «غرفه ضمّت امـام المحسنين حجه الاسلام والشرع المبين ارضهـا مسك و فـي اجوائها قبس مـن نـور رب العالمين تهبــط الاملاك في انحائهــا فادخلوهـا بسلام خــاشعين» هذا مرقد حجهالسلام آيتالله السيدمحسن الامين الحسيني العاملي المتوفي فيالرابع من شهر رجبعام 1371 هجريه قدسالله سرّه و اعلي في الجنان مقامه. «اينجا اطاقي است كه در برگرفته است پيكر پيشواي نيكوكاران، مردي پاكنژاد از طايفه امين را، آيت حق وچراغ هدايت حجتاسلام و شرع مبين را، زمينش وخاكش مشك است و در فضايش شعلهاي از نور پروردگار است. فرشتگان در گوشه و كنار اين بقعه فرود ميآيند با درود و صلوات و خضوع كنان». اطاق كوچكي كه سيد محسن الامين در آن آرميده، قبر آيت الله سيد حسين يوسف مكي عاملي متوقي 1397 را نيز در خود به يادگار دارد. سيد محسن امين را بهتر بشناسيم صاحب تأليف «اعيان الشيعه» براي اولين بار تفكر و جريان فكري شيعي را در شامات يعني سرزمينهاي سوريه، لبنان، اردن و فلسطين گسترش داد و از اين طريق خدمت بزرگي انجام داد. او مدارس علمي زيادي را براي رشد وبسط فكري وفرهنگي شيعه تأسيس كرد. «علامه سيد محسن جبل عاملي عليرغم فشارها، تهديدها، تهمتها و لجاجتهاي عدّهاي ازمخالفين و جهال، با شجاعت و قدرت ايمان شديداً قمهزني را به عنوان عملي ضد انساني تقبيح و تحريم كرد. مرحوم آيت الله سيد محسن جبل عاملي، اين مجتهد عالم وآگاه، معتقد بود قمه زني اقدامي است وحشيانه كه موجب تمسخر دين و مذهب تشيع گشته و نيز ساحت مقدس انبياء و اولياء و مقام انسان را خدشهدار و مورد توهين قرار ميدهد. وي تصريح كرده بود: عمل قمهزني نوعي انتحار و ضرر زدن به نفس بوده كه خداوند و پيامبر و اهل بيت(ع) نه تنها از انجام اين حركات راضي نيستند بلكه عاملان و مروجان آن را، مورد غضب خود قرار ميدهند. علامه سيدمحسن جبل عاملي در شرح فتواي خود چنين مينويسد: مخالفت من با قمهزني وصدور فتواي تحريم اين اقدام سبعانه كه برخلاف شرع و عقل است سبب گرديد كه عدّهاي از قشريّون و حتّي روحاني نماهاي متحجّر و منجمد تهمت مخالفت باعزاداري براي امام حسين(ع) را به من نسبت دهند و در ادامهي آن شايع گرديد كه فلاني از دين خدا خارج گشته و به همين منظور جهت اشاعهي چنين اتهامي، تبليغاتي با هزينه و امكانات فراواني به راه ميانداختند و از طرفي معارضين به منظور بياعتبار كردن فتواي تحريم قمه زني، همچون ابوجهل با لجاجت و عناد مزمن، مصراً مبادرت به انجام قمهزني ميكردند».[112] اين گونه موضعگيريها خاصيّت افرادي است كه كوركورانه به چيزي سرتسليم فرود ميآورند. بدون منطق بر برداشتهاي انحرافي خويش مقاوم ميگردند. در طول تاريخ ثابت شده است آنان كه درستكارند وواقعبين، اغلب هدف تهمت قرار ميگيرند. كساني كه سست عنصرند وپاي بند حقيقتي نيستند تحت شرايط خاصي با برخوردهاي ناصحيح در هتك حرمت خادمان واقعي قدم برميدارند، عالم جليلالقدر شادروان سيد محسن امين از چنين موقعيتي سخن گفته است.او كه در نماياندن چهرهي حقيقي و زيباي تشيع در شامات، سنگ تمام گذاشته بود و بقيه تا صدها سال ديگر هم اگر عمر داشتند به پاي مقام و مرتبه او نميرسيدند، محكوم ميشود. سيد عظيم شيرواني با خطاب صريح پيرامون چنين مقولهاي ميسرايد: بو يقينيم دي منيم اولســا اؤزي زنده امام امرائدهر: يارما باشون نهيدي بو فعل حرام يئنه هر ايل ياراجاق بــاشيني بو قوم عوام سانماكي ترك طبيعت اولا آســـان اخوي «من مطمئن هستم كه اگر حضرت سيدالشهدا دوباره زنده شود. خواهد فرمود: قمه برخود نزن اين فعل حرام، نهي شده است. باز در هر سال اين مردم عوام سرشان را با قمه خواهند زد. برادرم، خيال نكن كه به اين آساني ترك طبيعت آسان باشد». در جاي ديگر آمده است: مندئديمباشيارماقونقارداشحرامايشديرحرام ماللالار قورخـار عوام النـاس دهن آچماز كلام مـذهب اسلام ده قـان تؤكمك اولماز والسلام عاقل انسانلار دايانمــاز جهله نـادان اولماقا ظاهراً ساققال قويوب بئش گون مسلماناولماقا شاه دين كرببلا ده تؤكمـهييب اؤز قــانيني اؤزگهلـــر اؤلــدوردوله ر انصاريني اعوانيني وئردي بو مذهب يولونــدا عاقبت اؤز جانيني وئرمهييب اوندان صوراسن قـانه غلطان اولماقا ظاهراً ساققال قويوب بئشگون مسلمان اولماقا[113] فتوا به حرمت قمهزني در همين حد، مورد هجوم قرار نگرفت، بلكه در خود كشور عراق هم با مخالفتهاي شديد مواجه گشت. دستهايي، شتابزده برعليه يكي از اعاظم علماي شيعه به كار افتاد وكتابهايي تدوين كرد «حتي يكي از مراجع تقليد نجف تصميم گرفته بود با صراحت او را محكوم كند اما مرحوم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (رضوانالله عليه) به آن مرجع معاصر خود پيغام داد كه سيد محسن عالمي است مانند ما مجتهد و غمخوار دين بگذاريد بيايد به نجف ببينم چرا چنين فتوايي صادر كرده است؟ به هر حال انتظار كشيدند تا مرحوم سيد محسن به نجف آمد، آيت الله اصفهاني استقبال شاياني از او به عمل آورد وآنگاه نقطه نظر سيد محسن را جويا شدند. وي فرمود: شيعيان در شام عدّهي كمي هستند اكثر اهالي، اهل سنتاند، و جماعتي از يهود ونصاري هم در آنجا زندگي ميكنند هنگامي كه شيعيان در كوچه و بازار به قمه زني مشغول ميشدند اين كار در نظر ديگران مسخره ونيز باعث وهن شيعه بود، من وظيفه خود دانستم كه جلو اين عمل جاهلانه و وهن آور را بگيرم. با اين توضيحات همه علماي نجف حق را به سيد محسن دادند».[114] قابل توجه است كه شيعيان به تعبير آيت الله سيد محسن امين در شام كم بودهاند الان نيز چنين است. از پانصد هزار نفر تجاوز نميكند. در دنيا نيز شيعيان در اقليت بسر ميبرند. اگر به تعبير آن عزيز در آن برهه از زمان «در نظر ديگران»، (يهود و نصاري شام)، قمهزني مسخره بوده امروز كه تمامي مرزها فرو ريخته كارهاي نسنجيده ما چه واكنشهايي را ميتواند به دنبال داشته باشد؟ خود را دينداردانستن و به دين منسوب كردن، دليل بر دينداري نيست، براي اين نويسنده جاي سؤال است كه آسيب رساندن به بدن آيا از روي عشق است؟ عشقي كه چهرهي معشوق را به گرد و غبار كشد به چه درد ميخورد؟ اگر دست معشوقي را براي بوسيدن قطع كني كار درست و بجايي كردهاي؟ ميگويند: منشاء اين روش، آن است كه حضرت زينب وقتي سر برادر خود را بر نيزه ديد سرش را به محمل زد وخون جاري شد. براي حضرت زينب سخت بود تا چنين صحنهي رقّت آوري را ببيند و بعيد هم نيست در چنين وضعي، چنين حركتي هم پديد آيد اما اين براي نهادينه كردن روش نبوده است. اگر چنين است چرا خانمها با قمه به سر نميزنند،درست اين است كه اين ارث به آنان برسد! پس مبرهن است كه روشهايي منسوخ رواج داده شده تا چهرهي بيآلايش نهضت، آلوده شود. در بهمن 84 شنيده ميشد: «اي قيلينج كس باشيمي سنده ابوالفضل عشقينه قوي توكوم من قانيمي منده ابوالفضل عشقينه» اي خنجر به عشق ابوالفضل سر مرا ببر، بگذار من، منهم به عشق ابوالفضل خونم را بريزم». و يا چند سال پيش بود كه آقاي عاملي از اشعار تازه سرودهي آقاي كلامي زنجاني خواند: دوزدي بلالـي اولار پهلــوانلارين بـــاشي دعــوا گونونده سينــار قهرمان لارين باشي قـوي اولسون بوداستان داستانلارين بــاشي قولسوزعلمداراولوب«باشياران»لارينباشي دوشموشم توپراقا يارالي وجود ايلـه يـارديلار باشيمـي بيـر آغير عمود ايله يعني: «درست است كه سر پهلوانان بلازده است، در روز جنگ سر قهرمانان ميشكند. بگذار اين قصه شاه بيت قصهها باشد: علمدار بيدست قافلهسالار قمه زنان است. «با وجودي زخمي به خاك افتادهام باعمودي سنگين سرمرا بشكافتهاند» اگر دشمن، سر محبوب ما را با عمود، خونآلود ساخته است چه نسبتي دارد كه ما به دست خويش سرمان را بشكافيم؟ كساني كه تحت هر شرايطي به مكتب امام حسين(ع) رويِ خوش نشان نميدهند و امام را قبول نميكنند با چه استدلال و فرهنگي ميتوانند در مقابل حقانيت او سر فرود آورند؟ آيا بوسيله ظاهر گراييها؟ دوشنبه از معاشران اطلاع يافتم كه در جلوي در شرقي حرم حضرت زينب، عدهاي لخت حين عزاداري با تيغهايي كوچك كه به زنجير بسته بودهاند نوحهسرايي كرده و پشت خويش را حين زنجيرزني از خون آغشته ميكردهاند؟ دوستان براي حضور، به دنبالم ميآيند ولي موفق به يافتن من نميشوند اين شيوهها مبناي مكتب ما نيست اصولي بايد زيست. آخرين حضور در حرم حضرت رقيه(س) درست آن بود اين گزارش كه مربوط به روز پنجشنبه 10 فروردين 85 است درجاي خود ميآمد. با توجه به حضور در لبنان در روز چهارشنبه واختصاص بخشي جداگانه برآن، صلاح چنين شد كه گزارش روز پنجشنبه پيش از گزارش لبنان آورده شود. بعد از سه ساعت استراحت، ساعت 45: 02 دقيقه صدايي در هتل همانند رعد غريد: ـ «آقايان و خانمها براي رفتن به حرم حضرت رقيه(س) به جلوي در تشريف بياورند» آخرين برنامه تدارك ديده شده توسط تور همين بود. ساعت سه و پنجاه دقيقه، در حرم ايرانيان اجتماع كردند. نماز صبح در پشت سر حجتالاسلام شيرازي ارفع برگزار شد. آقاي قريشي مسؤول دفتر بعثه مقام معظم رهبري در مكه بود دو سخنراني بعد از نماز به اتمام رسيد مدّاحي و سينهزني فضاي حرم را معطر ساخت. بعد از دعا با حجتالاسلام ارفع درِ گفتگو را گشودم. از تنگناها و موانع وكاستيهاي سفر سخن به ميان آوردم. او نيز با حوصله به صحبتهايم گوش فرا داد و همه را پذيرفت. اما قرار ملاقاتي با من گذاشت: ـ «بعد از ظهر ساعت پنج، حرم حضرت زينب (س)». ساعت هفت و پانزده دقيقه درهاي حرم حضرت رقيه بسته ميشد، ما وداعي كرديم و رهسپار زينبيه شديم. بازار حميديه بسته بود. دستفروشان آهسته بساط خويش را پهن ميكردند. مجسمهي صلاحالدين ايوبي كه سوار بر اسب است در پيادهروي پهن، چون اميري مقتدر همه چيز را زير نظر دارد. ازدحام خودرو، در شهر دمشق و زينبيه و تراكم مردم در اطراف حرم دو بانوي كريمه اهل بيت رقيه(س) وزينب(س) بطور حتم براي هر كس بازتاب دارد. سوريهايها درآمد خوبي دارند و زندگي مرفهي را ميگذرانند اين را از حال و روز بشاش و پرجنب وجوش آنها ميتوان فهميد. دوباره به قبر دكتر علي شريعتي سر زدهام. براي سومين بار در بعد از ظهر خانواده را نيز باخود همگام ميسازم تا تجديد ميثاقي با مفاخر داشته باشيم. ملاقات ما با حجتالاسلام ارفع سرموعد مقرر اتفاق نيفتاد ايشان تأخير داشتند در نهايت قبل از اذان مغرب وعشاء در كنار ديواره غربي حرم با هم دست داديم. نامهاي را كه مكتوب كرده ودر آن به شرح جزئيات مشكلات ايرانيان در سوريه و لبنان پرداخته بودم به او سپردم تا در رفع موارد مشابه وكمبودها ونقايص موجود گامي برداشته شود. آيت الله واحدي و ديداري صميمانه كسي كه گوشي را برداشته بود شخصي نبود جز شخص آيت الله واحدي خاطر نشان كردم كه بعد از شام مصدّع اوقات شريف خواهيم شد. مدير هتل ما كه عراقي است (آقاي فاضل) بعد از خداحافظي من با آيت الله واحدي زبان به تمجيد از او گشود وكلام را به آنجا رسانيد كه گفت: ـ «او رهبر ماست». تصوير 14: زينبيه، منزل آيتا... واحدي من از اينكه يك ايراني تا به اين حد با اقبال عمومي مواجه شده است احساس غرور ميكردم. شام كه صرف شد افراد ديگري نيز از پلههاي راهروي هتل پايين آمدند تا به منزل آيت الله واحدي راهنمايي شوند. آقايان : عوض عبادي، داود نعمتي، مهدي و حسن فردي آذر، ميرعلم پيراسته، حسن سليم پور، مسلم نعمتي و بچهها: كبري سليمپور و معصومه و كوثر مشتاق ديدار با نامبرده بودند. حوالي ساعت بيست و يك روز پنجشنبه، ما بودم و جمع دوست داشتني اصحاب آيت الله واحدي و حياطي وسيع، آرام و متين، هواي پاك از يك طرف وجد و سرور ميآفريد واز طرف ديگر ميهماننوازي علامه نيز صداقت و والا مقامي وي را ميرساند. ميدانستيم كه درحال تجربه كردن شيرينترين و ماندگارترين لحظات حيات دنيوي خويش هستيم. تا دقايقي پيش، اصحابي كه چون پروانه برگِرد وجود آقاي واحدي گرد آمده بود پوزش خواسته وشمع را به جمع دلدادهي ما سپردند. علامه از دغدغهي خاطر خويش در خصوص دختر حضرت علي(ع) حرفها زد و اينكه به آيتالله بروجردي گفته است: ـ «تاريخ آشكارا، جفا را بر حضرت سكينه(ع) روا داشته است.» او از سال 1974 ميلادي در زينبيه است وچنانچه خود ميگويد: بارها مورد اذيت و آزار قرار گرفته است. در سايهي تلاشهاي بيرياي اين بزرگ مرد، حرم مجلّلي بر مزار مبارك حضرت سكينه در «داريا» در حال احداث است. ضريح اين حرم چهارمتر طول و چهار و نيم متر عرض دارد، تا به حال دو كيلو طلاي ناب شمش بيست و چهار عياري كه از سوئيس فرستاده شده در آن به كار رفته است، علاوه بر اين، كار بزرگي كه آيت الله واحدي پيگير آن است، راهاندازي حوزهي علميه هشتصد نفري در «داريا»، براي طلبههاي علوم ديني است كه نيز از ديگر اقدامات ارزشمند وجود مبارك ايشان محسوب ميشود. او در خصوص قبر حضرت سكينه در باب الصغير اعتقاد به اين دارد كه :« احتمالاً از نوادگان و يا از ذُريّه است. حضرت سكينه بدون ترديد در مدينه دفن گرديده است. «آيت الله واحدي از زبان برادر امام موسي صدر يعني آيت الله سيدرضاي صدر نقل كرد كه: از سيد {امام}عبدالحسين شرفالدين صاحب «المراجعات» شنيده است: آنچه در باب الصغير اصالت دارد رؤوس شهداست بقيه خيلي قابل اعتماد نيستند. داريا منطقهاي است صد درصد سني نشين، مجوز نامگذاري تمامي خيابانها، ميادين وكوچههاي اين منطقه به آيت الله واحدي از سوي رئيس جمهوري فعلي سوريه آقاي «بشار اسد» صادر شده است. يعني تمامي آنها با اسم يكي از ائمه مسمي خواهند شد. چيزي كه درايران ما نيز سابقه ندارد. استاندار حومهي دمشق دريكي از ديدارهايش به علامه ميگويد: ـ «خدا رحمت كند «حافظ اسد» را كه سفارش حضرت سكينه را به من كرد». آيت الله واحدي شانههايش وقتي به مصيبت ائمه ميرسيد تكان ميخورد و فشار سنگيني را بر جمع حاضر وارد مي آورد. وي مطالب ديگري را كه دو ساعت به درازا كشيد به سمع ما رساند كه از آوردن برخي از آنها با توجه به شرايط زماني صرف نظر ميكنم. دريغ و در دكه نتوانستيم از ساعت 23 به بعد و بيش از دو ساعت از محضر اين عظيمالشان بهره ببريم. 1- گزارشي از سفر به سوريه، زكريا بيگدلي، منشور وحي، چاپ چهارم 1384، صفحه 10 2- تاريخ و اماكن زيارتي ـ سياحتي سوريه، اصغر قائدان، مشعر، چاپ سوم، 1380، صفحه 19. 1- سياست و حكومت در سوريه، محمدعلي امامي، چاپ اول، 1376، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، صفحه 1 1- جبران خليل جبران در سال 1883 در دهكدهاي كوچك از منطقه بشاري لبنان زاده شد... ميهنش لبنان، ديدارگاه شرق و غرب و جايگاه مدارا و آميزش اديان و مذاهب گوناگون، بر او تأثير زيادي داشتهاند. وي در سن شانزده سالگي به همراه مادر و دو خواهرش به آمريكا مهاجرت كرد و به زودي خودش را با محيط جديد تطبيق داده، به شهرت و نامآوري رسيد. شهرت و شخصيت وي چنان بود كه برخي از وي خداوارهاي ميسازند و برخي نيز او را شاعري مردمپسند و پيشپاافتاده ميدانند. (اطلاعات، پنجشنبه 16 مرداد 1382 شماره 22839، صفحه 6، دكترغلامرضا وطندوست). 1- بنگريد: الدرالمنتخب، ابنشحنه، صفحه 85 و تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، صفحه 256. 1- فاطمه، فاطمه است، دكتر علي شريعتي، سازمان انتشارات حسينيه ارشاد، 1350، صفحه 15. 2- اطلاعات، 28 اسفند 1384، شماره 23591، صفحه 7، دكتر احمد جلالي 1- در كربلا چه گذشت، شيخعباس قمي، ترجمه آيتالله محمدباقر كوهكمرهاي، انتشارات مسجد مقدس جمكران، چاپ دهم، صفحه 901. 1- علوم بلاغت و اعجاز قرآن، دكتر يدالله نصيريان، چاپ سوم صفحه 82. 2- اگر من اين شعر حكيمانه و عبرتآموز را به ابوالعلاء معري نسبت دادهام در بازنگري و پاكنويسي متوجه شدم كه از «بشارُبن بُرْد» است. 3- اطلاعات، يكشنبه 19 مهر 1383 شماره 23176 صفحه 6 دكتر شرف الدين خراساني. 1- حضرتعلي(ع) در جواب فرمودهاند: «كلمهُ حقٌ يُرادُ بهاالباطل: كلام صحيح است ولي ارادهي باطل دارند». 1- پس از بازگشت از سفر سوريه جواب اين گفته را از مادر گرفتم: پدرم در طول عمرش به مشهد نرفته است. 1- حجربن عدي، عليرضا اللهياري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، صفحات 52 و 62. 1- حجربن عدي، عليرضا اللهياري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي صفحه 96 2- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر مشعر، چاپ سوم، 1380، صفحه 233. 1- پيشين و تاريخ طبري جلد 2 صفحه 131، علي وبنوه، طه حسين صفحه 221. 2- روضهالصفا، محمدبن بن خاوند شاه بلخي، تهذيب و تلخيص دكتر عباس زرياب، چاپ دوم، 1375، صفحه 349. 1- حجربنعدي، عليرضا اللهياري، صفحه 159، دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 2- مراقد اهل بيت در شام، سيداحمد فهري، چاپ اول، 1376، مؤسسه انتشارات امبيركبير. 3- همان صفحه 82 1- در مرج عذراء اسم «همامبن حجر» در ميان رأس شهدا آمده ولي «عبدالرحمنبنحسان» در مسجد سبعه سادات به جاي او نشسته است. اين اختلاف ناشي از سخنان متفاوتي است كه در مورد فرزند يا فرزندان حجر گفتهاند. «به گفتهي برخي حجربنعدي دو پسر به نام عبدالله و عبدالرحمن داشت و هر دو شيعه بودند و در جنگ مختاربنابيعبيده با مصعببنزبير همراه مختار بودند و در اين جنگ كشته شدند. (شام، سرزمين خاطرهها صفحه 157) و رك: اعيان الشيعه جلد 1 صفحه 358، الاصابه جلد 1 صفحه 314، تاريخ ابنعساكر جلد 4 صفحه 85، قاموس الرجال جلد 3 صفحه 88. 2- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر شعر، چاپ سوم 1380، صفحه 136 1- اطلاعات، استاد محمدرضا حكيمي به نقل از تاريخ ابن عساكر، شنبه 22 فروردين 83، شماره 23026 2- رك: تاريخ ابنعساكر دمشقي جلد 2 صفحه 381، تاريخ طبري جلد 6 صفحه 176، موسوعهالامام عليبنابيطالب جلد 12، وقعه صفين صفحه 117، الاستيعاب جلد 1 صفحه 389، اُسدالغابه جلد 1 صفحه 697، الاخبارالطوال صفحه 210، البدايه و النهايه جلد 8 صفحه 55، طبقات ابنسعد جلد 6 صفحه 217، الغارت جلد 2 صفحه 814، الامامه و السياسه جلد 1 صفحه 169، بحارالانوار جلد 42 صفحه 29، الاغاني جلد 17 صفحه 155، انساب الاشراف جلد 5، صفحه 266، اعيان الشيعه جلد 1 ترجمه فارسي صفحه 358، حياه الصحابه جلد 4 صفحه 527، كاملابناثير جلد 3 صفحه 323 3- حسين وراث آدم، دكتر علي شريعتي، انتشارات قلم فروردين 1360، صفحه 138 1- فقر علوم، دكتر مهدي توسلي فريد، چاپ اول، شركت انتشارات سهروردي پاييز 1366، صفحه 95 2- در كربلا چه گذشت، شيخ عباس قمي، مترجم آيت الله محمد باقر كوه كمرهاي، انتشارات مسجد مقدس جمكران، چاپ دهم صفحه 281 1- فاطمه فاطمه است، دكتر علي شريعتي، انتشارات حسينيه ارشاد، 1350 صفحه 8 2- حسين وارث آدم، دكتر علي شريعتي، انتشارات قلم، فروردين 1360، صفحه 351 1- اطلاعات، حجتالاسلام والمسلمين محمدجواد حجتي كرماني، يكشنبه 23 بهمن 84 شماره 23561 صفحه 6 2- پاسدار اسلام، شماره 133 صفحه 12 1- چهره خونين حسين، السيد عبدالرزاق المقرم، ترجمعه عزيز الله عُطاردي انتشارات جهان 1353 صفحه 416 1- رك: روزنامه اطلاعات، شنبه 7 تير 1376 شماره 21084 صفحه 7 2- زندگي حضرت زينب، علي قائمي، انتشارات اميري، چاپ دوم صفحه 385 1- گزارشي از سفر به سوريه، زكريا بيگدلي، منشور وحي، چاپ چهارم 1384، صفحه 13 و تاريخ اماكن و زيارتي و سياحتي سوريه صفحه 65 1- مراقد اهلبيت در شام، سيداحمد فهري، چاپ اول 1367، موسسه انتشارات اميركبير صفحه 53 2- شام سرزمين خاطرهها، مهدي پيشوائي، چاپ اول، پاييز 1369، صفحه 202، رك: مرقد العقيله زينب، محمدحسين السابقي صفحه 103، طبقات الكبري ابنسعد جلد 8، ذخائر العقبي محب طبري صفحه 171 1- مراقد اهلبيت در شام، سيداحمد فهري، مؤسسه انتشارات اميركبير، چاپ اول 1367، صفحه 53 1- برخي ميگويند اين مسجد شش هزار سال پيش از ميلاد ساخته شده رك: شام سرزمين خاطرهها صفحه 59 و مراقد اهلبيت صفحه 16 1- تاريخ واماكن زيارتي وسياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر مشعر چاپ سوم 1380 صفحه 79 و 81 1- رك: الجامع الاموي، نعيمي صفحه 113 2- بنگريد: تاريخ دمشق، مهذّب، جلد 1 صفحه 197 1- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر مشعر، چاپ سوم 1380، صفحه 78 1- مأذن دمشق، قتيبه شهابي، صفحه 57 1- ضميمه اطلاعات، دوشنبه 22 دي 1382، شماره 22968، صفحه 8 1- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي، اصغر قائدان، نشر مشعر، چاپ سوم، 1380، صفحه 92 2- پيشين 3- همان، صفحه 98 1- پيشين، صفحه 93 2- رياضالسياحه، زينالعابدين شيرواني جلد 2، صفحه 478 1- نهايهالارب في متونالارب، نويري، ترجمهي مهدي دامغاني، صفحه 205 والرحله، ابنبطوطه صفحه 65 2- عشق دمشق، محمدحسن عرب، چاپ اول 1383، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم صفحه 38 1- اطلاعات، شنبه 27 اسفند 84 شماره 23590، آيت الله جوادي آملي صفحه 6 2- بحار الانوار، جلد 45 صفحه 178 3- سفينه البحار، جلد يك صفحه 492 4- مراقد اهل بيت در شام، سيد احمد فهري، چاپ اول 1367، موسسه انتشارات اميركبير صفحه 28 5- پاسدار اسلام، شماره 97، صفحه 32 1- همان 2- مراقد اهلبيت در شام، سيداحمد فهري، چاپ اول 1367، موسسه انتشارات اميركبير، صفحه 27 3- مراقد اهلبيت بالقاهره، محمد زكي ابراهيم، صفحه 27 الي 45 1- اطلاعات، ضميمه، پنجشنبه 29 بهمن 1383، شماره 23283، صفحه 6 1- اطلاعات، شنبه 29 بهمن1384، شماره 23566، صفحه 6 1- تا عشق با عشق، غلامعلي رجائي، انتشارات نيكتاب، چاپ اول 1383، صفحات 18 و 19 1- صلاحالدين ايوبي از اكراد «هذباني» اُشنويه و گفتهاند پدرش در سلماس (= زاروند، يا شاهپور) به خاك سپرده شده است. 2- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر مشعر، چاپ سوم 1380، صفحه 167 1- اينترنت به نقل از روزنامه همشهري، پنجشنبه 12 آذر 1383 1- منتهيالامال، شيخ عباس قمي، 1371، صفحه 547 1- رك: معجزات امامحسين، حبيباله اكبرپور، چاپ دوم تابستان 83، نشر الف 2- مجموعه مقالات همايش امامحسين، جلد 1 صفحه 66 3- تاريخ يعقوبي جلد 2 صفحه 160، طبقات جلد 5 صفحه 108، تاج المواليد ومستجاد (مجموعه نفيسه صص 110 و 111 و 404 )، فصول المهمه صفحه 211، تذكره الخواص صفحه 277 1- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر مشعر، چاپ سوم 1380، صفحه 69 1- دمشق بين عصر مماليك و عثماني، اكرمالعلبي، صفحه 50 1- خسي در ميقات، جلالآلاحمد، چاپ هفتم 1382، تهران انتشارات مجيد 1- زيارتالشام، ابنحوراني، صفحه 51 2- عشق دمشق، محمدحسن عرب، چاپ اول 1383، صفحه 44 3- او را چون نام يكي از فرزندانش از همسر قبلي سلمه بوده بعداً امسلمه خواندهاند. رك: الاستيعاب جلد 4، صفحه 471، سيرهالنبي، عبدالملكبنهشام جلد 1 صفحه 349 4- الاصابه، جلد 4، صفحه 458 5- مجمعالبيان، جلد 7، صفحه 357 1- رك: تنقيحالمقال، شيخ عبدالله مامقاني، جلد 3 و قاموسالرجال، جلد 10، صفحه 399 2- شام سرزمين خاطرهها، مهدي پيشوايي، چاپ اول پاييز 1369، صفحه 93 و الاستيعاب، جلد 4، صفحه 423 1- مروجالذهب، جلد 2، صفحه 353 2- اُسدالغابه، جلد 5، صفحه 458 و الكامل فيالتاريخ، جلد 3، صفحه 446 3- شام، سرزمين خاطرهها، مهدي پيشوايي چاپ اول پاييز 1379، صفحه 97 4- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، اصغر قائدان، نشر مشعر؛ چاپ سوم 1380، صفحه 149. حضرتمحمد(ص) از خديجه فرزندان يافت: «دو پسر و چهار دختر، پسران همه در كودكي فروشدند اما دختران برآمدند و به شوهر رفتند. محمد كه از ازدواج با خديجه آسايش و رفاه يافته بود نسبت به او حرمت و حقشناسي خويش را همواره حفظ كرد چنان كه تا او زنده بود زن ديگر نگرفت... [اما بعد از وفات خديجه] محمد در مدت حيات زنهاي بسيار گرفت ـ كه از پانزده تا بيست و سه تن گفتهاند ـ اما از آنها جز با دوازده تن نياميخت و در هنگام وفات جز نه زن نداشت. نيز از اين همه زنها جز از خديجه و از ماريهي قبطيه فرزند نيافت. (تاريخ ايران بعد از اسلام، عبدالحسين زرينكوب، چاپ هشتم 1379، انتشارات اميركبير، صفحات 249 و 265)». 1- رك: مقتلالحسين اوحديث كربلا، عبدالرزاق مقرم والاحتجاج، طبرسي جلد 2 2- كليات سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي چاپ پنجم 1365، شمسي صفحه 146 1- غوطه دمشق، كردعلي صفحه 114 2- زيارات الشام، ابن حوراني صفحه 44 3- تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، صفحه 142 4- همان، صفحه 143 1- الاصابه، ابنحجر جلد 3، صفحه 47 2- اُسدالغابه جلد 3، صفحه 135 1- رك: اعيانالشيعه، سيدمحسن امين، جلد 1 طبع بيروت صفحه 627 و مراقد اهلبيت در شام صفحه 40 1- فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامي، جعفر سبحاني، جلد 3، صفحه 32 2- فروغ ابديت، جعفر سبحاني، جلد 1، صفحه 352 3- پاسدار اسلام، شماره 134، صفحه 16 1- اطلاعات، دكتر عباس زرياب خويي، 23 و 30 آبان و 14 آذر 83 به نقل از دايره المعارف بزرگ اسلامي باتلخيص 1- آنبابيكهدرمسجدجامع اموي به باب الفراديس معروف است باب الناطفين در اصل بوده در مدخل بازار العماره كه بنام بازار رقيه شناخته شده است باب الفراديس وجود دارد و منظور ما اينجاست. 1- بلندترين نقطه سوريه با ارتفاع 2814 متر 1- رياض السياحه، زينالعابدين شيرواني، 2/421 2- حسين وارث آدم، دكتر علي شريعتي، انتشارات قلم 1360 صفحه 61، منظور زنده ياد شريعتي «افسوس» نزديك «طرطوس» تركيه است. 3- رك: تاريخ حلب، عظيمي حلبي صفحه 66 و نظر آيت الله طباطبايي در اين خصوص 1- اطلاعات، شنبه 16 خرداد 83 شماره 23070 صفحه 6 ويليام چيتيگ ترجمهي مهدي مطهري 2- همان، پنجشنبه 14 اسفند 84، اطلاعات حكمت و معرفت شماره اول صفحه 3 دكتر سيدحسين نصر ترجمه دكتر انشاء الله رحمتي و رك: تماشاگهراز، آيت الله مطهري صفحه 30 1- رك: مراقد اهل بيت در شام صفحه 88 و تاريخ واماكن سياحتي و زيارتي سوريه صفحه 215 2- پاسدار اسلام، شماره 86 صفحه 8 3- رك: مهدآزادي، سهشنبه 29 مهرماه 1382، شماره 3083 به بعد 1- اينترنت www.chn.ir 2- اينترنت www.chn.ir 1- گزارشي از سفر به سوريه، زكي بيگدلي، منشور وحي چاپ چهارم 1384، صفحه 83 و رك: سكينه بنت علي، علي مرتضوي، عباس شومان، المركزالاسلامي للداراسات، چاپ اول، 1423، چاپ بيروت 1- اطلاعات، شنبه 5 خرداد 1375، شماره 20774، صفحه 6 1- آئينهي انتقاد جبار اظهري، چاپخانه مهر سراب خردادماه 1340 1- پيشين، ضميمه پنجشنبه 29 بهمن 1383، شماره 23283، صفحه 7 [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:38 ] [ moharramfarzaneh ]
فصل دوم: در سوريه «از مرز ورودي سوريه تا مرز ورودي لبنان» سوريه و تبسم باور ساعت 47 دقيقه بامداد به وقت تهران روز شنبه پنج فروردين 85، از گمرك تركيه قدم تند ميكنيم تا پاي خويش را با خاك گهرخيز سوريه آشنا سازيم. نبايد فراموش كرد كه نه تنها براي من بلكه براي همه، از لحظهاي كه اين سفر را شروع كردهايم شب با روز، روز با شب، جمعه با شنبه و پنجشنبه با جمعه هيچ تفاوتي ندارد، از همين روست كه روز را نيز گم ميكنيم، همه چيز خاطره است. شوق «سوريه» با آن آثار و تاريخ بلندش دل همگان را تلنبار كرده است، بنادارم تا ميتوانم از خوابيدن و استراحت بپرهيزم تا كمتر مناطق و مطالب از قلم بيفتد. پاسپورتها به هر كدام از ما داده شد تا پس از كنترل نهايي توسط يك مأمور سوريهاي در مسجد گمرك منتظر اتمام بازديد و بازرسي اتوبوس باشيم اما درهاي مسجد بسته بود. سگها عوعو ميكردند، بچهها از اين صحنه و ديدن سگها و از دلهرهاي كه در وجودشان ميخليد داد و بيداد به راه ميانداختند و اگر جلوتر از بزرگترها بودند سريع واپس مينشستند. لباسهاي نظاميان سوري به مذاق ما ايرانيها مورد پسند نيست. دختران ملوس و مقبولك من با خندههاي بلندشان در مقابل جملات عربيام با خدمهي مسجد و نيروهاي نظامي سوريه، اعتراض خود را ظاهر ميسازند ولي ديگر همراهان حرفهاي خود را نيز از زبان من ميخواهند برسانند و هم جوابها را با ترجمه تركي دريافت كنند. اخباري دربارهي سوريه سوريه از لحاظ وسعت در ميان كشورهاي نسبتاً كوچك دنيا قرار دارد، مساحت آن 180185 «كيلومتر مربع، هشتاد و هفتمين كشور جهان، كمي كوچكتر از استان خراسان ايران است و در قاره آسيا و خاورميانه عربي در كنار درياي مديترانه قرار گرفته و با تركيه، عراق، اردن، فلسطين اشغالي و لبنان همسايه است.[1]» «سوريهي كنوني كه درگذشته همراه با كشورهاي اردن، لبنان، فلسطين اشغالي بخشي از سرزمين شام محسوب ميشد سابقهاي بس دراز در تاريخ دارد كه مورخان، اين قدمت را به حدود پنج هزار سال پيش ميرسانند».[2] «سوريه به عنوان يك مركز اقتصادي و مسير تجارتي همواره مورد توجه قدرتهاي بزرگ عصر بود كه آن را به عنوان يك نقطه شروع براي جهانگشايي در شرق، يا سر پلي براي دسترسي به مديترانه و اروپا و يا يك پل ارتباطي بين شرق و غرب در محاسبات خويش ميآوردند. به همين دليل سوريه همواره مورد هجوم اقوام مختلف قرار ميگرفت، مصر، يونان، ايران و روم چهار قدرت بزرگي بودند كه تاريخ سوريه را در قبل از اسلام رقم زدند.[3]» اين سرزمين در سال 538 پيش از ميلاد با تصرّف شهر دمشق به تصرّف ايرانيان درآمد و كوروش هخامنشي همين شهر دمشق را به عنوان مركز استان سوريه و زير نظر امپراتوري ايران انتخاب كرد. به استناد سؤالاتي كه از سوريها داشتم جمعيت سوريه بالغ بر نوزده ميليون نفر ميباشد واحد پول سوريه ليره است كه با يكصد و هفتاد و پنج ريال كشور ما برابري ميكند. باز به استناد گفتگوهايم با سوريها اين مملكت داراي چهارده استان و به اصطلاح خودشان «محافظه» است: 1- دمشق 2- حَلَب 3- حمص4- رقَّه 5- سُوَيدا 6- حُماه 7- طَرطوس 8- لازقيه 9- تدمُر10- اِدليب 11- دَرْعا 120- حَسَكه 13- ديرالزور 14- قُنيطره مشهد رأس الحسين(ع) سوريه حدود يك ساعت و نيم با ساعت ما اختلاف دارد. وقتي در سهي بامداد، شهر «حلب» كه پايتخت تجاري سوريه است خود را با عشوهي دلنواز خويش به ما نشان داد در سوريه دقيقه شمار ساعت ميخواست از چهار و نيم صبح عبور كند. قطرات باران، رقصان از آسمان بر سر و روي «حلب» پايين ميآمد. زير چشمي اطراف را ورانداز كردم باران طنّازانه شيشهها و خيابانها را لبريز ميكرد و با طراوت ميساخت هوا دلنشين و مطبوع بود. در زير چراغهاي اطراف و چراغ اتوبوس ميشد اطراف را كاويد. نميدانستيم در كجا قرار گرفتهايم دل مشغول ميان خواب و بيداري تا صلات صبح ميبايستي صبور ميمانديم. در اين دقايق سرورآلود «اُغْنيه المَطَر» يعني ترانهي باران جُبران خليل جُبران[4] در اعماق وجود جان ميگرفت: «اَنَاخُيوطُ فِضّيَهٌ مَطْروحَهٌ مِنَ الْاَعالي فَتاخُذُنيالطَّبيعهُ و تُنْمِقُ بيالّاَوْديه. اَنَا اَبْكي فَتَبتَسْمالطُّلولُ، واتَّظِعُ فَتْرَتَفِعُ الْاَزهارُ، الغيمهُ والحقلُ عاشقانِ و انا بَينهما رَسولٌ مُسْعِفٌ، اَنْهَملُ فَاُبَُرِّدُغليلُ هذا و اشفي عله تلكَ. صوتُالرعدُ واَسْيافُالبرقِ تُبَشِّرُ بِقدومي و قَوْسُ قُزَحٍ يُعلنُ نَهايَه سَفْرَتي، اَصْعدمِنْ قلب الْبُخيرهِ و اَسيرُعَلي اَجِنْحَهاِلاثيرحتي اذا مارايتُ رَوْضَهٌ جَميلهٌ سَقَطْتُ و قَبَّلْتُ ثُغَورَ اَزهارها و عانَقْتُ اَغْصانِها، وَاَطْرُقُ بِاَنا مِلي اللطيفهِ بِلُّورِالنوافِذِ، فَتُوِّلفُ تلك الطَّرَقاتُ نَغمهً تَفْقَهُهاالنفوسُ الحَسّاسَهُ، انا تَنْهِدهُ البحرِ، اناَدْمَعهُ السماءِ، انا اِبتسامَهُ الْحقلِ: «من ريسمانهاي نقرهاي هستم كه از آن بالاها ميافتم وطبيعت مرا ميگيرد و با من درّهها را آرايش ميدهد. من ميگريم، تپهها ميخندند. من پايين ميآيم گلها بالا ميروند ابر و دشت عاشق و معشوقاند و من ميان آن دو پيكي امدادگرم فرو ميريزم عطش اين يكي را فرو مينشانم، تب آن يكي را شِفا ميدهم. صداي رعد و شمشيرهاي برق مژدهي آمدن مرا ميدهند و رنگين كمان پايان سفر مرا اعلام ميكند از دل دريا بالا ميآيم روي بالهاي فضا سير ميكنم. هر جا باغ زيبايي ديدم فرود ميآيم و لب و دندان گُلهايش را ميبوسم و شاخههايش را در آغوش ميكشم و با انگشتان لطيفم بلور پنجرهها را ميزنم و اين ضربهها آهنگي ميسازند كه آنرا دلهاي حساس ميفهمند من آه و نالهي دريايم من گريهي آسمانم من خندهي دشتم». ساعت 30/6 به وقت محلي، همزمان با من چند تن ديگر به سخن آّمدند: ـ «اذان صبح است بيدار شويد، برخيزيد تا به رأسالحسين برويم.» وضع دختران من شل و خل بود با لب و لوچهي آويزان، لذا به سخن آمدم: ـ «بچهها، قدر اين لحظات را بدانيد استراحت هميشه هست ولي هميشه نميتوان به چنين مكانهايي دست يافت». در نزديكي ما ريل قطاري بود كه وقت و بيوقت، قطاري از آن ميگذشت و صداي آن به صداي رُپ رُپ پاي اسب بيشتر ميماند. ورود به مشهد الحسين(ع) مشهد الحسين(ع) را «مسجد النقطه» نيز ذكر كردهاند. بعد از واقعهي جانسوز كربلا، كاروان اسرا را روانهي دمشق كردند. آنان در غرب حلب در كنار تپهاي شبي را به روز آوردند. سر بريدهي حضرت سيدالشهدا را بر روي صخرهاي گذاشتند چند قطره ا زخون سر مبارك امام حسين(ع) بر آن صخره افتاده بود. چون كاروان اسرا را به حركت درآوردند چنين گويند: مردم حلب بلافاصله برگرد آن، حضور يافته و به شيون و زاري پرداختند اين تپه را جوشن نام نهادهاند «آن را بدين علت جوشن ناميدهاند كه شمر بن ذيالجوشن سر مبارك امام حسين(ع) را براين تپه گذاشته بود.[5]» نوشتهاند: وليد بن عبدالملك بن مروان اين صخره يا سنگ را دستور داد به مكان نامعلومي انتقال دهند اين دستور اجرا شد و ديگر خبر و اثري از آن كسي به دست نياورده است مدّتها بعد سيفالدوله حمداني در اين محل براي پاس داشت آن رويدادها جامعي بنا كرد و آن را مسجدالنقطه نام نهاد. چشمانم همه جا را زير نظر گرفته است تا اينكه بر روي ضريح كوچكي متوقف شد، سنگي استوانهاي را ديدم صحنههايي را به تصوير كشيدم آنگاه يك بار ديگر صاف به ضريح خيره شدم. جمعي اندك اندك بغض فروخوردهي خويش را بيرون ميريختند و زار ـ زار ميگريستند اما من نميگريستم، سر بر جيب تفكر داشتم. كمتر سراغ دارم كه اين گريهها، گرية گرفتاري خويش و فراق خويشاوندي نباشد. براي مصيبتهاي خويش اشك ريختن كجا و خود را به فضاي ملال آلود مشقّتهاي اهل بيت پيوند دادن كجا؟! «گريهاي كه تعهد و آگاهي و شناخت محبوب يا فهميدن و حس كردن ايمان را به همراه نداشته باشد كاري است كه فقط به درد شستشوي چشم از گرد و غبار خيابان ميخورد. فراموش نكنيم كه يكي از نخستين كساني كه بر سرگذشت امام حسين(ع) بزرگ گريستند عمرسعد بود و نخستين كسي كه براين گونه «گريه بر حسين» ملامت كرد شخص زينب بزرگ بود!».[6] «مرثيه سراييها بايد حاصل روح ادب به آستان مردي باشد كه به پذيرش ذلت مطلقاً هيهات گفت. ادب نيست اگر بيان خاطرهي عاشورا و اربعين امام را در قالب الفاظ و عبارات و لحنهاي زاري آلود و زبونانهاي درآوريم كه شايستهي روح بلند او نيست بلكه زبان حال روحهاي زبون و سينههاي تنگ است.[7]» مشهد المحسن بن الحسين(ع) چنانچه گذشت اسرا يك شب در اينجا به استراحت پرداختهاند «در جنوب مكاني كه سرهاي شهدا، گذاشته شد، همسر امام حسين(ع) ـ كه به روايتي باردار بوده ـ بر اثر سختيهاي راه و فشارهاي جسمي و روحي، فرزندش سقط شده است. روايات ديگري حاكي است محسن كه طفلي شيرخوار بوده در اين مكان وفات يافته است.[8]» برخي اين مكان را «زيارتگاه سقط» و «مشهد الدَّكه» نيز نام دادهاند. در منابع تاريخي برادران اهل سنن واهل تشيع براي حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعليها فرزندي را ذكر كردهاند كه گاه «مُحَسِّن» و گاه «مُحْسِنْ» آورده شده است. آمده است گذاشتن نام مُحْسن در مشهد المحسن بن الحسين(ع) براي زنده نگاه داشتن ياد و خاطره مُحْسِن حضرت زهرا بوده است. از مآخذي كه ميتوان در خصوص محسن فرزند حضرت فاطمه زهرا به آنها مراجعه كرد موارد زير را ميتوان بر شمرد: تاريخ طبري جلد 5 صفحه 153، كامل ابن اثير جلد 2 صفحه 440، اُسد الغابه جلد 5 صفحه 70، الاصابه ابنحجر جلد 6 صفحه 191، تهذيب الكمال جلد 20 صفحه 479، انساب الاشراف بلاذري جلد 2 صفحه 44، اينها از منابع اهل تسنن بودند ، تلخيص الشافي جلد 3 صفحه 156، معاني الاخبار صفحه 206، دلائل الامامه طبري صفحه 134، الاختصاص شيخ مفيد صفحه 185، الاحتجاج طبري جلد يك صفحه 212، اثبات الوصييه صفحه 155، مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 358، البدء و التاريخ جلد 5 صفحه 2، مأساه الزهراء جلد 2 صفحه 111، موسوعه الامام علي بن ابي طالب جلد 1 صفحه 116 و 122، تفسير علي بن ابراهيم صفحه 116، بحار الانوار جلد 53 صفحه 23، منابع نامبرده نيز از علماي شيعي هستند. پيشاپيش همه، پلكان طويل منتهي به مقبره را طي كردم، مقبره باز نبود، با انگشتان خويش ضرباتي به در نواخته و منتظر ماندم، عاقبت عرب زباني زبان گشود به عربي فهماندم كه ما زائر ايراني هستيم، كليد در را چرخاند قفل چرق چرق كرد و در، با جيرجير خفيفي گشوده شد. احوالپرسي مختصري صورت پذيرفت از اسم اين خادم جويا شدم: «محمد مصطفي علي» نام اين عزيز بود بسيار سپاس بجاي آوردم. از چيزهايي كه به همراه داشتم يكي را ميگذاشتم و يكي را برمي داشتم، يا فيلم برداري ميكردم، يا به سؤالات زوّار پاسخ ميدادم يا در خصوص اين مقبره و صاحب قبر توضيحات مختصري ارائه ميكردم و يا ... ما خيزاب وار، در ميان اقيانوس تاريخ فرو رفته بوديم، بارش باران بند آمده بود و خورشيد طلوع ميكرد. به هر جا كه نظر ميافكنديم بشقابهاي ماهواره خودنمايي ميكردند. بعد از بازگشت چهار گوشة سفره را باز كرديم: ـ «بعد از خوردن صبحانه حركت خواهيم كرد.» اهروزه (= فيروزه) خانم از فلاكس براي ما چاي ريخت. آنگاه تكه ناني را كه كره را در ميانهي خود جاي داده بود به گالهي دهن گذاشت و در حال جويدن مشهدي عوض را صدا كرد: - «آهاي! بيا بنشين سر سفره.» مشهدي عوض استكاني را كه شسته بود برابر ديدگان عيالش گرفت و ضمن اشاره به شكستگي لبة آن از باب مزاح معترض شد: - «دستتان درد نكند. ليوان را ميشكني و جهت شستن به دست من ميسپاري تا گوشت انگشتانم را در بلاد غريب زخمي سازي؟....» خوبي اين همسايهي ما به حُسن معاشرتي كه دارد ميباشد. به اينجا كه رسيد من نيز سعي كردم قدري ميانه آنها را به هم بزنم ولي چندان موفق از آب درنيامدم. ميدانستم كه در شهر حلب «ابن شهر آشوب» و «شيخ شهاب الدين سهروردي» آرام گرفتهاند. مقابر «بني زهره» و «آرامگاه حضرت زكريا» و قبري منسوب به «معروف بن جمر» از نوادگان امام صادق در حلب هستند. از اين ميان رغبت زيادي به مشاهدهي قبر ابن شهر آشوب و شيخ شهابالدين سهروردي داشتم ولي اين رغبت ميسر نبود ما تابع برنامهي شركت خدمات مسافرتي ثامن ميلاد تبريز بوديم ولي در خصوص شيخ شهاب الدين توانستم با چند سوريهاي صحبت كنم. همراهان خواستار توضيحات من بودند ميكروفن را به دست گرفته و از سفرهاي پيامبر به شام گفتم و از مكاني كه در آن بوديم حرف زدم و از حلب سخن راندم. تصوير 2: مشهد رأسالحسين تصوير 3: مشهدالمحسنبن الحسين نام سوريه بدون هيچ ترديدي با نام «ابوالعلاء مُعرّي» گره خورده است آن شاعر و انديشمند برجستهي نابيناي عرب در شهر كوچك ميان حلب، كانون تجاري خاورميانه، و حِماه يعني «معره النعمان» به دنيا آمده است مدّتهاست كه بيت زير را از ابوالعلاء فرا گرفته و حفظ كردهام: «يَصونُ الكريمُ العِرْضَ بِالْمالِ جاهداً وَذُوللُّؤمِ ِللْاَمْوالِ بِالْعِرضِ صائنُ انسان بزرگوار، مال و ثروت را فداي آبرو ميكند و لئيم و پست عرض و آبرو را در راه حفظ و صيانت مال از دست مي دهد.»[9] از بيت ديگري نيز بهره ميبرم كه ميگويد: «مَن يأمن الدنيا يَكُن مثلَ قابضِ علي الماءِ خانَته فُروجَ الْاَصابعِ هر كسي از دنيا ايمن يابد همانند دارندهي، آب در مشت خويش است كه شكافهاي آن بر او خيانت ميكنند.»[10] «ابوالعلاء در 86 سالگي در 13 ربيعالاول 449 درگذشت. مزار وي در معره النعمان بر جاي مانده است ابوالعلاء آثار بسيار دارد كه گاه شمار آنها را بالغ بر صد عنوان تخمين ميزنند.»[11] معرّي دوستدار علي(ع) و حسين(ع) است آنگونه كه از آن دو سخن ميراند و ميگويد: «وعلي الافق من دماء الشهيدين؛ علي و نجله شاهدان، فهما في اوائل الصبح فجران و في اعريانه شفقان»: در افق آسمان از خون علي و حسين دو گواه راستين وجود دارد بنگريد كه در آغاز سپيده و در هنگام پگاه، افق سرخ فام است وهنگام غروب آسمان، گلگون از خون شهيدان». و شايد شاعري فارسي زبان متأثر از اين ابيات سروده است: اين سرخي شفق كه بر اين چرخ بيوفاست هر شــام عكس خون شهيـدان كربلاست گرچرخ خون ببارد از اين غصه درخور است ور خاك خون بگريد از اين ماجرارواست سفر به سوريه محكي است تا زبان عربي را كه در كلاسها آموختهام به كار بندم، سالهاست تصورم براين است كه اگر فرصتي دست دهد حدود شش ماه در تركيه يا آذربايجان براي فراگيري كامل زبان و ادبيات آن ديار و شش ماه نيز در يكي از كشورهاي عربي باشم اما هنوز به اين خواسته نرسيدهام. در اين سفر به اين اعتقاد قبلي خود سخت اطمينان يافتم كه تسلط مطلوب و مؤثر براي تكلم و نگارش به زبان عربي منوط به حضور در محيطي عرب زبان است، ديگر زبانها نيز چنين پيش نياز و پيش شرطي دارند. آيا ما خود زبان مادري (تركي) يا زبان رسميمان (فارسي) را با قاعده و قانون فرا گرفتهايم؟ يا اول اين زبانها را محاورهاي آموخته و سپس با دستور زبان هر كدام جهت غني كردن دانستههايمان آشنا شدهايم (ديل تورهسي در تركي و دستور زبان در فارسي) اين سهلانگاري است كه ابتداء به ساكن، فراگيران را در يك سيستم آموزشي با «ادب» كه معني اصطلاحي آن علم شناخت كلام بليغ است وارد عرصه نمايند. حضور در جامعهاي كه به يك زبان تكلم ميكنند بهترين، مؤثرترين وسريعترين راه فراگيري زبان بيگانه است. در اتوبان تابلويي نظر مرا به خود جلب كرد «رِقَّه» افسوس كه طبق اطلاعات واصله اينجا در حال حاضر در برنامهي زيارتي نيست. رِقَّه 180 كيلومتر با حلب فاصله دارد. استان رِقَّه همان منطقه «صفين» است. آوردهاند بيست و پنج هزار تن از وفادارترين افراد سپاه حضرت علي(ع) در اين منطقه شربت شهادت نوشيدند. «اويس قرني» و«عمارِ بن ياسر» در رِقَّه آرام گرفتهاند. يقين دارم در آيندهاي نه چندان دور رِقَّه گردشگران و توريستهاي زيادي را به سوي خود خواهد كشاند و چنين نيز خواهد شد. بر سيستم آموزشي و تبليغي و ارشادي كشور عزيزمان در كليه مقاطع انتقادات زيادي وارد است. زماني كه ابتدايي درس ميخواندم هنوز هم از ياد نبردهام كه در درس مربوط به حضرت علي(ع) و معاويه و آن جنگ معروف صفين تصويري را نيز آورده بودند. آن تصوير افرادي از سپاه معاويه را نشان ميداد كه هر كدام نيزهاي در دست گرفتهاند. نوك نيزه را در وسط قرآن مجيد فرو بردهاند، آنگاه قرآن سوراخ شده را به همراه نيزه بالا گرفته و «لاحكم الالله»[12] سر دادهاند. من از اين گونه مفهوم اطلاعرساني مات ميشدم . ولي همكلاسيها موضع ميگرفتند: ـ «لامصبها، به قرآن بياحترامي كردهاند. آيات قرآن را از بين بردهاند چه جسارتي؟!!.» ولي اين نوع برداشت كه ناشي از آن نقّاشي ناصحيح بود ذهنها را منحرف ميساخت، يعني سپاه معاويه با اهانت به قرآن كار خويش را جلو برد؟ يا تدبير را بر شمشير ترجيح داد؟ گيرم كه تدبيرشان مولود خدعه بود. اگر نيزه زدن بر قرآن به اين نحو اتفاق ميافتاد كه قضيه درست به نفع سپاه امام علي(ع) به اتمام ميرسيد. متوليان تبليغي هميشه ميخواهند از رقيب و دشمن افرادي كودن بسازند در حالي كه چنين تحليلي به ضرر خودماست. تحليلها مي بايستي راهنمايي امين باشند نه مُخدّر ذهن. غير از اين باشد جز تخدير ذهن چيز ديگري نخواهد بود. افزون بر اين، ايرانيان قهرمان را دوست دارند و از شخصيت اول فيلمهايي كه قهرمان هستند خوششان ميآيد. اين نياز به قهرمان را نميرساند بلكه بيانگر شكستها و ناكاميهاست. بچهها و بزرگترها تحت شرايط ناعادلانهاي قرار گرفتهاند و به حقوق خود نرسيدهاند لذا منتطرند تا معجزهاي رخ دهد. فردي پيدا شود كه هيچ تيغي كارساز در مقابل او نباشد؛ تحت هيچ شرايطي از پا نيفتد. بايد بپذيريم كه چنين چيزي در افسانهها و فيلمهاست. اگر در برههاي از زمان نيز رستم دستاني بودهاند الان به پشت صحنه تاريخ رفتهاند. همه بايد به حق خود واقف باشند و حقوق خود را بخواهند، طرفدار افكار روشن باشند و جامعهاي را بپذيرند كه زور و تزوير در آن جايي نداشته باشد. همينطور كه درختان زيتون و زيباييهاي كنار جادّه را ورانداز ميكنم نَزار قبّاني كه پدر شعر عرب لقب گرفته است فكر مرا بخود مشغول ميكند: «الذينَ سَكنوا دِمَشقَ، وَ تَغَلْغَلو افي حاراتِها وزَواريبِها الضِّيقَهِ يَعرِفونَ كيفَ تَفتَحُ لهم الجَنهُ ذِراعَيها منْ حيثُ لاينتظِرون. بَوّابَهُ صغيرهٌ مِنَ الخَشَبِ تَنْفَتِحُ، و يَبْدَالْاَسْراءُ علي الاخْضَرِوَ الْاَحْمَرِ وَلْلَيْلَكي وَ تَبْدَاُ (سيمفونَيّهُ) الضُّوءِ والظِّلِ والرُّخامِ شجرهُ نارِنجِ تَحْتَضِنُ ثَمَرها وَالذّالِيهُ حامِلُ والْيا سمينهُ ولدت الفَ قَمرٍا بيضَ وعَلَّقتهم علي جُدران النوافِذِ واَسْرابُ السونو، لاتَصْطافُ اِلّاعِندنا اُسُودُالرُّخامِ حَوْلَ البَرْكهِ الوُسْطي، تَمْلَا فَمَها بِالماءِ و تَنْفُخُهُ و تَستمُراللَّعبُه المائيهُ لَيلاً و نهاراً لَا النوافيرُ تَتْعب وَلاماءُ دمشقَ يَنتهي...: «آنان كه ساكن دمشق بودهاند و در محلات و كوچههاي تنگ آن رفت و آمد كردهاند ميدانند كه چگونه بهشت برايشان آغوش ميگشايد، از آنجا كه انتظارش را نميكشند. درب كوچك چوبي باز ميشود و معراج بر روي سبز و سرخ و لالَه كي آغاز ميگردد و سمفوني(اوج موسيقي) نور و سايه و مرمر شروع ميشود. درخت نارنج ميوهاش را در آغوش ميكشد، درخت انگور آبستن است. ياسمن هزار ماه سفيد داده و آنها را از ديوارهاي پنجرهها آويزان كرده است و دستههاي چلچله به جز نزد ما ييلاق نميكنند،شيرهاي سنگي حوض وسطي دهانشان را از آب پر ميكنند و فوت مينمايند و آببازي،شب و روز ادامه دارد نه فوّارهها خسته ميشوند و نه آب دمشق تمام ميشود». نَزارقَبّاني در سال 1923 در دمشق چشم به جهان گشود و در سال 1998 در بيروت از دنيا رفت.اشعار او با اقبال عمومي مواجه شد و اين دلگرمي او را مصممتر و به تأثيرگذارترين شاعر عربُ مبدَّل ساخت. اتوبوس به پيش ميرود، به موازات جادّه، درختان كاج و صنوبر انگار براي استقبال و احترام خميدهاند،همه از پشت پلكها،نگاه خوابآلود و خستهي خود را به مناظر زيباي شهرهاي «سراقُب»، «خانالسبيل»،«خان شيخون»، «مورك»، «صوران»، «حماه»، «فرعب»، «حمص»، «معموره»، «قاره»، «دير عطيه»، «يبرود»، «نبك» و «قسطل» ميدوزند. نكاتي ابهامانگيز در وجودم ميپيچد: «خيليها را ميشناسم كه به تمام معني مذهبي بودند. ـ پدرم نيز يكي از آنها بود ـ به ائمهي اطهار عليهمالسلام علاقهي وافري داشتند.اما زيارت قبور آنان نصيبشان نشد! عتبات عاليات را نديدند. پدرِ مرا مشهد حسن خطاب ميكردند ولي به درستي نميدانم كه آيا واقعاً او به مشهد جهت زيارت حضرت علي بنموسيالرضا شرفياب شده بود يا اين پيشوند از باب احترام بر اواطلاق ميگرديد؟[13] آن خدا بيامرز نه به سوريه رفت نه توفيق زيارت كربلا را يافت و نه به حج مشرف شد. ميگويند: «بايد دعوت شوي...{؟!!!}» من كه چنين توجيههايي را قبول ندارم، اينها عامل ترديداند. دراين صورت افراد پستي هستند كه كربلا را ميبينند، به عشق مخاطب قرار گرفتن حاجي يا حاجيه به حج ميروند و قرباني را هم در چار ديواري خود تناول ميكنند و به فقيران نمي بخشند و حلال و حرام هم سرشان نميشود دعوت نامهي كتبي دريافت ميكنند؟ ارديبهشت ماه 84 مادر رنج كشيده و همسرم را به حج فرستادم، با آنان شرط كردم كه اگر تا پرواز هواپيما، نيّت خالصي نداشته باشند قادرم برنامه را عوض كنم. حتي تحقيقي در خصوص «كعبهي گِل» در حد يك مقاله انجام دادم تا ثابت كنم كه خدا را بايد در دل جست نه در گِل. اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد؟ معشوق همين جاست بياييد بياييد.... مَرْج عَذْرا دست تقدير همراه ما بود و ما را به سمت مَرْج عَذرا ميكشاند. عجول و مشتاق از جادّه حلب ـ دمشق پيش ميرفتيم در ساعت 12:43 فهميدم به آرامگاه عزيزي كه از بچهگي به او ارادت دارم رسيدهام. منابع فارسي زبان اين شهر را «مرج عذرا» مينويسند اما در زبان محلي سوريه و در تابلوهاي بين راهي «عدرا» معروف و مكتوب و در 36 كيلومتري شرق دمشق واقع است. «پس از شهادت امام حسن عليهالسلام، معاويه تمام موادّي را كه در پيمان صلح متعهد شده بود نقض كرد و با استقرار حاكميت خود اسائهي ادب نسبت به امير مؤمنان را عملي نمود، اولين گروهي كه در مقابل برائت و ناسزاگويي و دشنام به امير مؤمنان مقاومت كردند و شهيد شدند،گروه «حجربن عدي» و يارانش بود».[14] تصوير 4: مقام حجربن عدي سطوري كه قبل از ورود به مرقد مطهّر برابر من قرار گرفت چنين بود: «مرقد الصحابي الشهيد حُجْرِبنِ عُديّالكِنْدي و اصحابه الشهداء رضوانالله عليهم». غير از ما عاشقاني از كشور لبنان نيز، قايم سر به ضريح گذاشته بودند. آنان دختران جوان و زنان لبناني بودند.بر روي كارتي كه به سينهي آنان الصاق گرديده بود خواندم:«حَمَله عيسي بن مريم الاجنحه الخمسه». حجربن عدي همان كسي است كه در شب 19 رمضان پس از پي بردن به نقشهي شوم،براي عقيم كردن توطئهي به شهادت رساندن مولاي متقيان علي(ع)، مسجد كوفه را ترك گفت تا مولا را از رفتن به مسجد بازدارد ولي او از راهي به منزل رفت كه مولا از آن راه به مسجد روانه نشده بود. همچنين حجربن عدي در فتح شام كه در زمان خلافت جناب عمر ميسر گشت شركت داشت و منطقه مرج عذرا را او به تصرّف درآورد و در آنجا «اشهدان محمداً رسولالله» را طنينانداز كرد. مورخين نقل ميكنند: «هنگاميكه مبارز تبعيد شده، ابوذر غفاري در ريگستان ربذه شهيد شد،از جمله كساني كه در دفن او شركت كرده و بر او نماز گزاردند، حجربن عدي و مالك اشتر بودند. دوستان اين چنين، در سوگ دوست تبعيد شده و انقلابي خود بپاميخيزند و خاطرهي او را گرامي ميدارند».[15] «حجر در دوران خلافت علي(ع) نقش مؤثري در حكومت آن حضرت داشت.در جنگهاي جمل و صفين امير و فرمانده نيروهاي قبيله كنده بود و در ركاب اميرالمؤمنين فداكاريها و جانفشانيهاي فراواني كرد.در جنگ نهروان نيز فرماندهي جناح چپ سپاه امام را برعهده داشت.[16]» حجر«همواره در دفاع از علي(ع)، فرزندانش حسن(ع) و حسين(ع) پيشگام بود، سرانجام، زياد حجر را به همراه چهارده تن ديگر از شيعيان سرسخت دستگير كرد و ساير پيروانش را نيز مورد تهديد قرار داد كه همگي آنان حجر را رها كردند. دستگيري حجربن عدي با توجه به اعتبار مذهبي و سياسي كه در جامعه داشت كاري سهل نبود و بايد زياد، مستمسكي قوي براي دستگيري و حتي قتل او مييافت لذا بزرگان كوفه را جمع كرده و از آنان خواست تا اتهاماتي عليه او ارائه كنند: 1- حجر پيمان خود با خليفه را شكسته است 2ـ به خليفه دشنام ميدهد. 3ـ مردم را به خلع خليفه و پيمانشكني با او تحريك ميكند. 4ـ باعث ايجاد اختلاف در جامعه شده است . 5ـ حجر به خدا اعتقاد ندارد»[17] قبل از زياد مغيره حاكم كوفه بود. «حجر هميشه به سبب بدگوئي او از علي عليهالسلام اعتراض ميكرد ولي مغيره بر او سخت نميگرفت. تا آنكه مغيره مُرد و زيادبن ابيه والي كوفه شد. و جانشين او در كوفه كه عمروبن حُرَيث نام داشت همان بدگوئي از علي عليهالسلام را دنبال كرد و حجر نيز به اعتراض خود ادامه داد».[18] آوردن اين نكته ضروري است كه:1 ) حجربن عدي 2) ارقمبن عبدالله 3) شريكبن شداد 4) صيفيبن فسيل 5) قبيصه بن ضبيعه 6) كريم بن عفيف7 ) عاصم بن عوف 8) ورقابن سمي 9) كدامبن حيان10) عبدالرحمان بن حسان 11) محرزبن شهاب12) عبداللهبن جويه، افرادي بودهاند كه دستگير و به سوي شام فرستاده شدند. «عتبه بن اخنس و سعدبن نمران»[19] دو نفر ديگري هستند كه «بعداً به گروه ياران حجربن عدي پيوستند».[20] اينكه آقاي اصغر قائدان دستگيرشدگان را چهاردهتن آورده است به احتمال قوي با احتساب اين دو نفر بوده است. بهرحال «شبههاي در اين كه سبب اصلي گرفتاري حجر مخالفت او بود،با بيدادگريهاي زيادبنابيه كه از طرف معاويه والي كوفه بود و هرچه زياد كوشيد تا حجر را با تطميع و تهديد ساكت كند و دست از مخالفت با او بازدارد و زبان از حقگوئي فروبندد ممكن نشد».[21] از حجر و ياران وي پياپي خواسته ميشد كه از علي(ع) تبري جويند و بر او دشنام روا دارند و جان خود را نجات دهند ولي آنان حاضر به قبول اين ذلّت نشدند.در آخرين لحظات،ماه شعبان به سال 51 بنابه نقل الاستيعاب يا 53 بنابه گفتهي مسعودي در مروج الذهب كه ميخواستند حجر را به شهادت برسانند،مرزباني گويد:فرمود اگر مأموريت داري كه پسرم را نيز بكُشي او را پيش از من بكُش. پسر را كه همام نام داشت پيش كشيده و گردنش را زدند. «فقيل له تَعجلت الثكل؟» حجر را گفتند:چه عجلهاي در ديدن داغ فرزند داشتي؟گفت:ترسيدم كه پسرم ناظر گردن زدن من باشد و از ترس شمشير از ولايت اميرالمؤمنين برگردد. از تعداد چهارده تن[22] هفت نفر به وساطت بزرگان و مصلحان قوم خويش مورد شفاعت قرار گرفته و آزاد شدند.«افرادي كه به شهادت رسيدند عبارت بودند از 1) حجربن عدي2) شريك بن شداد حضرمي3) صيفيبن شبل شيباني 4) قبيصه بن ضبيعهعيسي 5) محرزبن شهاب فهري 6) كدامبن حيان 7) عبدالرحمان بن حسان.»[23] «مورخان معتبر نقل كردهاند كه حسن بصري،ميگفت:معاويه چهار كار كرد كه تنها يكي از آنها بس است كه او را به هلاكت ابدي برساند:1ـ مسلط شدن بر امت اسلام با فرصتطلبي...2ـ به خلافت رساندن فرزندش يزيد...3ـ زيادبن ابيه را فرزند پدر خويش قرار دادن...4ـ كشتن حجربن عدي،واي بر معاويه از كشتن حجر و ياران حجر(اين جمله را دو بار تكرار كرده است)»[24] در برخي منابع حجربن عدي را صحابي پيامبر برشمردهاند[25] اما دكتر علي شريعتي نظرش اين است:«در اين باب كه آيا حجربن عدي در شمار اصحاب پيغمبر است يا جزء تابعين(طبقه دوم،يعني نسل دوم است) اختلاف است و هر دو قول آمده است و من از قرائن تاريخي و بويژه شرح حال حجر... و يكي از آنها همين اختلاف نظر در مورد صحابي بودنش چنين حدس ميزنم كه وي در زمان پيغمبر يك نوجوان بوده و از صفين است كه شخصيتاش مطرح ميشود».[26] در كتاب تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه خواندهام كه بدنهاي حجربن عدي و پنج تن ديگر از ارادتمندان و شيعيان علي در مرج عذرا و سرهايشان در «مسجدالاقصاب» نزديك مقام حضرت رقيه مدفون است. نام اين مسجد در كتاب «گزارشي از سفر به سوريه» نيز «القصب» ذكر شده است. ولي من در جوار در ورودي مقبره،مزار سرهاي اين شهداء را سؤال كردم كه مسجد «سبعه سادات» در دمشق گفته شد. همراهان در خصوص حجر و ياران او و كيفيت شهادتشان معلومات نداشتند جسته و گريخته در جواب پرسشها مطالبي گفته بودم اما سخنانم درداخل اتوبوس توانست به اندازهي كافي بر حضار تاثير بگذارد و قانعشان كند. توزيع اتاقها خورشيد در آسمان صاف سوريه ميدرخشد و در 14:15 دقيقه پس از اقامه نمازي شكسته روبه سوي «زينبيه» ميگذاريم. آوردن اين نكته بجاست كه قرار بود تاريخ و حركت ما 26 اسفند 84 باشد و هتل محل اقامت در زينبيه «فندقالنجفالاشرف 1». ولي برنامه را «ثامن ميلاد تبريز» با دلايلي كه آورد تغيير داد. سوم فروردين جاي اسفند را گرفت و فندقالنجفالاشرف دو، جاي اقامتگاه نجفالاشرف يك را پر كرد. در حالي كه سوز آتش شور مشتاقان رفته رفته شعلهورتر ميشود اميد ما با بيبرنامهگي،فروكش ميكند. وقتي مرا به داخل هتل فراخواندند نااميدي بر سرم آوار شد، شمارهي اتاقهايي كه هفتهها قبل به زائران ابلاغ گرديده بود مقبول واقع نشد. ناراحتي عجيبي قلب همه را ميانباشت. المشنگهاي بپا گشت.آنان كه در تبريز به ما پيوستند بعد از بگومگوهاي زياد به محل اقامتي ديگري ارجاع داده شدند. هريسيها كيفهايي كه وسايلشان را در آن چپانده بودند به داخل آوردند، شمارهي اتاقها بهمريخت و در نهايت تختخوابها نيز به تعداد زائران نبود. درحقيقت براي هيچ كدام از ما معلوم نشد كه چرا ايرانيها ضوابط را نگاه نميدارند؟ در داخل كشور درهم و برهم هستيم و در خارج از كشور هم ميبينيم كه گليم بختمان را سياه بافتهاند.روي حرف خودمان هم نميايستيم.وقتي اعتراض ميكنم ميشنوم: ـ «برنامهريزي وحي منزل نيست كه!!!» سر دوانده و در پاسخ جواب ميدهم: ـ «خدا عاقبت همه را ختم به خير گرداند» تعداد نفرات كه مشخص است، تاريخ رفت و برگشت معين گرديده،اين روال همواره مكرّر در مكرّر است. با اين همه دانسته يا ندانسته بايد به دستانداز افتاد؟ مگر دريافت پلان هتلهاي محل اقامت برعهده مديران راهنما نيست؟و مگر توزيع اتاقها با رعايت عدل و انصاف و حتي در نظر گرقتن محل مناسب براي افراد سالخورده،از وظايف ايشان نميباشد؟». حرم حضرت زينب سلام اللهعليها فضاي زينبيه دلرباتر از آن است كه دل به استراحت بسپاريم.گشايش دل و دستيابي به مقصد را نميتوان قدر ندانست.پذيرايي بين راهي در رفت و برگشت بر عهدهي زائران است. نهار امروز بر عهدهي خودمان است، سفارش آبدوغخيار به حاجيهخانم داده شد. صداي حاج جعفر بعنوان مدير راهنما از راه پله هتل كِش آمد: «عزيزان توجه كنيد! صبحانه هر روز ساعت 7:30 و شام19:30 داده خواهد شد امّا وقت نهار بر حسب برنامههاي زيارتي سياحتي متغير است. حرم حضرت زينب از اذان صبح تا ساعت 22 شب باز است بعد از اين ساعت همهي درها بسته ميشود. درخصوص آب آشاميدني بايد متذكر شوم كه ابداً از آب دمشق براي نوشيدن استفاده نكنيد،در صورت نياز آب را از تانكر جلوي هتل تهيه نماييد». تا اين جملهي آخري به گوشم نخورده بود چندان مشغلهاي ذهن مرا به خود مشغول نكرده بود،ولي با شنيدن جملهي آخر تكان ميخورم: «آنان كه در روستاهاي «مقصودلو»، «مركيد»، «كيويج» و... الخ، مشقّت مردم را از بيآبي درك نميكنند و نميفهمند اي كاش با هزينهي بيتالمال هم كه شده گذرشان به اينجا بيفتد و ببينند كه آب چقدر قيمت و تا چه اندازه اهميت دارد. گوشي نيست كه بشنود. روستائيان هرگالن آب قابل شرب را تا پنج هزار ريال ميخرند. كارشان اين شده است كه پشت فرمان ماشين صفر كيلومتر بنشينند و در جلو، ماشين آتشنشاني را بگمارند و سپس دستور دهند تا آب زبان بسته را به اين سو و آن سو بپاشند. بسيار اتفاق افتاد كه اين عمليات توأم با بارش برف و باران شد و بارها ديديم كه آتش به جان مغازه و علوفه افتاد و ديرهنگام آتشنشاني شهرداري حضور يافت اما دريغ از وجود يك ليتر آب در آن. خيابانها را زشت و بيقواره ميكنند و كوچه پس كوچهها را از آسفالت ناكام نگه ميدارند و هر روز ميگويند فردا درست خواهد شد و براي فردا فرداي ديگري نيز هست... و در فردا شهري خراب هست ولي آقايان نيستند... از كساني كه مردمگريزند و تماميتخواه، جز اين نميتوان انتظار داشت خوب است به ياد بياوريم كه كشور ما از لحاظ اقليمي در منطقهي نيمه خشك جهان واقع است و بحران بي آبي در آينده آنرا تهديد ميكند پس بايد قدر آب را دانست. در سفر گر روم بيني يا ختن از دل تو كي رود حبالوطن؟ از موضوع اصلي پرت نشوم. ميپرسم چرا بايد به زينب ارادت داشت؟آيا به تقليد از پدر، مادر، دوست، آشنا؟يا تحت تأثير محيط بايد به زينب عشق ورزيد؟آيا محيط از او تكريم ميكند من نيز بايد چنين كنم؟نه !!! هرگز! من زينب را اگر خواستار باشم بايد بشناسم. صبر او را در نظر آرم. شجاعت مغلوب در برابر غالب را درك نمايم. پايبندي بر عقيده را ببينم. پس منشاء صبوري اين محبوبه در مقابل شدايد چيست؟ باور و اعتقاد و مشي او چه بوده است؟ چگونه نترس به بار آمد؟ مسلم است كه تاريخ ممكن نيست به عقب برگردد.تاريخ به عقب بازنخواهد گشت، ديگر زمان حضرت علي(ع)، آن حال و هوا، آن فضاي بوجود آمده تكرار نخواهد شد.امكان ندارد وجودي همانند آن وجود شريف و متعالي ظاهر آيد«چرا كه در تاريخ بازگشت به اصل ممكن است اما بازگشت به عقب ناممكن»[27] از هزار و يك دليلي كه ميتوان برشمرد و يافت يكي اين است كه شرايط سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و غيره تطابق نخواهند داشت. بايد دانست هرچه كه ارزش بيشتري داشته باشد َبدَل و تقلّبياش نيز بيشتر است. بايد پذيرفت كه ائمهياطهار به ما نيازي ندارند.آن عزيزان در طول زندگاني خود نيز محتاج نبودهاند. اين جامعه و افراد آن بودهاند كه احتياج به آنها داشتهاند.آمده است: قبل از وقوع حادثه جانگداز عاشورا و در چند نوبت امام حسين(ع) بيعت خويش را برداشت. معروفترين آن در شب تاسوعاست كه ابتدا قمرمنير بنيهاشم برخاست. امام(ع) همه را آزاد گذاشت. چراغ خيمه را خاموش كرد تا قيدي در ميان نباشد.هر كس عذري دارد يا ميخواهد، بتواند بيرودربايستي خود را نجات دهد. ولي اول حضرت اباالفضل و بعد از او ديگر اصحاب به امام(ع) لبيك گفتند و اظهار وفاداري كردند. امام فرمود: «من به همه شما اجازه دادم. همه شماها آزادانه برويد و من شما را حلال كردم، پيمان و تعهدي نداريد،اين شب تار شما را فراگرفته، در امواج ظلمت آن خود را از گرداب بيرون بكشيد».[28] منظورم اين است كه همگي نيازمند ائمهاطهار(ع) هستيم. نميتوانم گفتهي دكتر علي شريعتي را نياورم: «علي بر محمد اضافه نشده است،علي را گرفتهايم تا محمد را گم نكنيم»[29]. محمد(ص) را بايد دوست داشت چون در برابر بتپرستي ايستاد.در زمان او مردم سنگها را پرستش ميكردند.آيا ممكن است در زماني ديگر نوعپرستي براي خود جا خوش كند؟ بجاي سنگ،آدم بنشيند؟ اگر در مقابل همنوع سر خم نكنيم پيرو محمديم،اگر پول ما را نفريبد محمد را دوست داريم وگرنه خود را يا فروختهايم. ما دست به دامن امام حسين دراز ميكنيم به آن معني كه ظالم نباشيم،اگر مظلومي بود. به فريادش برسيم،حقكشي ننماييم،آزاد باشيم، آزادگي را پيشه خود سازيم،فزوني را تاييد ننمائيم، قلّت را تنها نگذاريم،شكست را سرافكندگي نشماريم،پيروزي را سربلندي ندانيم. كساني همچون حضرت زينب«در تاريخ شكست خوردند اما در انديشه جاودان پيروز شدند و دشمن گرچه در تاريخ پيروز شد اما در انديشه شكستي خورد كه ديگر هرگز سر بر نكرد.»[30] چطور ممكن است ما خود تصاوير صحيحي از اتّفاقات نداشته باشيم آنگاه انتظار برداشتهاي صواب از ديگران داشته باشيم! ائمه مهربان بودند و به نرمي سخن ميگفتند، مبادا از حركات و سكنات ما درشتي و سختگيري ببارد. امامان آگاهي بخش بودهاند،مبادا رفتار ما سدّ راه آگاهي باشد.آنان دنياطلبي را نفي كردهاند، ذلّت را مردود دانستهاند و عزّت مبارزه با ظلم را در زندگاني خويش دارند.ما آنان را ميخواهيم تا دنياطلب نباشيم، ذليل نگردانيم و ذليل نگرديم و با ظلم در ستيز باشيم. خرافات در جوامع انساني بيانگر نحوهي تفكر و تعقل است، بازشناختن آنها در رفع نقايص زندگي اجتماعي مؤثر خواهد بود.«مكتب انقلابي امام حسين(ع) در افكار ما،كه آلوده به خرافهپرستي و راحتطلبي است،به صورت صحنهي رقّتباري كه تنها سوز و آه و ناله و گريه و زاري بر آن حكومت ميكند، مجسّم شده است و بهرهي ما از اين مدرسهي عظيم، تنها چند تصوير مبهم از مظلوميّت خاندان عصمت و طهارت است. امام احرار(ع) را چنان مجسم كرديم كه تا لحظه آخر براي يك قطره آب، ضجّه و زاري ميكرد و زينب(ع) را به صورت زن بيچاره در بهدري درآورديم كه التماس ميكند: ـ «حالا كه ميخواهيد برادرم را بكشيد، بگذاريد پايش را به طرف قبله دراز كنم!». و امام زينالعابدين(ع) اين روح پاك و بلند را «بيمار» خوانديم و هرچه توانستيم،مصايب را شديدتر خوانديم و شنيديم و ندبه و گريه سر داديم و به زاري پرداختيم و با اين همه يك حرف هم از الفباي مكتب انقلابي او نياموختيم و روح نهضت حسيني(ع) را دريافت نكرديم! اگر هم نويسندگان و گويندگان درصدد بيان عظمتي از امام برآمدند به مطالب ناآشنا و غير مسلم پرداختند. و گريه و زاري آسمان و زمين وخونباريدن آسمان و امثال آن را شاهد مثال آوردند و از ذوالجناح و ابراز تأثرات انساني او داد سخن دادند!.... و چنين پنداشتند كه زن بدكارهاي تنها براي آنكه دود مطبخ امام حسين(ع) به چشمش فرو رفت، آمرزيده شد و به بهشت رفت، بدين ترتيب، جامعه با تفسيرهاي غلط و دركهاي ناپخته وناروا، امامي را كه نماينده پاكي وطهارت، عظمت روح و مناعت طبع وشهامت و شجاعت بود، دلّال مظلمهها دانست و شفيع بدكاران وناپاكان پنداشت...»[31] قبر حضرت زينب (س) كجاست؟ «حضرت زينب سلام الله عليها در روز پنجم جمادي الاول سال پنجم يا ششم هجري در مدينهي منوره به دنيا آمد وروز پانزدهم رجب از سال 62 هجري وفات يافت».[32] كنجكاوي در زندگينامهي اين بزرگ بانوي اسلام موجب پرسش از اين دست شده است: بعد از حادثهي عاشورا چند روز طول كشيده است تا كاروان آل محمد عليهمالسلام به شام برسند؟ آيا نخستين اربعين را اهل بيت در كربلا بودهاند؟ آيا حضرت زينب بعد از ديدن جشن وسرور شاميان و لمس توهينها واهانتهاي آنان باز بخود جرأت ميداد به شام برگردد؟ بعد از حادثهي عاشورا زينب چقدر توانسته است زنده بماند؟ گفتهاند: فاصله زماني رسيدن كاروان اسرا از كربلا به شام بيست روز بوده است. شخصاً چنين مدّت زماني را براي مصيبتزدگان عاشورا و لشكر مغرور و متكبر غالب، با عنايت به بُعد مسافت، كافي نمي دانم، چنانچه معتقد نيستم كه اهل بيت در اوّلين اربعين در مزار اباعبدالله حضور داشته باشند مگر اينكه كسب تكليف از يزيد در خصوص سرهاي شهدا و زندانيان بيش از چهل روز طول بكشد كه اين نيز مدرك ميخواهد. السيد عبدالرزاق المقرم ارسال ودريافت نامه را توسط كبوتر راهگشا دانسته آنهم نه از روي قطع و يقين: «در كامل بهائي و آثار الباقيه بيروني و مصباح كفعمي: 269 و تقويم الحسنين ص 15 گفتهاند: اهل بيت را در اول ماه صفر وارد شام كردند وليكن در تاريخ طبري جلد 6 صفحه 266 گويد: اهل بيت را در كوفه به زندان افكندند و جريان را براي يزيد نوشتند و او دستور داد اهل بيت را به شام بفرستند و اگر اين مطلب درست باشد ورود اهل بيت در اول ماه صفر بعيد است زيرا مسافت بين شام و كوفه زياد است و رفت و برگشت قاصد، مدتي طول ميكشد، مگر اينكه گفته شود نامه را وسيله پرنده مخصوص فرستاده باشند.»[33] گروهي ميگويند: زيارت شهداي كربلا در اربعين دوم بوده است. از جمله علامه ميرزا حسن نوري طبرسي مولف كتاب مستدرك الوسائل و سيد جليل علي بن طاووس و آيت الله مطهري. گروهي ديگر اربعين اول را مورد تأئيد قرار ميدهند همانند شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابوريحان بيروني و آيت الله قاضي طباطبايي.[34] زينب بعد از واقعه عاشورا يك سال و نيم بيشتر زنده نبود.[35] و در حقيقت سخت است كه انسان قبول كند كه حضرت زينب اگر از شام خارج شده، براي بار دوم بتواند با پاي خود به پايتخت بني اميه بيايد. ولي در حال حاضر اين نظر را قبول ميكنيم كه مرقد مطهر حضرت زينب در شام است. نظرات مختلف مورخان سه نظر در خصوص محل دفن حضرت زينب قيد كردهاند: الف) قبرستان بقيع در مدينه ب) قناطر السباع در قاهره مصر ج) قريه راويّه (زينبيه كنوني) در شام قبل از تشريح نظرات مورخان بايد گفت: «علّت آمدن آن حضرت به قريهي راويّه دمشق به سه صورت ذكر شده: 1- در سال قحطي مدينه (62 قمري) همراه همسرش كه در اين منطقه صاحب زمين و باغ بود به آنجا آمد. 2- در فاجعه حره وحمله سپاه يزيد به مدينه، مجبور به كوچ شدند. 3- بعضي مي گويند: آن حضرت پس از بازگشت به مدينه در هر مجلسي و محفلي جنايات و ظلم بني اميه را بازگو و تشريح ميكرد، لذا فرماندار مدينه به دستور يزيد از آن حضرت خواست تا شهر را ترك كند و ايشان همراه شوهرش ناگزير به شام آمدند.»[36] با خواندن مطالب بالا، سؤالاتي در ذهن انسان پديد ميآيد: همسر حضرت زينب چطور، كي وچگونه در شام زمين خريده و باغ داشته است؟ آيا فرماندار مدينه شام را محل تبعيد زينب و همسرش تعيين نمود و يا يزيد چنين تكليفي را معين نموده است؟ اگر اجبار صحيح باشد پاسخ يكي از سؤالات ما كه قبل از اين طرح شد خواهد بود. در غير اين صورت عبارت ناگزيز نميتواند دليل كافي براي رحل اقامت افكندن در شام باشد. دامن ختم نبي، عرش برين زينب است شهپر روحالامين فرش زمين زينباست ساطع از رخسارهاش اشراق نور پنجتن جلوهيزهراياطهر در جبينزينب است نام معشوقش كند هر عاشقي نقش نگين نام زيباي حسين نقش نگين زينب است جان زشور دختر پرشور حيدر در شعف دل مصفـا از كلام دلنشيـن زينب است ديدهي انديشهميخواهد شودتاموشكاف لايق اينكار چشم نكته بين زينب است از: انور اردبيلي از ميان علماي اماميه به ظاهر تنها آيت الله سيد محسن امين يك قول را قبول دارد و ميفرمايد: «بودن حضرت زينب در مدينه پس از حادثه كربلا يقيني است و خروجش از مدينه مشكوك است.»[37] «بنابراين بايد گفت: در مدينه وفات يافته ودر همانجا به خاك سپرده شده است اگر چه تاريخ وفات ومحل خاكسپارياش دقيقا روشن نباشد.»[38] وي در جلد هفت كتاب «اعيان الشيعه» چاپ بيروت صفحه 136 آورده است: « بر سنگ قبر حضرت نوشته شده بود هذا قبر السيده زينب المكناه بام الكثوم لسيدناعلي رضي الله عنه». محققين معاصر و برخي متقدمين در بررسيهاي خود ميگويند: «در هيچ يك از كتابهائي كه دررابطه با مزارهاي مدينهي منوره نوشته شده اعم از كتابهاي قديم و جديد، نامي از بودن اين بانو در بقيع برده نشده است. با اينكه محل دفن افرادي را كه در مقام و منزلت به مراتب كمتر از آن جناب بودهاند تاريخ ضبط كرده است و اگر در بقيع بوده محل را تعيين كرده و بلكه افرادي را كه از دوستان خاندان رسول اكرم بودهاند فراموش نكرده است با اين وصف چگونه ممكن است كه از قبر عقيلهي بني هاشم دختر بزرگ اميرالمؤمنين در بقيع نام و نشاني نباشد و هيچ كس از آن سخني نگفته باشد.»[39] در ضمن همين محققين نظر آيت الله سيد محسن امين را حمل بر دليل استصحاب كرده و به رد آن پرداختهاند. و اما كتاب «اخبارالزينبات» عبيدلي متوفي 221 هجري، قديميترين سندي است كه معتقد است }البته در خصوص قبر حضرت زينب در مدينه}«زينب كه دختر امامعلي(ع) است در مصر چشم از جهان فرو بسته و قبر او در قناطرالسباع است.» ابن عساكر و ابن طولون نيز بر اين نظر هستند. سومين نظر كه دلالت بر صحت بارگاه حضرت زينب «س» دارد خاطر نشان ميسازد: مرقد عقيلهي بني هاشم در «راويه»ي دمشق كه فعلاً به «زينبيه» مشهور و معروف است ميباشد. ابن حوراني نيز قبر زينب را در راويه دانسته ولي او را ام كلثوم صغري دختر علي و همسر جناب عمربن خطاب خليفه دوم دانسته است. درهر حال غالب نظرات دلالت بر صحت بارگاه حضرت زينب «س» در «راويه» ( = زينبيه) دمشق دارد. جامع اُمَوي دقايقي قبل از ساعت نه صبح يكشنبه بيست و پنج صفر 1427 برابر با بيست و شش مارس 2006 ميلادي در خيابان روبروي بازار حميديه از اتوبوس پياده شده و از زير پل عبور كرده و از پلّههاي برقي و ثابت بالا آمده ووارد بازار معروف حميديه گشتيم. رانندهي اتوبوس شخصي عرب و سوريهاي اصل بنام ابوعُمَر است با او به راحتي ميتوانم صحبت كنم اشكلات مرا چندان جدي نميگيرد. امروز سؤالاتي از او داشتم. يكي از آنها درخصوص بازارهاي دمشق بود او بازار «حميديه» را معروف خواند «صالحيه» را دومين بازار برشمرد و سوق «ابن عساكر»، سوق «حريقه»، سوق «مدحت پاشا» و سوق « الحمراء» را نيز نام برد. سوريهايها جامع اُمَوي را جامع اَمَوي تلفظ ميكنند. «حِمص» را نيز «حُمص» Homs ميگويند. بازار حميديه به باب المسكيه منتهي ميشود. از اين باب وارد صحن وحياط مسجد شده و بعد از استماع مطالبي از زبان حاج جعفر وارد شبستان شديم. البته من در اين فاصله، هم از قبهها عكسبرداري ميكردم و هم از مأذنهها. پرسشهايي نيز از مأمورين نظامي درخصوص جامع بزرگ اموي ميكردم و آنان نيز با معلومات كمي كه داشتند پاسخگو ميشدند. اينكه مينويسم: معلومات كم، علتي دارد. تا اينجا هرچه گپ دوستانهاي با سوريهايها ترتيب داده و با آنان درباره موضوعاتي كه پيرامون اين آب و خاك ميدانم به گفتگو نشستهام حتي رئوس و عناوين افراد و جايگاهها بيشتر تازگي داشته و اين مسئله تعجب مرا بيشتر برانگيخته است گو اينكه اولين بار است كه به گوششان ميخورد. مسجدجامع اَمَوي يكي از بزرگترين مساجد كرهي خاكي است كه ميگويند بناي آن چهار هزار و پانصد سال قدمت دارد.[40] پيشينهي بناي اين محل چندان هم نميتواند دور از حقيقت باشد. «مكان اين مسجد در چهار هزار سال پيش معبد آتش پرستان بوده و خداي آنان يعني «آذر» مورد پرستش قرار ميگرفتند. هنگامي كه قبيله «حدد» آرامي از شبه جزيره به سرزمين شام آمدند، حدود هزار سال، اين مكان را معبد خود قرار دادند. اين بنا در طول چند قرن تسلط مصريها براين سرزمين، به معبد خدايان ايشان يعني، «رامون» و «آمون» تبديل شد. پس از چندي يونانيان با تصرّف اين سرزمين در «عصر هلني» آنرا معبد خود قرار دادند وتا قرن اول ميلاد حضرت مسيح(ع)، در اين مكان به عبادت خدايان خود مينشستند، پس از يونانيها، روميان با حضور و سلطه بر اين سرزمين، اين معبد را توسعه داده و آن را به محل عبادت خداي خويش «ژوپيتر» تغيير دادند. با گسترش مسيحيت در جهان و به ويژه در شام، قسمت كوچكي از معبد ژوپيتر به كنيسه تبديل گشت كه به نام «قديس يوحنا» يا «ماري يوحنا» خوانده ميشد... مسجد جامع اموي يكي از معجزات هنر معماري اسلامي و رومي است.»[41] تصوير 5: به طرف بازار حميديه مسجد جامع اموي را حدود پنج بار آتشسوزي به مخاطره افكنده و در فواصل زماني متفاوت سه بار زلزله آنرا تكان داده وخساراتي به بار آورده است. جامع اموي بيست هزار و چهارصد متر اگر اشتباه نكنم وسعت دارد. ارتفاع سقف آن در پايينترين نقطه سي متر و در بالاترين نقطه سي و پنج متر ميباشد. سقف مسجد را چهل ستون بزرگ نگاه داشته است، در بالاي اين ستونها حدود هشتاد ستون كوچك نيز ديده ميشود. قُبِّهها تصوير 6: قبه المال قبل از ورود به شبستان تصاويري از قبه المال، قبهالغواره، و قبه الساعات برداشتم. بيشتر اوقات سرگرم تحقيق و تفحص بودم بعضي اوقات جوابگوي دوستان ميشدم. قبه المال را در غرب صحن ميتوان ملاحظه كرد. اين قبه را از آنجا كه ذخائر و اموال در آن نگهداري ميشده قبه المال خواندهاند.[42] نقاشيهاي زيباي مزيّن به فسيفساء از امتيازات اين قبه است. قبه الغواره يا «صخره القربان» در وسط واقع است. تصوير 7: جامع اموي: 1) قبه الغواره 2) قبه الساعات ابن حوراني در كتاب «زيارات الشام» نوشته است كه: «نزديك دري كه (باب الساعات) ناميده ميشود صخرهي بزرگي است كه در گذشته بر روي آن سنگ، قرباني ميگذاشتند». ابن عساكر نيز نظير اين گفته را در نوشته خود آورده است.[43] قبه الساعات كه سومين قبه است از آنجا به اين نام خوانده ميشود كه ساعت مسجد در آن قرار داشته است. قسمت شمال غربي مسجد كه به «الغزاليه» شهرت دارد محلّي بوده كه امام محمد غزالي در آن جا به تدريس ميپرداخته و نماز خود را در زير منارهي غربي برپا ميداشته است. در وسط شبستان جامع اموي «قبه النسر» ديده ميشود. قبه النسر يا عقاب [يا كركس] «يكي از بزرگترين بناهاي فوقاني مسجد اموي است كه بر فراز شبستان قرار داشته و از سنگ مرمر ميباشد. زير اين گنبد سه گنبد ديگر وجود دارد: گنبدي كه به محراب متصل و گنبدي ديگر به ديواري كه در سمت صحن قرار دارد متصل است و سومين گنبد نيز زير گنبد مرمر و بين آن دو قرار دارد. مجموع اين گنبدها شكل يك عقاب را تشكيل ميدهند كه گنبد بزرگ سر اين پرنده و نصف جدار بين دوستون از سمت راست و نصف دوم از سمت چپ، دو بال او هستند گويي اين پرنده ميان آسمان در حال پرواز است. وجه تسميه آن به نسر يا عقاب نيز به همين علت است.»[44] مأذنهها تصوير 8: مناره العروس تعداد سه مأذنه ومناره در مسجد جامع اموي قابل مشاهده است: 1- منارهي غربي كه به مملوكيه معروف است. اينكه قتيبهي شهابي در مأذن دمشق اين مناره را «آق باي» خوانده، دليلش براي من معلوم نشد.[45] 2- منارهي شمالي كه به «العروس» موسوم است. 3- منارهي شرقي را «البيضاء» خوانند و مسيحيان اعتقاد دارند كه حضرت عيسي از اين مناره ظهور خواهد كرد. محرابها در شبستان جامع اموي ودر طرف جنوب چهار محراب با هر بينندهاي باب آشنايي ميگشايد. اين محرابها به چهار فرقهي اهل تسنن اختصاص دارد. اولين محراب از غرب به شرق از آن حنبليهاست، و سپس محراب حنفيها، محراب مالكيها ومحراب شافعيها به ترتيب قراردارند. در كنار محراب حنبليها «باب الزياده» به طرف بازار طلا فروشان باز ميشود كه براي «قصرالخضراء» نيز از اين دربايد گذشت. همراهان گرد آمده بودند و به سخنان راهنما گوش فرا ميدادند در يك لحظه مرا در جمعشان ملاحظه كردند. درخواست شد اگر توضيحي دارم ارايه بدهم. من اين بار امتناع ورزيدم. لبهايم بر هم قفل شده بود از آن روي كه تحت تأثير عظمت اين بنا قرار گرفته بودم وهر ثانيهاي را در جهت كسب اطلاعات غنيمت ميشمردم و دامن هر عبارتي كه درباره اين بنا روشنگري نمايد را سريع ميگرفتم. وانگهي تجربيّات شخصيام در زادگاه خويش ثابت نموده كه زياد نبايد عرض اندام كرد. هميشه حاسدان و منافقان در راه حفظ مقام و كسب شهرت و نام «نگرانند كه مبادا از نقش اول نمايش به هنرپيشهي نقش دوم تنزل كنند.»[46] دقايقي قبل تصور ميكردم كه خواهندگان به اين سياق توضيحي بخواهند اما توي دلم با خود سخن «محمد الماغوط» شاعر سوري را مرور ميكردم: «اي روزگار تو شكستم دادي اما من در تمام اين شرق جاي بلندي نمييابم كه بيرق تسليم را بر فراز آن به اهتزاز درآورم». در اين افكار بودم كه همراهان همه بپاخواستند تا از سكّوي نشستن اسراي شام و منبر مسجد ديدن كنند. مقام حضرت خضر(ع) عدّهاي نماز تحيّت برپا ميداشتند ولي من به سراغ مقام حضرت خضر رفتم« در سوريه در بسياري از نقاط مقام حضرت خضر ديده مي شود».[47] مقام حضرت هود(ع) قبر و مقام حضرت هود نيز از نظر من گذشت« بعضي گويند اين جا معاويهي اول مدفون شده و چون از خوارج وحشت داشتهاند او را در ديوار قبلهي مسجد مدفون كردهاند».[48] لازم به ذكر است كه منبر مسجد سيزده پله دارد.اين منبر در صدر اسلام از چوب بود ولي اكنون از سنگ مرمر است كه گفتهاند:«از آثار معماري دورهي عثمانيهاست.»[49] ضريح سرحضرت يحيي بن زكريا(ع) بدون استثناء دوستان ما به اتفاق هم از ضريح سر حضرت يحيي نيز ديدن به عمل آوردند. سر مطهر حضرت يحيي در اين محل به خاك سپرده شده ولي بدن آن پيامبر در روستاي «زَبَداني» و در مسجد «دلم» است. «واقعه و جريان قتل وي بدين صورت بود كه در ميان قوم بنياسرائيل پادشاهي بنام «سردوس» و به قولي «احب» نام، از همسرش دختري به غايت زيبا داشت. اين زن كه بسيار مفسد و پليد بود همواره ميكوشيد تا شوهر را از ازدواج با ديگري منع كند و لذا از او ميخواست كه دختر خود را به نكاح خويش درآورد. پادشاه خدمت حضرت يحيي(ع) رفت تا نظر شرع مبين را در مورد ازدواج با دختر خود سؤال كند. يحيي(ع) آن را جايز ندانست وگفت: دختر تو بر خودت حرام است. همسر پادشاه كه بدين علت كينه يحيي(ع) را به دل گرفته بود در حال مستي دخترش را آراست و پيش همسر فرستاد. هنگامي كه پادشاه خواست با آن دختر خلوت و مباشرت كند دختر امتناع كرد و گفت: تنها در صورتي ميتواني به من دست يابي كه خواهش من مبني بر قتل يحيي را جامة عمل بپوشاني. پادشاه نيز در مستي و هيجان غوطهور بود پذيرفت و فوراً دستور داد تا سر مبارك حضرت يحيي(ع) را از بدن جدا سازند».[50] اين روند براي نگارنده مطمئنتر از اقوال ديگري است كه آوردهاند. همچنين پوشيده نگاه نميدارم كه جوشيدن خون آن حضرت از زمين وفروكش كردن آن بعد از كشته شدن هفتاد هزار نفر بنياسرائيلي رابه جهت تسلط فردي بيرحم قبول نميكنم و صحيح نميپندارم.[51] [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:37 ] [ moharramfarzaneh ]
رهاورد «گزارش سفر به سرزمين هاي تركيه، سوريه و لبنان»
نويسنده: محرم فرزانه سرشناسنامه : فرزانه، محرم، 1349 عنوان و پديدآور : رهاورد «گزارش سفر به سرزمينهاي تركيه، سوريه و لبنان» / نويسنده محرم. فرزانه مشخصات نشر : تبريز: محرم. فرزانه. 1385. مشخصات ظاهري : 214 ص: مصور. يادداشت : فيپا يادداشت: كتابنامه : ص. 194 – 198: همچنين به صورت زيرنويس. موضوع : فرزانه، محرم، 1349 - - - سفرها. موضوع : زيارتگاههاي اسلامي - - - سوريه. موضوع : سفرنامههاي ايراني. موضوع : سوريه - - سير و سياحت. موضوع : تركيه - - سير و سياحت. موضوع : لبنان - - سير و سياحت. ردهبندي كنگره : 9 ر 4 ف/ 94 DS ردهبندي ديويي : 6910443/915 شماره كتابخانه ملي: 32016- 85 م رهاورد (گزارش سفر به سرزمينهاي تركيه، سوريه و لبنان) تأليف: محرم فرزانه با همكاري آمنه مهرابي وبلاگ مؤلف: www.mfh11.persianblog.com ناشر: مؤلف تيراژ: 1000 جلد قطع: رقعي 214 صفحه حروفچيني: آذينكامپيوتر (5243487) ليتوگرافي: چاپ: اول صحافي: تاريخ و محل چاپ: 1385 ـ تبريز شابك: 964-06-9705-2 قيمت: 2500 تومان تلفن: 6122144- 0432 / 09143311148 پيشكش به: آنان كه حق را به سياهي لشگر ندادند. و با وجود روشنايي حقيقت و حقانيت؛ خود را در پشتِ تاريكيِ ابديِ جهالت و لجاجت زنداني نساختند. فهرست عنوان مقدمه پيشگفتار به قلم استادسيدجمال ترابي طباطبايي----------------------------- 9 مقدمه----------------------------------------------------------- 11 قدرداني--------------------------------------------------------- 14 فصل يك: در مسير ايران ـ تركيه «از روز حركت تا مرز خروجي تركيه» 35- 15 آغاز سفر-------------------------------------------------------- 16 از مرز ورودي تركيه------------------------------------------------ 20 استانهاي تركيه--------------------------------------------------- 26 شهرستانهاي استان ديار بكر----------------------------------------- 27 كوههاي منطقه ديار بكر---------------------------------------------- 28 فصل دوم: در سوريه «از مرز ورودي سوريه تا مرز ورودي لبنان» 147- 36 سوريه و تبسم باور------------------------------------------------ 38 اخباري درباره سوريه---------------------------------------------- 39 مشهد رأسالحسين(ع)----------------------------------------------- 40 ورود به مشهدالحسين(ع)-------------------------------------------- 43 مشهدالمحسنبنالحسين(ع)------------------------------------------- 44 مرج عذرا-------------------------------------------------------- 55 توزيع اتاقها----------------------------------------------------- 62 حرم حضرت زينبسلاماللهعليها---------------------------------------- 63 قبر حضرتزينب(س) كجاست؟---------------------------------------- 69 نظرات مختلف---------------------------------------------------- 71 جامع اموي------------------------------------------------------- 75 قبهها----------------------------------------------------------- 78 مأذنهها--------------------------------------------------------- 81 محرابها-------------------------------------------------------- 81 مقام حضرتخضر(ع)----------------------------------------------- 83 مقام حضرتهود(ع)------------------------------------------------ 83 ضريح سر حضرت يحييبنزكريا(ع)------------------------------------ 83 محل غسل تعميد--------------------------------------------------- 85 محراب امامزينالعابدين(ع)-------------------------------------------- 85 مشهد رأس الحسين(ع)---------------------------------------------- 86 بازجستي ديگر دربارهي رأس نواده رسولخدا(ص)------------------------- 88 سرهاي شهدا و تقسيم آنها بين قبايل------------------------------------ 91 بابالعماره------------------------------------------------------- 92 بابهاي ديگر----------------------------------------------------- 93 مقبرهي صلاحالدين ايوبي-------------------------------------------- 94 قلعهي صلاحالدين ايوبي--------------------------------------------- 95 حرم حضرترقيه(س)---------------------------------------------- 95 قبر دكتر علي شريعتي----------------------------------------------- 99 باب الصغير------------------------------------------------------ 101 مقام امسلمه(ع) و امحبيبه(ع)------------------------------------------ 103 عبداللهبنزينالعابدين(ع)---------------------------------------------- 105 قبور امكلثوم(ع) و سكينه(ع)------------------------------------------ 106 قبر فاطمهصغري(ع)------------------------------------------------ 107 قبور اسماء(ع) ميمونه(ع) و حميده(ع)------------------------------------ 107 عبداللهبنصادق(ع)-------------------------------------------------- 108 قبر منسوب به بلال حبشي------------------------------------------- 109 قبر منسوب به عبداللهبنجعفر------------------------------------------ 109 مقام رؤوس الشهداء------------------------------------------------ 110 ابن تيميه كيست؟-------------------------------------------------- 115 مسجد «سبعهُ سادات»----------------------------------------------- 119 كوه قاسيون------------------------------------------------------ 121 محييالدين عربي-------------------------------------------------- 123 حرم حضرت سكينه بنت امامعلي(ع)------------------------------------- 126 مقبرهي ابيمسلم خولاني--------------------------------------------- 130 مقام حزقيل------------------------------------------------------ 130 ابيسليمان دارائي-------------------------------------------------- 130 بيت آيتالله واحدي------------------------------------------------- 131 آن سوي زينبيه--------------------------------------------------- 132 آرامگاه آيتالله سيدمحسن امين----------------------------------------- 135 سيدمحسن امين را بهتر بشناسيم--------------------------------------- 137 آخرين حضور در حرم حضرترقيه(س)--------------------------------- 143 آيتالله واحدي و ديداري صميمانه--------------------------------------- 145 فصل سوم: در لبنان 178- 148 حضور در لبنان--------------------------------------------------- 150 اطلاعاتي در خصوص لبنان------------------------------------------- 152 استقلال لبنان----------------------------------------------------- 155 دُرزيها--------------------------------------------------------- 155 مهاجرت در لبنان-------------------------------------------------- 158 سلام بر كوروش-------------------------------------------------- 161 صخره الروشه---------------------------------------------------- 162 محل ترور رفيق حريري--------------------------------------------- 166 جنگهاي داخلي--------------------------------------------------- 167 ترمينال «شارِل حِلو»------------------------------------------------ 168 جونيه jounieh و هريسا harisa --------------------------------------- 169 مطعم الشلّالات (رستوران آبشار)--------------------------------------- 175 شاتيلا---------------------------------------------------------- 176 فصل چهارم: گاهشمار بازگشت 185- 179 * جمعه 11 فروردين 85--------------------------------------------- 180 ورود به حماه HAMA ----------------------------------------------- 181 ورود به حلب Haleppo --------------------------------------------- 181 مرز سوريه ـ تركيه------------------------------------------------- 181 * شنبه 12 فروردين 85---------------------------------------------- 182 قاضي انتپ 45: 03------------------------------------------------- 182 بيرِ جيك ساعت 35: 09---------------------------------------------- 183 بايكان Baykan ساعت 50: 16----------------------------------------- 183 بيتليس Bitlis (= بدليس) ساعت 15: 18----------------------------------- 183 * يكشنبه 13 فروردين ساعت 4 بامداد------------------------------------ 184 هريس 30: 08 بامداد------------------------------------------------ 185 فصل پنجم: جمعبندي و پيشنهاد 192- 186 فصل ششم: فهرستها فهرست منابع و مآخذ----------------------------------------------- 193 فهرست تصاوير--------------------------------------------------- 198 فهرست نقشهها---------------------------------------------------- 199 فهرست اعلام و اشخاص--------------------------------------------- 200 فهرست اماكن----------------------------------------------------- 206 [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:35 ] [ moharramfarzaneh ]
فصل اول: در مسير ايران ـ تركيه «از روز حركت تا مرز خروجي تركيه» آغاز سفر دفتر ايّام ورق خورد و از پي هر شامگاهي سپيده دمي سر برآورد و در الزامي گريزناپذير، بالاخره روز سوم فروردين 1385 آغازيدن گرفت. هوا آفتابي است و تلألؤ خورشيد بر روي شهر ما پرپرميزند. همسفران براي اطمينان بيشتر گه گاه جوياي ساعت حركت هستند. همه، اسباب سفر را آماده ساختهاند. رنج راهِ مقصد، با انتظار انباشته و آميخته با عشق در مبداء، بر همگان هموار شده است، محبّت و شوق زيارت، در سينه هر كدام به غليان آمده است. در اين ميان اطمينان دارم كه عدهاي از باخبران نيز حسرت ميخورند. دوست دارم همه بر هر چه كه آرزو دارند برسند. قبل از آنكه دوستان وآشنايان به منزل تشريف بياورند هول هولكي غذايي خورده شد و زود زمان سرازير گشت و خانه از وجود خانوادهي حاج غلامعلي رضوي اشباع گرديد. از زير قرآني كه حاج غلامعلي در داخل سيني به دست گرفته بود رد شديم، صداي آداب روزگاران نه چندان دور به گوشم خورد:« پشت مسافر بايد اذان گفت و آب پاشيد». روانش شاد، پدرم سه بار مسافر را از زير قرآن عبور ميداد و بعد از اتمام اذان، مسافر ميتوانست خداحافظي كند، سپس آب درون كاسه با آرزوي سلامتي، تا حدّ امكان جلوي در چوبي حياط را تسخير ميكرد. از اين گذشته ياد جبهه و جنگ مواج و سيال ميغلتيد و ميخروشيد: «بر و بچههاي دهاتي آذربايجان به ستونِ يك با پيشاني بندهاي يا زهرا، يا مهدي و .. جهت انجام عمليات از زير قرآن رد ميشدند، اسپندها دود ميشد. آب در چشمان به چاله نشستهي رزمندگان جمع ميگشت و به ياد روز عاشورا قطرات اشك از دو سوي گوشهي پلكها روي گونههاي نوراني ميسُريد. هوش رُباترين مورد اذاني بود كه مؤذن سر ميداد:« الله اكبر، اشهد ان لا اله الاالله...» هر بند كه به اتمام ميرسيد در فضا مي پيچيد: «خبر وئر اي صبا اهل ولايه گئدير رزمنده لر كرب و بلايه مؤذن وئر اذاني يولاسال كارواني» مقارن ساعت 30/14 دقيقه، پس از چند تماس تلفني سيماي اتوبوسي زرد رنگ بر منظر چشم نشست. اين سعادت، بر ما، كه در جلوي اداره آموزش و پرورش گردهم آمده بوديم، عاقبت نصيب گشت. فردي، يحيي ضيايي نام، پايين آمد، مرا چون پيشتاز ديد گفت: «آقاي فرزانه شما هستيد؟» وقتي جواب مثبت شنيد، با من روبوسي كرد. آنگاه خواست تا طبق ليست از قبل تهيه شده كه در آن براساس قرعهكشي، شماره صندلي زائران مشخص گرديده بود ترتيب سوار شدنشان را بدهم، كار گره خورده بود.برخلاف برنامهي قبلي سه نفر اضافه داشتيم .گرچه مسلّم بود با اين اوضاع و احوال راه كِش خواهد آمد و هي كِش خواهد آمد ولي به ميان حرفها دويدم و براي اينكه خاطر همه آسوده باشد گفتم كه من صندلي خود را در اختيار يكي از دوستان قرار ميدهم: «من نمي گويم سمندر باش يا پروانه باش چون به فكر سوختن پرداختي مردانه باش» البته با اين باور دروني در بركهي زلال «حمام روح» با اين گفتهي حضرت مسيح خود را ميشستم و سبكبال ميساختم: «تنها خودتان نباشيد بل همه باشيد».[1] قضيهي ارزشي را ميدانيم كه در جوامع مختلف با برداشتهاي متفاوتي روبروست بخشي از آن به تزاحم بر ميگردد كه بايد بحث فلسفه اخلاق را پيش كشيد و در اين گزارش جاي طرح آن نيست ولي همين مقولهي تواضع در برخي كشورها از جمله آلمان مردود تلقي ميشود. آدم متواضع در آن جوامع كسي است كه خود را مُفت و ارزان ميفروشد، پس تواضع به خرج ندادن بر متواضع گشتن ترجيح دارد. «ممكن است يك فعل به يك اعتبار اخلاقي باشد و به اعتبار ديگر، ضد اخلاقي، به عنوان مثال تنبيه بدني كودك به طور مطلق نه خوب است و نه بد، ولي گاهي اين رفتار مصداق ظلم وتجاوز است و به لحاظ اخلاقي «بد» و زماني تنها راه موجود براي تأديب كودك است و از جهت اخلاقي «خوب» ميباشد. بنابراين خصلتها و مفاهيم اخلاقي مطلق، و افعال و رفتار اخلاقي نسبياند، و آنچه موضوع احكام اخلاقي است، خصلتها ومفاهيم اخلاقي است نه رفتارها وافعال خاص».[2] اگر پيامبر عظيمالشأن ما فرموده است: «هر صاحب نعمتي مورد حسد ديگران است جز متواضع كه از شر حاسد در امان است». و يا اينكه ابن مقنع گفته است: «اگر متواضع باشيد كمتر مورد حسد واقع ميشويد». به نظر ما خصلت و مفهوم اخلاقي مطلق را رساندهاند ولي فعل اخلاقي شايد زماني برسد كه برعكس باشد و آن زماني است كه احساس كنيم فروتني ما موجب گردن كلفتي يا تجاوز به حقوق ديگران ميگردد (منظور فراهم ساختن زمينه براي تعدّي است). عقربهها، ساعت 30/17 دقيقه را نشان ميدهد، در صوفيان توقف كوتاهي داريم و بعد به راه خود ادامه داديم. در ساعت ده شب در گمرك «سِرو» Serow از اتوبوس پياده شديم. تا بعد از صرف شام و طي مراحل قانوني وارد منطقهي مرزي «اَسَن درهسي» (= حسن درهسي) شويم. از سفره بندي مختصري كه حاجيه خانم تدارك ديده بود غذايي خورديم، عدهاي معتقد بودند هوا سرد بود ولي من چنين اعتقادي نداشتم اما اواخر كار با دميدن بخار دهان، هم دستها را گرم كردم و هم لثهها را كه از غذاي سرد، سرد شده بودند، طولي نكشيد كه اعتراف كردم، گزشي سرد و سوزناك لابه لاي انگشتانم نفوذ كرده است. ساعت 30/23 وارد گمرك تركيه شديم. قابل ذكر است در گمرك «سِرو» Serow تنها اتوبوسي كه جهت عبور، در اين لحظات حضور داشت، اتوبوس ما بود. ولي در حين رتق وفتق امور حدود شش نفراز خاك تركيه وارد خاك دوست داشتني ما ميشدند. اضافه نمايم از زمان خروج، همه بستگان همراهان، از طريق تلفن همراه من با زائران ارتباط برقرار ميكردند. از هزينهي زياد رومينگ بينالملل آگاهي داشتم اما دلم نميآمد كه ديگران را از نعمت خبردهي به همديگر محروم سازم. از مرز ورودي تركيه كشور تركيه در جنوب شرقي اروپا و شمالغرب آسيا واقع است. زبانهاي تركي، كردي، عربي، آمريكايي و يوناني در اين كشور زبانهايي هستند كه مردم با آنها تكلم ميكنند و از دو گروه عمدهي ملي ترك وكرد تشكيل شده اند. كردها غالباً در شرق و جنوب شرقي ساكن گشتهاند. بايد گفت تركي زبان رسمي تركيه است. اين مملكت بنابه قولي سالانه 9/15 ميليارد دلار درآمد توريستي دارد. نود و هشت درصد از جمعيت مسلمان هستند دو درصد باقيمانده به مسيحيان، كليميان و ديگر اديان اختصاص دارد. «سرزمين تركيه به صورت مستطيلي قابل تصوّر است كه طول آن از شرق تا غرب 1660 كيلومتر و عرض آن به طور متوسط 550 كيلومتر ميباشد. تركيه از سه طرف به وسيلهي دريا احاطه شده است. تركيه از شمال با كشورهاي مشتركالمنافع 610 كيلومتر، در شرق با جمهوري اسلامي ايران 454 كيلومتر، با عراق 331 كيلومتر، در جنوب با سوريه 877 كيلومتر، در قسمت غربي با يونان 212 كيلومتر، با بلغارستان 269 كيلومتر مرزهاي مشترك دارد»[3] ساعت چهل دقيقه بامداد روز جمعه با نيم دانگ صداي گرفته براي اينكه همه راحت باشند و ماشين استارت بزند دهان باز كردم: ـ «براي سلامتي تمامي مسافرين صلوات بلندي بفرستيد». خيالم در آشيانهي آسمان تيره و تار تركيه پر ميگشايد. قفل از زبانم ميگيرم: «اللهم اني اسئلك برحمتك التي وسعت كل شي و بقوتك التي قهرت بها كل شي… الخ». دعاي كميل را از حفظ هستم من با اوزيستم و بزرگ گشتم. «كميلبنزياد نخعي از خواص و بزرگان اصحاب اميرالمؤمنين وحضرت مجتبي (ع) است»[4] دعايي را كه علي(ع) به كميل فرمود تا بنويسد بعدها به دعاي كميل مشهور شد. سركميل در آستانهي نود سالگي به دستور حجاج بن يوسف از بدن جدا شد. مرقد پاك او به احتمال زياد بين نجف و كوفه در محلي معروف به «ثويّه» است. خواب بامن نميسازد و بيگانگي ميكند. مكاني درست و حسابي هم ندارم. كشاكش فكري كه جنبهي موشكافانهاي دارد پا ميگيرد: «چه بسيارند كساني كه وقتي چيزي به خوردشان داده شد تا آخر عمر، تسليماند و به چند و چون آن نميانديشند وغير آن را نميپذيرند و زود برميآشوبند مگر آن كه زمان آنها را متنبه سازد، كه در اكثر اوقات نيز اين زمان، آنها را از راه صحيح منحرف ميسازد و به مقصدي كه ميخواهد رهنمون ميشود.» اگر جماعتي ياد گرفتهاند كه بخوانند: «خدعتني الدنيا بغرورها و نفسي بجنايتها» ممكن نيست بپذيرند كه كسي از روي نسخهاي كه در دست دارد بگويد:« خدعتني الدنيا بغرورها و نفسي بخيانتها». اگر چنين شود ايرادگيريها آغاز خواهد شد. علاقهها خواهد رفت. وقتي چيزي به حافظهي اين جماعت سپرده شد خلاف و غير آن بعيد به نظر خواهد آمد و سركوب خواهد گرديد، به شدّت علاقهمندند كه همه عبارات را مطابق برداشت محدود خود تفسير و تحميل كنند. قاري قرآني اگر در قرائت به تحقيق يا ترتيل يا تدوير و يا تحديربجاي «صدق الله العلي العظيم» بخواند: «صدق الله العظيم» صداها بلند خواهد شد كه او ضديّت با علي(ع) دارد، او مخالف شيعه است. در حالي كه علي هم مانند عظيم صفتي براي خداوند است. با وجود اين جمود فكري و طرز تفكرها، اگر صحبت از غلطهاي املائي درمصحفبيانشود وضع بدتر و بدتر خواهد شد. به عنوان مثال اگر ذكر شود: طبق قواعد زبان عرب بايد در سوره هود آيه 87 نوشته ميشد: «مانَشاءُ» نوشته شده است «مانَشؤُا»، بايد براي دريافت خطرات مهيّا گردي. در حالي كه در كتاب «التمهيد في علوم القرآن» جلد(1) ـ اثر محمد هادي معرفت، با ترجمهي ابومحمد وكيلي ـ در صفحه 470 چاپ اول، به ليستي از هفت هزار غلط املائي در رسمالخط قديم مصحف عثماني گواهي ميدهد.[5] گهگاه روستاها و شهرهاي كنار جادهي تركيه، نگاه مرا به سوي خود ميكشند. دعاي كميل را ادامه ميدهم و بدين ترتيب نميدانم در چه ساعتي خواب، ديدگان مرا ميرُبايد به ناگاه چرخهاي بزرگ اتوبوس جيغ كشيدند و فريادهايي شنيده شد: ـ «… اي….وا…..ي». ـ «…. يا …. ابا….الفضل» موتور از كار افتاد. ماشين از جاده كه نزديك يك سه راهي بود خارج شده وكم مانده بود فاتحهي جمعي و يا همه خوانده شود. دختر كوچك من با مادرش، و دختر بزرگم با مادر آقاي پارسايي كلوانق در زير پتو كز كرده و به خواب شيريني فرو رفتهاند. در تاريكي شب «يوكسك اووا» ستارههاي چشمكزن خويش را كه مملوّ از شور و حالند حوالهام ميكند. بعد از مدّتي شهرستان «باشقلعه» از توابع استان وان كه خاك خوردهي تاريخ است سر بر ميآورد و بعد از ساعاتي استراحت ناگهان نگاهم به درياچه «وان»[6] wan تركيه ميخكوب ميشود. در سويي ديگر به ارتفاعاتي كه كلاه سفيدي از برف بر سرگذاشتهاند خيره ميشوم، عجب منظرهاي!!! گويي برف اواخر دي ماه مناطق خودمان را ميبينم پرّان پرّان پشت سر رودخانههاي موّاج دامنههاي ارتفاعات تركيه چشم را گسيل ميدارم و حظ ميبرم. شبي درخاك تركيه به روز آورده شده بود. به پشتي صندلي همسرم تكاني دادم: ـ «بلند شويد… درياچهي وان را نگاه كنيد…». اندك اندك وارد شهر «تاتوان» {= تتوان به كردي} يكي از شهرستانهاي استان كردنشين بيتليس ميشديم. در اين شهر اكثر مسافران سلانه سلانه جهت پياده شدن خود را به درميرساندند. دقيقه شمار ساعت چهار صد و بيستمين گردش خود را به اتمام ميرساند. (ساعت هفت صبح) شعاع مطبوع خورشيد ميخواست خودنمايي كند. نماز اقامه شد و در سر سفرهي صبحانه ما نشستيم و خانوادهي مشهدي عوض عبادي. احتمال دادم كه تا آخر مسافرت و اوقات غذاخوري اگر در ديگر لحظات هم ميسّر نباشد با هم باشيم. او هم نسبتي با ما دارد و هم همسايهي ماست. در جنب مسجد محلي بود كه تعلّق به مسجد داشت. درِ ورودي سرويس بهداشتي بانوان نوشتهاي را به خود گرفته است با اين عنوان: KADİN WC. بعد از اين در، دري است كه در بالاي آن ÖLÜ YIKAMA خوانده ميشود. واضح است كه اينجا غسالخانه ميباشد. براي جنس مذكر تابلويي زدهاند با اين عنوان ERKEKWC. از دختري نام خيابان را پرسيدم پاسخ داد: جيلان سوقاقي، از نام مسجد سئوال كردم گفت: قاراتاشي جامعسي. در اين شهر شنيدم كه ميگفتند: مساجدي كه يك مناره دارند از آن برادران سنّي است از ميان سنّيها «حنفيها» بيشترين گروه هستند كه در مركز و غرب تركيه ساكناند. و مساجدي كه داراي دو مناره هستند به شافعيها اختصاص دارند. شافعيها بيشتر در شرق تركيه هستند. منارهها وگلدستهها صورتهاي تكامل يافته برجهايي هستند كه قرنها از يك طرف وسيلهي ديدهباني بودهاند و از طرف ديگر راهنماي مسافران وكاروانها. در روزگاري سنگر محافظت گشتهاند و در موقعيتي ديگر راهنماي كشتي شده وجهت نشان دادهاند. بعد از اسلام اين آثار براي مؤذنين نيز كاربري يافت و به تدريج شاخص اماكن متبركه، ازجمله مسجد، گرديد. در اين زمينه ميتوان تحقيق مفصلّي انجام داد. مسيحيان نيز اگر دقّت كنيم چه در گذشته و چه امروز با نواختن صداي ناقوس از چنين آثاري، پيروان خود را به كليسا فرا ميخوانند. در زادگاه خويش فردي پرمدّعا و دست خالي از آگاهي و معلومات، هفده سال پيش در خصوص منارهها دليل ناشايست و دور ازنزاكت عنوان مي كرد كه از آوردن و ذكر آن، از آن جهت كه خلاف اخلاق است صرف نظر ميشود. اما شايسته است افراد با افزودن معلومات، جواب اين گونه عناصر بيمايه و بيپايه را بدهند. در ضمن شنيدم: «تركيه هشتاد و يك استان دارد كه سي و يك استان آن كردنشين هست.» مراكز تمامي استانها به غير از سه استان با خود استان همنام ميباشد. استانهاي تركيه تصوير 1: شانلي اورفاآدانا، آديامان، افيون قرهحصار، آغري، آق سراي، آماسيه، آنكارا، آنتاليا، اردهان، آرتوين، آيدين، استان باليكسير، بارتين، بايبورت، بيلجيك، بينگول، بتليس، بولو، بوردور، بورسا، جناق قلعه، چانكيري، چروم، دنيزلي، ديار بكر، دوزجه، اديرنه، الازيغ، ارزنجان، ارزروم، اسكي شهر، غازي عينتاب، گيرسون، گوموش خانه، حكاري، ختاي، ايگدير، اسپارتا، استانبول ، ازمير، قهرمان مرعش، قرابوك، كارامان، قارص، قسطمونو، قيصريه، كيليس، قرق قلعه، استان كركلارلي، قرشهر، قوجاالي، قونيه،؛ كوتاهيه، ملطيه، مانيسا، ماردين، مرسين، موغلا، موش، نوشهر، نيغده، اردو، عثمانيه،ريزه، سقاريه، صامسون،شانلي اورفه، صرت، سينوپ، شيرناق، سيواس، تكيرداغ، توكات، استان طرابزون، تونجلي، اوشاق، استان وان، يالووا، يوزگات، زونگولداك.[7] شهرستانهاي استان ديار بكر نام 13 شهرستان اين استان به ترتيب چنين است: (نامهاي تركي اول آمده و برابرهاي كردي آنها در ميان دوكمان نوشته شده است): - بسمل - حرميك (شَمكوش) - چنار - چونگوس(چينگوس) - دجله (پيران) - اجل (اگيل) - ارگاني(ارخني) - هاني(هني) - هازرو - كوجاكوي(كارازي) - كولپ (پاسور) - ليجه - شيلوان(سليوا، فرقين)[8] كوههاي منطقهي ديار بكر قرجه داغ (1938 متر)، پير عجمان (2010 متر)، مهراب (2100 متر)، آدم (2100 متر)، ليس (2220 متر)، سه بليس(2280 متر)، كوز (2283 متر)، قرديلك (2350 متر)، بربهيو (2593 متر)، اندوك (2830 متر).[9] ارتفاع از سطح درياهاي آزاد دارند. جمال آفتاب تازه پرده از چهرهي خويش كنار ميزد كه با فرستادن صلوات به راه افتاديم. تركيه را از اين مسيري كه طي ميكرديم سرزمين پرآب يافتم و سرزمين گل و گياه لقب دادم اما بعد از مدّتي متوجه شدم كه تركيه را ميتوان سرزمين آبشار نيز ناميد. از دو سوي جادّه، آبشارهاي زيادي انسان را به حيرت ميانداخت. من كه دلباختهي كوه وكوهپيمايي هستم از اين جويبارها كه حتّي در مسير خود تا پنج آبشارِ قابل رؤيتِ جذاب و دلفريب به وجود آورده بودند به حيرت افتاده بودم. آبشارها همانند بزرگاني كه فروتن بودهاند و فروتن هستند به زير دستها جاري ميشوند تا حيات ببخشند. همه چيز مايهي تعجّب بود: كوههاي مرتفع، صخرههاي تيز، جريان رودخانه كنار جادّه، آرامش معنادار درياچهي وان، قشر عظيم برف.... بايد از آسفالت خياباني نيز ذكري به ميان آورد. كمتر چند صد متري را ميتوان يافت كه زخمي نداشته باشد. لبريز از چاله و چوله است عين خيابانهاي شهر خودمان. «بيتليس»Bitlis (= بدليس) شهري است جاي گرفته در ميان ارتفاعات بلند كه بعد از تاتوان پذيراي ماست. پس از آن «بايكان» BAYKAN، «زيارت»، «كوزلوك» و «سيلوان» Silvan (= شيلوان، سليوا) آغوش خويش را به نوبت براي ما ميگشايند، تا اينكه با تكريم واحترام به دست شهر زيبا و تميز «دياربكر»Diyarbakir (= آمِد Amed به كردي)، مركز استاني به همين نام و بزرگترين شهر كردنشين تركيه ميسپارند. (ساعت 13). ساختمانهاي سر به فلك كشيده با نماهاي دلچسب و خيابانهاي طويل و عريض، هر بينندهاي را واله خود ميكند. رودخانهي دجله حدود پنج كيلومتر مانده به اين ديار، با آب وتاب مخصوص به خود سرازير ميشود تا به عراق برسد. علاوه بر من اكثر مسافران نيز اين شهر را پسنديدند. دانشآموزان دختر و پسر در يك لباس همشكل و هم رنگ در داخل حياط مدرسهاي ملاحظه شدند كه سرگرم واليبال و تفريح هستند. پايگاه هوايي آمريكا در فاصلهي بيست كيلومتري بعد از دياربكر و در بيخ گوش عراق قرار دارد. پس از ساعاتي به شهرهاي «سيوَرهك» و «هيلوان» Hilwan دست تكان ميدهيم تا به شانلي اورفا sunliorfa (= شانلي اورفه) برسيم. همان شهري كه مردم تركيه ميگويند محل تولّد حضرت ابراهيم است. نهار بايد در اين شهر خورده شود. ساعت 30/15 دقيقه به همراه خانواده به در ورودي بقاياي كاخ منسوب به «كاخ نمرود» ميرسيم. مبلغ پنج هزار ريال حق وروديه است پرداخت ميكنم، با متولّي آنجا ضمن تصويربرداري به گفتگو ميپردازم. به ديوارهها دقّت ميكنم. يكباره به ياد «قلعهي بابك» خودمان ميافتم. خيانت به بابك از ناحيهي دو گروه صادر شده است: الف) وابستگان به دربار و آنان كه در جبهههاي مقابل بودهاند. ب) افرادي كه از منظر پان تركيستي به بابك مينگرند و به همين سياق مدافع او هستند. روال در گروه اول طبيعي است و دور از انتظار نميباشد. ولي تنها اين سؤال باقي ميماند كه چرا هموطنان دلاور مردي همچون بابك در حفظ آثار او نكوشيدهاند؟! چطور امكان دارد كه بيست و سه سال جدال باشد و هيچ شعري، شاعري، كتابي، دفتري، پوست نوشتهاي و يا سنگ نوشته اي باقي نماند كه در شناساندن آراء وعقايد و كمّ وكيف قضاياي بابك و اماكن تحت سيطرهي او به درد دانشوران وافكار عمومي بخورد؟! برخي سودجو بابك را منحصر به آذربايجان ميكنند. بابك و امثال بابك تعلق به ايران دارند. همانطور كه خوزستان براي ما عزيز است براي خوزستاني نيز آذربايجان پارهي تن است. ما به شمال وجنوب ، غرب و شرق ميهن عزيزمان مينازيم و ترك، كرد، بلوچ، لر، عرب و... همه در اين مملكت حق زندگي دارند و همه چيز به همه آنها اختصاص دارد. جمعي فريبكار به طور زيركانهاي از احساسات قوميتي سوء استفاده كرده و از آب گل آلود ميخواهند ماهي بگيرند. فارس زبانان را دشمنان خوني ترك زبانان ميكنند. يك ماه پيش بود كه جواني در شهر خواجه بدون تحقيق، از مدّعي بيمايهاي دفاع ميكرد. به مقام ظاهراً علمياش غبطه ميخورد. گفتم اگر او نوري داشت كه چند نفري نصيبي داشتند، اگر دانشي داشت و شمعي بود، روشناييها ا زاو افروخته بود: «روشن شود هزار چراغ از فتيلهاي» آيا آن گونه كه پنداشتهاي، حال مطابق با حقيقت است؟ وقتي حرفهاي متقن مرا شنيد فهميد كه تا به حال فريب شهرت كذايي او را خورده است. در عين حال به تعصب خاص آن فرد كه آن هم شگرد فريبكارانه بود متوسل شد واظهار داشت: ـ «ما تركها براي آنكه فارسها را سر جاي خود بنشانيم بايد از چنين افرادي پيروي و حمايت كنيم...» پرسيدم: ـ «از دست چنين افردي چه كاري بر ميآيد؟ مگر اينها چه كساني هستند.» ـ جواب داد: «او به تركها بها مي دهد و ميگويد فارس ها به ما ظلم كردهاند...؟» مات ومبهوت به فكر فرو رفتم. تا چه پايه اين فرصتطلبان، ذهن را منحرف ميكنند. با هر كسي به يك زبان صحبت ميكنند تا او را فريب دهند. ميدانستم كه آن فرد حتي قادر نيست يك صفحه به زبان آذري مطلب بنويسد. چند نوبت نوشته است و شصت درصد كلماتش عربي، بيست و پنج درصد فارسي بودهاند. من نيز انتقاداتي دارم اما به شيوهها. به آن روش هايي كه شيخ محمود شبستري ما را – كه زياد عمر نكرد و اثري به نام «گلشن راز» به يادگار گذاشت و تا به حال اين اثر به 120 زبان زنده دنيا ترجمه شده است ـ به فراموشخانه مينشاند و از آن سوي، همايش «اوحدالدين كرماني» را راهاندازي ميكند و چند ميليارد هزينه آن مينمايد. بگذريم؛ از تونلي كه حدود 172 پله دارد خود را به پايين قلعه ميرسانم و جهت سياحت به «باليقلي گؤل» BALiKliGÖl ميرسيم. ماهيان سياه رنگي در آنجا به جست و خيز مشغولند. ميگويند اين ماهيان از خاكستر آتش حضرت ابراهيم(ع) به وجود آمدهاند. پارك پيرامون اين محوطه را «چاي باغچاسي» CAY BAHCAsi مينامند و اما گفتن ونوشتن از «بيرِجيك» نيز لذّت و مسؤوليت دارد. لذّت از آن جهت كه آب فرات از ميان آن ميگذرد. مسؤوليت از آن جهت كه آبي به اين كثيري وقتي به عراق رسيد در حادثهي كربلا نصيب اباعبدالله و يارانش نشد. آيا اين خواستهي آب بود كه تشنگان اهل بيت را سيراب نكند؟ و يا دون صفتان بودند كه آب را از بوسه بر لبهاي خشكيده باز داشتند و دست اهلبيت را كوتاه...، نعمت، نعمت است و بايد نصيب بندگان خدا شود ولي هميشه كسانِ زيادهطلب هر يك به شكلي ميخواهند اين نعمت را از ديگران بگيرند و يا نگذارند به دست آنها برسد. «ني زيپ» ديگر شهري است كه با نشان دادن خويش به ما ميگويد درست در پهلوي شهر «قاضي انتپ» (= غازي انتپ و غازي عينتاپ مركز استان قاضي انتپ كه اكثر تركها در آن سكونت دارند) قرار گرفتهايم. نام اين شهر در كشور ما بيشتر معروف است هم از باب توقف بيش از حد در آنجا، به دليل فروش گازوئيل و هم به دليل خريد وسائل مختلف در اين شهر توسط زائران ايراني، مسجد جامع «قاضي انتپ» Gaziantap كه نزديك گاراژهاي تخليه گازوئيل قرار دارد و در كنارش فروشگاههاي زيادي را جهت فروش جاي داده نسبتاً مفصل است وزياد به درد ميخورد. در دستشويي آنجا از هر نفر يك هزار ريال ميگيرند. براي وضو گرفتن، سكّويي در برابر هر شير آب تعبيه كردهاند تا فرد در روي آن بنشيند و وضو بگيرد من وقتي به ساختمانهاي بين راهي زُل ميزدم اجزاء مختلف بناهاي روستايي را در تركيه ديدم: منزلهايي بودند كوهستاني با بافت متراكم و فشرده، روستاهايي با تراكم متوسط ومنازلي با بامهاي سراشيب در نشيب كوهستان. در مناطق ما ِقسم سوم وجود ندارد ودر شمال كشور عزيزمان بيشتر است. اما دو تيپ اول ودوم همانند مناظر روستايي آذربايجانند. منازل روستايي با بافت متراكم محصور ميان رودخانه و كوهستان هستند و از بام مسطح برخوردار ميباشند ومنازل روستايي با تراكم متوسط داراي معماري برونگرا بوده و اغلب در قلّه، تپّه و بلندي احداث ميشوند ولي روستاهاي با بام سراشيب داراي منازلي هستند كه سقف آنها داراي دو تكّه بوده و از وسط به طرف ساختمان تمايل پيدا ميكنند. نظير شيروانيهاي برخي از مدارس مناطق آذربايجان، البته با لحاظ تفاوت در يك سو و دو سو بودن. از دياربكر به بعد، طبيعت، گويي خود را به اواخر ارديبهشت ماه اراضي آذربايجان رسانده بود. همه جا سرسبز، داراي گلهاي گوناگون واز همه مهمتر محصولات زراعي به بار آمده، درختان زيتون و فندق به ترتيب اصولي كاملاً خيره كننده، تا چشم كار ميكرد دست از سر آدم برنميداشت. مزرعههاي عدس پرپشت و سحرانگيز خودنمايي ميكردند. باغهاي انگور به همراه آنهايي كه گفتيم قابل مقايسه با كشاورزي ما ايرانيها نبودند، قدقد مرغ را در هر جا ميتوانستي بشنوي. بع بع گوسفند قطع شدني نبود. كوشش چوپان پايداري زندگي را ميرساند. به گمانم بانگ خروس هنوز هم در صبح گاه، زنگ بيدار باش اهالي آباديها بود.پير مردي الاغي را هين ميكرد. پيرزني «وَرْزا» را جلوي خود انداخته بود. آن يكي تَركههاي مازاد درختان را هرس ميكرد و آن ديگري از اينهمه مواهب گُر ميگرفت. راننده وقتياتوبوسرابه حركت در ميآورد انگار به اسب خود هيميزد. دوست داشتم گوشي همراه براي ساعتي هم كه شده خط ندهد تا از عوارض همراهي تلفن همراه تا حدّ امكان رهايي يابم. ولي در صعب العبورترين و بينصيبترين مناطق و در پستترين نقاط تركيه نيز به بهترين نحو وابستگان زوّار از طريق گوشي همراه من ميتوانستند با خويشان خود ارتباط برقرار كنند. نصب و طراحي دستگاههاي آنتن bts در تركيه تحسين آدم را برميانگيخت ونشان ميداد كه نظارت در آنجا مستمر وصحيح است. مرز بين تركيه و سوريه در «كيليس» واقع ميباشد. گمرك تركيه را «اونجه پينار» ميگويند و گمرك سوريه را «السلامه»، تابلويي اين عبارات را پيش ديدگانم ريخت: «گمرك اما نه جمارل السلامه، الجمهوريه العربيه السلامه، مركز الهجره و الجوازات السلامه». 1- حمام روح، جبران خليل جبران، ترجمه حسن حسيني، چاپ اول، آبان 1364، انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي 1- اخلاق اسلامي، احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني، چاپ نوزدهم 1382، صفحه 32. 1- www.torkiye.com 2- مستدركات علم الرجال، جلد 6 صفحه 314 1- و، نك: تاريخ قرآن، آيتالله محمدهادي معرفت، چاپ سوم، بهار 1379، سازمان مطالعه و تدوين كتب علومانساني دانشگاهها (سمت). 1- نام قديمي وان بياانا Biaina ميباشد. 1- www.Fa.wikipedia.org 1- www.ta.wikipedia.org 2- همان [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:35 ] [ moharramfarzaneh ]
حاج پير علي اسد نسب حاج پير علي اسد نسب در سال 1302 در هريس متولد شد ،علوم قديمه را در محضر حجت الاسلام ميرزا احمد محدث ياد گرفته و ادبيات فارسي را از مرحوم شيرا…دبيري آموخته و دروس رياضيات را در دبستان شرف از مرحوم حاج محمد حسن مهپور فرا گرفت . وي پس از انتقال به تبريز موفق به اخذ ديپلم دانشسرا شد . در همين شهر در حسابداري فرهنگ حومه مشغول و سپس در كارگزيني ،يكي از ماموران پياده كردن قانون استخدام كشوري گرديد .همچنين آقاي حاج پير علي اسد نسب مدتي مديريت كلاسهاي مبارزه با بيسوادي دبستان حكمت را تا زمان بازنشستگي بعهده داشت . حيات تعدادي از مدارس توابع خصوصا مدرسه هاي خانمرود مديون ايشان است . اين شخصيت خدوم مصلح ، بهمراه استاد اسداله اسد نسب با علاقه و پشتكار زايد الوصفي در تاسيس مدارس روستاها نقش ايفا ميكند . مقدمات تاسيس قبل از فروردين 1338 شروع و تعيين اطاقها و ايجاد ساختمان تا اول شهريور ماه آماده ميشود . مراتب توسط اين افراد به آموزش و پرورش حومه تبريز منعكس ميشود .اعزام معلم به آنها پس از استقرار آقاي استاد شفيعي جامه عمل مي پوشد ، در مورخ 12/4/40 طي نامه شماره 80 استاد شفيعي كفالت فرهنگ هريس را به آقاي حاج پير علي اسد نسب واگذار ميكند. نمونه هاي قدرداني از حاج پير علي اسد نسب برگي از صورتجلسه مورخ 31/1/42 با حضور آقايان صمد درخشي «ناظم و معلم » فتحي رامني «معلم » ،نورجهاني و حاج پير علي اسد نسب «مدير دبستان شرف » زمان مقدم هريس او دراول مهر سال 1294شمسي به دنيا آمد چنانچه خود در قيد حيات ذكر كرده پدرش هرگز او را به چشم نديده است و در دو يا سه سالگي مادرش نيز رخت از جهان فرو مي بندد . آقاي مقدم دو خواهر و يك برادر داشته كه يكي از خواهر هايش مي ميرد و خواهر ديگرش مرحوم مشهد بلال موسي آذر مي شود . مرحوم مقدم دوران سخت يتيمي را با محبت آقاي مرحوم مشهد بلال موسي آذر و عمو هايش (مرتضي مرتضي پور و عمران مرتضي پور )سپري ميكند .حقوق ماهيانه او در هنگام استخدام هفت تومان بوده است . با اين حقوق نامبدژرده هزينه تحصيل فرزندان در تبريز را نيز تقبل ميكند . نقل است كه شادروان زمان مقدم در تشويق و ترغيب مردم براي درس خواندن همواره سعي وافر داشته و از دانش آموزان شديداً مراقبت مي نموده واز اين جهت از مقبوليت و محبوبيت عمومي برخوردار بوده است . مقابله با افراد انحرافي و احترام خاص به اهالي از مشخصه هاي بارز اخلاقي ايشان ذكر مي شود . با مرحوم ميرزا محمد هجري دوست بوده است . نامبرده پس از 33سال تلاش صادقانه در سال 1/1/1350 بيازنشسته شد و در تاريخ 12/11/77 شمسي چشم از جهان فرو بست . آقاي زمان مقدم در اواخر عمر در عمل خير اهداي زمين جهت احداث هنرستان فني و حرفه اي همت گماشت سال 1337 – مدرسه شرف نشسته از راست به چپ : محمد رسول پور ، حاج پير علي اسد نسب ، شير ا…دبيري ، علي ميرزاده ايستاده از راست به چپ : كريم آشوري ، زمان مقدم ، اكبر ، علي اصغر سرباز وطن ، حميد دبيري سليم سليم زاده او در سال 1340 از دانشسراي كشاورزي سعيد آباد فارغ التحصيل و برابر احكام صادره از اداره كل فرهنگ وقت از تاريخ 8/7/40 بعنوان مدير و آموزگار در دبستان دولتي فرخ نمرورو مدتي در دبستان ايرج سراي و پس از آن مدير و آموزگار دبستان آرباطان مشغول شد . تا اينكه از 14/12/45 به آموزش و پرورش هريس منتقل شد و به سمت هاي مختلف از جمله متصدي كارگزيني ، كارپردازي ، ماشين نويسي ، امور تربيتي ، پيشاهنگي ، تربيت بدني و امور فوق برنامه ، سپاه دانش و در آخر راهنماي تعليماتي گشته و از مهر ماه سال 50 به اداره كل آموزش و پرورش آذربايجانشرقي منتقل و مدتي ضمن اشتغال به تحصيل بصورت شبانه در مراكز آموزش عالي ، متصدي آمار سپاه دانش و آموزش روستايي ، كمك كارشناس گروههاي آموزشي استان را عهده دار شد و از مهر ماه سال 74 به افتخار بازنشستگي نائل آمد . وي پيرامون راه هريس تبريز چنين مي نويسد : از آن زمان كه قرار شد برابر تعهد به استخدام وزارت فرهنگ وقت بيايم هريس جزو فرهنگ حومه بود . تنها راه رفت و آمد از طريق آخر باغميشه و گردنه پايان تا هريس با جاده شوسه خيلي باريك و وسايل نقليه غير مطمئن بود . بارها در راه گرفتار برف و كولاك مي شدم و يا ماشين در گل و لاي فرو مي رفت و مي ايستاد . در وجود آقاي سليم زاده عشق ظهور چشمگيري داشته بطوريكه وي به همراه مير هدايت سجادي ، احمد دولتي ، رحيم رحيم زاده اسكويي ، نصرت ا… يعقوبي ممقاني و علي راضي با امكانات اوليه و ابتدايي و فاقد تجهيزات به بهترين نحو پيگير مسايل فرهنگي بوده است . ايشان با توجه به عدم امكانات با تشكيل و راه اندازي جلسات متعدد مسايل را با توسل به مسئولين نهادها و سازمانها ي بخش مطرح و جوياي راههاي ارتباطي ، احداث دبيرستان در مهربان ، شناسايي پاره اي از معضل هاي روستاهاي خانمرود (هيق ، خانقاه ، نهران و…) ميشود. ·بهتر است در اينجا از خدمات آقاي مشهد محمد عبدالرحيمي نيز ذكر خيري به ميان آمد . علي اميني زاده آقاي اميني زاده بعد از فارغ التحصيلي از دوره متوسطه با اخذ ديپلم طبيعي در سال 1342 بخدمت سربازي اعزام و بعنوان سپاه دانش در روستاهاي مهاباد انجام وظيفه نمود .پس از اتمام خدمت سربازي به استخدام آموزش و پرورش درآمد . در سال 1346 از مهاباد به تبريز انتقال يافته و بعلت علاقه زيادي كه به منطقه خود (هريس ) داشت تقاضاي انتقال به هريس را تسليم مقامات كرد . در تاريخ 1/7/1346 با داشتن ابلاغ آموزگاري به دبستان نشاط هريس آمد و آموزگاري كلاس ششم را به عهده گرفت . آقاي اميني با تلاش شبانه روزي در آن سال ، در امتحانات نهايي قبولي 100% را افتخار خويش ساخت از اين جهت مورد تقدير و تشويق قرار گرفت . و بعنوان معلم نمونه در استان آذربايجانشرقي انتخاب و به وزارت آموزش معرفي و جايزه اي دريافت كرد.بعد از يكسال تدريس مديريت دبستان نشاط اهر را بعهده داشت . او در پيشبرد تعليم و تربيت سهم بسزايي داشت .در اين مدت با حفظ سمت بنا به پيشنهاد اداره آموزش و پرورش مدير فني تربيت بدني شد . و در امر تربيت بدني و ورزش خدمات ارزنده اي از جمله تاسيس باشگاه ورزشي ، ترميم و مرمت ميدان ورزشي ، اخذ زمين ورزشي از شهرداري و برگزاري مسابقات ورزشي را انجام داد وي با پشتكار خويش توانست براي اولين بار تيم هريس را راهي مسابقات ورزشي دو و ميداني و فوتبال استاني كند . اين تيم توانست مقام اول را در اين دوره از مسابقات كسب نمايد . هريسيهاي فرهنگي مقيم ساير شهرها همواره پيگير مسايل آموزشي و محروميتهاي زادگاه خويش بوده و هستند كه آقاي اميني هم از جمله آنهاست . از خداوند متعال توفيق همه اين سروران گرامي را خواستارم . شيرا…دبيري مرحوم شيرا…دبيري در سال 1279 هجري شمسي در يك خانواده متدين و مذهبي درشهرستان هريس( محله بيگ له ر) چشم به جهان گشود .عبدالرزاق بيگ ومادرش خاور نام داشت .وي از دوره كودكي در بين اعضاي خانواده وطايفه خويش از مهر ومحبت خاصي برخوردار بود . پدر وبرادران نش او را براي تحصيل علوم ديني ومعارف اسلامي به محضر آيت الله عيسي سديدي فرستادند ايشان به همراه ميرزا احمد احمديان ،ميرزاسلمان ميرزا حميد ،ميرزا حسن شيخ الاسلامي ،مير علي اكبر عمادي باروقي ،ميرزا توكل و…از درياي علوم استاد خويش بهره جستند . گفتني است تنها خواهر شيرا…دبيري (كوكب خام )با آيت ا…عيسي سعيدي ازدواج كرده بود .برادران آن مرحوم عبارت بودند از :علي بيگ ،حاج آقا بيگ ،يداله بيگ،سعداله بيگ ،ودستگيرعلي بيگ او خوشنويس ماهري بود ودر علوم قراني تبحر زياد داشت ودر تعليم آن از خود از خود جديت نشان ميداد ه است .همچنين در چند نوبت كفالت بخشداري هريس به وي محول شده است.شخصيت اجتماعي ايشان زبان زد داشت .اين جلد از او ست : مسجد محل طاعت يزدان است نه محل صحبت مردان شادروان دبيري موقعي به مديريت دبستان شرف هريس منصوب ميشود .كه چنگ جهاني دوم شروع شده وكشور هم غرق در بحران بود .آمد وشد از شهرستان ها خيلي دشوار ومشكل بوده است .در آن موقعيت ،با مديريت دبيري در حفظوحراست از دبستان وتشكيل كلاسها تلاش خارج از تعيين وتوصيف صورت ميپذيرد. چراغ عمر شيرا…دبيري در 17/2/59 در تبريز خاموش گرديد ودر قبرستان ستارخان به خاك سپرده شد ازراست به چپ : مرحوم شيرا… دبيري ، كريمي(بخشدار ) شادروان حاج عيسي هريس نژاد 1-4 :شرح مختصري از زندگاني خانم مهران فر او در سال 1315 شمسي در تبريز به دنيا آمد . خانم طيبه مهران فر در مهر ماه سال 1317 استخدام شد .از همان اوايل كودكي به شغل معلمي علاقه داشت .او نظاو قديم كلاس چهارم دبيرستان (رشته ادبييات )را تمام كرده به كلاس پنجم اسم نويسي كرد .سه ماه تابستان را كلاس كارآموزي ديد .در اول مهر ماه به يكي از دهات نزديك بستان آباد منتقل شد ويكسال بعد (1338)در تابستان ايشان را به همراه چند نفر از جمله دايي سرخابي با متعلقه اش وخانم پور ميرزايي جهت شركت در كلاسهاي تعليمات اساسي به تهران فرستاند . در اين ماموريت حدود 150 ريال فوق العاده پرداخت مي شده است . درمهرماه 1338 طي حكمي با حقوق 300 توماني خانم مهران فر به هريس آمد .نام برده شرح اين ماجرا را چنين بيان مي كند : «سوار ماشين كهنه اي شديم ،چاله وچوله راه تبريز هريس زياد بود .يك روز تمام در راه بوديم تا به مقصد رسيديم برادران اسد نسب كه واقعاآدمهاي خير ومتدين بودند از ما پذيرايي كردند ويك خانه خوب نزديك خانه خودشان براي ما اجاره نمدند ولي از روزي كه وارد آنجا شديم همه مي گفتند :اگر اسم مدرسه دخترانه را بر زبان بياوريد شما را ميكشند واذيت مينمايند .كسي حاضر نميشود دخترش را به مدرسه بفرستد ولي آقاي پير علي اسدنسب به ما خيلي كمك كرد .بعد از هفت روز تعداد دانش آموز ثبت نام كردند …» دو ماه از سال تحصيلي ميگذرد وفردي به نام آقاي مير حيدري به عنوان بخشدار هريس شروع به كار كار مينمايد .ايشان دو دختر كلاس اول وششمي داشت كه به جمع رقيه رسول پور (كلاس اول ) فاطمه رسول پور (كلاس دوم ) سكينه رسول پور ( كلاس سوم ) غزاله هريس نژاد ، شهربانو دختر همزه ،عفت دبيري ،عاطفه عمله پور ،ميرحيدري ،رباب ، مريم ورقيه خياطي (همگي كلاس اول) مي پيوندند. كلاس در يك حياط قديمي و از بابت اجاره ماهي 15 تومان پرداخت مي شود. كف اطاق خاكي و در حياط يك تلمبه با حوض بوده است. حدود هفت روز از مهر 1338 مي گذرد و خانم مهران فر بر اثر حاملگي به اولين فرزند ذكور خود ( پرويز)با هزار زحمت و با خواهش و تمنا از راننده اي به نام حاجي به تبريز جهت بستري شدن فرستاده مي شود. دكتر راستخواه بعلت ممنوعيت بيش از يك ماه مرخصي حاملگي، با استراحت بيش از اندازه خانم مهران فر موافقت نمي كند. بدين ترتيب در 27 مهرماه نامبرده جهت از سرگيري فعاليتهاي تدريس به همراه شوهر خويش مراجعت مي نمايد. تمام وسايل مدرسه ستاره از مدرسه پسرانه آورده ميشد. 5 عدد نيمكت كهنه ، يك عدد صندلي و يك عدد بخاري نفتي استهلاكي از جمله آن وسايل بودند. مستخدمي براي مدرسه نبوده و كلاس و دهليز و غيره را خانم طيبه مهران فر با همراهي شاگردان هريسي تميز مي كنند. ساعت شروع كلاس تعليمات اساسي از 8 صبح تا 12 ظهر بوده، مجدداًبعد از صرف نهار ، كلاس از ساعت 14 الي 16 برپا ميشده و از ساعت 16 تا 20 شب كلاس خياطي و گلدوزي آغاز مي گرديده است. خانم مهران فر در اين باره نيز چنين اظهار مي كنند: « دانش آموزان شبانه ام بيشتر از دانش آموزان روزانه بودند و اكثريت آنها خانم هاي خانه دار بودند. شاگردانم به قدري يك رنگ و ساده بودند كه هر چه در قلب شان بود برايم مي گفتند،در آن موقع در هريس دو حمام وجود داشت … . » در سال 1339 خانمي بنام ياوري كُج آبادي به هريس مي آيد و به اتفاق خانم مهران فر مشغول تدريس دروس تعليمات اساسي مي شود. حميد ناهي در دي ماه 1340 در پست معاونت دبستان شبلي بستان آباد انجام وظيفه نمود. بنا به اصرار آقاي ابوالحسن ديانت رئيس فرهنگ و حومه تبريز با دستور آقاي بيت اله جمالي رئيس كل فرهنگ آذربايجانشرقي، به سمت نمايندگي اداره فرهنگ هريس كه تا آن زمان فاقد استقلال سازماني بود منصوب شد. آقاي حميد ناهي كه مدت زماني اندك قبولي و توجه تام يافت و مقامي مخصوص احراز كرد خود مينويسد : افتخارات و موفقيتهايي كه نصيب اين بنده ناچيز گرديده است مرهون همكاريهاي بي شائبه مردم حق دوست هريس علي الخصوص برادران اسد نسب مي باشم ….هنوز هم كه هنوز است با آن خاطرات شيرين زندگي مي كنم . مردم حق شناس هريس استحضار دارند كه بخش تاريخي هريس از نقطه نظر ساختمان مستقل دبيرستان در مضيقه بوده كه بنا به تصميم ،مردم با غيرت و حميت محله ديزج (قنبر چشمه ) پاسخ مثبت داده و با اهدا زمين مورد نياز مقدمات احداث و اقدام را فراهم آوردند. مقبوليت عامه آقاي ناهي را مي توان از متن خاطره زير استخراج كرد : «فراموش نشدني است كه انتخابات انجمن هريس در اثر رقابتها و خصومتهاي معمول قومي و محلي به زد و خورد منجر گرديد . با وجود نماينده دادستان شهرستان و بخشدار محل و ساير اعضا ، محل استقرار صندوقها مورد حمله قرار گرفته و سنگ باران شدخروج از آن محل براي هيچ كس حتي براي ژاندارمريها نيز غير ممكن شد تنها كسي كه با استفاده از عنايت و قدردانيهاي مردم هريس قادر به خروج و دعوت به آرامش مردم شد من بودم » در سندي كه از حاج پير علي اسد نسب ملاحظه كردم هزينه تمام شده احداث ساختمان دبيرستان مبلغ 66996 ريال قيد گرديده است . تصوير مكاتبه شهردار( جمشيدي )با آقاي ناهي قدر داني مردم از آقاي ناهي متن استعفاي آقاي ناهي و موافقت با آن ه – چگونگي اداره فرهنگ هريس بصورت نمايندگي «در سال 1340 براي اداره امور مدارس منطقه يكي از فرهنگيان ساعي و خوشنام بنام حميد ناهي نماينده فرهنگ بخش تعيين گرديد و سرپرستي مدارس دهستان بدوستان نيز به هريس واگذار گرديد ولي مدارس آلان براغوش به اين نمايندگي ضميمه نشد با آمدن ايشان به هريس فرهنگ جان تازه اي گرفت و با جديت تمام و سركشي هاي مداوم به مدارس روستا زحمات زيادي متحمل شده و به توفيقات زيادي نايل آمد پس از ايشان نيز مدتي محمد محصلي سرپرستي مدارس را در عهده داشت . با افزايش تعداد دانش آموزان ساختمان استجاري محل مناسبي نبود لذا با پيش قدمي آقاي حاج پير علي اسد نسب در محله ديزج قطعه زميني براي ايجاد ساختمان مدرسه تهيه و نسبت به احداث آن اقدام گرديد جالبي اين است كه در موقع اقدام به احداث ساختمان دبيرستان فقط مبلغ سه هزار و پانصد تومان از محل اعتبار پنج درصد سهم آموزش و پرورش از درامد شهرداري اعتبار وجود داشت ولي با توكل به خداي قادر و متعال ساختمان در اسرع وقت تكميل و مورد استفاده قرار گرفت وسايل موردنياز از قبيل درب ، پنجره ،تير چوبي و …..از تبريز و از محل ساختمانهاي تخريب شده جمع آوري و به هريس حمل گرديد . آقاي حبيب برزوئي در اين موقع رياست آموزش و پرورش حومه را به عهده داشت و در تامين اعتبارات و تكميل ساختمان دبيرستان مساعدت نمود .علماي شهر از جمله حجت الاسلام حاج مير يعقوب و جمعي از اهالي در تاسيس دبيرستان و ايجاد ساختمان مساعدت و همكاريهاي لازم را معمول داشتند و يكي از آنان بنام حجت الاسلام حاج حسين فخيمي در دبيرستان حاضر و نسبت به تدريس علوم ديني و قرآني بطور افتخاري اقدام مي نمود …» 1) از يادداشتهاي جناب آقاي حاج اسد نسب . رك : صفحه گذري بر تاسيس اداره آموزش و پرورش در سال 1337 رسيدگي به امور اموزشگاههاي هريس از اهر به آموزش و پرورش حومه منتقل گرديد در آن سال تعداد دو باب مدرسه (شرف و نشاط ) در هريس و يك باب در روستاي خشكناب داير بود سرپرستي مدارس بعهده آقاي شيرا…دبيري بود در شش ماهه اول سال 1338 در مورد تاسيس مدارس در روستاهاي خانمرود و دبيرستان در هريس با مشاورت آقاي اصغر راميار سرپرست آموزش و پرورش حومه تبريز اقداماتي بعمل آمد و از اوايل مهر ماه سرپرستي مدارس هريس به عهده آقاي ابراهيم شفيعي واگذار گرديد نامبرده بنوبه خود در توسعه فرهنگ منطقه تلاش و كوشش نمودند و اولين مدرسه دخترانه در هريس تاسيس و آغاز بكار نمود در سال بعد در كليه روستاهاي خانمرود دبستان ايجاد گرديد «در سال 1340 براي اداره امور مدارس منطقه يكي از فرهنگيان ساعي و خوشنام بنام حميد ناهي نماينده فرهنگ بخش تعيين گرديد و سرپرستي مدارس دهستان بدوستان نيز به هريس واگذار گرديد ولي مدارس آلان براغوش به اين نمايندگي ضميمه نشد با آمدن ايشان به هريس فرهنگ جان تازه اي گرفت و با جديت تمام و سركشي هاي مداوم به مدارس روستا زحمات زيادي متحمل شده و به توفيقات زيادي نايل آمد بعد از انتقال ناهي آقايان محمد محصلي – رحمن اسكويي – خليل بابايي مسئوليت نمايندگي آموزش و پرورش هريس را عهده دار بوده اند با اينكه اموزش و پرور ش هريس عنوان نمايندگي داشت ولي كليه كارهاي مربوط در حومه تبريز انجام مي شد و نمايندگان اكثراًوظايف مشورتي و سركشي به مدارس را داشتند . از طرف وزارت آموزش و پرورش ضمن نامه شماره 5/60470/18/8/44 به ادارات آموزش و پرورش دستور داده شد كه امور مدارس روستايي (مدارس عادي – سپاه دانشي ) بعهده ادارات سپاه دانش واگذار شود لذا مدارس حومه تبريز كه مشتمل ب 252باب بود به اداره مزبور تحويل گرديد حاج اسداله اسد نسب در مورد چگونگي تاسيس اداره گفته است : «در آن زمان رياست اداره سپاه دانش بعهده روانشاد علي اشرف حيات روحي بود كارهاي مربوط را دو نفري انجام ميداديم و بيشتر شب ها تا پاسي از شب در اداره مشغول بوديم آقاي حيات روحي مردي نيك انديش و واقع بين و خوش نيت بود با توجه به بلند نظري و همت والاي ايشان دست اينجانب در انجام كارها باز گذاشته شد . از موقع استفاده كرده ضمن توجيه وضع منطقه تصميم گرفتم تاسيس ادارات مستقل آموزش وپرورش در بخشهاي هريس و بستان آباد بمقامات بالاي اداره كل پيشنهاد گردد لذا گزارش مشروحي تنظيم و پس از تشكيل جلسات متعدد و پيگيريهاي مداوم با پيشنهاد اداره سپاه دانش موافقت و اقدامات عملي اغاز گرديد «چه لحظات شادي بخش و دلنشيني » مسئولان آموزش و پرورش حومه به هيچ وجه مايل نبودند مدارس بخشهاي مزبور از حيطه حيطه عملكرد آنها مجزا شود لذا كارها دور از چشم آنها در خفا به نحوي انجام شد كه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند ديگر كار از كار گذشته بود مخالفتها و اشكال تراشيهاي بعدي موثر نبود تعداد مدارس : 1- بخش بستان آباد 86 باب 2- بخش هريس 69 باب 3- حومه نزديك 72 باب آقاي رحمت اله نوراني بسمت رياست آموزش و پرورش منصوب و مشغول بكار شد .آن سال زمستان خيلي شديد و همه جا پر از برف بود هريس نه راه خوبي داشت و نه وسايل نقليه عمومي مناسب و بهمان علت از آنعده كه براي تصدي رياست آموزش و پرورش هريس دعوت مي نمودم نتيجه حاصل نمي شد ناچاراًبه اداره حسابداري مراجعه و با مشاركت افراد مطلع و بصير اسامي بيشتري را يادداشت و پرونده هاي آنها را بررسي كردم . مدعوين دعوت مارا قبول نمي كردند و لحظه ها و روز هاي سختي برايم بود و اوقات غم افزا سپري مي شد سرانجام خداوند قادر متعال كمك و ياري نموده و آقاي رسول كندواني به سمت رياست آموزش و پرورش هريس تمايل نشان دادند ابلاغ وي صادر و طي شماره 15/50649 /30/8/1345 به مدارس هريس بدوستان –آلان براغوش ابلاغ گرديد نفس راحتي كشيدم گرچه بعدا از طرف عده اي از همكاران از اين اقدام اظهار نارضايتي كرده و از اينكه انتقال آنان از هريس مشكل خواهد بود گلايه مند بودند ولي با وعده و وعيد متقاعد شدند . ضرورت دارد همواره از آقاي رسول كندواني تقدير وسپاسگذاري كرد در آنموقعيت مشكل و طاقت فرسا با حداقل امكانات با اراده قوي و مصمم و تلاش و كوشش فراوان اداره آموزش و پرورش را در هريس بنيان گذاري نمودند .اهلي هريس هميشه قدردان بوده و بنا به تقاضاي مردم اداره كل آموزش و پرورش پس از چند سال مجددا ايشان را بسمت رياست آموزش و پرورش هريس منصوب كرد همچنين از آنعده از همكاران زحمتكش و كوشا كه در انجام امور اداري در بدو تاسيس ايشان را ياري و مدد نموده اند تشكر و قدرداني كرد . پس از استقلال ادارات آموزش و پرورش در سال 1345 بودجه هر يك از بخشها بطور مستقل تنظيم و تصويب و به وسيله اداره مربوطه اجرا گرديد بعد از آن نيز نسبت به ايجاد امكانات از نظر تامين اعتبار و كادر آموزشي و اداري آني از كوشش و تلاش باز نايستادم و در موقع تفكيك مدارس دهات بزرگ از مناطق ديگر مجزا و جزو مدارس هريس منظور گرديد كه هم اكنون در سه باب از آنها شهرداري داير گرديد ه است» جاي بسي خوشوقتي و مباهات است كه اداره آموزش وپرورش مسير ترقي و تكامل را پيمود و تاسيس سازمانهاي ديگر را در پي داشت در نتيجه بخش به شهرستان ارتقا يافت روساي آموزش و پرورش هر كدام در انجام وظايف محوله تلاش و كوشش نمودند بنوبه خود از اين بزرگواران تشكر و سپاسگذاري مينمايم آنان نيز خاطرات خوشي از مدت ماموريت خود بياد داشته و از اهالي قدردان هريس كمال رضايت را دارند . دبيران و آموزگاران بومي كه در شهرستانهاي ديگر مشغول خدمت بودند داوطلبانه به هريس منتقل و در پيشرفت برنامه با جان و دل فداكاري نمودند. يكي از موضوعاتي كه در استقلال آموزش و پرورش هريس موثر بود تشكيل شوراي منطقه بود . با اينكه آمارهاي مربوط و شرايط لازم براي تشكيل شورا به تهران ارسال و تعقيب شده بود نتيجه مطلوب حاصل نمي شد تا اينكه آقاي حاج اسد نسب به اتفاق آقايان استاد رجبعلي شكوهي و حاج محمد تقي سلطاني به وزارت مراجعه مينمايند اما نتيجه اي به دست نمي آورند . نامبردگان آخر الامر به يكي از وكلاي تبريز (بهادري)متوسل ميشوند اين كار هم سودي عايد شان نمي كند . در جريان مدير كل شوراي منطقه اي وزارت آموزش و پرورش به تبريز آقاي اسد نسب طرح دوستي با وي ريخته و مجوز تشكيل شوراي منطقه در هريس را از ايشان كسب مي نمايد . آقاي حاج سلطاني در سال 48-1347 از كردستان به هريس منتقل شد و در دبستان نوبنياد مشغول تدريس كلاسهاي ششم ابتدايي ( درس رياضي ) گرديد . همان سال در اثر فعاليت و تلاش كلاس دهم در دبيرستان خانلري دا ير شد . ايشان نيز تدريس رياضي كليه كلاسها را عهده دار شد (هفته اي 32 ساعت ) . در اين راه بدون دريافتاجرت اضافه كاري سعي وافي نمود . و از آموزگاران ديگر نيز در صورت لزوم بهره جست . مدير يت دبيرستان در همين ايام بر عهده استاد شكوهي بود . اين سير پر صولت ادامه يافت تا در سال هاي بعد به ترتيب كلاس هاي ياز دهم ودوازدهم نيز ذاير گرديد. اين فرد پركار از نظر ساخت مدارس در زرنق ، بخشايش،مينق ، نمرور، آلان براغوش ، اسنق وشاهباغي مورد توجه قرار است . همينطور در سال 9/9/1349كه نامبرده به اداره منتقل شد سعي نمود در روستا هاي دور افتاده هريس كه مدرسه ودبستان در آنها داير نشده بود، داير نمايد منجمله روستاهاي هيق،اسماعيل كندي، اينچه، چنگل،چهرق،صومعه،خلج را ميتوان برشمرد. بعد از رفتن آقاي صحتي،به مدت چهار ماه مسئوليت اداره به وي محول شد. در اين زمان آقاي سلطاني سمت معاونت اداره را داشت. آقاي حاج سلطاني مدني الطبع و اجتماعي اند و اكنون ساكن شهر مقدس مشهد مي باشد. تا آنجا كه اين مختصر گنجايش داشت، از خدمات صادقانه او، نوشته شد. ج)تفكيك خواجه از اداره آموزش و پرورش هريس اداره آموزش و پروش منطقه خواجه در 22 بهمن سال 1374 تأسيس و از منطقه آموزشي اداره آموزش و پروش هريس تفكيك گرديد. اين منطقه در هنگام استقرار داراي 6696 نفر دانش آموز،89 واحد آموزشي و 302 كلاس بود. ط)برخي از مدارش توابع در بررسي تاريخ فرهنگ آذربايجان نوشته حسين اميد در صفحات 281و282 آمده: « در سال 1329 دبستان نهال در (نهند) افتتاح گرديده است.»نام مدير آن دبستان ابوالقاسم ادراكيان قيد گرديده است. در آن كتاب در صفحه 6 به سراي،هريس و بيلوردي جزو قصبات و روستاهاي شهرستان ارسباران اهر محسوب شده و در صفحه 308 مي تويسد:« در 1326 يك باب دبستان بنام بهار( بپاس احترام مرحوم خليل بهاري نخستين نماينده فرهنگ اهر) در اهر افتتاح شد. در سالهاي 1326 و 1327 و 1328 ساختمانهاي از طرف اهالي قراء اطراف ساخته شده و در اهداء گرديده است كه اداره فرهنگ در نقاط مزبور مدرسه تأسيس كرده است و اين نقاط به قرار زير است: ارشت آباد- حسن بيگلو- خمارلو- نوجه ده – كرلر – علي بيگ كندي – بيلوردي – جانانلو همچنين در صفحه 310 از مدرسه سراي در سراي نام مي برد و سال تأسيس آن را 1319 مي داند. تأسيس مدارس هرزه وز، تازه كند، ناحيه، خانقاه، هيق و … حاصل زحمات صادقانه برادران اسد نسب مي باشد. در روستاي خانقاه حاج غضنفر و در روستاهاي نوجه ده حاج بختيار از اين امر خير استقبال مي نمايند. في المثل در روستاي هيق ،حاج پير علي مردم را جمع نموده و پس از مدتي به كنايه و طنز اظهار مي دارد كه من چون ورشكست شده ام آمده ام تا كمكي كادي از شما طلب نمايم. پس از تشريح اهالي واقف به نيّت اصلي و خير آقاي حاج پير علي گريده و به رهبريت فردي به نام مشهد محمد علي شيوه مرضيه احداث مدرسه را پيشه خود مي سازند. رؤساي آموزش و پرورش اولين رئيس اداره آموزش و پرورش آقاي رسول كندواني است كه به موجب ابلاغ شماره 5/50649 مورخه 30/8/45 به رياست اداره آموزش و پرورش هريس منصوب و مشغول بكار مي شود. قبل از انتصاب نامبرده فرهنگ هريس شامل سه منطقه: 1)هريس،خانمرود به مركزيت هريس 2)آلان برآغوش به مركزيت مهربان 3)بدوستان به مركزيت سراي بوده و هر يك به وسيله سرپرست جداگانه اي كه زير نظر حومه تبريز بوده اند اداره مي شده است. پس از شروع بكار آقاي كندواني بنا به دستور اداره كل سرپرستيهاي ياد شده درهم ادغام و اداره مستقلي بنام آموزش و پرورش هريس تأسيس گرديد و كليه امورات اداري و آموزشي مناطق مزبور به اين اداره محول شد. همچنانكه ابتدا و شروع هر كاري سخت توأم با مشكلات مي باشد اين امر نيز از اين قاعده كلي طبيعي مسثني نبوده كه پس از تحمل زحمات و صبر پيشه ساختن ، همه آنها يكي پس از ديگري برطرف گرديده و تا حدودي كارها بصورت عادي و مطلوب در آمد. آقاي كندواني به دليل نيكخواهي، مورد رضايت فوق العاده اهالي قرار گرفت و بر اين اساس موفقيتهاي چشمگيري در امور فرهنگي حاصل گرديد. آقاي كندواني به مدت دو سال و اندي به انجام وظيفه پرداخت و سرانجام بعلت سكونت خانواده اش در تبريز و بي سرپرستي آنها، ناگزير شد علي رغم ميل باطني ، مصرّانه به تقاضاي انتقال به تبريز نمايد. اين هموطن كوشا و دلسوز اولين فردي است كه دوبار مسئوليت اداره آموزش و پرورش هريس را بر عهده گرفته است. دومين دوران تصدي او به سال 1356 بر ميگردد. حسين جعفري سيسي آقاي جعفري در نيمه دوم دي ماه 1367 در يك شامگاه سرد و يخبندان و در يكي از شبهاي پرسوز و پر برف زمستان در هريس از يك اتوبوس پياده شد. ايشان كسي را نمي شناخت. جز آنكه سابقه دو سال خدمت و همكاري با آقاي حسن امين زاده را در پرونده زندگاني خويش داشت. لذا برادر آقاي اميني زاده متعاقب سفارش او، منتظر آقاي جعفري بود. شب در منزل پدر مرحوم اقاي اميني زاده كه يكي از اعضاي كميسيون آموزش و پرورش بود بسر برد و از روز بعد برابر حكم شماره 11/69687 مورخه 19/10/47 در مركز بخش مستقر و دوشادوش همكاران فرهنگي خويش گام در راه انجام وظيفه نهاد . آقايان : علي اكبر برادر برجسته باف ، ابوالفضل آبادي باويلي ، سليم سليم زاده ، احمد دولتي ، رحيم رحيم زاده ، نصرت اله يعقوبي ، رجبعلي شكوهي ، علي اميني زاده ، نعمت الله صفر عليخاني (آذرشهري ) ، محمد تقي سلطاني اصل ، محمد باقر طاهري و سيروس فرهنگي (كفيل دبيرستان كوروش مهربان ) .همراهان بي غل و غش او در اين مسير پر افتخار گرديد . اخذ مجوز امتحانات ششم نهايي ابتدايي متفرقه ، اخذ مجوز دوره دوم دبيرستان (كلاس طبيعي ) براي دبيرستان دكتر خانعلي (كادر اين دبيرستان در آن زمان عبارت بودند از غلامعلي حبيبي ، رجبعلي شكوهي ، ابوالفضل آبادي ، علي اكبر برادر برجسته باف ، صمد جعفري مرندي و چند تن ديگر ) ، احداث كتابخانه عمومي ، توسعه و تكميل دبيرستان دبيرستان كوروش مهربان (كادر اين دبيرستان در آن زمان عبارت بود از سيروس فرهنگي ، سيد علي خادم اصل ، علي اصغر بهرامي اصل و علي اكبر برادر برجسته باف ) ، توسعه مدارس روزانه در روستاهاي دور افتاده ، توسعه كلاسهاي پيكار با بيسوادي ، نوسازي ساختمان دبستان نشاط كه اداره مربوطه در آن مستقر شده بود احداث يكباب دبستان 4كلاسه در مركز بخش ، توسعه تربيت بدني ( در اين زمينه آقاي علي اميني زاده در عين حاليكه رئيس مدرسه بود با حفظ سمت مسئوليت تربيت بدني را نيز بعهده داشت ) از جمله اقداماتي بود كه در اين سالها به وقوع پيوست . لازم به توضيح است كه مقارن اين ايام چون مركز بخش (هريس ) و مهربان هركدام داراي شهرداري بودند عليهذا هر كدام صدي سه جداگانه اي داشتند . اعضاي كمسيون صدي سه مركز بخش عبارت بودند از آقايان : حاج جسين رحيمي ، حاجي قاسمعلي اميني زاده ، حاج فضل اله شكوهي ، واعظي . اعضاي كمسيون صدي سه آموزش و پرورش مهربان عبارت بودند از آقايان : حاجي ميرزا حبيب صدري (روحاني )، اصغر قنبري ، يوسف واقف ، حاج عباسعلي محمودي . آقاي جعفري با حفظ سمت رياست كتابخانه عمومي را نيز عهده دار بود و مدتي نيز با حفظ سمت شهرداري و كفيل بخشداري بوده است . در مراسم توديع آقاي جعفري مرحوم ميرزا نجفقلي محسني ابيات زير را با صداي دلنشين خويش مي خواند : نشاط عمر بگذرد همي خجسته حال را فلك به گردش آورد هميشه ماه وصال را بحكم عقل رهبيران عمل كنند در جهان نه به رضاي ناكسان طريقه جهان را هريسي بخش تازه كه ديده است رهبران ز كارهاي « جعفري»بينيد اعتدال را هزار حيف و صد افسوس كاين رئيس نيك خلق زدست داد هريسي يان چنين فرشته حال را ثنا به حسن و سيرت و عمل بود سزا يقيين نه مدح صورت دغل نه قيل را نه قال را خسرو خموش باشي « محسني»فصير كن كلام را رجال ميدهد تميز خوب و بد خصال را تاريخ ترك محل خدمت آقاي جعفري سيي 5/8/49 مي باشد. بعد از اين تاريخ جناب آقاي هاشمي كيا به هريس آمده و به رتق و فتق امور اداري مي پردازد. تسطيح و محمطه سازي ميادين كه به تنهايي كار دشواري به حساب مي آمد در زمان تصدي آقاي هاشمي انجام پذيرفت،نامبرده تا آذر سال 1350 ره ارائه خدمت خويش ادامه داد. سيد جواد ناظمي سرخاب بعد از هاشمي كيا زمام امور را بدست گرفت و حدوداًتا اواخر اسفند سال 50 به انجام وظايف محوله پرداخت. سيد علي مصطفي طباطبايي او طي ابلاغ شماره 17807 بتاريخ 29/6/51 رياست اداره آموزش و پرورش را بر عهده گرفت. او داراي مدرك كارشناسي زبان و ادبيات بود. علي اصغر صحتي شفائي طي حكم شماره 11/24575 مورخه 5/8/52 از اوايل آبان ماه كار خويش را بطور رسمي در اداره آموزش و پروش آغاز كرد. آقاي صحّتي شفائي از آنجائيكه قبل از عزيمت به هريس در مقام مديريت كل تربيت بدني استان و سالياني نيز در اداره بازررسي استان انجام وظيفه نموده بود. اطلاعات كافي از فرعنگ منطقه را اندوخته بود. ايشان بر تلاشهاي طاقت فرسا و بي منّت حاج محمد تقي سلطاني صحّه ميگذارد. تشكيل شعبات اداري با نصب تابلوهاي مربوطه ، انتخاب واستخدام كاركنان واجد اشرايط جهت شعبات اخذ سهميه بيشتر كادر آموزشي براي تشكيل كلاسهاي جديد درسي در كليه روستاهاي تابعه حتي در بين عشاير محل ( بوسيله آموزگاران سيار ) تكميل وسايل آموزش وپرورش ، تشكيل خانه معلمين وتاسيس يك باب آموزشگاه حرفه اي پسرانه از جمله رئوس برنامه هائي بودند كه درزمان آقاي صحتي شفائي تحقق يافتند .جناب آقاي صحتي شفائي در 9/12/55 هريس را ترك گفت . احد اله جباري نام پدرش ابراهيم وداراي مدرك ليسانس رياضي بود .او طي حكم شماره 11/82780مورخه 10/12/55 به رياست آموزش وپرورش انتخاب شد وكار خويش را از مورخه 10/12/55عملا آغاز نمود .آقاي جباري در 5/7/56 ترك خدمت نموده وجهت تدريس به شهرستان تبريز منتقل گرديد . بعد از آقاي جباري ، براي باردوم آقاي رسول كندواني به خاطر نام نيكي كه از خود به جا گذاشته بود به رياست اداره منصوب ومشغول بكار شد وتاتاريخ 27/4/57 در اين پست باقي ماند مقصود حسن زاده خانميري او كه داراي مدرك تحصيلي ليسانس فلسفه علوم تربيتي ومتولد 1316 بوده برابر ابلاغ 11/80404مورخه 27/4/57به رياست هريس منصوب مي شود .آقاي مقصود حسن زاده خانميري طي ابلاغ شماره 11/15528در تاريخ 18/4/58 به رياست اداره آموزش وپرورش هريس منصوب شد محسن فرزين زادگاه او هريس وتاريخ تولدش 10/1/25مي باشد داراي مدرك فوق ديپلم علوم انساني بود . آقاي فرزين در تاريخ 1/10/59وارد اطاق رياست اداره آموزش وپرورش هريس شد ودر تاريخ 25/12/59با آن وداع كرد محمد تقي رضاپور در تبريز به دنيا آمد .داراي مدرك فوق ديپلم ديني وعربي بود او در25/12/59شروع بكار كرد ودر تاريخ 25/3/61مسووليت خويش را تحويل داد .جناب آقاي حاج اصغر فردي آذر سمت معاونت را در اين مدت عهده دار بود هدايت فتاحي دبير اداره آموزش وپرورش ناحيه 2تبريز بود طي ابلاغ 1/4806مورخه 4/5/61 به رياست بر گزيده شد ولي طبق اطلاعات بدست آمده از آمدن به هريس خود داري نمود عباس حاج بابائي قبلادر شبستر مشغول بود .طي حكم شماره 11/38006مورخ 18/5/61صادره از سوي اسحق مشكيني مدير كل آموزش وپرورش استان به هريس آمد ولي در 26/3/61طي ابلاغ 11/65490مورخه 25/3/61از قرار اطلاع به رياست اسكو منصوب واز هريس خارج شد حسينقلي محسني شاعر پر ذوق وهنر مند وارسته آقاي محسني قبلا سمت معاونت آقاي حسن زاده را داشت .او كه در 2/12/24هجري شمسي در هريس به دنيا آمده بود تا كلاس نهم در هريس تحصيل نمود ودر سال 1339جهت ادامه تحصيل به شهر اهر مهاجرت كرد. در سال 1342 موفق به اخذ ديپلم ادبي از دبيرستان همت اهر گرديد.شادروان محسني براي انجام خدمت سربازي بعنوان سپاه دانش به بخش جويبار قائم شهر مازندران اعزام شد .پس از پايان خدمت در همان منطقه بعنوان آموزگار استخدام گرديد،وي ضمن تحصيل در كارهاي كشاوزي،بطور مستمرو طاقت فرسا به خانواده خويش ياري مي رساند. او در رشته جغرافيا از دانشكده ادبيات تبريز مؤفق به اخذ ليسانس گرديد. مرحوم محسني كار خويش را بعنوان رئيس آموزش و پرورش از تاريخ 12/4/58 آغاز كرد و در تااريخ 1/10/59 آنرا به اتمام رساند. معاونش در اداره آقاي حسن فرزين بود. او سپس مسئوليت آموزش و پرورش بستان آباد را با موفقيت پشت سر گذاشت و عاقبت بعنوان دبير در دبيرستانهاي والفجر (صفاي سابق )خيابان ششگلان تبريز به تدريس پرداخت و متأسفانه در تاريخ 18/9/73 بر اثر بيماري چراغ عمر شريف اش خاموش شد. استاد علي واعظي در سال 1332 در خانواده علم و جلالت در هريس متولد گرديد. تا كلاس نهم قديم در دبيرستان دكتر خانعلي هريس تحصيل كرده ، بلافاصله وارد حوضه علميه تبريز( طالبيه) شد. بعد از يكسال اشتغال به دروس حوزوي بطور شبانه روزي همزمان با تحصيل در حوزه ،به دروس جديدي ادامه داده در سال 52 از دبيرستان توان تبريز فارغ التحصيل و در همان سال از كنكور سراسري از دانشگاه فردوسي مشهد دانشكده الهيات و معارف اسلامي قبول شد و به حوزه علميه مشهد منتقل و در مدرسه نوّاب سكني گزيد. همزمان با تحصيلات حوزوي مشغول ادامه تحصيل در دانشگاه (در رشته فلسفه و حكمت اسلامي )شد. در آنجا از حضور اساتيد كرام ،آيات عظام شيخ واعظ طبسي،حاج آقا هاشمي و رهبر انقلاب (حضرت آيت ا… خانه اي )بهره ها برد و چند بار در اعتراضات دانشجويان و طلاب دستگير و مورد اذيت و آزار قرار گرفت. اين فرهنگي متين و نكته سنج در دي ماه 58 در آموزش و پرورش سراب استخدام و در دبيرستانهاي آن شهرمشغول تدريس بينش ديني گرديد. بعد از 18 ماه تدريس در تاريخ 17/6/61 به رياست آموزش و پرورش هريس منصوب و بعد از آن بترتيب: معاون مالي و اداري ناحيه دو تبريز،رئيس آموزش و پروش اهر،كارشناسي تربيت معلم و كارشناس مسئول ضمن خدمت استان ،مدرس مراكز تربيت معلم استان،رئيس آموزش و پروش شهرستان هشترود و آخر الامر بعنوان فرماندار شهرستان هشترود شد. اين عالم پر تلاش هم اكنون بعنوان مدرس با درجه كارشناسي ارشد برنامه ريزي آموزشي در مراكز آموزش عالي فرهنگيان در مراكز تربيت معلم استان مشغول مي باشد. آقاي واعظي داراي تأليفاتي بعناوين : مباني برنامه ريزي از ديدگاه قرآن و سنّت ،ترجمه ،شرح حال و آراءفلسفي ابن سينا،كتاب صرف،مؤعظه و هماهنگي مي باشد. اولين دبيرستان دخترانه در مدت اشتغال وي د رهريس تأسيس و 24 طرح ناقص منطقه توسط پيمانكاران تكميل شد. تأسيس هفت واحد آموزشي پسرانه و يك واحد دخترانه در سطح ابتدائي و تأسيس 5 واحد آموزشي پسرانه و يك واحد دخترانه در سطح راهنمائي از ديگر فعاليتهاي اوست. قلي اله قليزاده زادگاهش اهر و داراي مدرك فوق ديپلم علوم ديني و نام پدرش عبداله و تاريخ تولدش 28/7/1339 بود. او كار خويش را از 11/6/63 لغايت 1/11/65 در اداره آموزش و پرورش هريس گذراند. هدايت شهابي كلوانق آقاي شهابي كلوانق يكي از افراد بومي كاردان و لايق ، فرزند جواد،متولد 21/9/1333 در كلوانق مي باشد. آقاي محسن فروزان معاون وي بود. او در تاريخ 1/11/65 لغايت 4/3/68 در هريس بعنوان رئيس آموزش و پرورش منشأ خدمات شد. عبداله عبداله پور فرزند يوسف، متولد 3/10/133 در هشترورد و داراي مدرك فوق ديپلم علوم انساني درزمان تصدي رياست آموزش و پرورش هريس مي باشد. تاريخ شروع كار وي 4/3/1368 و تاريخ پايان آن 1/7/69 مي باشد. اروجعلي روحي نام پدرش محمد علي ،زادگاهش خلخال ،تاريخ تولدش 12/12/1338 و مدركش فوق ديپلم ديني و عربي در پرونده منظور شده است. آقاي ودود سفيدي سمت معاونت وي را داشت. او از 1/7/69 لغايت 9/7/73 بعنوان رئيس انجام وظيفه نمود. رضا قمري ارباطي فرزند جليل، اهل ميانه،ليسانس مديريت آموزشي و متولد 18/10/1339 مي باشد. تاريخ شروع بكار او 10/7/73 و تاريخ پايان 30/7/74 آمده است. ميرحمايت ميرزاده وي ليسانس علوم اجتماعي بود كه مير عزير اله نام پدرش و 19/2/1341 تاريخ تولدش قيد شده است. زادگاهش مغان مي باشد. آقايان شاطريان سمت معاونت وي را بر عهده داشت و پس از اندي آقاي موسي عدالتخواه به سمت معاونت وي برگزيده شد. او از 1/8/74 لغايت 9/9/75 در مسئوليت خويش تلاش نمود. موسي عدالتخواه فرزند آقا و متولد 6/1/1349 مي باشد. او داراي ليسانس مديريت آموزشي است و از تاريخ 10/9/75 كار خويش را آغاز كرده و هنوز هم در اين سمت باقي است. آقايان محرم صدقي و كريم غني زاده بترتيب سمت معاونت وي را داشته و دارد. مرحوم محرم مصدقي در تاريخ 1349 در روستاي نوجه ده از توابع شهرستان هريس در خانوادة مذهبي چشم به جهان گشود و در سن 2 سالگي بعلت مهاجرت خانواده در شهرستان تبريز سكونت يافت و دوران طفوليت را تحت سرپرستي والدين خود در محيطي عاطفي و معنوي پشت سر گذاشت در سال 1352 راهي دبستان گرديد و مدت 5 سال تحصيلات ابتدائي را با عشق و علاقه و نتايج مطلوب به پايان رساند. با فرا رسيدن دوران نوجواني همگام با پدر مرحومكش در مراسم و مجالس مذهبي شركت مي كرد و آموزش قرائت قرآن مجيد را از 1در مرحومش فرا گرفت و از آن زمان مسايل مذهبي و اجتماعي در وجودش ريشه دوانده بعدها شكوفه شد و به حاصل نشست در سال 1361 در راستاي ادمه تحصيل وارد مدرسه راهمائي شكيب شد و 3 سال از عمر پربارش را در سكوهاي درس اين مدرسه با اخذ معلومات و كمالات سپري كرد و مورد توجه مسئولين و دبيران قرار گرفت با اعمال و رفتار متين و چهره معصوم خود سرمشق و الگوي دوستان و همكلاسان خود بود. تحصيلات متوسطه را در دبيرستانهاي لقمان تبريز شروع كرد ودر مدت 4 سال موفق به اخذ ديپلم اقتصاد گرديد كه در مدت تحصيل متوسطه تعطيلات تابستان و حتي اكثر روزهاي تعطيل را با تلاش فراوان مشغول كار و تأمين مخارج خود مي شد. بعد از اخذ ديپلم بخدمت نظام وظيفه اعزام گشت و بعد از 3 ماه دوره آموزش در شهر خوي به پيرانشهر اعزام و از آنجا راهي منطقه نظامي سردشت گرديد در مدت 11 ماه در آنجا بنحو احسن به وظايف محوله جامه عمل پوشاند كه زمان جنگ تحميلي هم بود در آزمون كنكور سراسري شركت كرده در رشته آموزش ابتدائي تربيت معلم شهرستان اهر رتبه قبولي بدست آورد و پس از اخذ مدرك كارداني در آموزش و پرورش منطقه هريس مشغ.ل خدمت شد مدت يكسال در دبستان روستاي هرزه وز به عنوان مدير آموزگار و 2 سال در مدرسه راهمائي روستاي انديس با سمت مدير آموزشگاه انجام وظيف نمود و در اين زمان از امتحان ورودي آموزش ضمن خدمت فرهنگيان در رشته كارشناسي مديريت آموزش قبول و به تحصيلات خود ادامه داد. پستهاي بعدي اين پاك مرد وارسته به ترتيب : مديريت آموزشگاه برازين،مسئول ارزشيابي و رسيدگي به شكايات آموزش و پرورش منطقه هريسو بالاخره معاون آموزشي و پرورشي آموزش وپرورش بود بنا به حسن شهرت و همكاريهاي صميمانه با نهادهاي انقلاب اسلامي بعنوان مسئول كميته مراسم ستاد دهه فجر سال 76 شهرستان هريس انتخاب شد،كه متأسفانه در تاريخ 24/1076 بعلت بيماري ناگهاني زلزله اي در سرزمين وجود پاك او به وقوع پيوست و زجر را يك ماه گهواره خويش ساخت تا اينكه سنت لا يتغيّر الهي بر اين قرار گرفت كه شمع وجود مردي از تبار عطوفت و صميمت و صداقت در تاريخ 25/11/76 به خاموشي گرائيده و در عين ناباوري سقف شاديهاي خويشاوندان و دوستان و آشنايان بويژه همكاران ارجمند و گرامي اش فرو ريخت. عظمت وصيب وارده را مي توان در ابيات هنرمند ساعي منطقه بهلول ستاري آذر مشاهده كرد كه گوياي غم بي پايان داماد گرانقدرش بوده و حاكي از منزلت و نفوذ خاص عاطفي و اخلاقي ايشان در خانواده مي باشد. در اين وادي غم از شادي فزون آمد به امدادم رسيد از درد و درماني ز جانانم رضا دادم نميشد باورم دست قضا پرويزني دارد كه بيزد سرم خاكستر اندوه دامادم قدر چيند گلي از گلشنم با دست بي مهري فلك ويران نمايد خانه طاقت ز بنيادم غم فرزند تنهايش ز هجران پدر سوزد به سيخ آه سوزان يتيمي قلب راكبادم سرم سندان بر پتك مصيبت گشت از اين مخنت شكست آئينه صبر قرار همچو فولادم اميدم درد شد در دام حرمان از پريشاني به دامان سيه بختي گره خورد اشك آزادم دلم شد در ركاب آرزوها پير و سر گشته سكوت شب شكست از زجّه شبگير و فريادم به سوداي بلا بي گاه گرديد عمر « ستاري» فرد از فتنه پي در پي و تأديب استادم(1) 1) جزوه يادواره بزرگداشت هفته معلم ، ارديبهشت 77 ، تهيه و تنظيم : امور تربيتي منطقه هريس. سواد و آموزش نرخ باسوادي در ميان جمعيت 6 ساله و بيشتر در شهرستان هريس 65/68 درصد ، در بين مردان 76/78درصد و در بين زنان 9/58درصد است كه به ترتيب 71/6، 6/3 و 34/9 درصد كمتر از نرخ با سوادي در استان مي باشد. بررسي توزيع باسوادان در حال تحصيل بر حسب دوره هاي تحصيلي در سال 1375نشان ميدهد كه از 19457 نفر جمعيت در حال تحصيل شهرستان هريس،1/65 درصد در مقطع ابتدائي ،28/20 درصد در مقطع راهنمائي ،77/10 درصد در مقطه متوسطه،14/1 درصد در مقطه عالي ،06/0 درصد در حوزه علميه و علوم ديني و 98/1 درصددر سطح سواد آموزي مشغول به تحصيل هستند.(لازم توضيح است كه وضعيت تحصيلي 64/0 درصد نيز نامشخص مي باشد.) در سال 1375 تعداد كل دانش آموزان شهرستان هريس 18241 نفر بوده كه از اين تعداد 67 درصد مربوط به مناطق روستايي و 23 درصد مربوط به مناطق شهري مي باشد. از كل دانش آموزان شهرستان هريس 13/69 درصد در مقطه ابتدائي ، 9/20 درصدد در مقطه راهنمائي، 43/8 درصد در مقطع متوسطه عمومي،54/0 درصد در مقطع كودكستان، 3/0 درصد در مقطه بزرگسالان،12/0 در مقطع كودكان استثنائي و 58/0 درصد در هنرستانهاي فني مشغول تحصيل مي باشند. در شهرستان هريس تعداد 188 آموزشگاه وجود دارد كه از اين تعداد 40 آموزشگاه در مناطق شهري و 148 آموزشگاه در مناطق روستايي داير مي باشد. سهم هر يك از مقاطع تحصيلي كودكستان ،كودكان استثنايي ،ابتدائي ،راهنمائي،متوسطه ،هنرستان فني و دبيرستان خدمات از كل آموزشگاههاي شهرستان به ترتيب 7/2 ، 5/0،8/62،25، 5/8 و 5/0 درصد مي باشد. در مقطع تحصيلي ابتدائي به ازاء هر 29 نفر دانش آموز،در مقطع تحصيلي راهنمائي به ازاءهر 22 نفر دانش آموز،در مقطع تحصيلي متوسطه به ازاءهر 19 نفر دانش آموز و در هنرستان به ازاء هر 12 نفر دانش آموزهنرستان به ترتيب يك نفر كادر آموزشي وجود دارد. تراكم دانش آموز در كلاسهاي ابتدايي،راهنمائي ،متوسطه و هنرستان به ترتيب 3/25،7/23،6/21،5/26 نفر است. همچنين پوشش تحصيلي ظاهري در مقاطع تحصيلي ابتدائي،راهنمائي و متوسطه عمومي به ترتيب 21/107،22/54 و 94/17 درصد مي باشد. فرهنگيان و دانش آموزان شهيد الشهيد المقتول في المعركه عند الجهاد مع الامام (ع) او نائبه الخاص و يلحق به كل من قتل في حفظ بيضه الاسلام في حال الغيبه شهبد آن كسي است كه در ميدان نبرد د ركاب امام (ع) يا نائب خاص او كشته شود و ملحق ميشود به او هر كسي در حفظ اسلام در زمان غيبت امام كشته شود. « تعريف شهيد از زبان فقها» نام و نام خانوادگي تاريخ شهادت محل شهادت شهيد محمود پورحسين 28/4/60 مهاباد شهيد قاسم هاشمزاده هريس 18/12/63 شرق دجله شهيد عباسقلي ميرزانژاد 2/1/65 شلمچه شهيد غنيمت اكرمي 15/5/66 سردشت شهيد ميرزا آقا نعمتي 29/12/66 قوجار دانش آموزان شهيد نام و نام خانوادگي تاريخ شهادت محل شهادت شهيد محمد تقي غفاري 5/12/62 جزيره مجنون شهيد محمد باقر محمودي 17/7/60 سوسنگرد شهيد محمد علي فرزانه 23/1/62 پشرهاني شهيد علي نيكويي 8/11/65 شلمچه شهيد فتح الله رحيمي 8/11/61 شلمچه شهيد رضا سليمي 24/1/62 شرهاني شهيد بهلول سليمي 20/9/60 سرپل ذهاب شهيد رضي ستارنژاد 23/12/63 دجله شهيد سيد رضا علوي 24/1/62 شرهاني شهيد مير يوسف سيدلو 4/1/66 شلمچه شهيد احمد كشاورزيان 24/1/62 شرهاني شهيد يدا.. حسين قلي زاده 20/10/65 شلمچه شهيد محمد محمد زاده 19/5/66 سردشت شهيد محمد باقر پاشازاده 26/4/91 شلمچه شهيد عليرشضا عيسي زاده 20/11/66 هرالعظيم شهيد محمد رضا باصري 20/9/60 سرپل ذهاب شهيد يعقوب فلاحتي 24/1/62 شرهاني شهيد رجب چاووشي 30/9/60 سرپل ذهاب جبرائيل مهديزاده 7/13/62 جزيره مجنون توضيح اينكه شهيد ميرزانژاد و شهيد نعمتي جزو متعهدين خدمت (دانشسرايي ) بوده اند از اينرو گاهي در ليست شهداي دانش آموز نيز آورده مي شوند. گوشه اي از مراسم غبارروبي و عطر افشاني وادي شهداي هريس نمايه و منابع و مآخذ:تاريخچه مكاتب و آموزش و پروش 1- تاريخ فرهنگ آذربايجان ،حسين اميد، جلد اول 2-ديوان صائب تبريزي 3-سيماي منطقه آموزشي اداره آموزش و پرورش خواجه 4-شهرستان هريس و جلوه هاي طبيعي ،اجتماعي و هنري آن ،محرم فرزانه ،1378 5-عبرتنامه صيرفي،محمد حسن مهپور،چاپ اول 6-فرهنگ آذربايجاني – فارسي ،محمد پيفون،چاپ اول 1361 نمايه و مآخذ نمايه نام اماكن * حدوددو سال پيش براي عملي عملي ساختن اين آرزو ، كمر همت بستم 0 بر حسب تصادف، مطلع گشتم كه پروژه هاي تحقيقي با تقبل هزينه هاي مربو طه به آموزش وپرورش ارسال شده است0 تنها مهلت با قيمانده براي تكمل وارسال آن فرمها يك روز بود 0 پيشنهد تحقيق ( بنام همسرم كه شاغل در مدارس هريس هست) بااستقبال مواجه نشد 0 رئوس و عناوين پروژه ها نيز مردود اعلام گرديد 0 ناچارا مشاهير شهرستان را پيشنهاد نمودم بعد از مدتي متوجه شدم كه طرح ما مورد قبول استان واقع نشده است 0 در كندو كاو معلوم شد كه طرح پيشنهاد ي اولي مارا به كس ديگري داده اند0 بدين زيركي بود كه مارا از رده خارج ساختند وتا اين زمان هم بر اساس اطلاعات بدست آمده عليرغم اخذ هزينه تحقيق ، هيچ اقدام عملي در اين زمينه محقق نشده است 0 [1] تاريخ فرهنگ اذربايجان،جلد اول، فصل اول، حسين اميد، ص 7 * گاهي كم و گاهي بيشتر ** ملا در فرهنگ آذربايجاني – فارسي محمد پيفون: عالم ديني ،آخوند ، شيخ و باسواد معني شده است. در ساير نقاط غالباًمعلم مكتب خانه را « آخوند »گفته اند. اطلاق ملا به معلم مكتب خانه در اين منطقه به احتمال قوي متأثر از حس مذهبي مي باشد. * هنوز هم اين روش ها در روستاها معمول هست. * نوعاًشاگردان سركش و شلوغ در اكثريت بودند . بزرگان در تعريف اين خصوصيت اين مثال را مي آورند كه : «شاگردان مكتب ،شيطان را هم كور كرده اند. » * داش خاتون هم در محاورات گفته مي شود ** مرحوم كربلاي آقا در فقر بسر ميبرد ، باسواد ، خوش خط و مقيد بوده است . در تابستان در مسجد شيخ باباي محله چمن و در زمستان در اصطبل شادروان عزت مكتب داير مينموده است *** به شادروان كربلاي طاقي لقب خليفه داده اند و با آن نام نيز مشهور ميباشد علت اين نامگذاري براي نويسنده معلوم و مشخص نشد . * ميرزا حسن شيخ الاسلامي ،ميرزا حميد غفاري ، ميرزا احمد مشايخي ،ميرزا شيرا.. دبيري ، شيخ محمد موسالو و ميرزا احمد احمديان از شاگردان وي بوده اند كه دروس حوزوي را نيز طي نمود ه اند منتهاآقايان ميرزا حميد غفاري و ميرزا احمد احمديان ملبس به لباس روحانيت شد ه اند. ** او فرزند ميرزا محمد تفليسي است . ميرزا محمد از تفليس مهاجرت كرده بود و فرزندش ميرزا علي شاعر و خوشنويس بوده است . صداي جذاب داشته و همواره در اول خطبه هايش اينها را ميخوانده است :«السلام علي المدفونين بلا اكفان و علي النار حين علي الاوتان و علي الروس المفرقه الابدان». منقول است كه وي به مردم ميگفته : روزي خواهد آمد كه مردم از هوا رفت و آمد خواهند كرد مردم نيز با نيشخند قريب به اين مضمون جواب ميداده اند: ميرزا را ميبينيد دروغ زميني را تمام كرده اكنون دروغ آسماني ميگويد. [2] تاريخ فرهنگ آذربايجان،حسين اميد،ص 19 [3] شهرستان هريس / محرم فرزانه صفحه 272 [4] ر . ك شهرستان هريس و جلوه هاي طبيعي ، اجتماعي و هنري آن / نگارنده / صفحه 254 [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:30 ] [ moharramfarzaneh ]
** مكاتب وتاريخچه آموزش وپرورشالف)مكتب خانه ها مكان مكتب خانه ها اثاثيه مكتب خانهچگونگي تدريس زمان تدريس برخي اصطلاحات برخي آداب كتب مكاتب معلمان مكاتب شعر آخر جلسهب)طالبيه ها ملاعلي مردان شبخ علي آقا بهجت آيت ا…عيسي سريدي حجت الاسلام والمسلمين عبد اله علويپ)تاريخچه مدارس مدرسه شرف مدرسه نشاط دبير ستان نو بنياد مدرسه دخترانه ستاريت)آشنايي با چند پيشكسوت استاد دكتر ابرهيم شفيعي فقنديي استاد اسداله اسدنسب حاج پير علي پير نسب زمان مقدم شير اله دبيري سركار خانم طيبه مهران فر حميد ناهيث)فعّالان آموزش و پرورش سليم سليم زاده علي اميني زاده محمد تقي سلطانيج)چگونگي اداره فرهنگ هريس بصورت نمايندگيچ)گذري بر تشكيل اداره آموزش و پرورشح)تشكيل شوراي منطقهخ) تفكيك خواجه از اداره آموزش وپرورش هريسد) برخي از مدارس توابعذ) روساي آموزش وپرورش رسول كندواني حسين جعفري سيسي خسرو هاشمي كيا سيد جواد ناظمي سرخاب سيد علي مسنن طباطبائي يلي اصغر صحتي شفائي يدا000 جباري مقصود حسن زاده خانميري حسينقلي محسني محسن فرزين محمدتقي فرزين محمد تقي رضاپور هدايت فتاحي عباس حاج بابائي علي واعظي قلي ا00 ءقلي زاده عبدا000عبداله پور اروجعلي روحي رضا فمري ارباطي مير حمايت ميرزاده موسي عدالتخواهسواد وآموزشفرهنگيان و دانش آموزان شهيد نمايه منابع وماخذ مكاتب وتاريخچهآموزش وپرورش ههيچ كار ازسعي ما چون كوهكن صورت نبست وقت آنكس خوش كز او آثار مي ماند بجا!! صائب تبريزي الف – مكتب خانه ها امر تعليم وتربيت وتاريخ آن در اين منطقه كماكان ناشناخته باقي مانده است0 دراين مجال مساعي خويش را برآن مصروف داشته ام تادر حد امكان اين مقوله را ولو در ميان دهه هاي اخير به روشني تبيين نمايم0 *تاريخچه مكاتب « راجع بتاريخچه اين مكتب خانه ها در ايران بايد متذكر شدكه از طريق تعليم در ايران قبل از اسلام اطلاعي در دست نيست ناچار در اين موقع اصول تعليم و تربيت رونقي داشته بطوريكه فردوسي در شاهنامه راجع بترتيب و تعليم فرزندان در زمان اردشير اشاره كرده است كه از ذكر آن صرف نظر مي شود 0 پس از ظهور اسلام از زمان عباسيان مكتب يعني محل نوشتن وخواندن با اندك فرقي در ازمنه مختلف در بلاد اسلام معمول گرديده است 0 كليه مكاتب در زمان قديم به دو نوع بوده عمومي خصوصي اولي براي اطفال عموم مردم بود و آموزگار چنين مكاتب را معلم ميگفتند دومي براي اولاد خافا و امرا و وزراو سلاطين بود در منازل شخصي بزرگان مرتب ميشد و معلم هر روز در آنجا حاضر ميگشت ومشغول تدريس ميگرديد واورا «مودّب » ميناميدند0 البته بعضي خانواده هاي اشراف در زمانهاي بعد نيز معلم سر خانه داشتند ولي اينان نيز معلم ناميده ميشدند وغير از مودبهائي بودند كه براي اولادبزرگان و سلاطين مخصوص بودند0 در بعضي از كتب قديم كلمه مكتب و كتاب ودبستان ودبيرستان ديده ميشود0 از جمله در گلستان سعدي ميگويد0 ( معلم كتابي را ديدم در ديار مغرب تروشروي وتلخ گفتار تا آخر حكايت)0 در مثنوي حكاياتي راجع بمعلم مكتبي موجود است 0 ( مكتبي نام شاعري بوده كه شغل مكتبداري داشته است )0 بعضي از اين مكاتب شهرت بسزائي داشته اند واز جمله در تبريز مكتبي بوده است كه غازان خان (703-694 ) در شنب غازان بنا كرده است و در آن مكتب يكصد نفر از كودكان يتيم قرآن ياد ميگرفتند و اين بر اثر ترتيبي بود كه در آن زمان معمول بود ، و بزرگان وامرا جنب خانه خودشان علاوه بر اينكه اولاد خود را به معلم مي سپردند مكتب خانه اي نيز دائر مي نمودند و جمعي از اطفال بي بضاعت را در آنجا بتحصيل وا ميداشتند».[1] مكان مكتبخانه ها اولاتحصيل در مكتب خانه ، انفرادي نبوده است بلكه در هر مكتب پانزده يا بيست* نفر شاگرد به گرد هم مي آمدند .طبق تحقيق نگارنده حدود سي دانش آموز 10يا12سالگي بوده واز لحاظ محل ، مكتب خانه در منزل ملا ويا مسجد ويا منزل شخص ديگري كه اجرتي دريافت نمي كرد داير مي شده است معلم را چنانچه آمد بر خلاف ساير نقاط «ملا» خطاب مي كرده اند.** در اين عرصه جائي براي تحصيل دختران وجود نداشته است .اثاثيه مكتبخانه ها گاهي در مكتب خانه گليم، فرش و ياتشكچه موجود بود و شاگردان نيز با خود زيراندازي همانند « چئش » يا گليم پاره از منزل پدري مي آوردند، بعضي از معلمين وجود « فله فقه» يا فلك را نيز براي تنبيه ،تأئيد مي كنند. ولي برخي ديگر مي گويند : « كه ملّا براي كتك زدن شاگردان شلوغ و يا تنبل از « چئيرپي » ( تركه ، چوب {خشك}، شاخه هاي خشكيده درخت ،هيمه – فرهنگ آذربايجاني – فارسي محمد پيفون ) – بهره مي جست». عده اي هم معتقدند: « از هيچكدام از مراتب بالا خبري نبوده است بلكه كشيدن گوش و يا نثار كردن سيلي رايج بوده است. اين اختلاف نظرها ،به نظر مي رسد كه ناشي از دوره هاي مختلف تحصيل مي باشد. شايد در دهه اي فلك رايج بوده و شايد در دهه اي ديگر“ توسط ملّاي وقت زدن با چوب و يا گوشمالي دادن معمول بوده است. قديم الايام از لحاظ آب و هوايي زمستانهاي سختي در اين منطقه حكمفرمايي مي كردن و بارش برف سنگين و سرماي طاقت فرسا از مشخصه هاي بارز بوده است. قبل از فرا رسيدن زمستان اهالي سر به كوهها ميگذاشتند تا به جمع آوري « گوه ن » gavan بپپردازد. ضمناًفضولات حيواني نيز نقش اساسي در اجاق خانه و تنور داشته اند. ماده سوختني فوق الذكر به دو طريق تهيه مي شده است:* الف)تَزِه (ياببا ) tazaeh ( yabba ) قبل از فرا رسيدن فصول سرما فضولات دامها را پس از جمع آوري و افزودن آب قسمت،قسمت ورز داده به شكل بيضي در آورده بر روي زمين پهن ميكردند تا خشك شوند. پس از خشك شدن تزه ها را در اصطلاح به صورت « قالاخ » « galax » در مي آوردند. عكس قالاخ galax روستاي طرف ( طارپ ) وسط قالاخ تهي باقي مي ماند كه از سوراخ قبلاً تعبيه شده،بعداً آنرا با كرمه karme يا فضولات خشكيده ديگر حيواني همانند سئشمه sesma كه پشگل گوسفند است پر ميكردند. قالاخ galax – روستاي طرف (طارپ) 1 /5/79 عكس: نگارنده ب)كرمه karme در داخل طويله ها و اغلب در فصول سرد سال وقتي كه فضولات احشام را در مسير آمد وشد قرار ميدادند آن فضولات در اثر رفت وآمد ها به هم فشرده ميشدند0 بوسيله بيل قطعه – قطعه مي بريدند و در روز هاي گرم جلوي نور آفتاب مي گستردند تا از هر طرف خشك گردد0 غرض آنكه مردم منازل خويش را بااينگونه مواد سوختني گرم ميكردهاند ومكتب خانه را در اصطبل ها داير مي نمودهاند 0 نفس احشام موجب گرم شدن محوطه ميشده است اين مواد در اجاق مكتب كاربرد داشته اند 0 قلمدان و مركب هم ابزار نوشتن بوده اند0چگونگي تدريس بعد از بازگشايي مكاتب ، ملا در اول هر درس سخن خويش را هماره با « بسم الله الرحمن الرحيم ، رب يسر ولا تعسر، سهل علينا يارب العالمين» شروع ميكرده ونيز اولين درس اختصاص به تعليم حروف تهجي و صامت و مصوت داشته فتحه را« زبر» كسره را«زير» ضمه را«پوش» -- دو زبر—را دو زير – دو پوش ميگفته اند، بعد ازاين فراگيري ، با هجي كردن مخصوصي عم جزو آموخته مي شد 0 بعنوان مثال عبارت «ابجد » به طريق زير تعليم داده ميشد : الف زبر ا، ب زن اب، جيم زبرج، دال زبر د = ابجد مثالهاي ديگر: هـ زبر هـ ،هـ زبر و، ز زن وز = هـوز ح پوش حو ، ط طي = حطي كاف زبر ك ، لام زبر ل =كل ميم زبر م ، نون زن م = كلمنزمان درس از باب ساعت در دو نوبت از اول صبح تا ضهر واز بعداز ضهر تا شامگاه به تحصيل مي پرداخته اند 0 روزهاي مخصوص درس از شنبه تا پنج شنبه بغير از روزهاي جمعه وايام تعطيل همانند عيد و ايام عزاداري بوده است0 بعبارت ديگر آغاز و انجام و انجام امرات كشاورزي تاثير مستقيمي در شروع و پايان تحصيل داشته است 0برخي اصطلاحات ميرزا ، ملا ، شيخ ، و خليفه از جمله القابي هستند كه در آن حال وهوا رواج داشته اند0 «ميرزا» به كسي ميگفتند كه در نوشتن سند يا قباله دستي داشته و مبادرت به انجام آن مينموده است 0 «شيخ» آن كسي شناخته مي شود كه از لحاظ ظاهر واز نظر باطن به اعتقاد اهالي ، متدين جاوه گر مي شد 0 كسي با لقب « ملا» مخاطب قرار ميگرفت كه مشغول تدريس علوم زمان خويش بود0 و بالاخره شاگردي كه از نظر استعداد و زور بازو در خور توجه بوده ، عموما لقب «خليفه» (جانشين، مبصر) را از آن خود مي ساخته است0 به جز يك مورد استثنا (در اين منطقه) كه آنهم بعدا ذكر خواهد شد0برخي آداب اولا ملا براي هر شاگرد درس جداگانه اي ياد ميداده است 0 به اين ترتيب كه به نوبت در سئكي (سكوي اصطبل) ويا در اطاق منزل در كنار ملا شاگرد مي نشست به او قسمتي از كتب رايج آن زمان ويا سوره اي از قرآن آموخته مي شد سپس استاد وي را مرخص ميكرد و نفر بعدي مي آمد 0 فرداي آن روز چنانچه شاگردي در تحويل درس آموخته شده قبلي عاجز مي ماند ملا از ياد دادن درس تازه به وي خودداري ميكرد 0 روزهاي پنج شنبه اختصاص به مرور و مطالعه دروس طول هفته داشته است0ملا در اين روز درس تازه نمي گفته وشاگردان به حفظ كردن مطالب مي پرذاخته اند 0 در اصطلاح به اين كار « دوور اوخوماق» مي گفته اند0 چنانچه دانش آموزي عذري پيدا ميكرده ، با جلو بردن دست راست ، عبارت « غفرالله لك» را بر زبان جاري مي ساخته است0 گاهي اين اجازه مورد قبول واقع نميشده و شاگرد مي بايست تا جلب نظر موافق ملا صبر را پيشه خود مي ساخت 0 در هنگام قرائت قرآن وقتي شاگرد، هنگام تلاوت، به آيه هفتم سوره بقره ميرسيد به محض ذكر « ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم وعلي ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظيم» رسم مخصوص و عجيبي اجرا ميشد 0 در نحوه عملي ساختن اين رسم ، دو روايت منقول است: اول آنكه عدهاي مي گويند : ملا بعد از قرائت ختم الله علي قلوبهم محكم با سيلي به دهان ويا صورت شاگرد مي زد0 دوم آنكه عدهاي ذكر ميكنند : هم شاگرديها بلند شده و قاري را مي زدند.* گويند اين آيه در آن زمان براي دفع افسون و شعبده نيز به كار ميرفته و سحر را بي اثر ميگذاشته است0 در عيد نوروز عده اي از شاگردان همفكر شده وگروه گروه به خانه استاد ميرفته اند 0 اجرت ملا از دو ريال تا چهار ريال قيد مي شود 0 اين قضييه از يك طرف ارتباط تنگاتنگي با سقف معيشت اهالي نيز داشته است0كتب مكاتب پس از آنكه حروف تهجي را شاگردان فرا مي گرفته اند به ترتيب عم جزو، قرآن، ابواب الجنان، گلستان و نصاب الصبيان خوانده ميشده است0 تنبيه الغافلين و ترسل نيز در ميان اين كتب گاها آورده مي شود 0 شاگرداني اگر مراحل پيشين را با موفقيت پشت سر مي گذاشته انند به ياد گيري صرف مير، تاريخ معجم ، تاريخ وصاف و دره نادري نيز مي پرداخته اند 0 فراگيري حساب وهندسه نيز روش مخصوصي داشته است0معلمان مكاتب مدت هاي زيادي در پي ثبت ملاهاي مكاتب بودم0 در ذيل اسامي آنها را با قيد محله مكتب و توضييحات لازم مي آوريم : نام ملا محله توضييح ملا رسول آخمرلو ملا رضا آبدالو از اهالي « شيخ رجب بوده است ملا احمد تاج خاتون * ملا مصطفي تاج خاتون شيخ حسن تاج خاتون ملا صفر علي تاج خاتون پورحسين حاج ميرزا آقا ديزج ميرزا احمد محدثي روستاي هيق مشهد حيدر تاج خاتون مشهد ميرزا محمد تاج خاتون شيخ تراب چه ر چيلي كو چه سي ملا حسن تاج خاتون ميرزا احمد مشايخي ديزج حيدر نائب تاج خاتون كربلاي آقا چيمه ن ** مشهد عبدالغفار ديزج فرزند كربلاي آقا كربلاي طاقي تاج خاتون*** ميرزا حميد آخمرلو ميرزا يوسف آشوري تاج خاتون اهري مشهد محمد امين آبدالو معروف به آخوند از تازه كند سفلي مير عبدا000 تاج خاتون علوي مير رضي تاج خاتون علوي ملا حميد آبدالو محمد زاده حسين درخشي تاج خاتون سواد وي حرفي نداشته است ملا هدايت رحيمه حاج موسي تاج خاتون بقائي محمد ابراهيم چيمن آيت الله عيسي آبدالو خطيب (سديدي)* عبدالغفار ديزج پسر كربلائي آقا چاووشي علي اكبر سردار ملي در تهران و خانقاه ميرزا علي (ع) آبدالو تفليسي ** ملا زين العابدين تاج خاتون ملا ابراهيم ميرزا احمد مؤمنلو احمديان ميرزا شير ا.. بيگ لر دبيري مشهد حمزه قنبرلو حاجي علوّ ملا شريف مؤمنلو شعر آخرجلسه شاگردان چون ياد گرفتن درس روزانه را به آخر ميرساندند سر جاي خود نشسته وشعر زير را ميخواندند افزودني است چون نوبت به آوردن نام مبارك امام دوازدهم حضرت مهدي عج ميرسيده از باب احترام بلند شده و بقيه شعر را سر پايي ميخواندند و بدينوسيله مقدمات رفتن به خانه را فراهم ميكردند . اكنون اگنون آن قطعه شعر را با هم مرور ميكنيم : اي عاشقان عترت پيغمبر خير الانام گويم ترا منظومه نام دوانزده امام اول علي دوم حسن سوم حسين تشنه لب باشد چهارم هم علي آن سيد عالي نسب پنجم محمد باقر آن سر بطون علمها ششم امام جعفر صادق امين و رهنما باب الحوائج حضرت موسي بود هفتم امام هم هشتمين باشد علي آن زاده خير الانام نهم محمد ميشود يك نام ديگر هم تقي دهم علي شاهنشه عالم نقي يازدهم چون حسن پس اين دوانزده امام با نور پاك قائم آل محمد (عج) شد تمام يا رب به حق شان خود اي خالق جن وبشر ما را بكن ثابت قدم در مكتب اثني عشر ب- طالبيه ها «مبدا تاريخ مدارس طلاب ديني نيز مانند مكاتب روشن نيست . ناچار بايد گفت : اين مدارس پس از ظهور اسلام تاسيس شده است . در زمان خلافت عباسيان مدارس بسياري در كليه بلاد اسلام و خصوصا در بغداد تاسيس گرديده است . ايرانيان در اين قسمت توجه مخصوص مبذول داشته اند از جمله مدارس بزرگ كه بمنزله دانشگاه بود مدرسه معروف نظاميه است كه در قرن پنجم هجري به امر و دستور خواجه نظام الملك وزير با تدبير ايراني در بغداد بنا نهاده شده است .»[2] در شهرستان هريس مبدا و اطلاعات مستند و درستي از مدارس طلاب ديني در دست نمي باشد هانند ساير قضاياي اين شهرستان نه آثاري باقي مانده است و نه نوشتهاي گوياي آنهاست . بناچار از تحقيق مصاحبه اي بهره جسته و در اين قسمت ضمن معرفي افراد مشهور به بنيانگذاران مكاتب عاليه گفتني هايي كه بايد آورده شوند ذيلاًقيد مي نماييم:ملا علي مردان خان شاعر بودن وي ورد زبانهاست . وابستگان وي حدود هفت سال پيش در نشستي خاطره انگيز با نگارنده معلومات بسيار ناچيزي كه در ذهن داشتند عرضه داشتند . دست نوشته ها بنا به اظهار آن جمع حدود چهل سال پيش به انحا مختلف كه آوردن آن در اين مقال صحيح نيست غارت شده است چراغ عمر ملا علي مردان خان گويا در سال 1243هجري قمري به خاموشي ميگرايد طالبيه ملا علي مردان خان در محله «آخمرلو » در منزل وسيعي كه داشته داير ميشده است .شيخ علي آقا مجتهد نامبرده فرزند ملا علي مردان خان است كه در سال 1251هجري قمري به دنيا آمد « شيخ علي آقا مجتهد از 15 سالگي جهت تحصيل علوم ديني به اصفهان سفر كرده و از آنجا به نجف اشرف ميرود و در آنجا به درجه اجتهاد ميرسد »[3] از قرار معلوم شيخ علي آقا مجتهد حدود سال 1276 هجري قمري به هريس مراجعت مينمايد و ساختماني را براي فرا گيري علوم ديني احداث ميكند . اشتهار وي و تبحر و زبردستي عالمانه اش بزودي باعث جذب طلاب از اطراف و اكناف ميشود و از روستاها و شهرهاي اطراف پروانه ها به دور شمع وجودش گرد هم مي آيند. مدرسه شرف بعد از سالها در همين مكان حيات مي يابد. آيت ا…عيسي سديدي هريس « عالم رباني و متاله قراني آيت ا…سديدي هريس در تاريخ 1287 قمري در شهر هريس به دنيا آمد در هفت سالگي مشغول تدريس شد . در پانزده سالگي به شهرستان اهر رفته و از آنجا به فراگيري دروس حوزوي پرداخت . پس از مدتي به تبريز عزيمت نمود و فقه و اصول را در آنجا به پايان رساند وي مدتي نيز در قم بسر برد و آنگاه عازم نجف الاشرف شد و در آنجا به درجه اجتهاد نايل آمد . به خاطر عدم رضايت مادر مبني بر ماندن او در شهر نجف الاشرف ، او از باب احنرام به شان و مقام مادر خويش با كوله باري از علم و فضيلت به هريس بازگشت ». [4]حجت الاسلام والمسلمين عبدالله علوي از اعاظم علما و روحاني متقي بوده كه احتمالا تاريخ وفاتش 1366 قمري است . ايشان ساليان متمادي در بسط و اشاعه علوم ديني اهتمام ورزيده و نيز از سوي حاكم شرع عهده دار تامه حل و فصل امور مردم بوده است . نگارنده بعد از ايشان كسي را به عنوان مدرس ديني سراغ ندارد . گرچه در طول زندگاني خويش از منبر فصيح مفاخر فقهي و اجتماعي معاصر از جمله حجت الاسلام مير رضي موسوي زرين ،حجت الاسلام ميرزا مجيد نجاتي ،حجت الاسلام مير صفر آذرطوس ، حجت الاسلام مير رضي علوي و حجت الاسلام مير رضي ابوالقاسمي، حجت الاسلام مير فاضل سيد ابوالحسني ، حجت الاسلام شادي ، حجت الاسلام استادي ،حجت السلام مدرس ، حجت الاسلام احمديان ، حجت الاسلام ابوالحسني و حجت الاسلام وشمگير استفاده برده است . ولي نامبردگان در كمال پرهيزگاري ،دانشمندي و فروتني بعنوان مبلغ و واعظ عمر خود را در راه اعتلاي اسلام و مسلمين صرف كرده و مي كنند . بسياري از اين بزرگان و مشاهير سلسله جليله روحانيت ماموريت هاي مختلفي از سوي مراجع تقليد همانند حضرت آيت الله سيد كاظم شريعتمداري ،حضرت آيت الله سيد ابوالقاسم خويي و حضرت امام خميني داشته اند. نسب نامه پدر بزرگ مير عبدا000 علوي تاريخچه مدارس 1) مدرسه شرف در سال تحصيلي 1314 –1313 براي اولين بار تعليم و تربيت با روش نوين با تاسيس دبستان دولتي شرف در محل طالبيه شيخ علي آقا آغاز گرديد. آقاي كريم ناظر عدل به همراه دو نفر آموزگار بنامهاي آقايان حوايي و يدالله مظفري و يك نفر خدمتگزار از طرف اداره فرهنگ ارسباران ماموريت راه اندازي مدرسه را عهده دار ميشود . با اين توضيحات دبستان چهار كلاسه شرف تشكيل مي يابد . تعداد دانش آموزان آن دوره تا چهل و پنج نفر بيان ميشود . در سال 1314 قضيه كشف حجاب در هريس باعث شكاف ميان متوليان مدرسه و مردم شد . بدين معني كه مردم به مخالفت با كشف حجاب پرداختند ولي خانواده هاي مدير مدرسه و پزشك بهداري متهم به دشمني با مردم شدند .لذا مردم نيز از باب اعتراض مانع رفتن بچه ها به مدرسه شدند .آنگاه آقاي ناظر عدل به محل ديگري منتقل شد و مدرسه بصورت نيمه تعطيل در آمد. سند زير نشان ميدهد كه در سال 1316 دبستان شرف هريس با مديريت آقاي كريم ناظر عدل مشغول ارائه خدمات فرهنگي بوده و بوسيله نمايندگي معارف و اوقاف ارسباران اداره مي شده است. وزارت ماليه بتاريخ :23/3 /1316 اداره ماليه ايالت شرقي آذربايجان معرفي نامه شماره و و داير به پنجاه ريال اضافه حقوق آقاي شجاعي رئيس معارف و ماهي بيست ريال اضافه آقاي مصطفي بايبوردي پنجاه ريال ترميم حقوق آقاي كريم ناظر عدل مدير دبستان شرف هريس در همراه مرقومه 13829 و 13863و 14525 به اين اداره رسيده است مقتضي است طبق مقررات و قانون محاسبات عمومي اقدام به دريافت اضافات سال 1315 و سال جاري بفرماييد .شفيعي امين ماليه ارسباران - اردلان در ديماه 1316 از طرف فرهنگ سراب فردي متدين و فاضل به نام محمد حسن مهپوربراي تشكيل مجدد كلاسها به هريس وارد ميشود .وي در سرودن شعر« صيرفي تبريزي » تخلص مينموده است خاطرات كشف حجاب ميتوان گفت كه كاملا هريس را به مدارس دولتي بدبين نموده بود ولي مرحوم محمد حسن مهپور با ارائه يك چهره مذهبي اعتماد دوباره شهروندان هريس را جلب مينمايد . و اطفال نيز با ميل و رغبت به مدرسه ميروند و ساختمان دبستان دوباره بازسازي و مورد استفاده قرار ميگيرد او در ديوان عبرتنامه صيرفي چاپ اول 1342شمسي پيرامون اين قضيه در صفحه 77 مينويسد :«در سال 1316 خورشيدي اينجانب را از طرف فرهنگ تبريز براي تاسيس به قصبه هريس خانمرود معين و اعزام داشتند هريس خانمرود كه در شمال شرقي تبريز واقع و دوازده فرسخ از تبريز فاصله دارد در آن وقت راه شوسه نداشت و وسايل نقليه و مسافرت عبارت بود از اسب و قاطر و الاغ و منهم ناچار شدم اين دوازده فرسخ را با اسب دو روزه مسافرت كردم هريس خانمرود قصبه ايست كه در حدود هشتصد خانوار و تقريبا پنجهزار نفر جمعيت داردو چون در گوشه و كنار واقع است در آن هنگام پاي اهل شهر كمتر بدانجا ميرسيد و روي روشنفكر را كمتر ميديد عليهذا اينجانب هم پس از تحمل زحمات زياد و طاقت فرسا توانستم در آنجا دبستان تاسيس و داير كنم …» مرحوم مهپور همچنين به نظم، در جلد دوم كتاب عترتنامه صيرفي در صفحه 122 به بعد ميسرايد : ….بجايي دگر يافتم انتقال مرا گشت پيدا بخدمت مجال هريس خانمرود عازم شوم در آنوقت بايد بدانجا روم وسايل ز هر چه مهيا كنم در آن ده دبستان بر پا كنم نكرده درنگ و بخدمت شدم مهيا بهر رنج و زحمت شدم بفصل زمستان در ماه دي در آنفصل با اسب شد راه طي بسر ما دو روزه برفتيم راه بسختي گذشتيم از پرتگاه شبانگه رسيدم بر آن دهكده بتن خسته و سخت سرما زده بديدم يكي مرد از رهروان سلامي نمودم در آن دم بر آن بپرسيدم از خانه دهخدا به پيشم بيفتاد و شد رهنما كه يك شب بمانيم در خان او شده تا در آن خانه مهمان او به پيش در دهخدا آمدم بايستاده و درب خانه زديم چو بيرون بيامد زدر دهخدا مرا ديد آندم بخشكيد جا نگفتا بيا و نگفتش برو بايستاد در پيش در روبرو بدانستم احوال آنمرد را كه معذور باشد ورا نيست جا يكي كلبه دارد بياسايدش ندارد دگر ميهمان آيدش خجالت كشيد و نگفتش سخن ز خجلت عرق آمد او را به تن بكار خطا عذرها خواستم خجل گشته و از روان كاستم كجا بايداكنون كه ما بر رويم باشخاص نشناخته مهمان شويم زنم گفت حالا كجا رفتني در اين باره صحبت كرا گفتني بگفتم مرا دوستاني كي است در اين دهكده آشنايي ني است و ليكن ز تبريزيان تاجرند در اين دهكده فرشها ميخرند از ايشان يكي خانه اش مي رويم شبي را در آنخانه مهمان شويم دگر روز منزل مهيا كنند بما لطف و رحمت كه آنها كنند پس آنگه مرا گفت آن رهنما كه مرد خرد بود رسم آشنا براي چه اين جا شما آمديد كه خواهد در اين بخش مسكن گزيد بدو گفتم از قصد و آمال خويش ز كار دبستان و احوال خويش بگفتا كه باشد يكي خانه ام محقر مكاني ز كاشانه ام بشايسته آمد شما را اگر شبي را بخسبيد آسوده سر وزان پس پسنده اگر آيدت اطاقي دهم تا بر آسايدت جوانمرد را خوش زبان يافتيم بهمراه وي خانه بشتافتيم يكي شب بماندم در آنخانمان محبت چو ديدم زايشان بجان پسنديدم آنجا كه مسكن كنم در اين دهكده چند موطن كنم چو از كار منزل فراغ آمدم ز جاي دبستان سراغ آمدم بسوي همانجا فتادم براه رسيدم سرايي سياه و خراب يكي مزبله ديدم و كهنه جاي خرابه مكانست و ويران ز جاي حياطش زمين بياض و لجن نشيمنگه جغد و زاغ و زغن اطاقش همه تنگ و تاريك بود كه از هر طرف خاك و پر ريگ بود اثاث بود از چند تخت شكست نشيند در آن طفل برگشنه بخت سه تا صندلي چوب و كهنه بجاي يكي سر شكسته دوتا نيست پاي سيه تخته كهنه و سوده رنگ يكي ميز تخته كه ناديده رنگ كه پيش از من اينجا فرستاده اند براي دبستان ده داده اند مرا وحشت آمد از اين كهنه جاي همي خواستم تا گريزم بپاي ولي صبر كردم زپاي فرار ثبات قدم بهتر از آه و زار تحمل ببايد بهر كار سخت بخسبيد بايد چه خاك و چه تخت مرا بهر خدمت فرستاده اند كه دستور كاري بمن داده اند معلم شود رهنماي همه ز چوپان براهست ميش و رمه ز فرهنگ يابلد همه عقل و دين ز دانش شود سبزه باغ و زمين تمدن بعلم است و تدبير كار كه بيدانشي وحشت آرد ببار ز دانش بهر كار بايد مجال چو بي علم باشد رود بي زوال دهستان دبستان نباشد اگر خرابه شود اين چنين سر بسر دهاتي گه افراد اين كشور است چرا اينقدر پست و پائين تر است شب و روز مشغول كار است او ولي هر زمان خوار و زار است او مگر ده خرابه ببايد شود ز علم و هنر دور بايد رود كشاورز با علم ماهر شود ده و ملك آباد و باهر شود چو دهقان شود مالك ملك خويش زمين را بكارد ز اندازه بيش چو آباد بيند ده خويش را بدامان خود پرورد ميش را كند وقت پيدا بكسب و هنر رود از پي حرفه يابد ثمر دهستان شود گلستان و چمن همه جاي آن سبزه و ياسمن همه مردمان سالم و زورمند ز امراضش مسري نبيند گزند كند خدمت از جان بملك و وطن شود نو ز آداب و رسم كهن ز عهد نياگان بياد آورد بميهن علاقه بدل پرورد خلاصه بخدمت چو بستم كمر همه فكر باطل ببردم ز سر ببايد كنم سعي و كوشش بجان ببندم كنون از شكايت زبان بدلگرمي حاضر شدم بهر كار بخدمت در آن ده نشد هيچ عار خرابه ز بنيان بر انداختم يكي ساختمان از بنا ساختم همي چند از تخت و نيمكت رسيد مرا شوق خدمت بسر بر دميد ببهمن مه و روز آخر صباح دبستان در آنروز شد افتتاح نهاديم نام دبستان شرف كشيدم بسي رنجها ز آنطرف چو آباد شد آنزمان ساختمان بترغيب مردم گشودم زبان بگفتم بخدمت بجان حاضرم بتعليم و تدريس منّت برم دبستان سپاريد اطفال خود زتحصيل دانش كه يابند سود دهم درس قرآن و آداب شرع بياموزم آنها من از اصل و فرع ز تاريخ و جغرافيا اندكي بخوانند و يابند كم آگهي در اينجاي دولت دبستان نهاد كه اطفال ده شود باسواد كلاس شبانه در اين ده گذاشت مرا بهر تدريس و خدمت گماشت بخوانند تا بي سوادان همه برد سود آنان فراوان همه بزرگان و طفلان همه رايگان بخوانند هر يك بروز و شبان دهاتي چرا باشدش بي سواد ز دانش نيارد بسر هيچ ياد شما را همه مي دهم درس من بخدمت فشانم همي جان و تن كه دولت پد رجمله فرزند وي خژنخواهد شود كور دلبند را همه رنج و كوشش بحان داشتم نهالي ز اميد بر كاشتم بشب و روز مشغول گشتم بكار كه شاخ اميدم بيامد ببار چو ديدند آنها همه حال من ز روي عمل همه آمال من بگفتند اطفال ما سروريد چنان چون سزد جمله را پروريد سپرديم همه كودكان بر شما كه توفيق خواهان ترا از خدا دعا گو همه بر توئيم روز و شب گزندت نباشد ز درد و تعب دبستان بياورده اطفال را فراهم بشد جمله آمال ما بدلگرمي مشغول خدمت شدم دو سال اندر آن ده بزحمت شدم برون شد ز تخمي كه كشتم نهال چنان يافته آن دبستان كمال نوشتم بفرهنگ آمار خويش ز نظم دبستان و از كار خويش حقوقم كم و غربت و خرج بيش ز ضيق معيشت دلم هست ريش تقاضاي تبديل كردم كه بس فرستند بر جاي من غير كس كه تا كي بمانم در اينجاي من در اين گوشه خلوت و پر محن فرستند جائي كه شايستنم كه شايسته تر خدمتي را كنم بناچاري كردند عذرم قبول نگشتم ز خدمت شكست و ملول خلاصه دو سال اندر آن دهكده ز زحمت مرا دل به تنگ آمده محمد حسن مهپور باز در قطعه شعري كه بتاريخ 20/8/34 با دستخط خويش نوشته و به حاج پير علي اسد نسب تقديم داشته از زاويه اي ديگر ماجراي آمدن به هريس و تاسيس مدرسه را به نظم در مي آورد: يكي از كارهاي زنده ياد محمد حسن مهپور جذب و استخدام شيرالله دبيري پس از بازديد از مكتب خانه وي بوده است ،مرحوم مهپور اين ماجرا را به صورت نظم چنين بيان ميكند: دبيري كه بد مرد نيكو روش كه مكتب همي داشت آن ده ز پيش بيامد به ديدار من آن زمان كه بس با ادب ديدم و خوش بيان ز تحصيل و از پايه اش خواستم ز دانش همي بهره اش يافتم برفتم دگر روز بر مكتبش كه شاگردها بينم و صحبتش بديدم نشسته به مكتب نژند كه جمع گشته بر دور او طفل چند بپرسيدم از كار افكار او ز وضع معاش و ز اطوار او چگونه به تدريس اين طفل چند تعيش نمايد شود بهره مند بگفتا مرا قطعه اي ملك هست ز محصول آن بهره آيد بدست ز مكتب شود عايدم اندكي كهتامين گردد معيشت همي بتدريس اطفال چون مايلم به تعليم و تدريس بس شايقم بگفتم اگر ميل باشد ترا كنم خدمتي آنچه شايد ترا بياري دبستان همين كودكان پذيرش كنم جمله را رايگان به فرهنگ آندم گزارش كنم شما را به خدمت سفارش كنم ز فرهنگ دستور چون در رسد همان با حقوقي ترا ره برد بتدريس باشي در اين مدرسه ز دل پاك سازي همه وسوسه من اينجا نيم چون كه پيوسته كار بمانم به خدمت كمي روزگار سپارم من آنگه دبستان ترا كه توفيق خواهم ز يزدان ترا چو اينگونه گفتار از من شنود تقبل نمود مرا هم ستود نوشتم به فرهنگ احوال او ز كار و ز مكتب ز آمال او پذيرش نمودند بر خدمتش بتدريس هم داشت چون قدمتش دبستان كه از كار آماده گشت مرا هم دل از رحمت……گشت خلا صه دو سال اندر آن دهكده دل من ز غربت به تنگ آمده حقوقم كم و عيش من تنگ بود پياپي شكايت به فرهنگ بود نمودم به فرهنگ احوال خويش ز كار دبستان و آمال خويش تقاضاي تبديل كردم ز پس بجايم فرستند تا غير كس فرستند جايي كه شايستنم كه شايسته تر خدمتي بر كنم نويسند ابلاغ تبديل من بخدمت محلي كه شد ميل من علمدار گفتند بايد روم كه عمري در آنجا بسر من برم شرح خدمت دو ساله من در هريس خانمرود در اينجا خاتمه يافت. تاريخ : 20/8/34 اثر حسن مهپور (تخلص صيرفي ) براي اطمينان خاطر ،كيفيت قضييه را از دستخط سراينده نيز ملااحظه مي فرما ييد : بعد از آقاي مهپور آقاي عليقلي دانشوران به مديريت دبستان شرف منصوب ميشود 0 پس از يكسال كه واقعه سوم شهريور 1320به وقوع مي پيوندد قشون روس با ورود به اين مكناطق موجبات ناامني رافراهم مي آورند 0 لذا مدرسه بصورت نيمه تعطيل در ميآيد0 آقاي شيراله دبيري در همان سال به مديريت دبستان شرف منصوب گرديد0 شادروان دبيري در حول وحوش جنگ جهاني دوم ودر آن بحران در حفظ و حراست اموال دبستان وحيثيت فرهنگ ، مجاهدتهاي فراوان مي نمايد0 آقاي دبيري را در اين راه آقايان عبدااغفار پورغفار هريس ، حاج پير علي اسد نسب وآقاي زمان مقدم ياري مي رسانند0متاسفانه آقاي پور غفار پس از چندي بعلت فقدان گواهي پايه شش ابتدائي مورد قبول وزارت واقع نمي شود0 وبجاي ايشان آقاي حسين فارغ سرابي مشغول خدمت مي شود0 بسال 1324 از آقاي خوانساري نيز به عنوان مدير دبستان ياد ميشود0 دراوايل سال 1326آقاي حاج حسين خياطي نيز به تعداد آموزگاران مدرسه اضافه ميگردد0 مژقارن اين ايام آقاي محمد تقي ساعي تصدي بخشداري هريس را به عهده داشته است0 براي اهداي زمين جلسات متعددي در بخشداري تشكيل مي شود اما اهالي محل از آن خودداري مي ورزند فلذا سه كلاس اضافي در محل دبستان شرف ايجاد واحداث ميشود0 آقاي ساعي فرهنگ دوست شايسته اي بوده است كه در اولين روزهاي كاري ، براي ديدار از فرهنگيان ، به دبستان شرف هريس مي رود وبا كمال مهرباني ، وضع دبستان را ملاحظه وجهت همكاريد قول مساعد مي دهد0 شاعر شهير هريسي مرحوم هجري اين ماجرا را با كلك سليس شعري خويش اينگونه نقاشي مي نمايد: كلاس مدرسه كاندر هريس بود چهار گمان نبود ز چارم رسد به پنج شمار ز يكهزار و سه صد بيست وهشت سال فزون بشد به مدرسه نامبرده طرفه عمار به سعي حضرت ساعي كلاس پنجم و شش شدند ساخته پرداخته زهي كردار به ساختمان دبستان هر آنكه دل ندهد ولش بكن برود آن حمار زاده حمار فداي همت فرهنگيان مملكتم كه بسته است بشان عزت و صغار و كبار چراغ هر دو جهان درس ومشق فرهنگي است تو رخ ز گفته هجري متاب اي هوشيار چون دبستان شرف در اوايل تاسيس به فرهنگ ارسبارن وسپس به فرهنگ سراب وابسته بود در 23آبان 1329طبق تصويب نامه هيئت وزيران ، بخش هريس از فرهنگ سراب منتزع و مجددا جزو حوزه ارسباران گرديد0 در سال 1327فرهنگ هريس از ارسباران جدا و جزو فرهنگ حومه شهرستان تبريز گرديد0 عكس يادگاري مربو ط به 30/1328 از چپ به راست :1 )آقايان حسين خياطي ، آموزگار كلاس اول 2) آقاي پير علي اسد نسب، آموزگار كلاس سوم 3) آقاي شيرا000دبيري مدير دبستان 4) آقاي موسي هريس نژاد آموزگار كلاس دوم مدرسه نشاط دبستان نشاط كه گاها « نو بنياد » هم خوانده ميشود در سال 1335 تاسيس گرديد0در تاسيس اين مدرسه گويا آقلي هريس نژاد نقش داشته است 0 بزرگان و مطلعين بر سر موسسين اين مدرسه واقدامات صورت گرفته ، همداستان نيستند 0 فترت سند نيز، مانع كسب ارائه مطالب ومدارك متقن در اين راستاشد 0 دبيرستان نوبنياد تا سال 1338شمسي ، مدرسه در هريس بصورت دبستان بود 0 بعد از فارغ التحصيلي از كلاس ششم ديگر مكاني براي ادامه تحصيل وجود نداشت 0در شش ماهه اول سال 1338 آقاي حاج اسداله اسدنسب در روزهاي تعطيل بر روستاهاي خانمرود عزيمت و ضمن تشكيل جلسات متعدد با روستائيان ، اطاقهاي تشكيل كلاسها مشخص و محلهاي احداث ساختمان مدارس تعيين واز طريق خودياري به ايجاد ساختمان ددبستانها اقدام گرديد0 كارهاي انجام شده و صورتجلسات تنضيمي به اداره آموزش و پرورش حومه تبريز ارسال ميشد در اين زمان سرپرست مدارس حومه تبريز شامل بخشهاي بستان آباد ، هريس و حومه نزديك با آقاي اصغر راميار بود ايشان فردي جدي و جامعه شناس ودر توسعه مدارس در روستاها جديت و علاقه بخصوصي داشت ، در امر سركشي به مدارس روستائي آني غفلت نمي كرد و خيلي اتفاق مي افتاد كه اوايل صبح قبل از كاركنان و يا همزمان با تعطيل كلاسها در مدارس روستائي حضور مي يافت ، زير بار زور و توصييه نمي رفت با توجه به نحوه انمجام وضيفه با همكارانش رفتار مي نمود خدمات ايشان در روستاها فراموش نشدني ميباشد هر شخص منصف و با وجداني راضي به انكار فعاليت هاي وي نمي باشد0 ايشان اقدامات امجام شده در دهات خانمرود را كه مورد علاقه اش بود باستحضار آقاي دهقان مدير كل آموزش و پرورش استان «كه خود سهم بزرگي در توسعه فرهنگ آذربايجان دارد» مي رساند آقاي مدير كل رضايت خودرا اعلام داشته و دستور مي دهد در اولين فرصت نسبت بهع اعزام آموزگار بر روستاهاي خانمرود اقدام شود 0 همينطور هم شده و اولين آموزگار استخدام شده و در سال1338بر روستاهاي هيق ومتعاقب آن بر روستاهاي ديگر اعزام ميشود0 همزمان با اقدامات انجام شده در مورد تاسيس دبيرستان در هريس برادران اسد نسب با آقاي اصغر راميار مذاكره و مشورت مي كنند نبود محل تشكيل كلاس اول دبيرستان مشكل و مانع بود لذا پس از تبادل نظر مقرر گرديد ساختماني براي تشكيل كلاژس اول دبيرستان تعيين شود و به آ قاي حاج پير علي اسد نسب كه مديريت دبستان شرف هريس را بعهده داشت دستور داده شد كه در سازمان دبستان آقاي حاج اسداله اسدنسب را منظور نداشته و آزاد بگذارند ، ايشان هم كه علاقه وافري به تشكيل دبيرستان داشت در پيشرفت برنامه مشوق و راهنما ي مدبر بود و با صبرو حوصله ومتانتا خاص از هيچگونه كمكي مضايقه نمي نمايد0 براي اجاره محل اين ساختمان دبيرستان سياهه اسامي دانش آموزانيكه كلاس ششم را به پايان رسانده بودند تهيه واولياي آنان دعوت ميشوند اوليا محترم از اين پيشنهاد وتشكيل كلاسهاي اول دبيرستان با شوق وذوق فراوان استقبال نموده وتقبل ميكنند كه اجاره ساختمان را پرداخت نمايند لذا ساختمان هاي حاج هادي (اصغري مقدم )از قرار ماهي چهل تومان اجاره ميشود ومراتب ،با طرع را سيار گزارش ميگردد و با موافقت ايشان كلاس ششم دبستان شرف به محل فوق نقل مكان ميكند .دانش آموزان فارغ التحصيل كلاس ششم سالهاي قبل فردا بفرد مدرسه دعوت واز اول مهرماه 1338 مشغول تحصيل ميشوند ،آنان ميز وصندلي را تا حدود امكان از منازل خود آورده ويا با استفاده از الوار وآجر صندلي ها بقيه مينمايند ،بياد خداوند قادرومتعال دبيرستان عملا كارر خود را آغازنموده ،تدريس در كلاسهاي ششم واول دبيرستان را حاج اسداله اسد نسب وروانشاد اقاي علي اكبرنظريان كه فردي وارسته وجدي عهده دار ميشوند .استاد اسد اله اسد نسب با اشاره به اين وقايع چنين مي نويسد : «در مدرسه سه ماه تقريبا اكثر مواد دروس برنامه كلاس اول دبيرستان را تمام كرده ودروس كلاسهاي بالاتر (دوم ،سومسوم دبيرستان )متعاقبا تدريس ميشد ما دو نفر مدرس قول داده بوديم كه اگر تاسيس دبيرستان مورد موافقت استان قرار نگيرد دانش آموزان بطور متفرقه در تبريز ودر امتحانات كلاس سوم مشاركت داده شوند بهمان طريق نيز برنامه هاي آموزشي تدريس ميشد هر هفته هر كدام از با بيش از 40ساعت تدريس ميكرديم تا قبل از خرداد ماه سال بعد برنامه آموزشي سه كلاس تعليم داده شود تا اواخر دي ماه 1338 برنامه آموزشي بهمن نيز پيشرفت داشت در آنموقع دو واقعه روي داد يكي اينكه آقاي دهقان مدير كل آموزش و پرورش به استانداري گيلان منصوب شدند لذا در مقابل استيضاح مقامات آموزش وپرورش جواب داده ميشد كه دبيرستان نبايد ستور دستور مدير كل آقاي دهقان آغاز بكار نموده لذا امريي نميتوانست در مقامي اين جواب ايستادگي ولب به سخن بگشايد واقعه دوم كه جالبتر بنحو بازديد يكي از مولدان آموزش وپرورش بنام آقاي سياوشي از محل دبستان بود اسشان در بعد از ظهر يكي از روز هاي هفته بدون اطلاع قبلي به دبيرستان آمده و از كلاسهاي ششم دبستان واول دبيرستان بازديد واز دانش واموزان موالدت درسي نمودند جوابهاي مستدل وپرسشي وصحيح دانش آموزان بخصوص در كلاس اول دبيرستان اورا سخور خود نمودند خيلي شاد وخرم وبا بدرقه گرم دانش اموزان كلاس را ترك نموده وقول دادند كه ميز ونيمكت وساير آزمايشگاهي در اسرع وقت ارسال شود باينجانب نيز توصيه نمودند كه روز بعد در تبريز اداره كل حاضر ووسايل را تحويل وبه هريس بياورم همين طور نيز انجام يافت . موقع خروج اقاي سياوشي چند نفر در حياط مدرسه حاضر شد وجلو ايشان را گرفته واظهار داشتند كه فرزندان مارا در اين محل بنام دبيرستان جمع كرده وما را فريب داده اند اگر اين دبيرستان است چرا تابلو ندارد واداره كل با اين دبيرستان مكاتبه ندارد و… اقاي سياوشي كه فردي مجرب وكار كشته بود جواب دادند كه ميبينيد اينجا مدرسه است ودانش اموزان در كلاسها درس ميخوانند واز يكي ميپرسند پسر شما در كدام كلاس درس ميخواند شا جوابي كه دادند پسر من در اين آموزشگاه درس نميخواند از نفر دوم وسوم …سوال فوق را انجام دادند آنها همه اعلام داشتند كه فرزندانشان در اين مدرسه درس نميخوانند لذا به ما هيت تو طئه پي برده وبا ناراحتي شاكيان قلابي از مدرسه بيرون كردند معلوم شد كه آمدن ايشان به هريس وبازرسي نا گهاني از دبيرستان نيز با توجه به برنامه شكوانيه با امضاهاي قلابي بوده است ولي خواست خداوند تبارك وتعالي اين بود كه كه عمل افراد كج انديش ونقشه هاي شوم آنان بلا اثر گرديده ودرتثبيت كار دبيرستان موثر باشد اولياي دانشآموزان از موضوع با خبروچند تن از آنان من جمله مرحوم قنبر بهرامي وحاج جعفر سلطاني و…بلا فاصله به دبيرستان مراجعه وضمن تقدير وتشكر از عملكرد كاركنان دبيرستن خواستار معرفي شاكيان قلابي شدند كه به وسيله دبيران به آرامش دعوت شدند آقاي سياووشي پس باديد از مدارس در جلسه يا حضور فرهنگيان مذاكراتي را انجام داده واز كارهاي انجام شده اظهار رضايت ومراجعت نمودند از روز بعد نام دبيرستان هريس جزو آموزشگاه هاي حومه به طور رسمي درج وبخش نامه ودستورات ومكاتبات اداري مستقيماً بنام دبيرستان ارسال وبمورد اجرا گذاسنه شد در پايان اولين سال تحصيلي براي نظارت دقيق در انجام امتحانات آقاي ناصر اخلاقي كه از فرهنگيان فاضل ومدبر آموزش وپرورش مي باشند بعنوان ناظر امتحانات اعزام گرديدند ايشان نيز با دقت برنامه هاي امتحاني را انجام داده شوقو ذوق دانش آموزان وپيشرفت تحصيلي آنانرا پس از استخراج نتايج ستوده ودر گزارش خود براي دبيران تقاضاي تقدير نمودند. در سال تحصيلي بعد (1339) آقاي نظريان واينجانب تمامدروس هاي كلاس اول ودوم دبيرستان را با ساعات اضافي وبدون دريافت فوق العده حق الدرس درقبال ساعات اضافي تدريس نمودم از سال سوم سازمان دبيرستان تكميل وبا تلاش وكوشش دبيران دلسوز ومديران شايسته در سير تكاملي گام برداشت كارهاي اداري ودفتري دبيرستان را اينجانب انجام مي دادم در جلسه مشورتي همكاران فرهنگي منطقه باراي مخفي وبااكثريت قريب بااتفاق مرا به رياست دبيرستان انتخاب نودند ضمن تشكر وقدر داني از الطاف واقع بين وقدر شناسي همكاران عزيز سمت فوق را قبول ننمودم لذا علي اصغر سرباز وطن كه از دبيران خوب ومحبوب بود به سمت رياست دبيرستان انتخاب شد لازم به يادآوري است ديرستان همواره از مديريت خوب ودبيراني دلسوز وفعال بهره مند بوده است ونام دبيرستان بيا بود معلم شهيد «دكتر فاضلي » نامگذار گرديد همزمان با اين گردشكار آقاي ابراهيم شفيعي به سرپرستي مدارس هريس منصوب ودر پيشرفت كارهاي دبيرستان جدي وفعال بوده وكاركنان را پشتيباني وبا ادامه كار تشويق مي نمودند بايد متذكر شد در اين مدت چند بار آموزشگاه هاي هريس بازديد نمودند نه تنها در موضوع تاسيس دبيرستان كار شكني نمي كردند بلكه با كمال ميل ورغبت مراتب رضايت وپشتيباني خود را ضمن ايجاد دلگرمي در كاكنان اعلام داشته ودر مقابل موالدت مقامات بالاتر ايستادگي واداره كل را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند بدين دليل است كوچكترين عدم توجه وي ادامه كار دبيرستان را به صورت در مي آورد لذا مشاراليه حق بزرگي بر دانش آموزان دارند ( روانشان شاد وروحشان پرفتوح باد) نحوه تاسيس دبيرستان در هريس در سال در تاسيس دبيرستان در مهربان وبستان آباد الگو وسرمشق قرار داده شد در سال 1340آقاي حميد ناهي به سمت اولين نماينده فرهنگ بخش هريس انتخاب ومشغول شد نامبرده با تلاش وكوشش شبانه روزي از مدارس بازديد وموجبات پيشرفت امور آموزشي بيش ازپيش فراهم گرديد ساختمان دبيرستان در محله ديزج آغاز وبا تلاش و كوشش آقاي حاج پير علي اسد نسب با حداقل هزينه تكميل ومورد استفاده قرار گرفت اداره آموزش وپرورش ايشان واينجانب رابه خاطر جديت وتقلا در تكميل ساختمان دبيرستان كتباً مورد تقدير قرار داد. تاسيس دبيرستان در هريس كه سالها آرزوي جوانان مشتاق و علاقمند و اهالي محترم بود پيشرفت ها و تحولات همه جتنبه بعدي را در تمام امور موجب گرديد. دانش آموزان سال اول دبيرستان جواناني صديق و سخت كوش بودند اطاقهاي درسي را با دستهاي ظريف خود مرمت و براي تشكيل كلاسهاي درس آماده نمودند اكثر آنان تحصيلات خود را ادامهع داده و در مناصب مختلف خدمات انجام داده وميدهند . آنان در همان ابتداي كار (در دبيرستان نو بنياد ) ميدان ورزشي را تسطيح كردنتد كه بعدا مقدمه اي براي تاسيس اداره تربيت بدني در هريس شد و ابلاغ اولين متصدي تربيت بدني بنام حاج اسداله اسد نسب صادر گرديد .اكثريت اهالي هريس بخصوص علما محترم از تاسيس و ادامه كار دبيرستان رضايت كامل داشته و دبيران را تا حد امكان ياري مي نمودند يكي از آنان بنام حجت السلام حاج حسين فخيمي در دبيرستان حاضر و نسبت به آموزش علوم قرآني بطور افتخاري اقدام مي نمود . دبيرستان نوبنياد- سال 1338 ايستاده (دبيران دبيرستان): آقايان حاج اسداله اسد نسب و اصغر نظريان نشسته( رديف اول،از راست به چپ): آقايان عبدالعلي پناهي،محسن فرزين ، خيراله حق بيگي،عبداله خديوي،مير احمد مرتضوي و حيدر همراهي براي نمونه آقاي فريدون عبدالرزاقيان را ميتوان ذكر كرد. فريدون عبدالرزاقيان،در اول خرداد ماه سال 1326 شمسي در خانواده ي نسبتاً متوسط الحال- از طايفه بيگلر – در شهر هريس بدنيا آمد. پدر و مادرش از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. براي جبران اين نقيصه،ضمن تحصيل در مدارس دولتي،از دانش بي دريغ عمومي بزرگوار مرحوم استاد شيرالله دبيرري – معلم اخلاق و ادب،مفسر قرآن كريم دانش مردان ديگر چون حاج پير علي،حاج اسد نسب مستفيض شد. از كلاس اول ابتدائي تا كلاس سوم متوسطه در شهر هريس مشغول دانش اندوزي بود. سپس به سبب عدم مقطع دبيرستان در شهر مذكور در شهر تبريز به كسب دانش مشغول شد. سرانجام در سال 1348 شمسي،ضمن تحصيل در دبيرستان شهيد ثقه الاسلام تبريز به اخد ديپلم در رشته طبيعي نايل آمد. پس از گرفتن ديپلم به عنوان سپاهي دانش به خدمت زير پرچم فرا خوانده شد. پس از گذراندن دوره تعليمات سپاهيگري در شهر مراغه، براي تعليم و تربيت كودكان اين مرز و بوم ، به روستاي «حور» از توابع هشتگرد شهرستان كرج رهسپار شد. در سال 1350 شمسي به علت عشق و علاقه وافر به شغل مقدّس آموزگاري ،در اداره آموزش و پرورش استخدام شده ، در قريه «ناحيه »خانمرود – در جوار پر فيض عموزاده اش شادروان جواد بيگ نژاد – دل به تدريس سپرد. يك سال بعد در دبيرستان كوروش شهرستان مهربان مشغول تدريس گرديد. در سال 1353 شمسي در رشته جغرافياي طبيعي ، از دانشگاه تبريز قبول شده،به شهر مذكور انتقال يافت. سرانجام در سال 1379 شمسي، با سي سال و ده ماه خدمت در آموزش و پرورش،به افتخار بازنستگي نايل آمد. اكنون در برخي مدارس غير انتفاعي تبريز از قبيل:آزاداگان،سروش(دانا) ،خوارزمي، جهان تربيت، دانشوران و امين ، با شور و شوق وصف ناپذير به تدريس تاريخ و جغرافيا اشتغال دارد. در ايجاد ساختمان دبيرستان بياري برادر بزرگوار و زحمتگش خود آقاي پير علي شتافته كه ضمن تأمين وسايل مورد نياز و ايجاد امكانات ساختمان با خداقل هزينه تكميل و مورد استفاده قرار ميگيرد. از طرف اداره آموزش و پرورش حومه تبريز هر دو برادر كتباً مورد تقدير و تشكر قرار گرفته و به آقاي حاج اسداله اسد نسب بورس شركت در سمينار دبيران زبان انگليسي كشور در اراك علاوه بر سهميه مقرر استان بعنوان تشويق و قدرداني اعطامييشود. آقاي اسد نسب در ساير موراد كه در پيشرفت بخش و تبديل آن به شهرستان فعاليتهاي مستمر و همه جانبه داشته،چگونگي احداث راه ينگجه به هريس و مهربان و بيلوردي هنوز در خاطره ها زنده ميباشد. نظر و موافقت مقامات استان را به احداث راههاي روستائي جلب نموده و با تشكيل جلسات متعدد در روستاها و جلب كمك اهالي ايجاد جاه به روستاهاي خانمرود و مناطق ديگر عملي ميگردد. احداث جاده به روستاي خانمرود مقدمه ايجاد راه هريس به مشكين شهر بوده و ايشان ضمن مكاتبه با مقامات بالاي كشور و توجيه ضروري بودن آن موضوع را پيگيري و به تصويب ميرساند. در اينمورد با عده اي از دبيران و متعهدين و علاقمندان در شهرستانهاي مشكين شهر همكاري و از تشريك مساعي آن نيز استفاده نموده است. آرزو دارد اين جاده هر چه زودتر تكميل و موجبات ترقي هريس و اسايش و سربلندي مردم آن ديار فراهم گردد. هم چنين از اقداماتيكه در توسعه اين شبكه اخيراً معمول گريده بسيار شاد و خرم مي باشد. در سال 1342 جزو يكي از پنج نفر از فرهنگيان تبريز و حومه بسمت راهنماي تعليماتي روستايي انتخاب و جهت شركت در سمينار آموزشي به تهران عزيمت و پس از اتمام سمينار به تبريز مراجعه و مشغول تدريس تأسيس مدارس در روستاهاي حومه تبريز و هشترود ميشوند. در مدت پانزده سال خدممت تعداد 35 باب ساختمان مدرسه در روستاهاي محروم شهرستان هشترود ايجاد و مورد تقدير قرار ميگيرند. پس از استقلال شهرستان هشترود محل خدمت وي در اداره كل آموزش و پرورش استان تعيين و در سمت هاي مختلف مشغول ميشوند. ايشان از اين فرصت استفاده كرده و بر تلاش خود مي افزايد. اولين كاري كه انجام مي دهد. تشكيل اداره آموزش مستقل در بخش هريس و به تبع آن در بخش بستان آباد كه سالها آرزوي وي بوده عليرغم مشكلات و كارشكني هاجامه عمل بخود گرفته و سرچشمه ترقي و تعالي هريس پي ريزي و با تشكيل شوراي منطقه اي اساس و پايه اداره بيش از پيش تقويت مي گردد. ضمن تقسيم مدارس روستاهاي حومه دهات بزرگ را از مناطق همجوار فجرا و هريس ضميمه مي نمايد. پس از تشكيل اداره مستقل در تأمين كادر پرسنلي و اعتبارات ساختمان و اداري و تشكيل كلاسهاي دوره دوم دبيرستان و توسعه همه جانبه آموزش و پرورش روساي اداره را حمايت و پشتيباني مي نمايد. تكميل ساختمان دبيرستان شهر مهربان كه چندين سال ناقص و بلا استفاده مانده بود به سفارش شادروان حجه الاسلام حاج حبيب صدري و بهمت ايشان عملي ميگردد. در اين بخش با اصل امانت نقل،فراخ دارانه برخورد نموده و به قلم خود آقاي حاج اسداله اسد نسب مزيد بر مطالب بالا نكاتي را نيز مي آوريم: براي پيشرفت در امور آموزشي روستاهاي و رفع مشكلات شوراي هم آهنگي برياست استاندار تشكيل ميشد تهيه صورتجلسات و پيگيري اجراي تعليمات اتخاذ شده بعهده اينجانب بود. تشكيل اين جلسات كه با شركت مديران كل استان انجام مي يافت آشنائي بنده با مقامات درجه يك استان فرصت هاي ذيقيمتي بوجود آورد و در نتيجه تلاش هاي مستمر اداره ثبت احوال ضمن از اهر و سراب – جمعيت هلال احمر – بانك كشاورزي- پست و تلگراف و تلفن و مخابرات – سوادآموزي – دانشگاه آزاد شاخه كشاورزي در بيلودري – تصويب نقشه جامع شهر – گروهان ژاندارمري و ثبت اسناد از اهر – ازام مروجين كشاورزي و سرانجام فرمانداري با پيگيري هاي مداوم تأسيس گرديد. در اينمورد مكاتبات زياد اداري و شخصي انجام داده ام كه قسمتهايي در آرشيو شخصي موجود است.در حفظ وحراست ازآثار باستاني علاقه زيادي داشته ودارم ودر مدت خدمت در آموزش وپرورش ضمن تاكيد بر حفظ آثاربه همكاران در مناطق مختلف اشياء پيداشده را به موزه آذربايجان تحويل داده ام آثارباستاني آذربايجان جلد اول شادروان عبد العلي كارنگ از آثار باستاني منطقه بازديد وصفحاتي از كتاب با ارزش آثار باستاني آذر بايجان جلد اول به آثار باستاني هريس اختصاص داده شد در مرمت وتعمير بقعه شيخ اسحاق واقع در روستاي خانقاه وساير موارد فعاليت دارم علوه بر خدمات شايان توجه در منطقه هريس در شهر تبريز ونقاط ديگر استان آثار جاويدان وبياد ماندني از خود به يادگار گذاشته ام از آن جمله : ساختمان مسجد النبي اكرم (ص) وكتابخانه نبي اكرم (ص) در كوي دانش تبريز مي باشد ، تاسيس درمانگاه ، فرهنگيان ـ تاسيس اردوگاه تربيتي درروستاي شيخ ولي شبستر – احداث 13 باب ميادين ورزشي در تبريز –احداث شركت تعاوني فرهنگيان كوي دانش –احداث نانوائي در كوي دانش – ايجاد تلفن واكو و…در كوي دانش ايجاد دستگاه حرارت مركزي در دبيرستان شهيد مدني ومحكم كاري ساختمان دبيرستان –ايجاد درمانگاه بيلوردي –ايجاد حمام ولوله كشي درروستاها وايجاد ساختمانمدارس در روستاها ومناطق مختلف استان در جلب ومشاركت وهمكاري افراد خير درپيشرفت برنامه ها موفق بوده ودر تدوين كتاب مخصوص براي نوآموزان ، بزرگسالان كه با كلمات مشترك فارسي وآذري نگاشته شده مشاركت نموده ام . باعضويت در انجمن اولياء ومربيان تعدادي از مدارس كه اغلب رياست انجمن را عهده دار بوده است در پيشرفت برنامه هاي آموزشي ورفع نواقص ساختمانها يار وياور مسئولين مدارس بوده ودر امور تعاونيها نيز فعال وتجربه داشته چند سالي نيز عضويت اتحاديه تعاونيهاي استان وعضويت ورياست هيئت مديره شركت تعاوني فرهنگيان كوي دانش عهده داربوده ام . من از پيشرفتهاي هريس با خبر بوده و خيلي خوشحال شدم ديدار دانش آموزان سالهاي اول دبيرستان هريس را كه اكثراً ضمن طي مدارج تحصيلي بالا تر در مناصب بالاتر خدمات شاياني انجام ميدهند افتخار آفرين و لذت بخش ميدانم و براي توفيق آنان هميشه دست به دعا دارم . علاقه زيادي به همكاري با علما داشتم. و اهالي هريس را از صميم قلب دوست داشته و از اينكه هميشه در اجراي برنامه ها ايشان را مشوق و قدرداني نموده اند و هم چنين از كسانيكه در همه جا در پيشبرد برنامه ها او را ياري نموده اند تشكر و قدرداني مي نمايم از خدماتيكه براي آسايش همشهريان خود و جامعه انجام داده ام قانع نبوده و در آرزوي خدمتگذاري بيشتر ميباشم .از آقاي حاج جعفر سلطاني يكي از معتمدين محل بخاطر خدمات ارزنده ايشان قطعه زميني را جهت احداث ساختمان مدرسه اهدا نموده اند سپاسگذارم . استاد اسد نسب بهمراه گلهاي باغ علم در سال 1338 [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:28 ] [ moharramfarzaneh ]
اوضاع ورزشي انس والفت بشر با« كوه» ذاتي است وانگيزه وافتخاري بزرگ براي «كوه»و «كوهنوردان» بالاتر ازاين نيست كه پيامبران اولوالعزم براي راز ونياز با معبود خويش ، گزينه كوه را انتخاب فرموده اند: 1)حضرت آدم عليه السلام،كوه سرانديب در هندوستان 2)حضرت ابراهيم عليه السلام، كوه طور در فلسطين 3) حضرت عيسي عليه السلام ، كوه ساعر در بعلبك 4 )حضرت نوح عليه السلام ، كوه آرارات در آناتولي 5) حضرت موسي عليه السلام كوه سينا در فلسطين 6) حضرت محمد صلي الله عليه وآله ، كوه فاران وحرا در مكه هيات كوهنوردي:سلمان اسدالهي بعنوان رئيس،عبدالغفار رحماني بعنوان نايب رئيس،عباس بيننده بعنوان دبير هيات پيشكسوتان،رجب نوري مقدم،يوسف كزيمي اصل،محمد اقدمي،مير ناصر علوي،حيدرقلي حيدرزاده،ابوالفضل آزادان گروه هاي فعال:رسالت،دماوند،ساوالان،تختي،سهند،سابلاغ. دراين مقطع زماني فرصت را مغتنم شمرده و چند چهره از كوهنوردان شهرمان را معرفي مي نماييم.ان شاء الله در گامهاي بعدي اين توفيق شامل حال تمامي ورزشكاران چه توسط نويسنده و چه ساير عزيزان و مسئولان خواهد شد. ابراهيم عبادي: او يكي از كوهنوردان و متولد سال 1322 مي باشد.در سال 1335 ترك تحصيل نموده و در سال 1342 به سربازي رفته است.وي از سال 1372 در تربيت معلم بستان اباد مشغول بكار است. بختيارعبدالهي: يكي ديگرازكوهنوردان هريس عضوشماره چهل هيات كوهنوردي ميباشد آقاي عبدالهي كارمند بانك كشاورزي بوده و علاقه به كوه در وي از اوان كودكي پديدار گرديده است. برير واعظي : او در سال1343 متولد شده و درسال 62 موفق به اخذ ديبلم اقتصادگرديد.از 20 سالگي علاقمند به كوهنوردي گرديد .واعظي داراي يك پسر مي باشد. جواد قصاب باشي (متو لد 1349 ): يكي از جوانان هريس ميباشد.از سال 1367 به ورزش كوهنوردي مي پردازد .سرپرستي گروه كوهنوردي سبك بالان و عضويت هيات كوهنوردي را داراست .او سه بار به سبلان ،يك بار به سهند ،ويك بار به قلعه آ تش كده اصفهان صعودكرده است. جواد علي اصغرزاده(متولد 1342): يكي از خوش اخلاق ترين افراد مي باشد.پس از گذراندن دوران ابتدايي و راهنمايي و مقطع دبيرستان در هريس سال چهارم دبيرستان را در تبريز در دبيرستان دهخدا ادامه داد.از سال 62 وارد بازار هريس شد.از سال 58 با هياتهاي كوهنوردي همكاري دارد. حميد قاسمي(متولد 1337): دوران ابتدايي را در دبيرستان شرف و نشاط طي كرد.دوران متوسطه را در دبيرستان دكتر خانعلي هريس ادامه داد.پس از اتمام دوره متوسطه به علت علاقه به شغل معلمي به تحصيلات خود در تربيت معلم راهنمايي تبـريز پرداخت.در دوران تحصيل به ورزشهاي دسته جمعي از قبيل فوتبال،واليبال و غيره نشان ميداد. حيدر قلي حيدرزاده مطلق: از كوهنوردان بنام مي باشد. او متولد 1331 و تاريخ استخدامش در آموزس و پرورش سال 1369 مي باشد. دستگيرعلي حاجي پور: در سال 1338 در هريس متولد شدو از 20 سالگي به ورزش كوهنوردي روي آورد.او عضو گروه كوهنوردي جهان پهلوان تختي هريس مي باشد. رجبعلي نوري مقدم: نوري مقدم يكي از افراد قابل احترام خـطه هريس است كه در سال 1322در هريس متولد شد.و تحصيلات خود را تا سوم راهنمايي ادامه داد و سپس به حرفه خياطي مشغول شد. سلمان اسدالهي آذر(متولد1334): اسدالهي آذر در ورزش شخصيت قابل ملاحظه اي براي خود رقم زده است.از سال 1361 رياست هيات كوهنوردي شهرستان هريس را بعهده دارد. و عضو مجمع عمومي هيات كوهنوردي استان مي باشد.در سال 65 دوره سنگ نوردي را زير نظر فدراسيون كوهنوردي جمهوري اسلامي ايران در ديواره كوه خواجه مرجان بين جاده تبريز ـ مرند گذراند و در سال 67 از طريق هيات استان به يك دوره صعود خارج از كشور (نخجوان )انتخاب شد. معرفي كوهنوردان در اين مجموعه با نظر لطف آقاي اسدالهي آذر ميسر گرديده است لذا از اين بابت كمال تشكر را دارد. عباس بيننده(متولد 1331): آقاي بيننده تحصيلات ابتدايي را در دبستانهاي شرف و نشاط هريس به اتمام رساند.بعد از اتمام دوران خدمت سربازي در سال 54 به استخدام اداره آموزش و پرورش در آمد.وي از سال 54 بطور رسمي وارد ورزش كوهنوردي شد.در مسافرتها آداب معاشرت عباس بيننده بسيار ستودني است. عبدالغفار رحماني: رحماني به سال 1329 در محله آخمرلو ديده به جهان گشود .تا كلاس نهم نظام قديم درس خواند و به علت اشتراك در امرار معاش خانواده به شغل كشاورزي و دامپروري روي آورد.آقاي رحماني نائب رئيس هئيت كوهنوردي هريس مي باشد. فرهاد اسدالهي : به سال 1362 در هريس پسري به دنيا آمد كه نامش را فرهاد گذاردند.فرهاد تحصيلات خود را در محل تولد فرا گرفت و مدرك تحصيلي ديپلم تجـربي گرفت. قاسم پورمحمد هريس: قاسم در سال1339 در شهد هريس تولد يافت.و جانش از دوران كودكي در تب وتاب كوهنوردي بيقراري آموخت.از سال 1360به كوهنوردي روي آورد.او عضو كروه كوهنوردي جهان پهلوان تختي است واز سال 77 به ورزش كشتي نيز مي پردازد. كريم اسدالهي: كريم به سال 1343 در خانواده اي كشاورز ديده به جهان باز كرد. در سال 62 به خدمت سربازي اعزام گرديد.و بعد از آن به جهت همكاري با نهضت سوادآموزي به مدت چهار سال به عنوان آموزشيار مشغول خدمت در اين نهاد شد.در حال حاضر در شهرداري هريس مشغول خدمت مي باشد. محمد بخششي: بخششي به سال 1350 در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. در سال 70-1369 مدرك ديپلم گرفت.هم اكنون مربيگري هيات كشتي شهرستان هريس را بر عهده دارد. محمد شريفي: به سال 1342 در يك خانواده اي سخت كوشي پسري تولد يافت كه محمد نام گرفت.دوره ابتدايي را در مدرسه شرف ، دوره راهنمايي را در مدرسه شهيد محمودي و دوره متوسطه را در دبيرستان شهيد باكري تبريز به پايان رساند.فعاليت كوهنوردي را از سال 64 شروع كــرد. محمد قنبريان: در خانواده اي متخلق به اخلاق اسلامي به سال 1340 پسري به دنيا آمد كه نامش را محمد گذاشتند.از زمان دانش آموزي به ورزش كوهنوردي روي آورد و تا بحال قله هاي معروفي همچون: سبلان،سهند،ميشو،پشتو،قلعه بابكوغيره را فتح نموده است. مقصود كشاورزي: او برادر شهيد رسول كشاورزي است. خانواده اش در سال 1351 صاحب فرزند ذكوري شده و نام او را مقصود نهادند.در كنار كوهنودي به ورزش كشتي نيز مي پردازد. محمد مفتاحي: آقاي مفتاحي به سال 1346 به دنيا آمد. در سال 1360 به عضويت هيات كوهنوردي هريس در آمد و از آن تاريخ دامنه كوهنوردي را بصورت اصولي و منظم گسترش داد. مچمود نوري مقدم: آقاي نوري مقدم در شهريورماه سال 1325 شمسي در هريس در دامان خانواده متدين و كشاورز تولد يافت و تحصيلات خود را تا مقطع سيكل در زادگاهش ادامه داد و در حال حاضر به شغل خياطي مشغول مي باشد . او در سال 1360 به عضويت گروه كوهنوردي رسالت در آمد و با گروه كوهنوردي سهند نيز به همكاري مي پردازد. يوسف كريمي اصل: در شهر قهرمان پرور هريس بتاريخ 6/6/1322 در خانواده اي متشرع ولي فقير و بي بضاعت فرزندي به دنيا آمد كه او را يوسف نام نهادند.آقاي كريمي در سال 1361 به استخدام تربيت بدني در آمد.اگر وي در شهر نباشد همه مي دانند كه بايد سراغ او را از كوه و صحرا گرفت. تكواندو اعضاي هيات:كمال مفتخر بعنوان رئيس،قادر مختاريان بعنوان نايب رئيس،سعادتعلي سعيدآذر بعنوان دبير. پيشكسوتان:مسعود فلاحتي ،بهزاد سلطاني ،سعادتعلي سعيدآذر ،كريم ستاري آذر. مقامهاي كسب شده:كسب مقام سوم مسابقات تكواندوي بزرگسالان استان در سال 80 - كسب مقام اول مسابقات تكواندوي بزرگسالان استان توسط سيد علي موسوي در سال 80 . قادر مختاريان مسئوول وقت اداره تربيت بدني بنيانگزار و مربي اين رشته مي باشد. كاراته اعضاي هيات:دكتر رسول مهامين بعنوان رئيس،محمد رضا طاقي بعنوان دبيرهيات. محمد عبدالرزاقيان بنيانگزار مربي اين رشته از سال 1373 مي باشد. دو و ميداني: علي مفتخربعنوان رئيس. پيشكسوتان:اصغر عبدالعلي زاده،حافظ عبدالرحيمي،حسن علي اصغرزاده،مالك افشار،اسماعيل ميرزانژاد،غلامحسين حيدري آذر. مقامهاي كسب شده:كسب مقام سوم مسابقات دو صحرا نوردي دانش آموزان جهان دركشور مراكش در سال 79 توسط حسين خيري گوروان - كسب مقام چهارم كشوري دو استقامت نيروهاي مسلح توسط نادر خاكساري در سال 1379 . اسماعيل ميرزانژاد و مالك افشار از قهرمانان سابق و عضو تيم دو و ميداني استان كه در مسابقات مختلف قهرماني كشور شركت داشته اند. فوتبال اعضاي هيات:محمود نجاتي بعنوان رئيس،كريم عباسقلي پور بعنوان نايب رئيس و مسئول برگزاري مسابقات ،جعفرصادق محمد زاده مسئول كميته داوران ، نعمت جوانمردي مسئول تداكات. تيمهايي كه در ليگ باشگاههاي شهرستانهاي استان شركت داشته اند:هلال احمر ،سهند، بازرگاني و پيروزي در رده بزرگسالان و فرمانداري و پايگاه شهدا در رده جوانان. مربيان: جعفرصادق محمدزاده آسيا – مهدي قنبرنژاد درجه 3 كشور. داوران: حسن علي اصغرزاده درجه 1 - برير واعظي درجه 2 - حسن عوني درجه 3 - سيدرحيم مرتضوي درجه 3 – رامين علي اصغرزاده درجه 3 – حسين نوري درجه 3 . تيم هاي فعلي : البرز ،استقلال ،پايگاه شهدا ،مقصودلو ،نوجه ده ،پايگاه شهداي مينق ،سپاه هريس ،پيروزي ،هلال احمر ،شاهين.. تيم هاي سابق : شهيد رجايي (آراز)،نبرد ،سهند ،تربيت ،ساپلاق ،ياران ،انقلاب ،انصار ،خيبر ،بنياد شهيد پيشكسوتان: محمود مقدم،رحيم جعفريان،اصغر عبدالعلي زاده،جعفر موسي آذر،محمد بيگ نژاد،معصوم عرب،يونس مساح،علي وكيلي،علي صحرايي. مقامهاي كسب شده:كسب مقام اول آموزشگاه هاي استان توسط تيم دبيرستان دكتر خانعلي - كسب مقام دومي باشگاههايشهرستانهاي استان توسط تيم بازرگاني در سال 78 و سهند در سال 79. جامهاي مشهور: جام شهداء –جام رمضان – جام شهداي خيبر زرنق – جام روستاي سراي – جام شهداي خواجه. توضيح:جواد زرينچه عضو تيم باشگاه استقلال تهران و تيم ملي ايران زادگاه پدرش روستاي خانقاه مي باشد. اعضاي تيم استقلال:آقايان:جبرئيل بخشي –جاويد محمدي اقدم-مهدي عرب-مهدي هادي –عيسي روحي-احمد واحدي-حسن پورغفاري-علي بخشي –مهدي بخشي-روح اله فتوحي-حميد نقي زاده-جاويد احمدي –محمدحسين عرب-قاسم فرج پور-سليم خاني-ابوالفضل مرادي-علي ملك زاده(سرپرست)-جعفر فتوحي(مربي). اعضاي تيم فوتبال شهداي مينق: حسين حيدري-محمد رضا جعفر زاده-عليرضا محمد زاده-تقي مصطفايي-عبدالحسين محمودي-صالح بخشي زاده-حسن حيدري-محمود اسماعيل پور-حسن سليمان زاده-صمد ملكي-علي حيدري-غلامرضا عبدالله زاده-خداقلي حيدري-محمدحسين عبدالله زاده-فيروز ويشگائي-صمد رسولي-رسول احمد پور-جعفر دهاتي-حيدرقلي دهاتي(مربي)-رسول مصطفايي(سرپرست). تيم فوتبال شاهين هريسمحمد سليم پور- باقر سليم پور- مهدي اسلام – محمد صفري- ابوالفضل ملك زاده – حسين تعالي – محمود ابوالقاسمي – قادر اكبر پور- حسن جعفريان – سعيد حيدر زاده – هاني واعظي – نعمت ا.. واعظي – عليرضا اميني اقدم – اسلام غفوري – داود فريادي – علي باصر – محمد جعفريان – محمد رضا سليم پور و سرپرست و مربي تيم فوتبال نوجه دهرضا- يوسف – رحيم – مهدي مرتضي زاده – اكبر مصطفي زاده – علي امامي – صفر امامي – علي محسني – سليم كباري – رسول كباري – ابراهيم خدادادي – اسماعيل بهلول – عباس كريمي – حسين سليماني – سلمان موحدي – جليل كباري – محيد جعفري – علي وفائي – محمد خدادادي مربي – داود مرتضي زاده سرپرست تيم فوتبال مقصودلوبايرام قرباني – فريدون يدالهي – محمد علي اسماعيلي – يوسف قربانپور - جعفر دهش – جواد حسين پور اقدم – علي تقي سيف زاده – صفر ستاري – نوروز رضاپور- قربان مختاري – عليرضا رضا پور – يحيي قرباني – جواد مختاري – محمد علي سيف زاده – علي رحيمي – امامعلي حسن زاده – صولت قي پور – بهروز قربانپور مربي – نريمان اسكندري سرپرست. تيم فوتبال البرز هريسيوسف سلطاني – تقي صباغپور – تقي حسني آذر – مهدي نصير زاده – كاظم محسن زاده – عليرضا اصغري مقدم – علي ملازاده – حسن كريمي- احد امينيان – عليرضا خوشدل – مكائيل نصيرزاده – علي حسني آذر- كمال اميني – نقي صباغپور – قربان آقازاده مربي – دكتر علي اشرف سلطاني سرپرست. تيم فوتبال پيروزي هريسجلال ژنده – اصغر نيكجو – جلال حاجي پور – شجاع – محسن بخشي – جمال ژنده – ايوب قنبريان – مجيد تقي زاده – علي وليزاده – حسين اسلام – جلال صبوري = غضنفر نظري – جواد صمدي – خليل محسن زاده – مهدي ژنده – وحيد موسي پور- جواد اكرامي – نعمت جوانمردي مربي و سرپرست. تيم فوتبال هلال احمر هريسصالح بهروز – عليرضا ابراهيمي – يوسف ملازاده – مقصود علوي- مالك آزادان – يوسف عليقلي نسب – رضا مهدي – سيد ناصر سيد رضا زاده – يونس ملازاده – ناصر حسين نصب – ابوالفضل مدبر – سيد محمود علوي – فيروز عليزاده – محيد مفتخري – سيد حسن سيد رضا زاده – مهدي سليم پور – رضا امين زاده – محمد قنبر نژاد – مهدي قنبر نژاد هريس – محمد محمدي اقدم سرپرست. تيم فوتبال سپاه هريساحمد صباغ پور – رسول نامور – علي مهدي- جواد كشاورزي – امن امن الهي – رامين منادي – رحيم سليم پور – صابر قنبري اكرم – نادر خاكساري – احد ولي پور – روح اله واعظي – رحيم صدقي – مهدي بهرام نژاد – حسن بدري – اصغر فرج خواه – مهدي غفاري – شايان قندهاري – علي اصغر هاششم زاده – حاجي حسين علي اصغر زاده مربي – محمود سليمي سرپرست. تيم پايگاه شهداء هريسيحيي غفاري – حافظ عبدالرحيمي – ابراهيم صحرائي – اكبر سام پور – رحيم خليق آذر – محمد پاشازاده – حسن جعفريان – علي حاجي حيدري – قادر حاج حيدري – علي برادران – ناصر عباس زاده – حامد اسدالهي – حيدر حضرتي – عيسي عزتي – كريم شكرگزار –جواد سليمي – ميثم جعفريان – كمال معاشري سرپرست و يونس علي ميرزائي مربي تيم . تيم تربيت هريس(مربي حافظ عبدالرحيمي)- كريم عباسقلي پور- فتح اله تركماني – هاشم صدقي – جعفر وصالح عبدالرحيمي – جواد پور احمد – رضا چاوشي – غلامحسن حيدري آذر – رضا لامعي – حبيب جاويدي – جواد جاويدي – صابر حامي حيدري – كريم منادي – رضا آزمون – محمد لطف پور – علي لامعي. كشتي اعضاي هيأت: دكتر حسين واعظي بعنوان رئيس،كريم عباسقلي پور بعنوان نائي رئيس ، زين العابدين اباذري ؟ مقام هاي كسب شده : كسب عنوان مقام سوم تيمي مسابقات كشتي جوانان استان در اسفند سال 79. پيشكسوتان :زين العابدين ،جواد قصاب باشي ،حجت حيدري آذر ،اصغر حسين پور آزاد ،محمد بخششي،جواد يوسفي،سليم وكيلي،محمود عبدالرزاقيان ،رضا كاملي ،صادق چاوشي ،جمال مرتضوي. مربيان: محمد بخششي درجه 3 – اصغر حسين پور آذر درجه 3. داوران: زين العابدين اباذري درجه 3 – سيد رحيم مرتضوي درجه 3 قهرمانان: رضا كاملي و عابديني مقام دوم آموزشگاههاي كشور ،جابر فرضي مقام دوم مسابقات جوانان استان . اعضاء: ابراهيم مرتضوي ،داود وقاري،يدا.. نقيبي ،وحيد كريمي ،جعفر خليق آذر، مهدي مراد زاده ،ابوالفضل جوان ،جابر فرضي ،حامد كريمي ،قاسم مرتضوي ،احمد صادقي ،علي قلي زاده ، تقي صباغپور ، مهدي ژنده ، امير عبدالرزاقيان ، جمال حاجي پور ، حميد پور حسين ، مهدي بدرزاده ، علي لطف پور ، كريم صمدي ، محمد وكيلي ، حيدر بهرام نژاد ، داوود بخت آور ، جواد يوسفي ، قادر شعاع ، سجاد بهرام نژاد ،توحيد پيران ، فريد عشقي ، نيرومند ، غلام رضا عبدالرزاقيان ، علي چاووشي ، جواد بهرام نژاد ،وحيد سرهنگ زاده ، عيسي فعال . واليبال اعضاي هيات : غلام رضا رجيلي شهردار هريس به عنوان رئيس هيات ، كريم عباسقلي پور به عنوان نايب رئيس ، هاشم صدقي به عنوان كميته داوران . قهرمانان : جعفر عبدالصمدي عضوتيم منتخب آموزشگا هاي استان در سال 68 –كريم عباسقلي پور عضو تيمهاي منتخب آموزشگاههاي استان ، جوانان استان وتيم اميد طي سالهاي 68تا73 – جواد عباس نژاد عضو تيم منتخب اميد استان درسالهاي72 و73 . مربيان : محمود مقدم ، اصغر عبدالعليزاده ، جعفر عبدالرحيمي درجه 3، كريم عباسقلي پور درجه 3 ، محمد شكوهي درجه 3 . داوران : محمد شكوهي درجه 2 ، هاشم صدقي درجه 2 ، رامين علي اصغرزاده درجه 2 تيمهاي سابق : دبيرستان ، شهيد رجائي ، شهيد محمودي ، شهيد باصري ، شهيد محمدي ، انقلاب ، برازين ، پرسي گاز ، هلال احمر . تيمهاي فعلي : برازين ، پايگاه شهداء ، اتحاد ، جوانان هيات واليبال پيشكسوتان : محمود مقدم ، حافظ نظري ،صفر چاووشي ،جعفر باصري ، حبيب الله بهرام نژاد ، اصغر عبدالعلي زاده ، حيدر علي اصغر زاده ،جواد علي اصغرزاده ، كريم عباسقلي پور ، جعفر عبدالصمدي ، علي قنبريان ، عباس تقي زاده ، داوود بخشي شطرنج حسين رحماني مقدم به عنوان رئيس هيات ورزشكاران قهرمان : نعمت آقائي ، عليرضا بقائي ، جمشيد رحيمي اعضاء : جمشيد رحيمي ،محسن جعفريان ، عليرضا بقائي ،وحيد رحماني مقدم ، وحيد كشاورزي ، فخرالدين مقدم ، محمود مقدم ، رحيم جعفريان ، اصغر رضواني آذر ، نعمت آقائي ، نامور ، مرتضي مقدم ،وحيد مفتخر ، جاويد عمرانپور ، مرتضي مرتضي پور ، بيوك آقا مرتضي پور ، صفر چاووشي ، رضا چاووشي ،جمشيد عبدالرحيمي ، اصغر خسرواني ، فصيحي ، صدري ، ناصر خاكزاد ، حمزه خاكزاد. خانه شطرنج براي اولين بار در سال 1380 توسط رحيم عباسقلي پور با دريافت مجوز از اداره تربيت بدني شهرستان هريس تأسيس گرديده است. مقام ها: كسب مقام چهارم مسابقات جوانان شطرنج استان در سال هشتاد. تنيس روي ميز محمد طلوعيان به عنوان رئيس هيات عنوان قهرماني : كسب مقام دوم مسابقات نوجوانان استان توسط آقاي مرتضي مقدم و كسب مقام سوم تيمي در سال 75 ، كسب مقام دومي مسابقات قهرماني كشور توسط اقاي مرتضي مقدم، هادي دعاگوئي. پيشكسوتان: محمود مقدم ، احمد عبدالرحيمي ،يعقوب شيدائي ،عليرضا طلوعيان ،غضنفر همتي. دوچرخه سواري كمال معاشري بعنوان رئيس هيأت – قادر ميزباني دوچرخه سوار استان آذربايجانشرقي و ملي پوش قهرمان آسيا كه زادگاهش روستاي سراي هريس مي باشد. اين رشته ورزشي در سال 1378 افتتاح گرديده است. ورزشكاران: جابر فرضي ،محمد هادي، مهدي سليم پور ، فرهاد اسد الهي. هيأت ورزشهاي رزمي (فول كنتاكت ) اين رشته ورزشي توسط آقاي مير صفر ساداتي با اتمام دوره مربيگري در استان در اويل سال 1378 در شهرستان هريس افتتاح گرديده است. سيد مرتضي ساداتي داراي عنوان مقام دوم مسابقات استان مي باشد. واليبال بانوان هريس اعظم علوي ، اشرف رجبي،فريبا مدبر، پروين مدبر،زيبا مدبر، رضيه بهروز، معصومه پور حسين ،الهام محمودي ،فهيمه مجتهدي، سميه تعالي، سهيلا مفتاحي ،اطهر واعظي،شهر بانو ذوالفقاري، فاطمه سليمي ،اعظم پاكمند،حميده موسوي ،اعظم عباس نژاد،سكينه قليزاده ، سكينه بخششي ، سميه سليمي،سريه شيخعليزاده، مرضيه علوي،مريم احمديان، اكرم نجفي آذر،سميه آذر ،زينب مظلومي،آرام عشقي، سمانه عشقي، راضيه عليزاده،رقيه معصومي ، سميه عباد زاده، نادره حاجي پور،فاطمه ايماني، شرف پنهاهي،اعظم عليزاده ،هانيه فرضي ،ليلا عزيزي فرد، رعنا خاكساري،سميه مفتخر، طاهره عليزاده اقدم،فاضله واعظي، راضيه واعظي،عاطفه نيل كوش مقدم،عزيزه پور حسين هريس، كبري علوي ،صغري سلماني اصل،شرف گل محمدي ،سميه جليلي، زهرا گل محمدي،الميرا شكوهي، رياحه واعظي،ساوه واعظي،انيسه واعظي، ايران سليم پور ، اشرف بهرام نژاد ،شهناز مشايخي. ژيمناستيك و تكواندوي بانوان مربي: رعنا خديوي تنيس روي ميز و واليبال: شهربانو ذوالفقاري ، خانم مؤذن، حميده موسوي. توضيح اينكه مربيان مذكور بعد از تشكيل هيأت ورزش بانوان در سال 74 با مربيگري در رشته هاي تنيس روي ميز،واليبال و تكواندو فعاليت نموده اند. نمايه منآبع و مآخذ « اوضاع مطبوعاتي ،مذهبي ،ورزشي » 1- بحار الانوار ،جلد 84 ، ص 149 2- راهنماي مطبوعات ايران ، فهرست نشريات موجود در كتابخانه مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي. 3- ستارگان درخشان ،صص 27 و 137 4- شناسنامه مطبوعات ارسباران، حسين دوستي ،صص 118 و 151 5- شهرستان هريس و جلوه هاي طبيعي ، اجتماعي و هنري آن ، صص 282و 334 6- مهد آزادي ، شماره هاي متعدد. 7- نشريه جوانان ، شماره اول ، آبان 80. 8- نشريه چكامه اي از شعراي هريس ،سازمان تبليغات اسلامي هريس،شماره اول. منتظر چاپ كتاب مردم نگاري شهرستان هريس از اين نويسنده باشيد. ما نيز در انتظار همياري شما عزيزان د رتحقق اين امر هستيم. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:26 ] [ moharramfarzaneh ]
نشريات منتشره در منطقه هريس چه ميگذرد . در سال 1362 شمسي با حمايت حضرت حجت الاسلام والمسلمين حسين روحاني رئيس وقت سازمان تبليغات اسلامي هريس مجله «در منطقه چه ميگذرد »به عنوان نشريه سازمان تبليغات اسلامي هريس به زور چاپ آراسته شد .مقالات را آقاي ناصر نجاتي ،مصاحبه ها را آقاي اكبر نصرتي ،تاريخ ادبيات وكتاب شناسي وجدول را آقاي بهلول ستاري آذر ومعري روستا ها را حجت الا سلام بهشتي به رشته تحرير در ميآورند .متاسفانه سازمان تبليغات اسلامي هريس پس از چندي بنا به دلايلي نمي تواند به حيات خويش ادامه دهد . لذا از چاپ اين نشريه نيز پس از گامي چند متوقف ميشود .اكنون نيز هريس فاقد اين سازمان ميباشد . چكامه اي از شعراي هريس « سازمان تبليغات اسلامي هريس در دومين گام خود پس از نشر مجله ((در منطقه هريس چه ميگذرد ))اقدام به چاپ ونشر مجموعه شعر « تحفه درويش »× كرد .در اولين وحله پس از دعوت به مورخها 2/11/62حدود سي ودو نفر از شعرا جهت عرضه اشعار خود ثبت نام نمودند »* . حجت الا سلام والمسلمين حسين روحاني هفته اي يكبار جلسات نقد وبررسي اشعار را نيز ترتيب داد .«چكاله اي از شعرا هريس »مقرر شده بود هر سه ماه يكبار تهيه وبه چاپ برسد .عده اي ايفاي نقش شاعران ووجود پر بركت مسوول تبليغات اسلامي را بر نمي تابند وبا جو سازي واشكالتراشي حكم به حرام بودن شعر سرايي وشعر خواني در مساجد ميدهند .از اين رو «چكاله »نيز نمي تواند زياد دوام بياورد . صداي عدالت صاحب امتياز :حضرت آيه ا…دكتر هاشم زاده هريسي مدير مسئول : « « « سردبير :{دبير شوراي نويسندگان }:علي رازاني وابسته به روش نشريه :سياسي /فرهنگي /اجتماعي تاريخ نشر :1364ش به صورت مجله –از 1371 ش بصورت هفته نامه فاصله انتشار :هفته نامه محل انتشار :قم –در حال حاضر تهران زبان: فارسي موجودي در:خانه مطبوعات تبريز «صداي عدالت » از مهر ماه 1364 بصورت فصلنامه در قم چاپ مي شده است .از سال 1371 ش بصورت هفته نامه در تهران چاپ مي شده است . صاحب امتياز ومدير مسؤول آن حضرت آيه ا… دكتر هاشم هاشم زاده هريسي –از مفاخر ايران اسلامي است .در سال1336 ش وارد حوزه علميه تبريز شده وبه قول خودشان دوران طلايي زندگي شان را آغاز مي كنند . در سال 61 همزمان با تدريس در حوزه هاي علميه به تدريس در دانشگاهها نيز مي پردازند .در اين سالها مسئوليتهاي اجرائي زيادي را عهده دار بودند وبه عنوان نماينده مجلس خبرگان ونماينده مردم تبريز در دوره هاي سوم وپنجم مجلس شوراي اسلامي فعاليتهاي چشم گيري به عمل آوردند .ايشان تا كنون 74 جلد كتاب چاپ ومنتشر نموده اند[1] اولين كتاب منتشر شده حضرت آيت ا…هاشمزاده هريسي « حقايق تحريف شده » نام دارد .قبل از انقلاب بارها توسط شهربانيها ، ژاندارمريها وساواك به خاطر مسائل سياسي وانقلابي احضار ومورد بازجوئيهاي شديد ومكررقرار مي گيرد . در رمضان سال 43درمسجد مقبره وشعبان تبريز بعد از پائين آمدن ازمنبر در يكي از كوجه هاي خلوت دستگير وبدون اطلاع مردم به ساواك انتقال يافته ودر يك سلول وزندان انفرادي حبس مي شود . درسالهاي 53و54 با شهيد مظلوم دكتر بهشتي ازتباط بر قرار ساخته ودر خط دهي نيروهاي انقلاب وكادر سازي بر آن سهيم مي گردد . آيت ا…هريسي در طول تحصيلاتش در تمام ايام مراسم ومناسبتها ودر مواقع نياز وحساس به شهرستانها وروستاها عزيمت نموده وضمن تبليغ كلاسهاي فرهنگي ،تربيتي وآموزشي تشكيل مي داد ودر قم نيز دفتري بعنوان «مركز تنظيم بر نامه هاي درسي براي كلاسهاي مذهبي » تاسيس كرده وبراي تمام كلاسهاي ديني در سراسر كشور برنامه هاي درسي تنظيم ومنتشر مي ساخت « جامعه تعليمات قرآن »ونيز از ثمرات وجود پر بركت نامبرده مي باشد فعاليت قرآنيش را از سال 1354 آغاز نموده وبطور تخصصي وتمركزي در دو سطح آموزشي و تحقيقي به آن مي پردازد آيت الله هاشمزاده در دوران فطرتي كه به علت سختي وطولاني بودن آموزشي قرآن ، مابين كلام الله وفرزندان قرآن فاصله افتاده بود ، طرح جديد آموزشي را در دو جلسه : بعنوان (( طرح نوين ))در اموزش تجويد قرآن به سبك جديد ارائه كرد از اوايل سال 1380 حضرت ايت الله هاشمزاده هريسي ((صداي عدالت )) را به صورت روز نامه چاپ مي نمايند . اين روزنامه جزو روزنامه هاي اصلاح طلب محسوب ميشود به طوري كه توجه و دقت بسياري از متفكران ، صاحبنظران و انديشمندان را به خود جلب كرده است . نويد اسلام[2] صاحب امتياز : حضرت حجت السلام دكتر محرم (عبد الرحيم ) عقيقي بخشايشي مدير مسئول : «««««« سر دبير :----------- وابسته به :---------- روش نشريه: اجتماعي / سياسي / مذهبي تاريخ نشر :1358 ش فاصله انتشار :هفتگي محل انتشار : تهران زبان : فارسي موجودي در :كتابخانه شخصي صاحب امتياز ، كتابخانه مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي حضرت حجه السلام و المسلمين دكتر عقيقي بخشايشي ازعلماي اديب و محقق و از نويسندگان پر كار حوزه علميه قم مي باشد كه متولد 1322ش در شهر بخشايش از منطقه هريس هستند . ايشان از سال 1340ش كه فعاليتهاي فرهنگي خود را شروع كرده اند ، تا حال نزديك به يكصد جلد كتاب نفيس و مقالاتي متعدد به جامعه علمي تقديم نموده اند. علاوه بر فعاليتهاي فرهنگي در رسيدگي به مشكلات منطقه خود ، با كمال صداقت و دلسوزي تلاش كرده و در رفع آن مشكلات ، اقدامات مفيدي معمول ساخته اند آقاي دكتر عقيقي بخشايشي ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، حدود 12 سال در دانشكده هاي و دانشگاههاي مختلف به تدريس پرداخته اند.[3] انتشار نشريه ((نويد اسلام ))از فعاليتهاي مطبوعاتي ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي است كه در سال 1358 ش منتشر شد.بعدا آقاي عقيفي ، انشارات ((نويد اسلام)) را تاسيس كردند كه در شهر قم ، خدمات شايسته فرهنگي را ارائه مي دهند.صفحات ويژه هريس در مهد آزادي از آنجا كه هريس فاقد روزنامه رسمي بوده است وهست وتاسالهاي ديگر بعيد به نضر ميرسد چنين توفيقي حاصل آيد در سال 1374نگارنده عزم خويش را جزم نموده بنياد اختصاص صفحاتي از روزنامه مهد آزادي به هريس را گذاشت.در اين ميان عنايت خاص صاحب امتياز ومدير مسئول محترم ان روزنامه يعني آقاي مهندس سيد مسعود پيمان را نمي توان ناديده گرفت.همچنين زحمات كادر اجرايي آن مؤسسه نيز قابل تقدير است اولين شماره صفحات ويژه هريس در مهد آزادي به تاريخ دوشنبه 27آذر 1374 منتشر شد وتااوايل 1376ادامه يافت صفحات ويژه هريس در صاحب عشق وعلاقه نويسنده به زادگاه خويش ومطبوعات ادامه يافت تادر سال 1375 با مساعدت مدير محترم اجرايي هفته نامه-اقتصادي، اجتماعي ، فرهنگي صاحب يعني آقاي كريم شفائي اسنجان صفحات به هريس اختصاص يافت . پويش مدير مسؤل : محسن نصر اصفهاني سر دبير : سعيد زينالي هريس محل انتشار : اصفهان تاريخ نشر : پيش شماره اول بهمن واسفند 1378 آقاي سعيد زينالي دوران ابتدايي ، راهنمايي ودبيرستان رادر زادگاه خويش گذرانده ، بعد از قبولي در دانشكده فني دانشگاه تهران ، مقطع كارشناسي را به پايان رسانده ودر مقطع كارشناسي ارشد در دانشگاه صنعتي اصفهان بعنوان دبير كميته دانشجويي انجمن مهندسي شيمي – شاخه استان اصفهان انتخاب شد وبه انتشار نشريه اي به نام پويش همت گماشت.اين نويسنده ناظر كميته تحقيقات آلاينده هاي محيط زيست از طرف اداره كل صنايع استان اصفهان مي باشند.[4] جوانان جوانان نشريه داخلي انجمن جوانان شيخ سليم است . اولين شماره اش در آبان ماه 1380در هشت صفحه منتشر شد . خادمان مطبوعات ايوب تعالي آقاي ايوب تعالي در بيستم آذر 1350در شهر هريس متولد شد . دوران تحصيل از ابتدايي تا دبيرستان در هريس گذرانده وتحصيلات عاليه رادر رشته فقه وعلوم اسلامي در حوزه علميه خامي آلا عباس كرج ادامه داده وهنوز هم مشغول به تحصيل مي باشد. اودر سال هفتادو سه اقدام به تشكيل مجمع قاريان و حافظان قرآن نمود و فعاليت مطبو عاتي خويش را از تاريخ 30/5/80 به عنوان خبرنگار روزنامه همشهري آغاز كرد.اسداله اسد نسب طلايه دار قافله آكاهي بخش مطبوعاتي ، حاج آقا اسد نسب مي باشد. او از سال 1336 به كارهاي مطبوعاتي پرداخته است. جلال حسني آذر پيش كسوت مطبو عات در هريس شادروان جلال حسني آذر مي باشد . ولادت اودر سال 1317 در خانواده اي ضعيف واقع شده است ودر زادگاه خود تا سال ششم به خواندن درس مبادرت ورزيد .به علت عدم امكانات مالي از ادامه تحصيل صرفه نظر نموده و جهت امرار معاش و تامين معاش زندگي به اشتغال روي آورد . در سال 1340 خبر نگاري و نمايندگي روزنامه كيهان و اطلاعات را عهده دار شد وساليان درازي را با سختي و صبر در اين حرفه به فعاليت پرداخت وتمامي همّ خويش را صرف خدمت به مردم نمود نامبرده در سال 7/1/1377در بيمارستان امام خميني تبريز بدرود حيات گفت.جعفر صادق محمد زاده او متولد 1357 است؛ نوشتن را از مقطع ابتدايي با يك روزنامه ديواري شروع كرد. در سال 75 مقطع دبيرستان را به پايان بردو در همان سال با توجه به علاقه زيادي كه به ورزش داشت در رشته تربيت بدني از دانشگاه تبريز قبول شد. در سال 79 موفق به اخذ مدرك ليسانس از دانشگاه تبريز گرديد و معلمي را در آموزش و پرورش هريس آغاز نمود. از دوران دانشگاه هميشه در آرزوي تأسيس مجموعه اي براي كارهاي فرهنگي و اجتماعي بود در همان سال با جديت تمام دست اندركار تأسيس انجمن جوانان شيخ سليم شد. و مدير مسئولي نشريه داخلي آنرا بعهده گرفت. مسئولين كميته هاي انجمن جوانان شيخ سليم به ترتيسب ذيل مي شند: - آقاي رحيم صدقي،كميته فرهنگي - آقاي رحيم سليم پو، كميته منصفي- رفاهي - آقاي موسي علي عباس نژاد، كميته علمي - آقاي رامين علي اصغر زاده،كميته ورزشي - آقاي پرويز منادي،كميته ادبي و هنري - آقاي محمد رضا طاقي، كميته تبليغات و روابط عمومي - آقاي حسن جعفريان،كميته تداركات و امور مالي - خانم آزادان،كميته فرهنگي - خانم علوي،كميته صنفي رفاهي - خانم آزادان،كميته علمي - خانم مدبر، كميته ورزشي - خانم پيران، كميته ادبي و هنري - خانم محمد زاده، روابط عمومي و تبليغات*خيراله مطلبي وي متولد 1346 در هريسس بوده و از سال 1367 بعنوان خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي مشغول انجام وظيخ مي باشد. آقاي مطلبي از نظر تحصيلات داراري مدرك ليسانس معارف اسلامي است. رحيم صدقي آقاي رحيم صدقي در شهريور ماه 57 متولد و در سال 75 موفق به اخذ ديپلم در رشته ادبيات و علوم انساني شد. در سال 1380 در كارشناسي الهيات و معارف اسلامي شاخه فلسفه فارغ التحصيل گرديد. صدقي مسئول كميته فرهنگي و سر دبير نشريه داخلي انجمن جوانان شيخ سليم مي باشد.رضا اميني آذر ايشان در سال 1336 در هريس متولد شده و دوره دبيرستان را در همين شهر گذراند. تحصيلات عالي را با درجه ليسانس در رشته مهندسي زمين شناسي ادامه داد. سالهاي آخر دانشگاه مصادف با سالهاي پيروزي انقلاب گرديد. به همين مناسبت مدت سه سال دانشگاه جهت انقلاب فرهنگي تعطيل شد. و اقاي اميني آذر در اين فاصله وارد فعاليتهاي سياسي گرديد. از جمله آنها مي توان به مسئوليتهاي زير اشاره كرد: مسئول دفتر امام جمعه هريس* - مسئول انجمن اسلامي ابوذر هريس- مسئول امور تربيتي آموزش و پرورش منطقه – عضو هيأت بازسازي نيروي انساني در آموزش و پروش – دبير بينش ديني مدارس- دبير شوراي امنيت شهرستان- خبرنگار راديو مركز تبريز-خبرنگار مجله جوانان مؤسسه اطلاعات. آقاي اميني در سال 1363 بعنوان كارشناس وارد سازمان زمين شناسي و اكتشافات معدني شمال غرب كشور مركز تبري شد و از سال 1377 بعنوان رئيس اين مركز انتصاب گرديد.سيد رضا سجودي به سال 1343 در شهر هريس در يك خانواده متدين و مذهبي بدنيا آمد و چون سادات را در هريس پيشوند « سيد » مي دهند او هم « سيد رضا »ناميده شد. در سال 1361 موفق به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد اجتماعي گرديد و در تاريخ 23/2/61 مسئوليت هلال احمر هريس را بر عهده گرفت. از مسئوليتهاي ديگر وي مي توان به موارد ذيل اشاره نمود: - مسئول انجمن اسلامي دبيرستان شهيد مدني هريس - خبرنگار و نماينده روزنامه اطلاعات و صدا و سيما - مسئول ستاد برگزاري دهه فجر بمدت چهار سال - مسئول هيأت فوتبال شهرستان هريس - نماينده مديريت درمان استان در شهرستان هريس - مديريت هلال احمر ميانه ايشان فردي فعال و مداح درگاه اهل بيت عصمت و طهارت نيز مي باشد. زمانيه ايشان خبرنگار صدا و سيما را بعهده داشت هماره اخبار و مطالب و وريدادهايي انعكاسي چشمگيري داشت. متأسفانه اين رويداد بعد از مهاجرت آقاي سجودي دچار يك دوره افول شد. علي اكبر نصرتي علي اكبر نصرتي يكي از فرهنگيان با سابقه مي باشد كه در سال 1331 ديده به جهان گشود. در سال 1351 با ديپلم تجربي به مدت هفت ماه بعنوان فروشنده در كتابفروشي شمس تبريز مشغول بكار شد. بعد از آن بمدت شش ماه در شهرستان هشترود در دهستان بايقراكوه بصورت حق التدريس در دوره ابتدائي به شغل معلمي برگزيده شد. در سال 1356 با مدرك كارداني به استخدام اداره آموزش وش وش هريس در آمد و بعنوان مسئول آموزش و امتحانات مشغول بكار شد. و بعد از از يك سال و اندي به معونت مدرسه راهنمائي و نو بنياد (شهداي فعلي ) انتخاب و بعد از يكسال بعنوان مدير همان مدرسه انتخاب و تا سال 1365 مديريت آنجا را بعهده داشت. در سال 1365 به تبريز مهاجرت نمود و مديريت دبيرستان شهيد رضائي كوي ولي عصر را عهده دار شد. در سال 1373 اقدام به تأسيس مؤسسه علمي و فرهنگي مشكاه تبريز را بنا نهاد. كانون فرهنگي، آموزشي صداي نصرت نيز از آثار قدمي اوست. سيد محسن موسوي هريس آقاي موسوي فرزند امام جمعه محترم شهرستان هريس مي باشد. او نمايندگي روزنامه جمهوري اسلامي را نيز عهده دار است. محرم فرزانه هريس فعاليت مطبوعاتي نگارنده از مرداد ماه 74 بعنوان خبرنگار افتخاري روزنامه اطلاعات آغاز گرديد. الف)انعكاس اخبار اجتماعي ب)انعكاس اخبار ورزشي ج) از زبان مردم د) سلسله مقالات محمد رضا لوائي مردي از سلسله مردان صاحب فكر وانديشه انديشه است . قدرت انديشه ونيروي خلاقيت وي قابل تمجبد وتحسين است . او فوق ليسانس ادبيات مي باشد . در ساحت ادبياتتركي دو مجموعه « گليره م من انيان » و« درينلييمدي ده نيز » از ايشان به زيور چاپ آراسته شده است . در فهم وفراست متبحّر و متولد 1350 در شهر خواجه مي باشد. آقاي لوائي را از زمان به اصطلاح تبعيدي خويش* (سال 1372) مي شناسم . در آن ايام در انجمن ادبي شهريار تبريز شركت مي كردم واز محضر بزرگاني چون استاد شيدا واستاد داشقين بهره مند مي شدم آقاي لوائي را در آن حال وهوا ، داراي افق نگاه وحيطه تخيّلي وسيع يافتم . در كشور آلمان ، انتشارات هتتاك كتب : 1) فرهنگ نو در آذر بايجان 2) بررسي آثار بهرنگي 3) مجموعه مقالات (دونيا دانكه رگوردوم )از اورا بچاب رسانده است . سابه قلم لوائي را ميتوان در مهد آزادي نيز يافت . نشريات دانشجويي نيز از وجودش ريزه خوردند .نامبرده رئيس شوراي شعر كانون جوانان استان ومدرس نقد وبرسي آثار ترك در تربيت معلم تبريز نيز هستند . هم اكنون نيز علاوه بر اينكه دبير تحرير هفته نامه شمس تبريز مي باشد از سوي ديگر مشغول جمع آوري وتدوين ضرب المثل هاي تركمني است دووار پو ئماسه يعني منظومه ديوار ، داستاني از آقاي لوائيست كه توسط جناب آقاي وقار عباس اف در باكو به صورت فيلم در مي آيد. توزيع كنندگان اسلام قهرمان نژاد در سال 1357 در هريس متولد شد و در سال 63 وارد مدرسه گرديد. در سال 1375 موفق به اخذ ديپلم علوم تجربي و در سال 76 وارد دانشگاه شد و در رشته مرتع و آبخيزداري مشغول تحصيل مي باشد. او در مركز فروشش مطبوعات از تاريخ 1/6/80 جرايد را به دست خوانندگان مي رساند.حسين افتخاري وي كه در تاريخ 1346 متولد و پس از سالها موفق به طي تحصيلات ابتدائي شد. بعلت مشكلات نتوانست ادامه نحصيل دهد. مدتي بعنوان مسئول فرهنگي در كتابخانه جهاد سازندگي و كتابخانه عمومي و نيز سازمان تبليغات اسلامي بصورت افتخاري فعاليت داشت. آقاي افتخاري در حدود 10 سال تمام توان و نيروي خود را در توزيع و فروش روزنامه جمهوري اسلامي صرف داشت.لطف ا.. اسدالهي نام پدرش يحيي و متولد 19 اسفند ماه 1319 مي باشد حدود چهل سال از عمر خويش را در راه توزيع و فروش جرايد مصرف كرده است. 34 سال بعنوان فروشنده و حدود 6 سال است كه هم نمايندگي و هم فروشندگي نشريات اطلاعات را بعهده دارد. از آنجائيكه از نعمت بينائي نيز محروم است و در فقر و پيري بسر مي برد با اينحال هنوز هم در اين راه سرحال و زنده مي باشد.اقاي اسدالهي آذر- مشهور به حمدا.. داراي 3 فرزند پسر بنامهاي هادي، يحيي و علي است.محسن قهرمان نژاد قهرمان نژاديها يك خانواده علاقمند به فرهنگ هستند كه دست در دست هم داده و هر كدام براي زماني پرچم روزنامه را بر افراشته داشته اند. محسن در سال 52 بدنيا آمده و در سال 70 موفق به اخذ ديپلم رياضي فيريك و در سال 71 در رشته دبيري رياضي وارد دانشگاه شد. او فعلا بعنوان دبير رياضي دبيرستانهاي شهيد مدني و امام خميني هريس مي باشد. برادرانش ياسين قهرمان نژاد از تاريخ 1/10/79 لغايت 30/11/79 و آقاي يوسف از تاريخ 1/12/79 لغايت 16/3/80 در كيويك مركز فروش مطبوعات تلاش نموده اند. محمد علي اسدي (متولد 1346 ) پدرش پيرمردي تلاشگر و زحمتكش بود كه به كار كشاورزي مشغول بود. در اثر نبود امكانات مالي نتوانست دوه ابتدائي را هم به اتمام برساند. در نتيجه براي كاريابي به شهرهاي تبريز و تهران رفت. در سال 1365 به خدمت سربازي اعزام و در اواخر جنگ تحميلي از خدمت سربازي مرخص گرديد. پدرش در سال 70 دارفاني را وداع گفت و آقاي اسدي در شبكه بهداشت و درمان هريس بطور قراردادي و از سال 72 بطور افتخاري در كيوسك روزنامه جمهوري اسلامي به فروش روزنامه ها و مجلات مشغول بكار شد. مهدي دعاگويي(متولد 1360 ) خواهر زاده گرامي اينجانب هستند. كه با جديّت و تلاش زايد الوص در فروش و توزيع و تهيه خبرهاي صفحات ويژه هريس در مهد آزادي بهترين اوقات جواني خويش را صرف كرد. در اينجا جا دارد از ايشان بخاطر آن ايّام سخت قدرداني نمايم.نكاتي چند كار مطبوعاتي در هريس فراز و نشيب هاي زيادي داشت. فرهنگ مطالعه هنوز جاي واقعيث خويش را نيافته است.* « توزيع مطبوعات و رساندن اين پيكهاي علم و دانش و آگاهي به دست مردم، كاري توانفرسا و پر زحمت،اما مقدس مي باشد. چه بسيار افراد كه در سايه توزيع و فروش مناسب،علاقمند به مطبوعات شده و از مسائل آگاه گرديده اند. اجر اين كار در پيشگاه خداوند مخصوص دستفروشان زحمتكش مطبوعات است. كساني كه پاي پياده،بسته اي روزنامه را در آغوش گرفته كوچه به كوچه با صداي رسايشان،مطبوعات را به علاقمندان مي رسانند. در روزهاي گرم تابستان و ايام سرد زمستان اين مردان سختكوش ،شهر را در نور ديده و در خانه ها و مغازه ها، مطبوعات را به مشتركها و خريداران تحويل مي دهند».[5] امام زحمتكشان مطبوعات مورد بي مهري قرار گرفته اند و خيلي چيزها را ديده و نديده مي گيرند. محيط هاي كوچك مارهاي بي فرهنگي هم دارند كه مسلح به زخم زبان هستند. ولي و فروش رشد و بالندگي خانواده ا مطبوعات اين را مي رساند كه تلاش آنها چندان هم بي تأثير نيست. تنها درآمد فروشندگان از راه تك فروشي است و تهيه آگهي و رپرتازهاي تبليغاتي براي درج در نشريات در اين منطقه وجود ندارد. در حاليكه پرداخت منظم و به موقع بروات صادره از طرف سرپرستي ها بر عهده نمايندگان است. دريافت هزينه فروش نشريات به سختي صورت مي پذيرد. عنان مال خودت را به دست غير مده كه حق قخود طلبيدن كم از گدائي نيست نقل جريان وقايع، و اقدامات در سرلوحه هر خبرنگاري بايد قرار گيرد ولي نكات زير مد نظر سايرين بايد باشد: 1) «شغل خبرنگاري در سطح دنيا دومين حرفه دشوار بشمار مي آيد. 2) جايگاه خبرنگاران رسانه اي و ارتباط جمعي به درستي در اين منطقه مشخص نگرديده است. 3) مجاري و كانالهاي ارتباطي در نهادها و ادارات تعريف شده نيستند. بعد از آن است كه بگوئيم: اصلاً چنين مجاري ارتباطي پا نگرفته اند. مصداق بارز آن نبود متوليان روابط عمومي است. 4) رؤسا عموماً براي شانه خالي كردن از پاسخگوئي،بدنبال مخفي كردن دانسته هاي خويش هستند. 5) عده اي جهت بهره بردارري از كمي اطلاعات افكار عمومي، تمايل زياد به عوام فريبي دارند. 6) با عنايت به مطلب بالا افزودني است كه جوّ شايعه نيز تا حد بسياري متأثر از همان تز عوام فريبي است. 7) موقع، انتظار و مطالبات حق و ناحق همشهريان، بر اساس فقدان پل ارتباطي ميان ايشان و مسئولان يك جانبه بوده و از واقعي بودن، دوري گزيده اند. 8) در عصر وفور اطلاعات،در اين شهرستان اگر خبر انتصاب،حادثه و يا … را اگر بتواني بدست آوري شق القمر كرده اي، برچسب محرمانه بودن همواره بر پشاني وقايع و اتفاقات و تحولات منطقه چسبيده است. 9) عدم انتقاد پذيري مردم از سويي و عدم حق پذيري مسئولين از سوي ديگر مشكل لاينحل قابل تعمق است. 10) خودخواهي،عدم توانايي و سوء استفاده از آگاهي كم مردم، سوژه هايي ديگري هستند كه عده اي هرگز تن به بسط فرهنگ روزنامه خواني،جلب و جذب انديشمندان و پرورش اهل قلم نمي دهند در دو جوقه مديريتي و شهروندي اين معقوله قابل رويت است»[6]. بها ندادن به امورات فرهنگي اگر از سوي اشخاص حقيقي قابل اغماض باشد از سوي صاحب منصبان به هيچ وجه پذيرفته شده نيست. نگارنده كه خبرنگاري روزنامه اطلاعات را بر عهده دارد سالهاست كه پيگير زمين خريداري شده توسط مؤسسه اطلاعات براي احداث ساختمان نمايندگي و فروش كليه نشريان اطلاعات و هر نوع نشريه اي كه از طرف مؤسسه منتشر و يا پخش مي شود، مي باشد. كه در سال 1373 بر اثر عدم توجه شهردار وقت به اهميت موضوع تصرف شده است. متأسفانه تاكنون هيچ نتيجه اي حاصل نشده است. دو نسخه از مكاتبات در اين زمينه برابر اصل جهت تنوير افكار عمومي آورده مي شود. آنچنان زي كه چو دچار از حادثه بر باد روي حسن معني نگذرد كه تو از ياد روي قاسم خان تبريز بررسي تيراژ نشريات وارده* كيوسك اطلاعات** اطلاعات به تعداد 20 شماره همشهري به تعداد 10 شماره مجله جوانان به تعداد 3 شماره مجله هفتگي به تعداد 2 شماره مجله گل آقا به تعداد 5 شماره مجله شعر به تعداد 1 شماره سهند به تعداد 2 شماره دنياي ورزشي به تعداد 6 شمارهكيوسك روزنامه ايران ايران به تعداد 25 شماره حيات نو به تعداد 30 شماره ايران ورزشي به تعداد 5 شماره مجله خانواده به تعداد 10 شماره مجله خانواده سبز به تعداد 10 شماره هفته نامه عصر آزادي به تعداد 5 شماره مجله كانون خانواده به تعداد 5 شماره آهنگ زندگي به تعداد 5 شماره مركز فروش مطبوعات نوروز به تعداد 20 شماره همبستگي به تعداد 5 شماره انتخاب به تعداد 3 شماره آفتاب يزد به تعداد 3 شماره آفرينش به تعداد 3 شماره مهد آزادي به تعداد 5 شماره جوان به تعداد 2 شماره خبر ورزشي به تعداد 22 شماره ابرار ورزشي به تعداد 10 شماره كيهان ورزشي به تعداد 3 شماره ورزش و انديشه به تعداد 5 شماره پيروزي به تعداد 5 شماره هدف به تعداد 2 شماره هفته نامه ماهان به تعداد 2 شماره هفته نامه شمس تبريز به تعداد 4 شماره مجله كانون خانواده به تعداد 5 شماره موفقيت به تعداد 5 شمارهكيوسك جمهوري اسلامي جمهوري اسلامي به تعداد 30 شماره قدرس به تعداد 10 شماره جام جم به تعداد 25 شماره خانواده به تعداد 25 شماره مجله خبر سازان به تعداد 5 شماره آفرينش به تعداد 20 شماره جوان به تعداد 15 شماره احرار به تعداد 8 شماره نداي ايران به تعداد 15 شماره هنر فوتبال به تعداد 8 شماره بازار روز به تعداد 10 شماره شاپرك به تعداد 8 شماره اوضاع مذهبي مادحان اهل بيت عليهم السلام حاج ابراهيم پيران مردي متدين از مردان سترگ راست قامت و ميوه دل مرحوم كربلائي آقا بابا مي باشد. ديده اش در سال 1300 هجري شمسي به جهان گشوده شد. در طول زندگاني،كشاورزي و دامپروري را شغل خويش ساخت. فردي خوش محضر و فروتن بود. و در سلام دادن از همه پيشي مي گرفت. علاقه زيادي به مطالعه ديني و تاريخي داشت. حاج ابراهيم پيران در تاريخ 31/1/70 پا در ركاب مركب ارتحال گذاشت. خدايش بيامرزاد! ابراهيم معصومي (متولد 1342) در روستاي پارام ديده به جهان گشود تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش بپايان رساند و در سال 56 براي تحصيل دوره راهنمايي به هريس آمد. در سال 66 موفق به اخذ فوق ديپلم در رشته علوم اجتماعي شد. و در سال 77 موفق به اخذ مدرك ليسانس در همين رشته گرديد. آقاي معصومي مداحي را بعد از پيروزي انقلاب آغاز نمود. التفات نورا.. زاده (متولد 1348 ) زادگاهش روستاي تركايش است. در همان سال اول زندگي پدرش را از دست داد. دوره ابتدايي را در تركايش و دوره راهنمايي را در مدرسه شهداي هريس به اتمام رساند. روضه خواني را با حضور در هيأت هاي اردبيلي ها و آذربايجانيهاي مقيم تهران آغاز كرد. آقاي نورا.. زاده حدود 12 سال است كه به مداحي اشتهار دارد.ايرج موسي آذر اين دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت در تاريخ 7/10/1377 در شهر هريس متولد و از سال 1348 از سن 11 سالگي بنا به تشويق آقايان حسين زينالي و دكتر احمد نجاتي مشغول مداحي گرديد. اين حرفه در اين خانواده ارثي است. و پدر بزرگ آقاي موسي آذر – كربلائي موسي – از مدّاحان مشهور زمان خود بوده است. عمويش مرحوم قنبر تبهرامي نيز عمرش را در اين راه گذاشت. آقاي موسي آذر هم اكنون در آموزش و پرورش هريس به شغل معلمي مشغول مي باشد.جلال مردانيان در سال 1353 پا به عرصه وجود گذاشت. ضمناً دانشجوست و دستي در مداحي دارد.علي برادري هريس متولد 1353 و داراي مدرك تحصيلي ديپلم مي باشد. از سن ده سالگي مداحي را آغاز نموده است.دكتر حسين واعظي او در 12/7/1327 روز دوشنبه در شهر هريس در يك خانواده روحاني بدينا آمد. تا كلاس نهم دبيرستان درس خواند. ضمن درس خواندن در تعطيلات به كار كشاورزي و دامپروري به خانواده خويش كمك مي كرد. در سال 1345 جهت ادامه تحصيل به تبريز عزيمت نمود و در خرداد سا 48 موفق به اخذ ديپلم طبيعي گرديد. در پائيز همين سال به خدمت سربازي اعزامم شد خدمت سربازي را بصورت سپاه دانش در روستاي ورميش طالقان گذراند. در سال 1351 در رشته زيست شناسي وارد دانشگاه تبريز گرديد. بسال 1355 موفق به اخذ ليسانس علوم زيسي شده و بعنوان دبير در دبيرستانهاي شهرستانهاي سلماس و هريس انجام وظيفه نمود. در سال 56 وارد دانشكده پزشكي شده و در سال 1366 با درجه دكتراي پزشكي فارغ التحصيل گرديد. از سال 66 بعنوان پزشك عمومي در منطقه محروم هريسمشغول انجام وظايف محوله است. نامبرده در سال 73 به حج عمره مشرف و در سال 79 حج تمتّع را بعمل آورد. ناگفته نماند كه دكتر واعظي در تظاهرات ضد سلطنتي دانشگاه تبريز شركت جسته و در آن رابطه دستگير و راهي زندان گشت. در دوران انقلاب اسلامي يكي از جوانان و سخنوران انقلابي بود. آقي دكتر حسين واعظي يكي از افراد خيّر منطقه مي باشد. در تجديد بناي تعدادي مسجد سهيم گشته و از بيماران بي بضاعت در حد امكان رايگان ويزيت مي نمايند. در رسيدگي به وضع درماندگان از نظر اقتصادي به هيچ وجه دريغ نمي نمايد. در كمك به مدارس نيز پيشگام هستند. او مداح اهل بيت عصمت و طهارت است.حسين باقر زاده در اول فرودين 1328 در خواجه به دنيا آمد. در 9 سالگي همزمان با تأسيس اولين مدرسه به آنجا رفت. در 10 سالكي مادرش را از دست داد. كربلاي باقر زاده 1328 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. وي مداحي را از پدرش «متوفاي 1365 » ياد گرفت.حيدر قلي منافيان از اول جواني به اهل بيت علاقه داشت .بعد از گذراندن دوره مقدماتي ،علوم قراني را از حضور اساتيد علماي زمان خود فرا گرفت .صداي لطيف دلنشيني داشت .نويسنده خوب به ياد دارد كه مرحوم منافيان يك هفته قبل از فوت بخاطر مسئله اي –اگر عمري باقي باشد در زمان خويش آورده خواهد شد –در سه راه مؤمنلو از صميم دل حلاليت خواست .اودر شامگاه روز دوشنبه سيزدهم مهر ماه سال77 دعوت حق را لبيك گفت .رسول سائلي كلوانق تاريخ تولدش 1337 و نام پدرش عيسي مي باشد. او در كلوانق متولد و در همان شهر به زندگاني خويش ادامه مي دهد. ذكر علي جعفريان (متولد 1325) پس از گذراندن چند سال از عمر خويش در 11 سالگي بطور ناگهاني نعمت بينايي خويش را از دست داد .مادرش خواهر حاج ابراهيم چاوشي وعمه حاج يوسف كه هر دو مداح بودند آقاي جعفر يان تحت تاثير تشويق آنها قرار گرفت است . از تكدي گري دوري گزيده وبنا به اظهار خويش صفا ولطف اماماني معصوم وسرور سالار شهيدان دراين راه وي را ياري نموده است .او پس از مدتي سكونت در شهرهريس به علت شيدن سختي در اين شهر به تبريز هجرت نمود . پس از مدتي سكونت در تبريز توسط دوستان خويش به اداره بهزيستي اين شهر راه يافت . پس از مدتي در اين اداره به فراگيري خط بريل پرداخت .خواندن ونوشتن اين خط باعث شد تا وي علاقه اي مضاعف به روضه خواني پيدا كند .اين توفيق زمينه استقبال از هنر نمايي وي را فراهم آورد .آقاي جعفريان مذهبي متعصب وآگاهي است وهم اكنون در اداره بهزيستي هريس مشغول به كار است . ابيات ذيل از آقاي جعفريان ميباشد: در گهونده بير غلام روسياهم يا حسين «ع» دوت اليمدن عاصي وغرق گناهم يا حسين «ع» سنده قوغسان اوز قاپوندان بس كيمه اوزدونده ريم آستانينده دخيل بي پناهم يا حسين «ع» سعادتقلي محسني به كمال محسني اشتهار دارد در 16 دي ماه سال 1330 ه –ش در محله تاج خاتون در يك خانواد مذهبي پا به عرصه گيتي گذاشت تحصيل علم را از مكتب خانه ها شروع كرد بر اساس مخالفت شديد پيشروان جامعه از ادامه تحصيل باز ماند حين تحصيل بود كه هنر خياطي را ياد گرفت ، ايشان به شدت تحت تاثير شيوه مداحي پدرشان مرحوم ميرزا نجفقلي محسني ميباشد آقاي محسني افتخار خدمت صادقانه وبي مزد ومنت به اهالي كشاورز هريس رادر شركت تعاوني گندمكاران وكشاورزان به مدت 10 سال را در كارنامه خود دارد به اعتقادخود خاطره خوشي از روزگار ندارد او درميان اهل بيت (ع) به امام حسن (ع) علاقه وارادت مخصوص نشان مي دهد آقاي محسني علاوه بر تسلط كافي به فنون نوحه خواني ، دستگاههاي موسيقي ايران و آوازهاي پنجگانه را آموخته است . شايان ذكر است كه نيمه شعبان هر سال از آقاي محسني براي اجراي برنامه در تهران دعوت به عمل مي آيد .اودر حال حاضر در سن پنجاه سالگي به سر مي برد وهنوز هم صدا وقدم وتوان خويش را وقف دين ومذهب مي كند.سيد آقا موسوي مرحوم سيد آقا فرزند حاج مير مهدي در سال 1297 در كلوانق به دنيا آمد و در سال 1360 هجري شمسي ديده از جهان فرو بست. او ديرگاهي ،قافله سالار مداحان شهر كلوانق بود بعد از وي كساني همانند: حاج اصغر بيقرار و كربلا زياد نوراني راه وي را ادامه دادند.سيد ابراهيم امري در تاريخ 1323 در كلوانق به دنيا آمد. پدرش آقاي مير عبدا.. بود. او حدود 30 سال است كه به مداحي مي پردازد.صفر علي آصفي در محله آبدالو زندگي مي كند از سن 6 سالگي درس خواندن را آغاز كرد شبها به همراه پدر خويش در مجالس قرآن ومساجد شركت مي كرد از همان ايام به تعزيه خواني عاشق شد در 12 سالگي براي هم سن وسالهايش نوحه مي خواند واز سن 15 سالگي در مسجد مداحي كرد آقاي آصفي در سال 56 به استخدام آموزش وپرورش در آمد حدود 20 سال است كه اذان گوي اداره آموزش وپرورش مي باشد به همراه جمعي از هم محله ايها ي پاكدامن در سال 68 هيئت عزاداران موسي الرضا را تاسيس كرد غيبعلي حيدر قلي زاده (متولد 1339 ) پدرش كشاورز بود .در سن هفت سالگي به مدرسه رفت وتا كلا س پنجم ابتدائي در مدرسه نشاط در مدرسه نشاط مشغول تحصيل شد در همان ايام چند نفر از اهالي محله به مدرسه آمده و اورا براي نوحه خواني به مسجد ميبرند .اين ايام مقارن با آخر صفر يعني شهادت امام رضا بوده است بدين ترتيب آقاي حيدر قلي زاده مفتخر به نوحه خواني ميشود . ميتوان گفت كه ايشان در راس كساني قرار دارد كه تغييرات جدي در دسته هاي شاخسي –واخسي پديد آوردند .بر خلاف عزاداريهاي ده سال پيش كه در دسته هاي نام برده شده تنها رجز خواني به چشم مي خورد اكنون در سايه برنامه هاي وزين نامبرده حالتي معنوي وروضه خواني نيز در مواقع لزوم در دسته هاي شاخسي –واخسي بوجود مي آيد او يكي از استوانه هاي معنويت در ايام عزاداري است. فتحعلي صادقي مطلق مشهور به فتحعلي بيگ پدر وي «محمد صادق » نام داشت مرحوم فتحعلي بيگ يكي از فحول خادمان واجله مكتبيون بود كه هر هفته روزهاي پنجشنبه هيات عزاداري داشته است در اين آئين وي جوانان ومردم را به معارف اسلامي واحكام آن آشنا مي ساخت بنا به گفته وابستگانش از بهترين همراهان وي حجج الاسلام ميرزا مجيد نجاتي ،مرحوم ميرزارضي ابوالقاسمي ومرحوم ميرزارضي علوي بوده اند در شبيه خواني نقش اساسي را ايفا مي نموده است زنده ياد فتحعلي صادقي در سال 1340 دار فاني را وداع مي كند . در فبرستان رحيمه دفن مي شود ودر اوايل انقلاب به علت تبديل اين قبرستان به خانه هاي سازماني نبش قبر شده وبه مشهد انتقال مي يابد. رديف اول : مير ايوب مرتضوي –مرحوم حاج نصرت يوسفي – مرحوم فتحعلي بيگ – يوسف صادقي مطلق –حاج ولي الله ………حاج عزيز يوسفي. رديف دوم : مير صفر پيراسته –حاج اسماعيل بهره مندي. اين عكس در سال 1332در مشهد مقدس برداشته شده است روان شاد حاج نصرت يوسفي در تاريخ 16/9/78 به آفاي يوسف صادقي اهداء نموده است. با تشكر از آقاي فتحعلي صادقي (بيوك آقا ) كه اين تصوير را در اختيار بنده گذاشت. قشمشم بخشي (متولد 1325) پدرش شاعر و مداح اهل بيت عصمت و طهارت بود،و نيزپدر بزرگشان (ملا مصطفي) اهل ذوق بوده و كتابي بنام "تاريخ اسلام "از وي به يادگار مانده است.آقاي بخشي* حساسيت ويژه اي به نماز اول وقت دارد وحدود ده سال است كه اذان مي گويد.قبل از انقلاب فعاليت انقلابي داشته و به درگيري با ماموران رژيم ستمشاهي تحت تعقيب بوده است.سابقه حضور در جبهه هاي جنگ را نيز در پرونده خويش دارد. عضو انجمن محل در مسجد امام زمان (عج)است.حدود شش سال بعنوان معاون هيات مديره كشاورزان شهرستان هريس بدون دريافت حقوق خدمت نموده وبا همياري همكارانش ،ماشين آلات كشاورزي خريداري شده از استان را در اختيار شركت تعاوني گندمكاران قرار داده است. محبـوب تعالي(متولد 1321) حاج محبوب تعالي به علت عدم امكانات در كودكي نتوانسته به مدارس راه يابد.برادر برزگش در حضور ملا حسن پور حاجي درس را فرا مي گرفته و آموزش هايش را در منزل به آقاي تعالي انتقال مي داده است.تا سن 18 سالگي در صحرا مشغول كار بوده و آنچه از مداحان ياد مي گرفته با خود همواره زمزمه مي كرده است. در خدمت سربازي در مجالس قرآن شركت مي كند و بعد از آن از مشهد به تهران عزيمت نموده و چند سال در آنجا به خياطي مشغول مي شود.در سال 1347 به هريس باز گشته وآرام-آرام به مداحي روي مي آورد. در سال 1350 تشكيل خانواده مي دهد.در اوايل انقلاب به تبعيت از اوامر مراجع عظام از اعضاي فعال مخالفين رژيم شاهنشاهي مي شود. حاج محبـوب در سال 1361 به زيارت خانه خدا مشرف مي شود.ايشان حدود 32 سال است كه هر سال در اربعين امام حسين (ع) به همراه هيات عزاداران چهارده معصوم به زيارت امام رضا (ع)مشرف مي شود .او بعضاً اشعار مذهبي نيز مي سرايد از آن جمله ابيات ذيل است درباره رحلت عالم جليل القدر حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد رضي موسوي زرين: كونول قوشي ايله ييب آيري بير دياره سفر پيام آليب گتيريب الده وار عنواني گيديب،گيديب دولانيب گلدي آشيانه سينه بير اوزگه حليده گوردوم اوزارونالاني باخيب باخيب دئدي اوزگه غم دچاره م من اورك ده كي محنيم يانديراردل و جاني سحر زماني گذاريم دوشوبدي "قزونيه" بير عده نين اوجاليبدي سمايه افغانيياخينلاشاندا نه گوردوم؟كي گورمعين گوزلر وداع ائديب "حلجي سيد رضي"بو دنياني ووروللار باسلارينا له ديرگلير يكسر هرايه گاه چاغيريللارشه خراساني اماندي گل يتيش امداده اولدي زوارين مخاطب ائتديله گاهي آناسي زهراني محمد كاظم كرم روان آقاي كرم روان در 18 /1/1322 در شهر خواجه متولد شد. از سن 14 سالگي به نوحه خواني و مداحي پرداخت. او اكنون نيز با عشقف و علاقه در اين طريق، گام بر مي دارد. ميرزا نجف قلي محسني اديب جليل وشيفته بزگوار مرحوم ميرزا نجف قلي محسني در محله تاج خاتون هريس ديده به جهان گشود.پدرش ـ سعادتقلي محسني ـتنها پسرش را براي فراگيري علم و دانش به مكتب خانه فرستاد.علاقه به علم ،تلاش و پشتكار وي موجبات آنرا فراهم آورد كه در آينده وي در زمره محدود عالملن و مداحان قرار گيرد. ميرزا نجف قلي محسني روضه خوان مشهور در هريس و اطراف بوده و هست.هنوز خاطراتي از صداي نافذ و تاثير گذار او را مي شنويم.قدرت صدا ،توانايي تفهيم مطلب و متناسب كردن گوشه هاي آوازي با ابيات انتخابي ،تحريرهاي حساب شده در فركانس بالا،كشش ها و زير و بم ها ي بجا ومناسب ،دارا بودن سه مشخصه مهم آواز (دامنه ،وسعت و برد)از خصوصيات آوازي ميرزا نجفقلي بوده است.روحش شاد. سيد محمد ابوالقاسمي فرد در 3/5/45 در خانواده اي جليل القدر و صحيح النسب بدنيا امد.مقطع ابتدايي را در مدارس هريس به اتمام رسانيد و بعد از اخذ ديپلم اقتصاد اجتماعي مشغول خدمت در كميته امداد امام خميني هريس شد. پدرش حضرت حجت الاسلام حاج سيد رضا ابوالقاسمي فرد از علما و خطيبان بنام منطقه مي باشد كه خصوصاً در شهرستان اهر از مقام و منزلت بالايي بر خوردار است. نعمت ا… سلطاني مرحوم نعمت ا… سلطانيخادم دربار اباعبدا… الحسين و عضو هيت امناي مسجد رحيمه فرزند حاج قنبر و فاطمه سلطاني در روز سوم مهر ماه 1316 در هريس ديده به جهان گشود.تحصيلات ابتدايي را در هريس به اتمام رسانيد.مي بايست براي ادامه به يكي از شهرستانهاي بزركتر اطراف سفر مي كرد اما با توجه به اينكه تنها برادرش ،حين تحصيل در اهر جان باخته بود نگراني پدر و مادر وي از تكرار چنين حادثه اي ،مانع از مسافرت و ادامه تحصيل وي شد.نعمت اله كه با نام "بيوك خان" مشهور بود از سن 10 سالگي نوحه خواني را شروع كرد.نوحه خواني نه بعنوان شغل بلكه بخاطر اظهار ارادت به خاندان حضرت رسول اكرم (ص) ادامه داد.شغلش كشاورزي و تجارت بودو هرگز از راه نوحه خواني ديناري را دريافت نكرد. نوحه خواني را تنها بخاطر عشق و اردت خاصي كه به خاندان حضرت رسول اكرم (ص) داشت انجام مداد. بيوك خان در تابستان 1378 در بستر بيماري افتادو همواره تا روزهاي آخرش اين نوحه را زمزمه مي كرد."يا من ذبيحاً من قفا اشفع لنا عندالله …". چراغ حياتش در سحرگاه روز دوشنبه دهم آبانماه 1378 به خاموشي گراييدو او را در سراي باقي رحل اقامت افكند. حاج يوسف شفايي(متولد 1328) در دو سالگي مادرس را از دست داد و در زير سايه پدر و مادر بزرگ و زن عموي خويش رندگي كرد.از دوران كودكي با صحرا انس گرفت و به دامداري و كشاورزي پرداخت. درمكتب خانه نصاب المبيان ،قرآن و گلستان را قرا گرفت و در سال 1349 تشكيل خانواده داد.روزها كار كرد و شبها به كلاس اكابر مي رفت تا اينكه وارد كلاس اول راهنمايي شد،مداحي را از بيست سالگي آغاز نمود.در سال 1357 در شهر ميانه به روضه خواني پرداخت و در سال 66 عازم خانه خدا شد.در آن سال واقعه خونين مكه روي داد،در آن بحبوحه ايشان به زائران و مجروحان از هيچ كمكي دريغ نورزيد.حاج يوسف شفايي در حال حاضر به حرفه فرش فروشي مي پردازد. مؤذنين* قال علي – عليه السلام -: يحشر المؤذنون يوم القيامه حوال الاعناق؛ اذان گويان، روز قيامت با سرافرازي و سر بلندي محشور مي شوند. بحارالانوار،جلد 84 ،ص 149 مرحوم حاج حميد نجاتي لطفي باشي مرحوم كربلائي موسي رضي زاده بيگ لر مسجدي مرحوم مشهد حسين عبادي آخمرلو مرحوم حاج يوسف شفائي ديزج مرحوم تراب بيگ ابوترابي آخمرلو مرحوم مشهد علي رحيمي آخمرلو مرحوم عبدالحسين عباسيان آخمرلو مرحوم ملا نجف قلي محسني تاج خاتون مرحوم مشهد حيدر شمع سوزان تاج خاتون مرحوم قنبر بهرامي بيگ لر مسجدي مرحوم مشهد كريم نصيري آبدالو مرحوم عبداله حيدر زاده گون پاپاق مرحوم حاج اسماعيل نصيري مسجد امام مرحوم اصغر غفاري آخمرلو مرحوم حاج اژدر زينالي تاج خاتون مرحوم حاج علي صمدي چيمه ن مرحوم حاج حسين بهداسي چيمه ن مرحوم مشهد حاجي صمدي چيمه ن مرحوم مشهد حسين قلي تاج خاتون مرحوم مشهد عبداله اسدي بني هاشم مرحوم مشهد شكر تشكري تاج خاتون مشهد احمد رحيمه آقاي تقي علي ميرزائي چيمه ن مشهد حيدر تشكري تاج خاتون آقاي سعادتقلي محسني تاج خاتون آقاي حافظ علي برادري آخمرلو آقاي ايرج موسي آذر بيگ لر آقاي مشهد كاظم چاوشي لطفي باشي آقاي حمداله اسدالهي آبدالو آقاي حاج حسين حيدري آذر ديزج آقاي حبيب حيدري آذر ديزج آقاي قشمشم بخشي تاج خاتون آقاي علي غفاري چيمه ن حاج محمد واعظي آبدالو آقاي قربان نقي زاده تاج خاتون آقاي عيسي برزگر تاج خاتون آقاي ميكائيل پيران مسجد امام آقاي موسي بهرام نژاد مؤمنلو آقاي مشهد حسين آبادي رحيمه آقاي شكر شكرانه چيمه ن حاج محبوب تعالي تاج خاتون آقاي سعيد خاكزاد بيگ لر آقاي محمد مرادي تاج خاتون آقاي بايرامعلي كلهر تاج خاتون آقاي حسين شيرين زبان تاج خاتون اينك با آوردن گزيده اي از منظومه «هريس ده ن بيز خاطيره »اثر اديب كهنه كار ،هم ولايتي گرامي جناب آقاي اسحق برزگر* ، يادكرد شيفتگان آل عبا را ابدي مي سازيم: ايشيق قالخيب سحر يئرين سوكنده قارنليقدا نور اله نيب توكنده ظلمت انيب آلچاقلانيب چوكنده «حاج اژدرين » اذان سسي قالخاردي دوشمان ييخان آصلان سسي قالخاردي آيلار گئچيب محنت آيي گله ردي هيات اهلي غم لباسين گئيردي « نجفقلي» نوحه له رين دئيردي سسين چكيب اوركلري تالاردي قلب ائوينه غصه اودون قالاردي « حاج ابراهيم» نوحه خوانين غم سوزي دولدولاردي گوز ياشيلا هر گوزي با غيشلاسين رحمتيله حاق اوزي «حاج رضانين» اوستاديدي تاجيدي الله دئين ، الله سئوه ن حاجيدي حاج رضا خاوري خواهر زاده حاج ابراهيم پيران ودايي اقاي برزگري ميباشد كه فعلا در شهر مقدس قم سكونت دارد ايشان يكي از مداحان بسيار معروف منطقه بوده اند 0 * نقل از اولين شماره « چكامه اي از شعراي هريس ». [1] شهرستان هريس و جلوه هاي طبيعي ،اجتماعي و هنري آن ،ص 282 – شناسنامه مطبوعات ارسباران ص 118 [2] راهنماي مطبوعات ايران « 1371 – 1357 »- فهرست نشريات موجود در كتابخانه مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي – شناسنامه [3] ستاركان درخشان ص 137 [4] شهرستان هريس و جلوه هاي طبيعي ،اجتماعي و هنري آن ص 324 * نقل از صفحه 5 نشيه جوان – شماره اول آبان 80 * ستاد نماز جمعه هريس در اوايل انقلاب از سه نفر تشكيل يافته بود: 1) اميني آذر 2)وهب واعظي 3)بهلول ستاري آذر * به دليل مخالفت با فساد مالي و اداري * آقاي قادر شير پور و آقاي يوسف بصيري نيز زماني در توزيع دست داشته اند. از 1/5/80 كيوسك مطبوعاتي روزنامه ايران در جنب فرمانداري توسط آقاي حسن صدقي شروع به فعاليت نموده است. تقدير از رانندگان عزيز هريسي هم كه حمل جرايد را از تبريز عهده دار مي شوند بجاست. [5] شناسنامه مطبوعات ارسباران ص 27 [6] يكشنبه 27 آبان 80 ،مهد آزادي ،شماره 2529 ص 5 ، به قلم نويسنده تحت عنوان «وعده خوبان يكي وفا نكند؟ ». * تيراژهاي وارده دليل بر فروش به آن تعداد نيست اكثراً بعلت عدم استقبال برگشت داده ميشوند. بيشترين ميزان استقبال از مطبوعات مربوط به سال 1377 مي باشد. در آن سال به ابتكار آقاي حبيب باكري و فرزند دلبندش در روزهاي آتي،عليرغم تهديدها،كيوسك و مركز فروش مطبوعات در سه راه مؤمنلو داير گرديد. فرمانداري شهرستان هريس از حمايت دريغ نورزيده و نگارنده نيز در تشويق كوتاهي نكرد(در آن زمان مسئوليت روابط عمومي فرمانداري را داشتم). خوشبختانه با گشاده شدن پاي جرايد دوم خردادي و نشريات ديگر احزاب از جمله « جبهه » بازار مطالعه بسيار داغ گشت و كبوتر آگاهي با پر و بالهاي اين ورق پاره ها جان گرفت. دوم خرداد و برگ زيتون آزادي با اين اقدام سبز شد. من توانم كه نگويم بد كس در همه عمر نتوانم كه بگويند مرا بد دگران نفس من برتر از آن است كه مجروح شود خاصه از گپ زدن بيهده بي بصران ** اين آمار مربوط به آبان ماه 80 مي باشد. * بنا به اظهار آقاي بخشي * از ميان افراد ذيل آقايان حاج اژدر زينالي ، مشهد حسنقلي و مشهد عبداله اسدي در پشت بام منازل خويش اذان مي گفته اند. * او يكي از معلمين منطقه كه هم اكنون در دبيرستانهاي هريس به تدريس عربي ،بينش و فلسفه مشغول مي باشد.ايشان تمام دوران راهنمائي و دبيرستان به صورت داوطلب آزاد خوانده و در سال 1361 به اخذ ديپلم موفق شده و همان سال به استخدام آموزش و پرورش در آمده است. بعد از سالها تدريس در دبيرستانها با مدرك ديپلم دوباره در فكر ادامه تحصيل افتاده و به اخذ مدرك ليسانس در رشت دبيري الهيات موفق شده است. ايشان علاوه بر تدريس به نويسندگي و شاعري و تدريس تفسير قرآن همت مي گمارد. حاصل اين همه تلاش يك جلد كتاب بنام گلشن خونين در سال 72 و يك جلد به نام معراج عشق در سال 1377 به چاپ رسيده است و اكنون نيز كتاب ديگري بنام روايت عشق به زبان تركي و فارسي با مقدمه «نگذاريد حادثه عاشورا تحريف شود » اماده چاپ دارد. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:25 ] [ moharramfarzaneh ]
بام آذربايجانشرقيمحرم فرزانه نام كتاب: بام آذربايجان شرقي نويسنده: محرم فرزانه هريس ناشر: تاريخ نشر: تعداد صفحه: تيراژ: 2000 حروفچيني : ديتا كامپيوتر هريس طراحي: چاپ: شابك: قيمت: حق چاپ محفوظ فهرست مطالب پيشگفتار طليعه شرح اجمالي حوزه مورد بحثمكاتب و تاريخچه آموزش و پرورش اوضاع مطبوعاتي ، مذهبي ( مداحان اهل بيت (ع) ) و ورزشي وضعيت كشاورزي فهرست تفصيلي مطالب عنوان صفحه پيشگفتار طليعه * شرح اجمالي حوزه مورد بحث وسعت وتوپو گرافي موقعيت از نظر تقسيمات سياسي مورفولوژي قلل مرتفع دموگرافي هيدرولوژي وضعيت تاريخي فرمانداران بخشداران شهرداران اعضاي شوراهاي اسلامي بخش مركزي رؤساي شوراي اسلامي بخش مركزي مشخصات دهياران بخش مركزي اعضاي شوراي بخش مركزي اعضاي شوراهاي اسلامي بخش خواجه نظري برر اههاي روستايي نمايه منابع وماخذ **** وضعيت كشاورزي سيماي كلي كشاورزي منطقه نژاد دامهاي منطقه شيوه دامپروري نوع جايگاه پرورشي دامهاي منطقه پرورش ماهي صنعت مرغداري پرورش زنبور توليد لبنيات ارائه پيشنهاد كشت بهاره وپاييزه ارقام گندم براي مزارع آبي ضد عفوني كردن غلات علل كاهش بيماري سياهك علل عدم كنترل قطعي بيماري سياهك علف هاي هرز غلات مشكلات وموانع سرخرطومي يونجه موانع موجود آفات مهم باغ نكات ومسائل باغات كرم سيب بيماريهاي مهم گياهي انواع روشهاي آبياري مناطق آبياري باراني ارائه چند پيشنهاد مشكلات آب منطقه ارائه پيشنهاد وارزيابي مشكلات نمايه منابع وماخذ تقديم به : انديشمنداني كه ربودة آنهايم . معلمان ، دبيران وفرهنگيانِ خاكي تبار وافلاكي مدار كه بر گردة آنان اميدواري پاي استوار كرده است. جـان را بلند دار كه اين است برتري پسـتي نـه از زمين و بلندي نه ازسماست آن را كه ديبة هنر و علم در بر اسـت فرشي سراي او چه غم ار زانكه بورياست در آسمان علم، عمل برتـرين پَر است در كشــور وجـود هنر بهترين غناست با دانش است فخر نه با ثروت و عقار تنـها هنر ،تفـاوت انـسان و چار پـاست ((پروين اعتصامي ))طليعه « … عالمي تصنيفي ميكند درعلمي و فرزندي دارد يكساله ، براي او اعتراض مي كند كه : 0ترا اين به چه كار مي آيد كه مشغولي ؟كاغذ چرا بعضي سياه مي كني وحواشي اوراق سفيد مي گذاري ؟ اگر صلاح در سپيدي كاغذ است پس همه سپيد بگذار و اگر كمال كاذ در سياهي ست ، پس همه را سياه كن كه تو قادري كه همه سياه كني ، و تو داني كه پدر از جواب اين كودك عاجز بود نه از عجز خود ، يا از آ نكه اعتراض او را جواب ندارد ،بلكه از تصور آن كودك كه از عالم پدرش هيچ خبري نيست، اگر نه ، اين سوال را اين همه قدر و خطر نيست كه پدر از جواب آن عاجز آيد».[1] اجتماع . عرصه كنش وواكنش ديدگاههاست ، از نظر گاهي صرفا علمي ، در تضارب آ راست كه راه پيشرفت براي احتكار عمومي حاصل مي ايد و نخل دانش و آ گاهي روز به روز بارورتر ميشود بگفته بزرگان : با خردمند ساز داد وستد كه فزونتر شود خرد زخرد براربابان انصاف و صاحبان ذوق سليم پوشيده نبوده ونخواهد بود كه نوشتار ،ماده وجوهره اصلي تاريخ وهويت تاريخي است در اين ميان حد اقل خود نگارنده از اساتيد وصاحبان قلم به كرات شنيده و خوانده است كه هر كدام به شكلي وگونه اي ديگر مورد تعرض وعتاب قرار گرفته اند وگامهاي مثبتشان ناديده انگاشته شده وذرّه اي نقيصه انگشت نما گرديده است ومغرضان به خاطريك «دستمال» «قيصريه» را به آتش كشيده اند. « البته هيچ نوشته اي بدون عيب ونقص نخواهد بود بويژه اگر غرض خواننده هم پا در مياني كند ! چون غرض آمد هنر پوشيده شد صد حجاب از دل به سوي ديده شد»[2] دردناك تر آن است محقق ونويسنده مورد بي مهري وخرده گيري كسانيكه « خود كار نكرده ونمي كنند و از اينكه ديگري كار كرده ومي كند آزرده مي شوند»3 واقع مي شود. افتادگي آموز اگر طالب فيضي هر گز نخورد آب زميني كه بلند است نگارنده با اين اوصاف وصدر مطلب كه آورده شد قصد بزرگ نمائي كارهاي كوچك خود را ندارد بلكه پابوس ودست بوس بزرگان است كه حق دانش آموزي بر اين دانش اندوز دارند. عاشقي را عاشق از پروانه بايد ياد گيرد هر كه چيزي ياد گيرد بايد از استاد گيرد « سعدي » ليكن هر از چند گاهي است كه از باب تحويل درس، قدمي بر داشته وقلمي در دست گرفته سخن در حد بضاعت مزجات ودامنة امكان، مي گسترانم و به موضوعاتي مي پردازم كه در حال حاضر تازگي دارد ودر پي آشكار ساختن آموزه ها و سر گذشت هائي كه دوران مبهمي دارند هستم كه تاكنون در زادگاه خويش پرده برداري نشده اند. ولي « هيچ كس از آن كه كاوش مي كند تا زشتي ونكوهيدگي را از لا بلا ي نيكي ها وزيبائيها بيرون كشد پست تر وفرومايه تر نيست». 4 بسيار اتفاق افتاده است كه همدلان صميمي و ياران دبستاني ،مرا مخاطب قرار داده و گقته اند :«در اين ديار، كسي اين مسائل را ارج ننهد چنانچه قدر خادمان اسبق را ندانسته اند ». ديرگاهي هم هست كه خود احساس مي كنم جماعتي اين سعي و تلاش ها را دولتي تلقي مي نمايند. بايد گفت: نيش بايد خورد و انگاريد نوش زهر بايد خورد و انگاريد قند اولاً اميد آن است كه با نگاهي روانكاو به پديده سرگذشت و تاريخ خويش ، احساس غبن به غفلت پديدار شود ، امروز را بكار آيد و صلاح ، فلاح و آگاهي را به استخدام آرد: ما فات مضي و ما سيأتيك فأين قم فاغتنم الفرصت بين العدمين يعني آنچه كه گذشته مي باشدو آنچه خواهد رسيد كجاست؟ به پا خيز و اكنون را در ميان دو نيستي « گذشته و آينده » غنيمت دان. ( از ديوان منصوب به مظهر العجايب حضرت علي ابن ابيطالب «ع» ). البته خواهند بود كساني كه بر صحت و نيكي اين زحمت ناچيز پاي يقين خواهند فشرد و بدين طريق بدخواهي جاي خود را به نيك خواهي خواهند داد. ثانياً حقيقت آن است كه ما در طي اين مسير علاف كوچه هاي دلهره ، دلواپسي، علاقه و گذشت گشته و آخر الامر دل به دريا زده ايم. چشمان هيج دولتمردي در اين سير به كار نيافته و دل احدي غير از حقير در اين معركه نپيده است تا چه قبول افتد چه در نظرآايد. ما دل در گرو عشق به انجام كار داده ايم واز هنر آفرين هنر مند پرور تحقق آنر اخواستيم واذعان داريم كه بود كار آنكس كرد كه تمام كرد اگر در اين راه ضعفي باشد ناقدان در ستكار در ارائه راهكار –عملي –آستين بالا خواهند زدويادر ارائه مستندات كوتاهي نخواهند كرد پيشاپيش حق را بر اين دسته از خوانندگان ميدهيم كه در مواجهه با اين كتاب چنين راهي خواهند گزيد.واين حسن نيت در خصوص راقم سطور ونفس زحمات طاقت فرسا خواهد بود. راه خرده گيري وبه تعبيري بهتر (مچ گيري )به بن بست (ندانم )و(نميتوانم )ختم ميشود .اين مطالب آسيب شناسي پس افتادگي فرهنگي ورسالت بخشي بر فرزندان بلاد طيبه ايران اسلامي بود كه آمد .افزون بر آنها بايد دانست كه : - «فكر كردن را وحرف زدن را رها كنيم بلكه عمل نماييم . -آنهايي كه ميتوانند انجام ميدهند . -تمام افراد جامعه يك قدم به جلو بردارند .در چنين اجتماعي كه بده بستان هاي معرفت خواهد بود -اگرارزشمند زندگي كنيم زندگي ارزش خواهد داشت 0. -همه چيز را همگان ندانند ونتوانند همگان همه چيز رادانند وتوانند».¨ درست است كه كارهاي فرهنگي دشوار ودرشتناكند وآناني كه در خدمت فرهنگي دستي دارند وگامي ميزنند راحتي را با سختي آسودگي را با زحمت داشتن را با نداري سودا ميكنند .حداقل رضايتشان به اين است كه زندگاني خويش را به بطالت وبيهو دگي سپري نميكنند از اين رو ست كه سخن وگفته ونوشته انان يتيم كده فراموشي سپرده نشده واز جنس زمان به دورند . در اينجا لازم ميداند : از آقايان ابراهيم طهماسب پور مديريت كشاورزي هريس، مهندس ايرج طاهري ، مهندس بهرام بيگ زالي ، مهندس فضل الله كاظمي ، مهندس صالح فرهادي ، مهندس شاهين مقدم و مهندس حيدر حسن زاده كه هر كدام به نحوي مرا ياري كرده اند. - از مهندس احمد نوربخش كه بروشور عملكرد حفظ نباتات را در اختيارم گذاشته و اجازه استفاده از آن را به طور كامل تفويض كرده اند. - از فرماندار وقت شهرستان آقاي حاج عبدالمجيد مهدوي نيا و معاونت محترم آقاي يحيي عليزاده و آقايان : سيد علي علوي ، طاهر نوروزي ، منصور طالب پور ، محمد گل محمدي و محمد حيدر زاده كه در مواقع مورد نياز از حمايت خويش كوتاهي نكرده و پاسخگوي خواسته هايم بوده اند. - از بخشدار اسبق مركزي آقاي رحيم عالي بيگي – كه زماني ( هرچند كوتاه ) همراه صادق و همكار موافق تحقيقي ام شدند. - از آقايان علي اشرفي ( كارشناس دامپروري )، حميد رحيم لو و همشهري عزيزم آقاي جمشيد عبدالرحيمي كه جواب سؤالهاي مورد نياز را در اختيارم گذاشتند. - از آقايان : صفرعلي آصفي ، محمد بيگ نژاد ، محمد فخيمي ، بهلول ستاري آذر و علي وقاري كه بعضي اطلاعات لازم را تهيه نمودند. - از كتابداران كتابخانه عمومي هريس كه منابع مآخذ در خواستي را با گشاده رويي تحويل دادند. - از همشهري گرامي خويش جناب آقاي رجبعلي شكوهي كه توسط دكتر حسين واعظي يك نسخه از اثر چاپ نشده خويش بنام جغرافياي محلي شهرستان هريس را برايم ارسال كردند. - از شاعر و ورزشكار توانمند هريس جناب آقاي كريم عباسقلي پور كه با دادن معلومات ورزشي مرا مديون خويش ساختند. - از آقاي سلمان اسدالهي كه در معرفي كوهنوردان سخت كوش از هيچ كوششي دريغ نورزيده اند. - از محقق و پژوهشگر ارجمند جناب آقاي ابوالفضل دادور كه در ارائه سند مالياتي آقاي ناصر عدل مرا ياري كردند. - از دانش ور اصيل و اديب سبيل جناب آقاي اسد اسدنسب كه حقيقتاً در فراهم آوردن فصل مكاتب و تاريخچه آموزش و پرورش با عشق و علاقه مرا ياري دادند. - از آقاي حاج پيرعلي اسد نسب كه با نصايح خويش اميد حقير را براي انجام اين كار فزوني بخشيدند. - از آقايان مرتضي فتوحي ومحمد ابوالقاسمي »صفحه آرا» وآقايان مرتضي ملك زاده وهادي ابوالقاسمي «حروف چين »وخانم «………»نمونه خوان اول وخانم «………»نمونه خوان دوم كه زحمات زيادي را متحمل شدند . - از رفيق شفيق خويش ، استاد دوستي و استاد ائل اوغلو و استاد سيد جمال ترابي طباطبايي كه در تحقق اين مجموعه و در اداي تكليف ذمّه نويسنده از هيچ كمكي دريغ نورزيدند. تشكر و قدرداني و مزيد تائيدات الهي رابراي نامبردگان از خداوند سبحان مسئلت نمايد . اميد است اين مجموعه مقبول نظر اهل نظر واقع شده وبا گوشه چشم التفات به آن نگريسته شود. در آخر تذكراتي چند ذيلا آورده ميشود: 1-علت نام گذاري كتاب به نام « بام آذربايجان شرقي » براساس وجه تسميه محل مورد اشاره بابت مالكيت بالاترين ارتفاع از سطح دريا در بين شهرهاي استان ميباشد . 2-توضيحات در زير نويس نماية منابع وماخذ مورد استفاده در متن به ترتيب شماره گذاري قبل از ذكر نمايه منابع وماخذ بترتيب الفبايي آمده اند. 3-در معرفي وشرح حال اشخاص حرف اول اسم كوچك به ترتيب حروف الفبايي مد نظر بوده است . 4-متن حاضر ،با تلاشهاي بي وقفه وپيگيريهاي مداوم، همزمان با تحقيق وتأليف در مدت كوتاهي تهيه وتنظيم شده وماحصل، از كسانيكه دسترسي به آنها ميسر گشته ويا خود پيشگام درهمكاري گشته اند فراهم آمده است. اگر كمبود ويا نقصي در هر يك از بخشها ملاحظه گردد. نه از روي قصد و عمد بلكه از تنگناهاي محيطي، عدم سنخيت شغلي وانجام نپذيرفتن تحقيقات توسط ديگران، مانع ابن توفيق گشته است. اينگونه مسائل را جهت تكميل وتتميمي ديگري موجود است وآن اينكه اگر قبول نماييم پسينيان وارثان پيشينيان اند بايد گفت: چيزي در زمانه ما از خوان گذشتگان باقي نمانده است. به يقين با ضم اين حقيقت ميتوان انتظار بجا وقابل قبول و مأمول را، توقع نمود .با اين حال اين فتح باب ، اميد است هنرورزان تيزبين وصاحبان دانش واصحاب قلم مد نظر آيد تا حق قدرت انديشه اي خويش را ادا فرمايند وبراي جبران خلاء ونقايص، مستندات وداشته ودانسته هاي خويش را به اين جانب ارائه فرمايند تا در چاپ هاي بعدي جبران مافات شود. بعون الله تعالي وتوفيقه . بد تصور كند هميشه كه خوب گر بدودست يافت بد كند صد كه شد بانود نيازش نيست تا نود آرزوي صد بكند تو نودكوش وخويش را صد كن صد چرا خويش را نود بكند هر كسي چهره ساز نقش خود است گو تماشاي نقش خود بكند «شهريار» هريس – محرم فرزانه تاريخ: 17/9/80 مطابق با 22 رمضان 1422 قمري برابر با 8 دسامبر 2001 ميلادي شرح اجمالي حوزه مورد بحث رحم فرما بر قصور فهم ها اي وراي فهم ها و وهم ها «مولوي» وسعت وتوپوگرافي حوزه هاي مورد بحث با 2368.8كيلومتر وسعت در 38درجه 30دقيقه عرض شمالي و 46 درجه 30دقيقه طول شرقي در شمال غرب كشور ايران واقع است. موقعيت از نظر تقسيمات سياسي ((در قسمت شرق مياني آذربايجان قرار دارد .شهرستان اهر حدود شمالي ، شهرستان تبريز حدود غرب وشهرستانهاي بستان آباد و سراب حدود جنوبي وشرقي آنرا مي پوشاند حدود غربي آن از 5 كيلومتر ي شمال شرق شهر تبريز آغاز ، وبطول 80كيلومتر بسمت شرق كشيده شده است».5 از نظر تقسيمات سياسي از دو بخش خواجه ومركزي و 7 دهستان و 97 آ بادي داراي سكنه تشكيل يافته است . از اين تعداد بخش خواجه داراي 3 دهستان با 65آبادي و بخش مركزي داراي 4 دهستان با 32 آبادي است . بخش مركزي داراي چهار نقاط شهري (هريس –زرنق – بخشايش -كلوانق -) و بخش خواجه داراي يك نقطه شهري خواجه مي باشد.مورفولوژي در دامنه جنوبي رشته كوه قوشاداغ و قسمت كوچكي از قره داغ واقع است نقطه بلند آ ن تا 3150در شمال و نقطه پست آن در قسمت جنوب غربي در روستا و نيار1470 متر مي باشد .بدين ترتيب ارتفاع زمين از جنوب غربي به شمال كاهش پيدا مي كند .((بجز مثلث غرب شهرستان و در حدود شمال و شرقي آن كه شكل زمين در انها داراي خصوصيات كوهستاني است بقيه مناطق را زمينهاي كم شيبي تشكيل مي دهند كه شيب عمومي همه آنها به دره آجي چاي ختم مي شوند».6 قلل مرتفع7 نام قله ارتفاع رشته اصلي محل استقرار آغداش 2854 قره داغ تبريز ،هريس آيناخلي 2873 قره داغ هريس قوشاداغ 3148 قوشاداغ اهر ،هريس ساپلاغ 2890 قوشاداغ اهر ،هريس جمال آباد 2588 قوشاداغ سراب ،هريس چول داغ 2493 قوشاداغ اهر ،هريس دموگرافي 8 «حجم جمعيت كه در هفتاد ايجاد شده است طي بيست سال اخير به دليل مهاجرت شديد دستخوش تغيير نگشته است و تعداد آن از 78964نفر در سال 1355به رقم76814نفر در سال 1375 رسيده است اين امر حاكي از مهاجرت شديد جمعيت بويژه جمعيت روستائي شهرستان مي باشد .متوسط نرخ رشد جمعيت شهرستان بين سالهاي (65-1355)حدود دودرصد كه در فاصله سالهاي (75-1365) به رقم 3% تنزل يافته است به طوريكه ملاحظه مي شود اين شهرستان بنا به دلايلي مهاجرفرست بوده واين مسئله در ده سال اخير شدت بيشتري يافته است ومبدا مهاجرت بطور عمده مناطق روستائي مي باشد طبق برآوردهاي انجام شده سالانه حدود 1600-1700از اين شهرستان به نقاط ديگر كشور مهاجرت مي كنند .تعداد مهاجرين وارد شده به شهرستان طي ده سال گذشته 4552نفر بوده است تعداد خانوارهاي معمولي شهرستان به دليل تغيير ميانگين وسعت خانوارها بيشتر از جمعيت دستخوش تحول بوده ودر فاصله ده ساله دوم دوره مورد بررسي برغم كاهش جمعيت برتعداد خانوار افزوده شده است . ميانگين وسعت شهرستان در سال 1365 معادل 59/5نفر بوده كه در سال 1375به رفم كاهش يافته است در نقاط شهري خانوارهاي داراي سه نفر عضو ودر نقاط روستائي خانوار هاي داراي چهار نفر بيشتر ين تعداد را به خود اختصاص داده اند با اين حال سهم زياد خانوار هائيكه داراي بيش از هفت نفر عضو هستند بسيار قابل توجه مي باشد. بدليل عدم تغيير قابل ملاحظه حجم جمعيت ،تراكم نسبي نيز تغيير چنداني نيافته وطي دوره مورد مطالعه در حدود 33نفر در كيلو متر مربع باقي مانده است جمعيت شهرستان هريس به تفكيك نقاط شهري وروستائي 9 در سالهاي 55،65 و1375 شرح 1355 1365 1375 جمعيت شهرستان 78964 79115 76814 جمعيت شهري 6849 8627 19498 جمعيت روستائي 72115 70488 57316 خانوار شهرستان 13686 13300 14107 خانوار شهري 1277 1528 3779 خانوار روستائي 25674 11772 10328 تراكم نسبي جمعيت 3/33 4/33 4/32 ميانگين وسعت خانوار شهرستان 77/5 95/5 45/5 درصد جمعيت روستائي 3/91 1/89 6/74 هيدرولوژي در محدوده حوزه آبريز درياچه اروميه قرار دارد آجي چاي « تلخه رود» مهترين شريان آب مي باشد. رودهاي نظير زرنق، باروق، سراي ، قراجه ، سرندو نهند از قوشا داغ و آغ داشي سرچشمه گرفته پس از سرازير شدن به سمت جنوب و پيوستن به آجي چاي از منتهي اليه حد شرقي شهرستان به طرف غرب جريان داشته و پس از عبور از شمال تبريز و دشت مغان به درياچه اروميه مي ريزند. علت نامگذاري آجي چاي شوري آب در اين منطقه است.وضعيت تاريخي پروفسور زهتابي در كتاب «ايران توركلرينين اسكي تاريخي ،بيرينجي جلد » در صفحه 230 در قسمت «قوتتيلرين اككدده حاكميتي» پس از بحث و بررسي زياد نتيجه مي گيرد ( ص 236 ) كه «مته = ايمتا » به اعتبار اسم انسان بودن ،چند هزار سال قبل از ميلاد به زبان ترك وارد شده ودر طول تاريخ كاربرد داشته است. وامروزه هم در ميان خلق وملت ترك از آن جمله ملت آذري داخل شد ه ودر گفتگوي شفاهي ، همانند اسم ولقب براي مردان وزنان كاربرد دارد. در صفحه 234 آن كتاب نفيس مي نويسد: - «اهر»شهري ايله «بخشايش» آراسيندا يئر له شن «كيروانا»كندينده اورتا ياشلي بير كيشينين آدي «مه ته »دي كي ،ايندي ده اوكندده ياشايير . - اهر يولوندا «خوجا» ايله « ورزقان »آراسيندا يئرله شن «سرند» كندي يولونون اوّللرينده «سرند»ايله قونشو اولان «بئشير » آدلي كندده «مته» آدلي بير كيشي ياشاماقدادير.¨ بدين طريق پروفسور زهتابي كلمه «مته=ايمتا وماتان» ¨¨را از عبارات خيلي قديمي دانسته واحتمال استعمال در زبان « سومر= سومئر » را بسيار قوي مي داند(رك: همان صفحه 236 ). از اين نظرگاه قدمت تاريخي منطقه مورد بحث مي تواند قدري روشن باشد . در كتاب «نزهه القلوب » اثر حمدالله مستوفي اين ناحيه را از معظمات ششم و هفتم اقليم چهارم يعني تبريز دانسته است. در صفحه 79 اين اثر (چاپ ارمغان ،تاريخ 1362) آمده است : « از معظمات آن ششم ناحيه خانم رود وهفتم ناحيه بدوستان هم بر شمال شهر است خلف رود قاب سي پاره ده است و مادر گاوواوريشاق از معظمات آن حقوق ديواني اين نواحي صد هزار دنيار و كسري است ...». خانم رود و بدوستان در منشورات نجفقلي خان فرزند مرتضي قليخان هم آمده است. براي اثبات اين گفته يك نسخت منشور كه كريم خان وكيل به حكمراني نجفقلي خان نوشته است را عيناً از تاريخ و جغرافي دار السلطنه تبريز ، نادر ميرزا ، چاپ اول ،چاپ گلشن صفحات 216،217و218 مي آوريم: فرمان عالي شد : آنكه،چون از روي كه سلطان نافذ الفرمان دارالملك ايجاد وتكوين وشهنشاه كشور گشاي عوالم شهور و سنين ، مفاتح ابواب كشور گشايي عرصه جهان ومقاليد خزاين حكمراني ممالك فسيح المسالك ايران رابه انامل فيض شمايل ما مقرّر ، واز كلك دبير صايب التدبير گوهر نگار ديوان قضا و خامه مشكين ختامه بدايع آثار منشي «يفعل الله ما يشا » طغراي غرّاي (حكم) فرمايي كافه انام و يرليغ بليغ فرمانروايي عامه خواص و عوام را به نام نامي واسم گرامي ما محرّ داشته ، مانيز در ازاء پاسداري اين نعمت بيرون از قياس وبه شكرانه سپاسداري اين آلاي فيض اساس نصب العين خاطر مهر ضياء ومنكون ضمير خيريت اقتضا فرموديم كه هريك از سلاله دودمان رفيع النبيان شهامت وبزرگي و خلاصه خاندان منيع الاركان جلالت ومردانگي (را) كه از روي اخلاص به لوازم خدمتگزاري اين درگاه فيض مناص اقدام و قيام داشته باشند ، مستند نشين وساده لازم السعاده عزّت واعتبار سازيم از آن جا كه كلك درر سلك منشي اين مقال ، رقمزداي صفحه حال سعادت اشتمال عاليجاه رفيعجايگاه شوكت وحشمت واجلال دستگاه ، شهامت وبسالت واقبال پناه ، اخلاص و عقيدت آگاه ،مخلص دولتخواه و فدوي بلا اشتباه ، امير الامراءالعظام و عمده الخوانين الكرام ، دولتخواه اين دولت ابد مقام نظاماًللشوكه والجلاله والحشمه نجفقلي خان دمبلي است ، لهذا ذره اي از آفتاب عنايت الهي ، پرتو افكن ساحت آمال و اماني عاليجاه سابق الذكر ديده از ابتداء هشتمائه هذه الّسنه پيچي ئيل خبريت دليل منصب جليل القدرو بيگلربيگيگري دارلسّلطنه تبريز و بلده و بلوكات و محال تابعه مفصّله ذيل را به عاليجاه رفيعجايگاه معزّي اليه مرحمت و از ركاب نصرت انتساب مرخّص ساخته روانهه دارلسلطنه مذكور فرموديم. بعد از ورود به آن جا به نحوي كه شايد و بايد و طريقي كه از مراسم جوهر و كارداني او سزد در رتق و فتق مهمات و وصول و ايصال ماليات و متوجّهات : انزاب، آلان براغوش،ارونق،مهرانرود1*، سرد صحزا،مواضعخان، ويدهر، خانم رود2* ،ويرجرود، دهخوارقان، رود قات،بدوستان3* ،اوجان، توابع،گرمرود، سراب، هشترود، مرند تنظيم و تنسيق زراعت و آبادي و معموري ولايات و سرپرستي رعيت و تنبيه و تاديب اشرار و متمردين و دفع و رفع سارقين و قطع ايادي متظلمه از سر ضعفا و مساكين و استمالت و دلجويي رعايا و جمع آوري آنها و تقديم ساير خدماات وبواقي مساعي جمليه به منصه ظهور رسانيده با تمامي رعايا و جملگي برايا – كه ودايع حضرت افريدگار ،جلّت عظمه شانه،انند - در اين باب به وجه احسن به طريق مستحسن سلوك مسلوك داشته ،ايالات و احشامات سكنه ولايات را اعم از جماعت شقاقي و غيره همگي را به مزيد سراسر اميد شفقت خاطر عالي اميدوار و هر يك را در جا و مكان اصلي خود ساكن ساخته،سرگرم امور رعيتي و خدمتگزاري اين دولت ابد قرين سازد. عاليحضرات اعزّه و اعيان و رعايا و زارعان و جمهور سكنه و متوطّنان دارلسّلطنه تبريز و ساير بلوكات ومحال تابع مفصّله فوق و عاليجاهان خوانين و سركردگان و ايلات و احشامات جماعت شقاقي،ارياد ،تركمان و ساير ايلات تابعه و سكنه دارلسّلطنه مذكور، عاليجاه رفيعجايگاه سابقاالالقاب را بيگلربيگي جليل القدر و الاعتبار دارلسّلطنه مذكور دانسته اوامر و نواهي او را در اين باب مطيع و منقاد بود«ه» تخلّف جايز ندارند و در عهده شناسند. تحريراً في ذيحجه الحرام سنه هزار و صد و هفتاد و هفت» اين جاي خاتم نهاده ؛ سادده و مربّع نقش آن « يا من رجاه كريم» و به حاشيه منشور نوشته: مقرر آنكه مبلغ هفتصد تومان تبريزي به صيغه مواجب ساليانه از بابت مال المقاطعة دارالسّلطنه تبريز و ساير بلوكات و محال تابعه مرقومه در وجه عاليجاه رفيعجايگاه معزّي اليه مرحمت فرموديم كه سال به سال باز يافت و صرف معيشت خود ساخته به لوازم و مراسم خدمتگزاري و جانفشاني اشتغال نمايد». به تاريخ متن. اين جا نيز همان خاتم نهاده اند. در كتاب « شهر اوجان» اثر محمد باقر مدرسي در فصل استدراك از كلوانق و جانقور(يكي از روستاهاي شهرستان) نام برده شده است،شماره وقف جانقور در وقف نامه ربع رشيدي 27 ،شماره صفحه 257 و آباديهاي كلوانق سفلي شارع تبريز قاسم آباد در حدود اربعه موقوفه ذكر شده اند. -شماره وقف كلوانق عليا 178،شماره صفحه 276وآباديهاي اشتلق-كجل -آباد – گرماوجان – زرنق – كلوانق سفلي در حدود اربعه موقوفه ذكر شده اند. نقشه فرمانداران نام و ناتم خانوادگي تاريخ شروع تاريخ پايان بيت الله عبدالهي 6/6/68 1/7/71 محمد رحيمي نژاد 1/7/71 20/3/73 حسين انواري 20/3/73 1/7/74 جعفر امين آزاد 1/8/74 25/12/76 يحيي عليزاده ( سرپرست ) 2/11/76 25/12/76 عبدالمجيد مهدوي نيا 14/1/77 ادامه دارد تصوير دعاي وحدت، مسجد امام خميني،بعد از پيروزي انقلاب در اين تصوير از راست به چپ حجج الاسلام مرحوم مير صفر آذر طوس،كاظم كاظمي، سيد فاضل ابوالحسني و مرحوم مير رضي علوي ديده مي شود. بخشداران بعد از انقلاب نام و نام خانوادگي تاريخ شروع تاريخ پايان علي اكبر دستمالچي اوايل پيروزي انقلاب 5/4/58 صمد رهنمون 5/4/58 20/11/58 آرمند زاده 21/11/58 20/1/60 جواد نوروزيان 20/1/60 15/9/60 محمد علي صمد سلطاني 15/9/60 30/8/65 علي اصغر اسكندري 1/9/65 13/4/67 بيت الله عبدالهي 14/4/67 6/6/68 مير عبدالله عزيز زاده 6/6/68 24/5/69 حسن حسني فر 25/5/69 20/9/72 حسين عباس زاده 20/9/72 26/8/75 يحيي عليزاده 26/8/75 30/6/77 رحيم عالي بيگي 30/6/77 1/10/79 سيد ولي آتش زر 1/10/79 ادامه دارد نويسنده با احساس نظر از عدم هويت، طي ساليان قبل، بسيار تلاش نمود تا فهرست بخشداران قبل از انقلاب را نيز تهيه نمايد در اين راستا،مكاتباتي نيز صور گرفت. از آن جمله فرماندار شهرستان هريس نيز در - زمان تصدي حاج عبدالمجيد مهدوي نيا – اقداماتي را مبذول داشت. شخصاً دستور ارائه آنرا از استاندار اسبق،آقاي محمد زاده دريافت داشتم ولي سودي نداشت. بالاخره حجّيت پيدا كرده با خود گفتم: « نكند فردا برايمان بگويند از بيماري نمرديد از ناداني بميريد.» بيماري سكوت و بي خبري و انديشه هاي مسموم را كافي دانسته و در اين فرصت فهرستي از اسامي بخشداران قبل از انقلاب را به نقل از مرحوم حاج عيسي هريسي نژاد مي آورم كه در زمان حيات خويش اين نام ها را گفتند و من يادداشت نمودم. هر جا كه توضيح نياز باشد از نظر عزيزان خواهد گذشت. عباس خازنيالف)،احمديب) ،فيض ا… زاده، حسين خان رسوليپ)، منظمت) ،عبدالهي ،جمشيدي، صاعي،علايي، مجتهدي،جعفري، ذهني،منتظري، شقاقي ،امير چوپاني ،حسين كريميث)،مشايخي،وهابي نژادج)، ناصريانچ) شهرداران ( بعد از انقلاب ) نام و نام خانوادگي تاريخ شروع تاريخ پايان مير محمد اميني زنوز 1/2/58 11/2/79 سيد فاضل سيد ابوالحسني 17/2/59 6/3/70 حسين طلوعيان 6/3/70 19/3/73 زين العابدين رضالو 19/10/73 4/12/76 سياوش مكاني 5/12/76 18/7/78 غلامرضا رجيلي 9/7/79 10/9/80 كريم خندان (سرپرست) 10/9/80 ادامه دارد اعضاي اصلي و علي البدل شوراهاي اسلامي بخش مركزي هريس نام روستا نفر اول نفر دوم نفر سوم نفر چهارم نفر پنجم گوراوان مجيد حسن پور بيت الله نعمتي محمد منافي اسد الله نجفي حيدر محمود پور تازه كند عليا حيدر باقري وند علي اصغرشيري آذر ابراهيم احمدزاده بيت الله خاني محمد تقي اجاقي ناحيه حيدر علي حيدر پور جعفر سليمي قربان عباس پور ضر غام سليمي محرم عباسي اصل خشكناب حسين اسفندي تقي حسن پور حميد غني زاده ابولقاسم غفاري علي شفاش انديس بلال جودت محمد علي حسين زاده جليل احمدزاده صفر مباركي محمد قزلجه اي شرلان الله وردي ايرانپور حميد نيك منش علي دشتي قربان ساعدي هرزه ورز جعفر احمدي عليرضا مهدي زاده پرويز روشن ضمير عزيز احمدي قهرمان احمدي نوجه ده اكبر وفايي مرتضي كباري عيسي خدادادي حافظ علي دعائي بايرامعلي سبزي پور نهران جعفر رزم جو اسرافيل منصوري بايرام عزيزي بايندور كباري حسين علم آموز خانگاه عباسعلي سيف هريس صفر رواني حسين عظيمي آقامعلي كماني صمد مناف زاده هيق جعفر ايراني علي شوقي زرنق مصيب صدر محمدي محمد علي سالك حسين سروري موسالو همزه علي وليزاده علي حسين جعفري حاج علي كريمي ابوالفضل عيسي زاده ابراهيم حسن پور باروق مير غفار هاشمي حاج حسين مدبري ابولفضل عقل مند غلام حسين ديندار محمد وظيفه قزلجه زرين محمد عليائي نوروز علي اهرون علي حيدر زاده حافظ راهجو دانش احد اسماعيلي جمال آباد ابوالفضل عيسي نژاد محرم پور اكبر اضغر بايرامي محمد رسول اكبري ربعلي پور اكبر كرم جوان رمضان محمدي علي النقي جمالي اسمعيل ياوري عزيز داوري علي صادق زاده برازين محمد علي نجفي همزه علي عباس نژاد اژدر علي زاده اسماعيل قلي زاده علي اشرف محمدزاده تركايش حسين محمدي حسن محمد زاده اصل محرم مرادي قربانعلي لطف الله پور يدالله علي پور مقصود لو حاجي اسماعيل سيدلي علي محرمي مولوي تقي پور احد دهش نريمان اسكندري پارام محموود عباسي اكبر طالبي جعفر فاتحي احمد جهاني رحيم عيوض پور مينق الله وردي محمد زاده جلال زال بيگ لو محمد فلكي حسين خاني فيروز عباس زاده نمرور حاج يوسف اسلام دوست رسول مراد زاده قادر برزگري محمد علي اسكندر پور علي بزرگي خلج ابراهيم اكبر پور صالح خلجي قهرمان فتحعلي زاده اسبخوان احمد علي عباسي امير علي خيري اسماعيل رسوليان جواد خيري يد الله تازي زاده صومعه حسين قربانپور علي رضا قربانپور التفات پور مهدي ميانبازور محمد علي حبيبي عزيز حسن پور محمد تقي علي پور غلام حسين حبيبي نبي علي پور بزوان فرض الله مرادي حسن پورحسن سواد شيريني اروج پور حسين محرم حسين زاده رؤساي شوراهاي اسلامي بخش مركزي بيت ا…نعمتي گوران حيدر باقري مرند تازه كند حيدر علي حيدرپور ناحيه حميد غني زاده خشكناب الله وردي ايرانپور شيران پرويز روتن ضمير هرزه ورز اكبر وفايي نوجه ده جعفر رزمجو نهران عباسعلي سيف هريس خانقاه مصيب صدر محمدي هيق همزه علي وليزاده موسالو غلام حسين ديندار باروق نوروز علي اهرون قزلجه زرين ابولفضل عيسي نژاد جمال آباد رمضان محمودي كرمجوان اژدر عليزاده برازين محرم مرادي تركايش حاج اسماعيل سيدي مقصود لو محرم عباسي پارام محمد ملكي مينق حاج يوسف اسلام دوست نمرور ابراهيم اكبر پور خلج احمد علي عباسي اسبخان التفات پور مهدي صومعه محمدعلي عباسي ميانبازور فرمن الله وردي بزوان مشخصات دهياران روستاهاي بخش مركزي شهرستان هريس رديف نام نام خانوادگي نام پدر ميزان تحصيلات تاريخ تولد سوابق اجرائي نام وتابعيت روستايي 1 سليمان ايراني ندرت ليسانس 1352 - هيق-بخش مركزي 2 قادر رزم جو حسن فوق ديپلم 1353 - نهران-بخش مركزي 3 عباسقلي قراچورلوخياوي خدا قلي ديپلم 1348 - گورگان-بخش مركزي 4 فرامز محمدزاده پارام اورجعلي ديپلم 1354 - پارام-بخش مركزي 5 ذوالفقارپور اكبر جمال آباد محرم ديپلم 1353 - جمال آباد-بخش مركزي 6 اسد الله وظيفه باروقي يدالله ديپلم 1352 - باروق-بخش مركزي 7 قربانعلي اسلامي حسن ديپلم 1350 شاغل كتابخانه عمومي برازين-بخش مركزي 8 حبيب غفاري آذر ابرهيم سوم دبيرستان 1341 - موسالو –بخش مركزي 9 يدالله غلامي غلامعلي سوم دبيرستان 1341 - نمرور –// 10 غنيمت سيف هريس احمد سوم راهنمايي 1343 - خانقاه-// 11 محمد اكرامي علي سوم رهنمايي 1352 - انديس-// 12 اسمعيل نجف زاده بهلول سوم راهنمايي 1342 - مينق-// 13 رسول خانزاده علي اول رهنمايي 1342 - ناحيه -// 14 نريمان اسكندري فرمان ششم ابتاديي قديم 1334 مسئول خانه بهداشت مقصودلو-// 15 خليل ميرزاجاني غلامحسين ششم ابتدايي قديم 1330 - كرمجوان-// 16 سليم مرادي بزوان حسين پنجم ابتدايي 1348 - بزران-// 17 امامقلي اجاقي شبلو حسن پپنجم ابتدايي 1342 - تازه كند عليا-// 18 علي مرتضي زاده مصطفي پنجم ابتدايي 1349 - نوجه ده-// 19 علي غفاري مظاهر پنجم ابتدايي 1345 - خشكناب-// 20 اسدالله تيموري عباداللهه پنجم ابتدايي 1336 - هرزه ورز-// 21 حسن محرم پور عبدالهي سوم ابتدايي 1339 - صومعه-// 22 - - - - - تركايش-// 23 - - - - - قزلجه زرين-// 24 - - - - - شيرلان-// 25 - - - - - خلج-// 26 - - - - - اسبخان-// 27 - - - - - ميانبازور- // از رديف 22 تا 27 فاقد فرد واجد شرايط براي احراز دهياري روستا مي باشند. اعضاي شوراي بخش مركزي هريس نام ونام خانوادگي شغل سواد سمت عباس سيف هريس كشاورز خواندن ونوشتن رئيس شوراي بخش صفر ايراني رئيس منابع طبيعي ديپلم منشي اصغر شيري آذر دامدار وكشاورز خواندن ونوشتن منشي حاجاسماعيل سيدلو كشاورز خواندن ونوشتن منشي صالح خلجي كشاورز خواندن ونوشتن نائب رئيس اسامي اعضاي شوراهاي اسلامي روستاهاي بخش خواجه نام روستا نفر اول نفر دوم نفر سوم امندي اكبر فيروزي غلامرضا سلماننژاد اروج نويدي گمند باقر دادي گمند قادر تيز راي مرتضي محمدي ونيار حسن جوان مرد ميكائيل پور مراديان حسين محمدي پاكچين ولي فتحي اصغر جدي اكبر جدي سولوجه جعفر ممي زاده علي اسدي اصغر قروزي نازه كند نهند كريم عباسي صدر ناصري اكبر اصغري نهند اسماعيل حاجي زاده اصغر صبري محمد اسماعيل نويد نهند قلعه لر اكبر سعادت حبييب زاهدي هوشنگ افتخاري استيار پرويز علي پور سعدالله عزيزي اكبر حسين پور اربطان علي سليمانزاده يوسف عبدالعلي زاده بهول جوادي* ينگجه سيف الله احمدي خيرالله امامي داود دهقاني آغاعليلو حسن بابائي جعفر بيگي سيف الله رضايي قيزقاپان حاج حسن رسولي بالا خان رسولي محمد بابازاده گويدرق امن الله زارعي محسن پور عبدالله محمد علي نعمتي وليلو غفار حيدري حسن همتي علي اكبر حاج عليزاده طرف محمد تقي محمدي فرامرز تقي زاده عيسي محمدي مركيد الهوردي همت جو حسين حيدر زاده غلام غلامي و علي عبد زاده بشير ابراهيم كوهي جليل آميزان عشقعلي صادقي وند چنزق هاشم روحي حسن وظيفه مجيد حسين زاده تازه كند سرند حسين نوجوان رحيم بخشي اسدالله طالبي كيويچ قربان گل محمد زاده بهرام گل محمد زاده بهلول امير زاده عباس آباد حميد زارعي رحيم سبحاني خسرو بدري افشرد روح الله رنجبري عين الله محبوبي حسن نام وران چمن زمين اسكندر مرادي علي مرادي ابراهيم مرادي قشلاق سفلي غلامرضا حشمتي عادل مجيدي فريدون اسدي قشلاق عليا ابراهيم حضرتي موسي قدسي جليل برزگر دغدغان مير علي موسوي اصغر خرمي يعقوب تقوي مشير آباد قدرت عزيزي پور ابوالفضل صابر اصغر عزيزي نيچران حسن جبار پور حمزه علي مصلحي صمد درستان ديبكلو قادر اسماعيلي ابراهيم بيرامي مهدي پور حسين هفدران قدرت الله لطفي صمد پور رحماني جليل فاتحي سرخه گاو علي اكبر جوادي علي انصاري علي شجاعي هيق علي اكبر اميدوار مير محمد حسين مير هيق اسماعيل فيروزي باجه باج علي تحفه باجه باجي عبدالله تحفه سعيدالله بامداد چوپانلار محمد رضا عبادي اكبر سلحشور مير ابراهيم موسوي سرند سجاد طاهري محمد آقائي حسن كشور آراي شاملو محمد قلي شاهي احد دهقان قربانعلي باقري شهرك پايين علي انتظاري احمد محمد عليپور حسين داداشي شهرك بالا جعفر مددي حسين قربانپور اسمعلي اصغري جيغناب تيمور مردانيان علي پور قاسمي عظيم بلندي عبدالجبار محمد حسين برزگر علي عبدالهي خداوردي بيرامي قراجه ابراهيم باقري صادق شكري زلفعلي محمودي ساخسلو محمد عزيزي عبداللهس سلمان پور عزيز عزيري شيخ رجب اسحق صفر پور غني زالي پور حبيب محرمي جانقور اسلام پور حسين حبيب آقايي قهرمان پور محمود * احمد آباد لغلي اكبر خداداده محمد حسن محمدي حيدرعلي خانلاري خرمالو فرج عبدالله پور عظيم صادقي عبدالله آقايي شهسوار حاج علي پورابراهيم حسن قديمي صفر پورعلي جيغه حسن پوراكبر صفر علي اماني صمد پور زيني بيلوردي حمزه علي اسدي محمد اقازاده ابراهيم طالب گيلدير مختار عليزاده محمود محمد زاده نعمت نجفي سراي غلمحسين علي حسن زاده يحيي احمديزاده محمد تقي جديدي * چاي كندي علي غفاري حسن جواني علي اماني چخماق بولاغ سفلي مير علي آكبر حسيني صياد حسن پور ميكائيل عمو چخماق بولاغ عليا جمعيتش زير 20 خانوار است از اين رو فاقد شوراست.شوراي بخش خواجه نام ونام خانوادگي شغل سواد سمت بالاخان رسولي آزاد ابتدايي رئيس بهرام گل محمد زاده معلم فوق ديپلم نائب رئيس علي غفاري كشاورز پنجم ابتدايي منشي اسماعيل حاجي زاده آزاد متوسطه منشي مختار عليزاده كشاورز متوسطه منشينظري بر راههاي روستايي اعتباراتي كه بابت احداث،ساخت و يا تكميل راههاي روستايي منظور مي گردد پيشنهاد مي شود افزايش يابند تا حدالمقدور در كيفيت راههاي ارتباطي نتيجه بخش باشد بعنوان مثال مصالح مورد مصرف در راههاي اصلي منطقه مصالح شكسته و يا دانه بندي شده بوده در صورتي كه در راههاي روستايي از مصالح رودخانه اي استفاده مي شود. درست است كه مصالخ مورد مصرف، آزمايش شده و در حد قابل قبول بكار گرفته مي شود اما طرح راه روستا با تردد محدود انجام مي پذيرد. در حالي كه بهره برداري بيش از حد پيش بيني شده مي باشد. بالجمله، راه روستايي بيلوردي – زرنق با تردد فعلي تغريباً به راه اصلي نزديك است در صورتي كه عمر مفيد يك راه روستايي با يك لايه آسفالت پيش بيني شده است. نكته بعدي كه به نظر مي رسداين است: قبل از احداث يا مطالعه هر گونه احداث مطالعات جامع باشد تا نوع بهره برداري آتي نيز مدنظر باشد. در برخي از راههاي روستايي مخصوصاً راههاي ارتباطي بين چند روستا با اندكي بهسازي يا وسعت دادن به اهميت پروژه مي توان ساخت يا احداث را در درجه مطلوبتري قرار داد. احداث يك راه از مسير « جيغه » به يكي از روستاهاي « باجاباج» ،«چاي كندي»،يا «هيق سرند» از دامنه هاي « آيناخلو » نيز مي تواند در رشد و شكوفايي رفاهي و اقتصادي منطقه موثر باشد. راه شوسه آسفالت تعداد روستا 29 درصد 30% تعداد روستا 11 درصد 11% تعداد خانوار 2306 درصد 29% تعداد خانوار 2185 درصد 28% ماخذ: خانوار و جمعيت بر اساس سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال 1375 نماية منابع و مآخذ فصل « شرح اجمالي حوزه مورد بحث » 1- الاعلام بمناقب الاسلام،ابوالحسن عامري 2- ايران توركلرينين اسكي تاريخي،پروفسور زهتابي، بيرينجي جلد 3- تاريخ و جغرافي دارالسلطنه تبريز، نادر ميرزا،چاپ اول 4- ديوان استاد شهريار 5- ديوان پروين اعتصامي 6- سيماي شهرستانهاي استان آذربايجانشرقي ،جلد 15 7- شهر اوجان،محمد باقر مدرس 8- كعبه دلها، به اهتمام دكتر علي ترابي 9- كيهان انديشه ،شماره 52 10- مثنوي مولوي 11- نامه هاي عين القضات همداني 12- نزهت القلوب ،حمدالله مستوفي،چاپ ارمغان ياد [1] عين القضاه همداني ، نامه ها [2] ياد ياران ص 163 3 كعبه دل ها – به اهتمام دكتر علي اكبر ترابي ص7 / محمد رضواني . 4 الا علام به منا قب الاسلام /ابولحسن عامري /ترجمه فارسي /نقل از كيهان انديشه شماره 52 بهمن واسفند 72 ص161. ¨ مستفاد از جلسات استاد مقصود اسمعيلي كردلر در دانشگاه آزاد تبريز 5 سيماي شهرستانها ي استان آذر بايجان شرقي جلد 15 صفحه 1 6 پيشين صفحه 3 7 همان صفحه 50 8 پيشين صفحه 7 9 همان صفحه صفحه 15 ¨ بخشايش ،كلوانق،خواجه،سرند و بئشير همه از توابع شهرستان هريس مي باشند. ¨¨ مته براي مذكر و ماتان براي مونث استعمال مي شود در خود شهر هريس نيز مواردي از بكارگيري ماتان وجود دارد. 1* مهرانرود: نام يكي از دهستانها ي چهارگانه شهرستان بستان آباد كه از 64 ،آبادي تشكيل شده و مهترين قراء آن عبارتند از:باسمنج،بارنج، بخشايش، كلوانق، كردكندي،آلانق، كر، سيسان، ايرانق، گرگان، سقين سراي. * از اين ميان بخشايش و كلوانق از نقاط شهري هريس مي باشند. 2* متن: مواضعان. مواضعخان نام يكي از دهستانهاي چهارگانه بخش ورزقان در قسمت جنوبي بخش،و مركز آن دهستان خواجه است. * فعلاًجزو شهرستان هريس مي باشد. خانمرود: نام يكي از دهستانهاي بخش دو گانه بخش هريس شهرستان اهر ،كه مركز آن قريه هريس است. 3* بَدُستان: يكي ديگر از دهستانهاي بخش هريس اهر ، و مركز آن قريه سراي است. اين دهستان مركز قالي روستا بافي است كه مرغوبترين نوع قالي است در اين محل بافته مي شود. الف) در سال 1320 زمان ورود ارتش روس ها و بمباران هريس ب) مقتدر الحكومت بوده و در برابر دادن غلّه به روسها ايستادگي كرده است. ميرزا محمد هجري در هجو وي سروده اي دارد كه ابياتي از آن را مي خوانيم: گلدي هريسه بير قوجا كفتار بخشدار اهل هريسه ايليري آزار بخشدار گاه « … ني » چكيب آغوشينه ياتار گه گولشنين ديبينده خورولدار بخشدار بير احمدي لقب دي محمد يازيار آدين خطّاب نسلينه اوزي اوخشار بخشدار دوتماز اوروج، امام حسينه عزا دوتار بئله بيلير پيمبري تولار بخشدار ايسته ر تومانچاق ائله يه بيچاره ملّتي … نحيفينه گيره شلوار بخشدار جارچي غلام دن خبر آلسان اگر دئيه ر جارچي پولوندا ائله يه ر انكار بخشدار كرداري پيس ، طبيعتي پيس فطري خبيث ايت تك آدام گورنده ميريلدار بخشدار اون بير كيلو چوره ك آ ليره گونده خلقدن ايستر يواش – يواش ائده خروار بخشدار پ) از اهل روستاي « قيزقاپان» بوده است. ت) همسرش تركان خاتون ، دختر برادر علي شبستري رئيس مجلس ملي پيشه وري يا حكومت دمكرات بوده است. ث) ميرزا محمد هجري در وصف وي سروده است: آقاي بخشدار ‹ كريمي› كرم نمود خوبي به بخش با قدم سختم نمود آسوده خاطرند اهالي كه در هريس رشوت وجود داشت كريمي عدم نمود ج) نويسنده، نامه اي از وي را به تاريخ 29/5/52 ملاحظه كرده است. چ) ناصريان از قرار معلوم اهل ذوق بوده چند بيت از اشعار وي در شرح حال هريس زبان زد است. به زحمت نسخه كامل آن را از آقايان عشقي و بهرام نژاد تهيه نمودم، از خوانندگان ميخواهم كه به اين ابيات دل سپارند: من دئيرديم بس هريس بير ياخشي شهرستان ايميش هر طرف گلزار و گل يا چشمه و بوستان ايميش فرشيني گورجك دئديم الحق بهشت اولسون گرك ساكني خردو كباراً حوريميش غلمان ايميش بس كه مخمر تك شفق سالميشدي فرشلر رنگ رنگ واريئري باور ايديم داش قوملاري مرجان ايميش ايله دي تعريف بير ملعون منه وئردي فريب بيلمديم من جدي آبادي اونون شيطان ايميش تكيه يه حيدرده باري ماشينه اولدوم سوار مير باقير صاحب ماشين راننده آرتوش خان ايميش طي قيلديم يوللاري كج راهده ن بي راهده ن در حقيقيت بو شوسه يول جاده تهران ايميش ماشين ايلردي تمايل ضربيله صاق و صولا فكر ائديرديم اوندا عزرائيل يقين مهمان ايميش من كه پهلوي شوفر ده راحت و آرام ايديم ماشين اوستونده نهايت ناله و افغان ايميش الغرض گلديم يتيشديم تا هريسين شهرينه دوشماقين بيلديم بو ويران يئر نئجه ويران ايميش نه خيابان وار نه فايطون يوخدي بير تاكسي ماشين نمره يك تاكسي يئرينده بير قوتور ماديان ايميش يوخدي مهمان خانه سي ميخانه سي يا كافه سي قرن بيستم ده بو يئر آزادليغا عدوان ايميش برقي يوخ راديو تاپولماز ني گيله قليان يوخ ني گيله قليان يئرنده چوخ قديم قليان ايميش آختارورسان گر تاپولماز اون ائوه بير مستراح خارج ايتمك شارعه بو قدر ده نيسان ايميش××× رسمدور ساخلار اوچ عورت بوردا هر بير تك كيشي اسمده آرواد ليكن بدتر از حيوان ايميش حيف دور حيوان دئييم حيوانلر راحت دولر فرش توخور تندير سالار حيوانلارا پاسبان ايميش ايندي بيلديم من نده ن سولماز بو فرشين رنگيني رنگ ائدن هر مظلوم عورت رنگ اوركده ن قان ايميش هم مينه ر هم ايشله در حرصي دوتوب گاهي ويرار يوخدو انصاف و مروت خالي از عرفان ايميش هر بيري بير شير غراندور وريب باش ياراماغا باغسان اوضاعينه،من دن بئش بتر عريان ايميش غملي بير يئردي آچيلماز غملي بو گويلوم منيم وار دور علت بو يئرين چون دوري قبريسان ايميش اي جماعت رحم ائدون بو لات و عور عورتلره يوخسا رحم ائتمك سواي از روضه و احسان ايميش قوي وبالون بوينوما احسانيوي وئرمه هدر آچ قاليب عريان ياتان بو شخصده انسان ايميش نئچّه حاجي وار آدين ياغشي ده ييل اولسون بيان ظاهراً حاجي ولي باطنده بير عثمان ايميش مكه ني شوت ائله ييب حاجي اولانلار گلديلر ال اياقسيز قتلينه بو حاجي ليق فرمان ايميش بوغدا يا فوري ترقي وئرديلير فيلسوفلر صد هزار افسوس هامي اعمال لر يالان ايميش وار خبرلرده كه نمروده اولوب مسكن بو يئر قوم نمروده بو يئر هم مدفن اوطان ايميش ارث دور نمرود ديدن قالميش همان ذريه ير ناصري ختم ايله عاقل لر دئيه ر نادان ايميش * چون اربطان بالاي 1500 نفر جمعيت دارد لذا آقايان رضا بابابائي و اسداله اكبري بعنوان منشي نفرات چهارم و پنجم شورا هستند. * چون جانقور بالاي 1500 نفر جمعيت دارد لذا آقايان سلطانعلي حبيب الهي و عبدالعلي جانقوري بعنوان منشي نفرات چهارم و پنجم شورا هستند. * چون سراي بالاي 1500 نفر جمعيت دارد لذا آقايان يعقوب كارگر و اكبر عاليزاده بعنوان منشي نفرات چهارم و پنجم شورا هستند. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:23 ] [ moharramfarzaneh ]
ویرانه های دارالاماره محل استقرار ابن زیاد است، نرسیده به منزل منسوب به حضرت علی (ع) در سمت چپ ویرانهای جلب توجه میکند که «طمار» نام داشته و سعد بن ابی وقاص اولین احداث کننده آن در سال 17 هجری بوده است. دارالاماره (=دارالعماره) قصری است که شاهد به شهادت رسیدن مسلم و هانی و مختار بوده و حتی محل نمایش سر امام حسین (ع) و شهدای کربلا بوده است. نقل میکنند که عبیدالله بن زیاد در دارالاماره با چوب دستی به سر مطهر امام حسین(ع) جسارت کرد. اداره آثار باستانی عراق، بررسیهایی درخصوص دارالاماره انجام داده و اعلام کرده: «دارالاماره چهار دیوار به طول 170 متر داشته که ارتفاع متوسط آن 14 متر بوده است هر دیوار از ضلع خارجی به 6 برج نیم دایره متصل بوده و فاصله هر برج با دیگری 60/24 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است. بنای محکم قصر و نوع مهندسی آن، دارالاماره را از هجوم خارجی مصون میداشته است. کنار برخی درهای اصلی آن نیز اتاق هایی به عنوان زندان و مطبخ بوده است». صد افسوس که شرایط حاکم بر عراق آزادی عمل از علاقهمندان را سلب کرده است. نمیتوان آزادانه به اماکن رفت. با کسی نباید وارد گفتگو شد. سفارش کردهاند که در صورت اهانت باید کوتاه آمد. به طور محدود میتوانم از کاروان جدا شوم و خیلی مختصر تصویربرداری کنم. اما امکان محاسبه و پرس و جو وجود ندارد و در جاهایی که دوربین به کار میآید قبل از هر چیزی آنها را میگیرند خیلی از اماکن سیاحتی، مذهبی و یا زیارتی در نزدیکی ما قرار دارند اما به لحاظ امنیتی نمیتوان ریسک کرد و وارد آنها شد. از درون تحت فشار قرار دارم ولی چاره دیگری باقی نمانده باید با شرایط موجود ساخت و با نبود امنیت کنار آمد. منزل منسوب به حضرت علی (ع) وقتی نام منزلی منسوب به حضرت علی (ع)، مراد شیعیان باشد دیدن و شنیدن این اثر و آن نام اینقدر در شتاب گرفتن ما دخیل است که پیران هم جان دوبارهای میگیرند و باز وقتی منزلی تعلق به حضرت امیر (ع) داشته باشد مسلم است که شاهد مناجاتها و شهادت و غسل و کفن او بوده است. این خانه در جنوب مسجد کوفه به فاصله 85 متر، دلدادگان را میپذیرد. در اصل این خانه از آن «امهای» خواهر حضرت علی (ع) بوده است. بنای فعلی سابقه چندانی ندارد ولی از لحاظ اصالت محلی (مکان) مورد وثوق میباشد. داشتن پسر نعمت است چند پیرزن آذرشهری از همان ابتدا، با ما هستند اما به علت بیماری و کهولت با صندلی چرخدار حرکت میکنند. فرزندان ذکور اینها به هر قیمتی و زحمتی که هست عرق ریزان و با تشنگی مادران را به اعمال و زیارت میرسانند. این مردان گرچه تحت فشار قرار دارند اما هم کار خود را میکنند و هم این فرصت را به وجود میآورند که مادرانشان به آرزوی خود برسند. من که خیلی خوشم آمده و به فکر فرو رفتهام که پسر صالح چقدر میتواند به درد آدم بخورد. خصوصاً که در روزهای از کارافتادگی فرزند پسر خیلی به کار میآید. بگذریم؛ ساعت 17/7 صبح به طرف مسجد کوفه حرکت کردیم و ساعت 7:40 به آنجا وارد شدیم ساعت 12:20 پس از اعمال زیارت از منزل منسوب به امام علی (ع) بیرون می آییم. گرما در حال پیشروی است و سرعت عمل و به تعویق نینداختن کار خیال ما را آسوده کرده است. زیرا از این به بعد شرایط با بالا رفتن دما برای زوار سخت میشود. باز هم بارگاه مقدس حیدری بعد از ظهر در بازار چرخی میزنیم و دست آخر به بارگاه مقدس حیدری پناه میبریم در صحن و یا در زیر قبه، گاه زانو میزنیم گاه چشمها را به ضریح میدوزیم تا از نور سیراب شوند. گاهی هم زار میزنیم و چشمها را میبندیم. گاهی داخل جمعیت میشویم و از ته دل صلوات میفرستیم. آنگاه نوبت به اذان مغرب و عشا میرسد از هر گوشهای مؤذنی اذان سر میدهند. در هر طرفی هم جماعتی به امامی اقتدا میکنند. با این وصف مشخص است که مکبر هم متعدد خواهد شد. راز این تعدد را نتوانستهام مکشوف سازم. همینطور به عنوان راز سر به مهر باقی میماند. امان از خود بینی دو نفر از همسفران، خیلی پیرند از روستاهای آذرشهر آمدهاند سالمند هستند و آنها را به تنهایی ثبتنام کردهاند. همراه ندارند. اما انصافاً مدیر راهنما خوب آنها را همراهی میکند گاهی هم هست که او نیست هوای آنها را دارم. یکی از این دو نفر حال و روز بهتری نسبت به دیگری دارد. امروز که به حرم حضرت مولا آمدهایم دومی چند قدمی نیامده از نفس افتاده. تا رسیدن به حرم خیلی مانده است. دوستان میروند من میمانم و بچهها و این دو نفر عصا به دست. پیرمرد از کار افتاده لاغر اندام به عصایش تکیه میدهد و از من میخواهد که برایش چرخ دستی (گاری) اجازه کنم جوان عراقی خوشحال از راه میرسد چهار هزار تومان میخواهد دو هزار تومان پیشنهاد میدهم. پیرمرد سوار میشود اما یک مرتبه هول و هراسی بر او مستولی میشود و میگوید: شما میروید و من گم میشوم ترا قسم به خدا بگو همولایتی هم پیش من بنشیند. اما هر چه خواهش و تمنا میکنیم طرف رضایت نمیدهد که در کنار دوست خود بنشیند. احتمال میدهم از هزینه گاری شانه خالی میکند به اتفاق آن پیرمرد سالخورده اطمینان میدهیم که هزینه برعهده او نیست و او تمایل نشان میدهد. با این حال هنوز بیش از دو متری گاری طی مسافت نکرده یکباره مثل دانه اسفند روی آتش از جا پرید و خود را به پایین پرت کرد. در حالی که به سرعت عصا به دست از ما فاصله میگیرد خطاب به من میگوید: ـ «آخر من با او یکی هستم؟؟ خیال میکند من هم توان رفتن ندارم». منزل آیت الله سیستانی در دل شوق دیدار آیت الله سیستانی داشتم از باب القبله جهت حرکتم را به سمت خانه معظم له تنظیم میکنم. آیت الله سیستانی ایرانیها را به حضور میپذیرند. خانه او مراقبت میشود و افراد مسلح که جلیقه ضد گلوله نیز به تن دارند سر کوچه باریکی ایستادهاند و با آمادگی کامل انجام وظیفه میکند. اجازه ورود به من نمیدهند. میگویند: فردا ساعت 9:30 صبح بیا و با آقا ملاقات کن. قبر مقدس اردبیلی جایی ندارم بروم به آغوش حرم باز میگردم به طور مستقل دقایقی را به قبر مقدس اردبیلی اختصاص میدهم . در روبروی اتاقی که در کناره مناره جنوبی است میایستم و عرض ارادت میکنم. سالها پیش از این، در آن سالها که فراغت بیشتری برای مطالعه داشتم و البته این مطالعات خارج از درس و مشق خیلی مرا از تحصیل به دور میانداخت حدس میزنم در یکی از شمارههای مجله «وارلیق» بود که شاید بعد از این مسافرت دیگر نتوانم مشخصات آن را پیدا کنم و بیاورم «ندانم کجا دیدهام در کتاب؟» درباره ازدواج والدین مقدس اردبیلی نکاتی را خوانده بودم که زیاد در زندگانیام اثر کرد و مسیرم را مشخص نمود. مختصری از آن زندگی نامه را که در ذهنم باقی است میآورم: پدر مقدس اردبیلی کنار جوی آبی نشسته بود. به ناگاه سیبی را در روی آب روان میبیند. دست میبرد و سیب را از آب میگیرد و آن را میخورد بعد از خوردن سیب پشیمانی سراسر وجودش را فرا میگیرد. به ذهنش رسید که این سیب مال دیگری است و من بدون اجازه آن را خوردهام اگر او حلال نکند به نزد خدا چه جوابی خواهم داشت؟ خیلی ناراحت میشود. بالاخره با خود اندیشید برخلاف جریان آب و رو به بالا حرکت کند تا ببیند که سیب تعلق به کدام باغ داشته است و مالکش کیست؟ رفت و رفت و رفت تا به باغی رسید که فهمید سیب از آن باغ به داخل آب افتاده و به دست او رسیده است. نزد صاحب باغ رفت و گفت: من سیب روان با جریان آب را گرفتم و خوردم اما چون مال شما بوده و اجازه نگرفته بودم حال نزد شما آمدهام که مرا حلال کنید باغبان چون به عظمت روحی و معنوی محمد اردبیلی پی میبرد پاسخ منفی داد: «من نمیتوانم شما را ببخشم». ـ «قیمتش هر چه باشد حاضرم بپردازم». محمد اردبیلی هر چه اصرار میکند و حلالیت میطلبد مرد قبول نمیکند بالاخره میگوید: به یک شرط شما را میبخشم دختری دارم که کور است، لال است و کر است. باید با او ازدواج کنی. پدر مقدس اردبیلی احساس میکند در بد مخمصهای گرفتار شده است با خود میگوید: اگر این مرد مرا نبخشد خداوند هم گذشت نخواهد کرد و اگر با دختری با این اوصاف ازدواج کنم جوانی و دنیای خود را تباه ساختهام هر چه بیشتر به خود فشار میآورد راه نجاتی نمییابد بعد از تأمل بسیار تصمیم میگیرد از این میان ازدواج را برگزیند. مراسم عقد برگزار شد و داماد داخل حجله شد و منتظر عروس ماند. عروس وارد شد. محمد اردبیلی دید حوریهای از حوران بهشتی است. در جمال و زیبایی هیچ نقصی ندارد و اندام دلربایی دارد بیرون آمد و به سراغ پدر دختر رفت. گفت: «دخترتان کو؟ مگر شما نگفته بودید چشم او نمیبیند؛ گوش او نمیشنود و زبانش حرف نمیزند». گفت: «آری من دروغ نگفتهام آن عروسی که پیش تو آمده است کور است بدین معنا که چشمش به هیچ نامحرمی نیفتاده است. اینکه گفتهام او کر است گوش او صدای نامحرم را نشینده و گفتهام لال است زبانش به دروغ باز نشده و غیبت و ناسزا از آن به دور بوده است. از خداوند دامادی طراز دخترم خواسته بودم که نصیبم شد» و حاصل این ازدواج فرزندی بینظیر گشت. قبر علامه حلی خب نوبت به علامه حلی میرسد. قبر حسن بن یوسف حلی در داخل اتاقی کنار مناره شمالی است و برخلاف مقدس اردبیلی که در اتاق بسته است قابل دسترسی میباشد. علامه حلی متولد سال 647 هجری و دانش آموخته محقق حلی وخواجه نصیرالدین طوسی است. قبر آیت الله خوئی دم دمای غروب برای قرائت فاتحه، همسر و بچههایم را نیز در صحن صدا میزنم. در ضلع شرقی صحن مطهر امیرالمؤمنین در مدخل مسجد الخضراء به اتفاق هم به این مرجع تقلید سلام و درود میفرستیم. آیت الله خوئی زمان جنگ در عراق بود. کوته فکرانی بودند که او را به کوتاهی متهم میکردند و بدون آنکه اطلاعاتی داشته باشند این مرجع عظیمالشأن را در جبهه دشمن میدانستند. روزی فرا رسید که آیت اله خوئی به دیار حق شتافت. رهبری بیانیهای در خصوص این مصیبت صادر کردند و تسلیت گفتند. آیت اله خوئی در جنگ تحمیلی به جواز صرف وجوهات شرعی در خوراک و پوشاک رزمندگان اسلام فتوا داد که این فتوا رژیم بعثی را خشمناک کرد و به جنون واداشت. مقام رهبری در بخشی از پیام تسلیت خود آورده بود: «عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت سرشار از آزمایشهای الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است». جا دارد به مطلب «وصال یار» در صفحه 199 که در خصوص آیت الله خوئی نوشته شده است اشارهای بکنیم: «سیدابوالقاسم خوئی در خوی ولادت یافت. ابتدا نزد پدرش مشغول به تحصیل شد سپس در 13 سالگی به نجف رفت و تحصیلات خود را در حوزه علمیه نجف ادامه داد و از محضر بزرگانی چون شیخ ضیاء الدین عراقی، شیخ محمدحسین اصفهانی و میرزائی نائینی کسب فیض کرد. او با استعداد و ذکاوت فوقالعاده در مدت زیادی از عمر خود با تدریس و تربیت شاگردان متعدد، بزرگترین جلسه درس حوزه علمیه نجف را به خود اختصاص داده بود وعلاوه بر آن، تألیفات متعدد و ارزشمندی در علوم مختلف اسلامی از خود به جای گذاشت. او همچنین در دوران مرجعیت خود با تأسیس مراکز علمی و دینی در سرتا سر جهان، خدمات چشمگیری به عالم تشیع کرد». بحر نجف این را از قلم نیندازم که وقتی زائران از حرم به سمت هتل حرکت میکنند در سمت راست تصویری نگاهها را جلب میکند. اینجا دریاچهای شور و کم عمق است که بحر نجف نامیده میشود کوفه 60 متر و بحر نجف 10 متر از سطح دریا ارتفاع دارند. کیفیت غذا پخت غذا گویا در آشپرخانه متمرکز صورت میگیرد و به هتلها فرستاده میشود. تا این لحظه غذاها اعم از صبحانه، نهار و شام با ذائقه ما مناسب بودهاند. آشپزهای عراقی آموزشهای لازم را دیدهاند و حقیقتا در طبخ غذا، ما جای خردهگیری نمیبینیم. جوانان عراقی نیز سر در کار خویش دارند و به پذیرایی مشغولند و به نظر میرسد که سعی دارند رضایت زوار را جلب نمایند بسته مأکولات به طور بهداشتی و البته متنوع در هر نوبت جلوی صندلی هر زائری قبل از نشستن گذاشته میشود. میوههای موجود بر روی میزها، علاوه بر اینکه حال آدم را جا میآورند مخصوصا زمانی که قاچی از هندوانه در میانشان باشد؛ گاهی نیز برخی مورد استفاده قرار نمیگیرند. زائران بعد از صرف غذا باقیمانده را برمیدارند و به اتاق خود میبرند. در طول روز همین میوهها و گاه نوشابههای گازدار زمانی که در بازدید هستند خیلی به دردشان میخورد. خلاء آسمان ایران و عراق پر شد ایران اعلام میکند که طرف عراقی برای اعمال فشار، صدور مجوز روزانه را با مشکل مواجه میسازد، بر اساس این ادعا عراق قصد دارد قیمت پروازهای هوایی را افزایش دهد. تا به حال چند بار اتفاق افتاده است که یا به طور کلی اعزام هوایی لغو شده ویا زائران با برقراری پرواز با هواپیما آمده و بعد از معطلیهای زیاد از راه زمینی بازگشتهاند. رخ ندهد. اخیراً که پروازهای زائران ایرانی به عراق لغو شده است ولی کاروان دوم از اسکو با شروع مجدد پروازهای هوایی خبر آمد که رسیدهاند و این موجی از خوشحالی به وجود آورد. امیدوارم آسمان و مرز زمینی ایران و عراق خالی از زائر نباشد. پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری شمسی. هتل ابن غازی. شب را به صبح رساندهایم. عقربههای ساعت هفت صبح را نشان میدهد. شب گذشته ساکهایمان را طناب پیچ کردهایم قرار است صبحانه و نهار در هتل صرف شود و بعد از صرف نهار به کربلا خواهیم رفت. ما بین صبحانه و نهار بار دیگر گشتی در حرم مقدسی اولین مظلوم تاریخ میزنیم. منزل امام خمینی در نجف 140 قدم معمولی از باب قبله در شارعالرسول تا منزل آیت الله سیدعلی حسینی سیستانی فاصله است، نیروهای سپاه بدر که سالها میهمان ما بودند و تحصیل را در ایران گذراندهاند و آموزشهای نظامی را طی کردهاند به شدت مواظب ایشان هستند. من به سرکوچه باریک بن بستی که در انتهایش خانه این مرجع تقلید واقع است زمانی رسیدم که چند دیپلمات و بنابه گفته یکی از محافظان؛ به اتفاق چند «وزیر» میخواستند به ملاقات بروند. اجازه رفتن به من داده نشد، انتظار من به آمدن یکی از مسئولین دفتر آیت الله سیستانی انجامید. او به سرکوچه آمد و پوزش خواست. با اهدای یک جلد از توضیحالمسائل خواست که فردا بیایم. اما توضیح دادم که ساعاتی دیگر رفع زحمت خواهیم کرد. چارهای نبود پرسان پرسان 140 قدم معمولی دیگر برداشتم و در سمت راست به خانه امام راحل (ره) رسیدم. این خانه در محله الحویش که یکی از محلههای قدیمی نجف و در غرب محله العماره و در کوچه 57 واقع شده است اما تخریب گردیده و درش بسته بود، سه طبقه دارد دفتر و مکتب امام خمینی هم که محل تدریس بوده چسبیده به همان منزل است سرکوچه یک کسبه عراقی وقتی در جواب سئوال من با دست اشاره کرد که منزل خمینی آنجاست بلافاصله با پررویی انعام هم خواست. دستش را جلو آورد. «انعام ما فراموش نشود!» تصاویری را به یادگار از جهات مختلف برمیدارم و از یک سو به اختلافات شاه و رژیم عراق در 1350 میاندیشم که امام در تبعید، با اینکه از دست شاه ظلمها دیده بود اقدامات حاکمان عراق را در اخراج ایرانیان مقیم و تعدی به میهن محکوم کرد و از سوی دیگر به یاد میآورم که در ایام داغ جنگ تحمیلی به صورت خیلی محتاطانه به گوشمان خورد که منزل امام را در نجف بهم ریختهاند و تخریب کردهاند. مسجد شیخ انصاری یکی از مساجد معروف نجف همین مسجد شیخ انصاری است. با منزل امام راحل(ره) 65 قدم معمولی فاصله دارد. مساحت مسجد 250 متر مربع است. نماز مغرب و عشا را سیدمهدی خراسانی و نماز ظهر و عصر را سیدمرعشی در اینجا اقامه میکنند. مسجد شیخ انصاری مسجدی است که امام خمینی (ره) در طول مدت تبعید 14 ساله خود در عراق آن را پایگاه علمی و مبارزاتی خودساخته بود و نماز جماعت را در آنجا اقامه میکرد در دوران اقامت طولانی در نجف سلسله درسهای خارج فقه نیز در اینجا تدریس کردهاند. در همین مسجد بود که مراسم ختمی در 10 آبان 1356 برای فرزندشان مرحوم سیدمصطفی خمینی برگزار شد و امام فقدان او را از الطاف خفیه الهی خواند. قبر سید مصطفی خمینی مقبره سید مصطفی خمینی بازگشایی شده است. در باب شیخ طوسی جنب گلدسته شمالی قرار دارد. بانوان را به اینجا راه نمیدهند و بسی حیف میدانم که بچهها فاتحهای برای فرزند برومند امام نخوانند. با مأمور مخصوص حرم صحبت میکنم تا اجازه دهد به همراه بچهها بر سر قبر سید مصطفی خمینی حاضر شوم. بعد از تعللی کوتاه رخصت میدهد. همسر و دخترانم را صدا میزنم، میآیند و به اتفاق هم به داخل اتاق کوچک میرویم و به آرامی دست بر قبر میگذاریم و فاتحهای قرائت میکنیم. شکوفایی حس وصال با اینکه براساس توصیه مدیر راهنما مبلغ 20 هزار تومان به مدیر هتل میدهم تا به عنوان انعام به کارگران هتل بدهد اما باز به صف در جلو در ایستادهاند و پول طلب میکنند. بناچار مبلغ 5 هزار تومان هم از خودم میپردازم بیرون از هتل هم کم نیستند کسانی که از سر نداری عرض حاجت میکنند و اغلب در پیادهرو آنها را میدیدیم و سعی میکردیم تا حد ممکن ناامیدشان نکنیم. بارها، در قسمت عقب اتوبوسی که معرف حضورتان است و ما را از مرز به اینجا رسانده به زور جا میدهیم، همسفران کلی خرید کردهاند. به فکر میافتم که از کربلا هم به همین اندازه اگر جنس خریداری شود قطعاً در پرداخت حقالزحمه صاحبان چرخ دستیها کم خواهیم آورد. ساعت 14 و 20 دقیقه حرکت آغاز میشود. بعد از یک ساعت و نیم خود را ناباورانه در شهر کربلا میبینیم فاصله 65 کیلومتری نجف تا کربلا طی شده اما هنوز محل اسکان ما را اعلام نکردهاند که کجا خواهد بود. همینطور که به کوچهای خاکی میپیچیم نمای ساختمانی نگاهها را به طرف خود جلب میکند بعد از لحظاتی محوطه سرسبز، باز و تماشایی آن چشم مسافران را مینوازد تا حدی که دخترانم ناخود آگاه فریاد میکشند: ای کاش این جا را به ما بدهند، چقدر زیباست. تابلوی بزرگی بر بام این بنا داد میزند: فندق قصرالاولیاء انتظار نداریم اینجا محل اسکان ما باشد اما کمی پایینتر پای راننده بر روی ترمز مینشیند. تا بدانیم که جای دنجی نصیبمان شده است. این مکان یک هتل سه طبقه است آسانسور دارد و فضاسازی محوطه بسیار عالی است و در داخل نیز آبشاری کوچک تدارک دیدهاند که چشم نواز میباشد. کارگران هتل کلاّ اهل بنگلادشاند جوانانی کوتاه قد، لاغر اندام و سیه چرده لباسهایی به رنگ زرشکی پوشیدهاندو کلاهشان هم به همان رنگ است. با دستور مدیر هتل اسباب و لوازم همسفران را به اتاقها میرسانند و کلیدها را تحویل میدهند. 270 دلار دریافت ماهیانه این کارگران بنگلادشی است، خنده زنانند اما در ورای این خندهها به راحتی میتوان پی برد که نیاز و احتیاج به معنی واقعی کلمه نهان است و سخت نیست پی بردن به این واقعیت. اتاقی که به ما میرسد سه تختخوابی است یخچال درجه سهای دارد مدیر راهنما برای اینکه لطفی در حق ما بکند کلید یک اتاق دیگر را به ما میدهد که دو تختخوابی است و تلویزیون هم دارد میگوید: چون چهار نفرید شبها شما از این اتاق استفاده کنید که اتاق مخصوصی است. توصیههای جدی مدیر راهنما جدیتر از نجف از همسفران میخواهد که در کربلا کارت شناسائی خود را به همراه داشته باشند و آن را به گردن آویزان نمایند اکثر دوستان از زمان حرکت این گردن آویز مخصوص را که حاوی کارت شناسایی است و نشانهای از پرچم پر افتخار میهن عزیزمان را دارد از گردن آویختهاند و در زیر پیراهن نهادهاند حتی در نجف در طرف دیگر کارت شناسایی کارت هتل نیز الصاق شد. به هر حال عراق است و هزار ماجرا، اگر حادثهای در طول سفر برای کسی رخ دهد تنها نشانه ردگیری همین گردن آویزها خواهند بود. کربلا؛ جلوه گاه عشق در چنین روزی (پنجشنبه) دوم محرم سال 61 هجری دومین نواده پیامبر اعظم (ص) از فاطمه الزهرا(س) به کربلا رسید. این بار پنجشنبه ما را نهیب زده تا چشمهایمان را رو به بارگاه پنجمین معصوم از چهارده معصوم نبندیم، در خیابان شهدا، صدای کوبیده شدن قلبم را به دیواره قفسه سینه میشنوم و از شدت آن لرزان میشوم. سیمای بارگاه مقدس سومین امام از ائمه اثنی عشر(ع) به دیدگان مینشیند، پست ایست بازرسیها را پشت سر میگذاریم. مداح نوحه میخواند دستها را بر سینه فرود میآوریم تا قلبمان بفهمد که تنها نیست. رو به باب رأسالحسین (ع) اشک میریزیم شاه بیتی که تکرار میکنیم این است: قبله جان دور حرمون، حرمون یا حسین یاتماز اوقانلی علمون، علمون یا حسین مداح ادامه میدهد: کرب و بلایه گله گر فرشته عطر یوی سوغات آپارار بهشته خوش دولاشیب بوینوموزابورشته عاشقه چوخدور کرمون، کرمون یا حسین ای دل عشاقه ویران شراره ایسته بیزی قان توکوله ن مزاره بوسه ویراق زینب اوپن مزاره سینه ده وارداغ غمون، نه غمون یا حسین آهنگی که مداح به کار میبرد خیلی دل نشین است. کیفیت کاربرد آهنگ همانند وزن در شعر هم گویای آثار درونی گوینده و سراینده است. یعنی از وزن شعر میتوان پی برد شاعر تحت تأثیر نابسامانی قرار داشته و یا متأثر از جو مساعد بوده است. گوهرشناسان با مقایسه وزنهای غزلیات سعدی و حافظ پی بردهاند که سعدی از آرامش نسبی روزگار برخوردار بوده ولی برعکس وی؛ حافظ دوره حزن و اندوه و پریشانی و نابسامانی را پشت سر گذاشته است. برای نمونه وزن هزج را که طبعی شادی آفرین دارد سعدی بیشتر از حافظ انتخاب کرده است. حال با این مقدمه میخواهم به این نکته برسم که این شعر ترکی با اینکه شکل کلیاش را از بحر سریع مسدس (شش تایی) مطوی موقوف نظیر: مفتعلن مفتعلی فاعلات، یا! ما همه فانی و بقا بستر است؛ گرفته و میبایستی شورآفرین باشد در عین حال با آهنگی که به کار میرود حزنآور هم میشود و اینگونه ذوق دیدار و غم مصائب امام را در اعماق جان توأمان به وجود میآورد. رفته رفته خورشید بیرمق میشود رنگ از رخسارش میپرد و نوید آمدن شب را میدهد بعد از سومین ایست بازرسی در سمت راست تل زینبیه را میبینیم ولی فعلا در برنامه زیارت دورهای نیست. راهی سمت چپ میشویم در حالی که محو حرمی هستیم که در سمت راست ماست* بین الحرمین و بارگاه عباس (ع) خیلی از عراقیها شب جمعه را به کربلا میآیند حضور پرحجم زائران عراقی امکان این را که ابتدا وارد حرم اباعبدالله (ع) شویم از ما سلب میکند. به بین الحرمین میرسیم و به احرام در میآییم. بینالحرمین صفا و مروه دلباختگان گشته؛ قیامتی برپاست. عاشقان بیشماری گرد هم آمدهاند گوشهایمان را میسپاریم به اذان مغرب زیراندازی را به امانت از عراقیها میگیریم نماز مغرب و عشا میخوانیم. ماندهایم که آیا به حضور امام شرفیاب خواهیم شد یا به حضور علمدار باوفایش؟ مدیر راهنما ما را به بارگاه ملکوتی حضرت ابوالفضل العباس (ع) راهنمایی میکند. حرم حضرت عباس (ع) یک عمر با خود گفته بودیم: «وئرنده غم منه اوز، هر مکاندا آغلامیشام دویونجا آغلاماغی کربلایه ساخلامیشام». یعنی: در هر جایی که غصهدار شدهام به گریه روی آوردهام ولی یک دل سیر گریه کردن را برای کربلا نگاه داشتهام. به کربلا بیایی و آرام باشی محال است. همانطور که در این چند ساعت دلهایمان طوفانی گشته و از خود بیخود شدهایم: چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم باب امام حسین(ع) انتظارمان را میکشد. فاصله 500 متری حرم امام حسین تا حرم عباس (ع) طی میشود. عظمت حرم عباس (ع) وجود ما را فرا میگیرد. ایوان غربی (بالا سر) ما را حیرت زده میکند. بهت زده گوشه ایوان جنوبی (طلا) را رد میکنیم. فضای عزت آمیزی حال و هوا را عوض میکند این چه فضایی است؟ غم و اندوه رخت بر میبندد هر چه به خود فشار میآورم به دقایق قبلی نمیتوانم برگردم. جو عوض شده است حرم عباس(ع) آدم را سبک میکند مشت مشت غرور بر اعضا و جوارح میپاشد. اینجا فرودگاه سربلندی و سرافرازی است صریح صریح؛ در کنار ضریح؛ با خود میگویم: مرا چه شد؟ بخت بسیاری از افراد برای رسیدن به این حرم بلند نیست؛ رازهای تلنبار شدهام چگونه به یکبار فرو خورده شدند؟ انگار ماندگارترین اثر حیرت افزایی که این مکان نورانی به مسافر دست میدهد همین دریافت عزتمندی است ابالفضل العباس روسفید است. سخن امام حسین در نهم محرم سال 61 هجری راتقدیم عباس میکنم:«بنفسی انت» جانم به قربانت چه چیز دیگر مگر میشود گفت؟آخر این چه حالی است که به من دست داده، هی زمزمه کردهام: «بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» حال که این ترس از من برداشته شده است و در کربلایم، در همسایگی مرادم. فراموش نکردهام که بارها و بارها این ابیات را شنیدهام و ورد زبان خود ساختهام: از جوانی به پیری رسیدم عاقبت کربلا را ندیدم پا به سن گذاشتهایم بیمناسبت نیست که نگران زیارت نکردن بارگاه شریفتان بودهایم اکنون به کربلا رسیدهایم. عباس! ما را به چه چیز امیدوار میسازی؟ این آرامش چیست که به میهمانت عطا میکنی؟ در این پیشامد حکمتی و سرچشمه این حکمت احتمال میدهم در نام عباس است. باورم شده بیجهت نام فرزند امالبنین را حیدر کرار عباس انتخاب نکرده، دلیل دارد، سراغ دلیلش را از بیت مرحوم سید صالح حلی میگیریم. للشوش عباس یریهم وجهه والوفد ینظر باسما محتاجها یعنی: اباالفضل در برابر جنگاوران، عبوس است و چهره اخم کرده خود را به آنها نشان میدهد اما مردم نیازمند چهره او را شاداب و بشاش مینگرند. در کتاب «قهرمان علقمه» آیت الله دکتر احمد بهشتی (چاپ اول 1374، انتشارات اطلاعات) پرده از این راز را کنار میزند و در سطور دلنشینی رمزگشایی را چنین عرضه میکند: «اگر اندکی بر تجارب زندگی امیرالمؤمنین مرور کنیم، بهتر میتوانیم حالات روحی او را حدس بزنیم. او پس از رحلت پیامبر (ص) متحمل سختیهای بسیار و تلخیهای فراوان شده است او میداند که رهروان حق از این پس چه مشکلاتی در پیش رو دارند و فردا و فرداها جانشینان واقعی پیامبر، با توطئههای بزرگ رو به رو خواهند شد... طرفداران حق نیاز به مردانی شمشیر زن دارند که همواره در برابر باطل، چهره را عبوس کنند و از جان و دل حق را یاری نمایند. نوزاد امالبنین همان است که پدر میخواهد و پدر همه آرمانهای خداپسندانه خود را در سیمای نورانی قمربنی هاشم میخواند و به همین جهت نامش را عباس مینهد... قمر بنی هاشم در برابر قوای اهریمنی دشمنان اهل بیت، عبوس بود و به سرکردهها و ابطال آنها فرصت نمیداد که نفس بکشند و خود را برای حمله یا دفاعی آماده سازند. نمیدانم اجازه دارم که عباس را نه بسیار عبوس بلکه بسیار عبوس کننده معنی کنم. یعنی او یگانه کسی است که دشمن را در میدان جنگ عبوس میکند و آرامش و رمق را از او میگیرد. جنگ قهرمانانه او در روز عاشورا، قلوب دشمنان را به تپش درآورد و امید به زندگی را از آنها سلب کرد و چهره آنها را عبوس و غمگین ساخت». شور وشعف بیحد و حصری، سراسر وجودم را فرا میگیرد. ماه بنیهاشم اعضا و جوارح را تحت تأثیر قرار داده است فخر عدنان انگار که چهره بشاش خود را نشان میدهد و لبخند نثارمان میکند. در بین الحرمین وقتی جمع مستان اندک اندک در ساعت مقرر رسیدند و به اتفاق هم آهنگ هتل کردیم در جمع دوستانه وضعیت روحی خودم را و همین حرفها را بازگو کردم و گفتم که تعجب من از این است که در حرم قهرمان علقمه، همه غصهها را به فراموشی سپردم و مصاحبت دوست نصیبم شد. دیدم که همه دارند این حالات را تائید میکنند و میگویند: این بارگاه با دوستان خود چنین میکند. عباس را باید از اعماق جان دوست داشت* مرا دردی است اندر دل آینه کربلا یک دوره هشت ساله از تاریخ معاصر را برای ما باز میتاباند. در بینالحرمین هوس شهدا به سرم میزند، پیوندی معنوی با شهدا برقرار میشود. به قفا مینگرم گنبد عباس است؛ به جلو مینگرم منارههای حرم امام حسین (ع) لحظهای فرا میرسد که گام برداشتن برایم میسر نمیشود به خاطرات سفر سوریه میاندیشم. به خود میگویم: شهدای ما اسیر نشدند شهدای ما به خون خویش غلتیدند و جان خود را برای حفظ میهن و عزت آموزههای حسینی اهدا کردند، از این رو وقتی در دمشق در حرم حضرت زینب بودم به ذهنم خطور نکرد که از شهدا نشانی بگیرم. اما در این سرزمین وضع فرق میکند احساس میکنم شهدا به استقبال آمدهاند. شهدا در اینجا حضور دارند ما آذریها در چنین مواقعی میگوییم: «فلانی نیسگیل ائله ییر» اینها مگوهای سری هستند و جز این نیستند اما قلم و کاغذ آنها را افشا خواهند کرد، بغضم گرفته است و لا به لای دیدگان بارانی به آسمان نظر میاندازم و میگویم: ای شهدا دیدید صادق آهنگران هم به کربلا آمد. در همین کربلا دعای کمیل خواند. صبح آدینهای در همین بینالحرمین مداحی کرد. نام شما را بر زبان راند. از جای خالی شما حرف زد چه شد که بدینگونه در عراق از شما سخن گفته شد؟ خود بهتر میدانید شهدای عزیز! با صدرنشین محفلتان یادگار حیدر کرار؛ اباالفضل علمدار خوش باشید ما که فراموش نکردهایم که چقدر به امام حسین (ع) ارادت داشتید. ما که از یاد نبردهایم چقدر از ته دل پرچمدارش را صدا میزدید. یا حسین و یا اباالفضل شعار پیشانی بندتان بود. رمز عملیاتهایتان هم همین بود. ما به نیابت از شما نیامدهایم شما سالهاست که کربلایی شدهاید ما نایبالزیاره شما هم نیستیم که آرامگاهتان اینجاست. ما میهمانیم و شما میزبان به صاحبخانه سفارش ما را بکنید. ماجرای یک دیدگاه در یکی از سالهای نزدیک، پای تلویزیونی که کمتر اتفاق میافتد بنشینم نشسته بودم یکی از روحانیون در حال گفتگو بود و از کربلا و حرمین صحبت میکرد به اعتقاد او در کربلا بهتر است ابتدا به حرم پرچمدار کربلا بروی و از او اجازه بگیری که به حرم حسین هم شرفیاب شوی. آن روحانی مثال هم زد: ابالفضل پاسدار است او وظیفه حفاظت برعهده دارد برای دیدن فرمانده باید به حضور او رفت و رخصت گرفت. با انتشار این دیدگاه برخی به این باور رسیدند که اگر شیعه از حضرت عباس اذن دخول نگیرد سنگینی فضای حرم امام حسین او را از پای درمیآورد. اکنون به قصد دریافت نظرگاه حجت الاسلام مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی به کتاب «سفر به عراق اشغالی» رجوع میکنیم با این توضیح که این اثر سال انتشار 1386 دارد و قدری با آنچه که ما گفتیم متفاوت به نظر میرسد از جمله ما از روحانی نام بردهایم ولی او از جوان متدین نام میبرد خلاصه خدشهای در اصل ماجرا نیست و هر دو به یک موضوع باز میگردد: «دیشب به حرم که میرفتیم دو جوان عرب در بینالحرمین جلو آمدند و سلام کردند و پرسیدند: اول باید به زیارت امام حسین رفت یا حضرت عباس؟ گفتم: امام حسین. یکی از آنها به آن دیگری نگاهی کرد و گفت دیدی من درست گفتهام. به یاد دعواهای بعضیها در ایران خودمان افتادم که با قاطعیت به مطالبی اعتقاد دارند و آنها را ترویج میکنند که هیچ پایه و اساس ندارد. از جمله در آخرین شب ماه مبارک رمضان همین امسال از شبکه 2 سیمای جمهوری اسلامی ایران دیدم و شنیدم که یک جوان متدین در یک برنامه که مربوط به زوجهای جوان بود میگفت: در سفر کربلا باید اول به حرم عباس رفت و برای رفتن به حرم امام حسین اجازه گرفت. معلوم میشود این قبیل بحثها در همه جا هست و شاید در عراق بیشتر از ایران رواج داشته باشد ص 76». راز جدایی حرمین اینکه چرا میان پیکر مطهر ابوالفضل و حسین بن علی (ع) و اجساد شهدای دیگر جدایی افتاده داستان غم انگیزی است برخی منابع همانند تاریخ طبری و ارشاد شیخ مفید گزارش دادهاند که امام حسین برای استقرار شهیدان خیمهای آماده کرده بود. در این خیمه اجساد شهدای بنیهاشم نهاده میشد گر چه اجساد شهیدان غیرهاشمی به این خیمه رسانده نشد و به قول شمسالدین در کتاب «انصار الحسین»: شاید این نظر که اجساد شهیدان غیرهاشمی در مکان دیگر قرار داده شده براین اساس باشد که امام حسین (ع) نتیجه نبرد را ارزیابی کرده و از پیش آگاه بوده که سرهای شهیدان به زودی قطع خواهد شد و این مسأله در شناخت هویت شهیدان که آیا از همراهان و یاران امام هستند یا از خاندان او مشکلاتی ایجاد خواهد کرد براین اساس، امام دو مکان را در نظر گرفت تا در یکی اجساد شهیدان بنیهاشم را نگهداری کند و در دیگری اجساد شهیدان دیگر را. با این وصف میبایستی ماه بنی هاشم نیز در این خیمه کنار سایر شهیدان بنیهاشم باشد ولی اینگونه نیست. آیت الله جوادی عاملی برداشت و تعبیر حکیمانهای دارند: نکته قابل توجهی که در اینجا وجود دارد پاداشی است که خدا در مقابل آن ایثارها به حضرت عباس (ع) داده است و آن ارائه مقام و موقعیت آن حضرت در همین دنیا به زائران و مشتاقان او است. به حسب ظاهر بدن عباس(ع) قطعه قطعه شد و امام حسین (ع) بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهدای دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرفراز سپاه امام حسین (ع) جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهی جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار گیرد و از آن طرف کرامتهای خاصی از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند و بالاخره همانطور که حیات، رزم و دلاوریهای او در میان سربازان حسین از برجستگی ویژهای برخوردار بود مضجع شریف و مرقد منور او نیز این برجستگی ویژه را در میان سایر مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالی که اگر در کنار سایر شهدا دفن میشد. هرگز چنین برجستگی را پیدا نمیکرد و تحتالشعاع مجموع شهیدان قرار میگرفت. همین را کم داشتیم تا چند ساعت دیگر شب به نیمه میرسد روزی پرکار و فشرده را پشت سر گذاشتهایم به هتل قصرالاولیاء باز میگردیم طبقه اول و دوم هتل، غذاخوری تر و تمیز و مرتبی دارد. ما در طبقه دوم به غذاخوری رجوع میکنیم. میزها و صندلیهای خوب با چیدمانی قابل قبول سرحالمان میآورد. یک امتیاز دیگر این هتل در این است که برخلاف نجف میشود بر سر میزهای خانوادگی رفت و به طور مستقل با خانواده بود. میزی که ما انتخاب میکنیم در داخل تراسی شیشهای است و زمانی که نظرها از آنجا به داخل محوطه چراغان شده سر میخورد جبههای از خیالها و احساسهای شاعرانه را در ذهن آدمی میگشاید. عراقیها برای اینکه بفهمانند سر ساعت باید در غذاخوری باشیم از دادن غذا امتناع میورزندحق با آنهاست ما خیلی دیر کردهایم اما آیا عمدی بوده است؟ نزدیک نیم ساعت بر سر جر و بحثها، تلف میشود قبول میکنند که کاروانیان را گرسنه نگذارند. سرویس دهی این هتل هم عالی است مانند نجف آبجوش هم در دسترس است با این تفاوت که در نجف باید فلاکس را میدادی تا عراقیها پر کنـــند و بعد چای کیسهای از آنها میگرفتی و داخلش میکردی، در کربلا فلاکسهای (= سماور) بزرگی در کنار در گذاشته شده است و افراد خود به اندازه مورد نیاز از آن بر میدارند. بعد از شام دستی به ملافهها و وسایل میکشیم و نیت میکنیم با استراحت خستگی روزانه را از تن بتکانیم و فردا را به بهترین شکل ممکن با آمادگی کامل درک نماییم. شب به نیمه رسیده است به ناگاه از صدای بلندگو کلافه میشویم این صدا آیا از حرم میآید؟ نه حرم که خیلی از ما دور است (یک کیلومتر) آیا در نزدیکی ما مسجدی است؟ آنطور که در روز روشن دیدیم مسجدی در این دور وبرها نبود. در آن طرف خیابان بنایی نه (9) طبقه در حال احداث است که کارگرها بعید است شب کار باشند و اگر هم مشغول کارگری باشند قطعا دعاخوان این وقت شب نخواهند بود. هر چه سعی میکنیم بیخیال باشیم نمیشود تا ساعتی از این پهلو به آن پهلو میشویم اما خوابمان نمیبرد. در اتاق را باز میکنم خود را به کنار نردهها میرسانم به پایین مینگرم زائران فارسی زبان هستند چهار زانو نشستهاند دعای کمیل میخوانند تنها همین را کم داشتیم مداح میکروفن را خیلی با ذوق و شوق چسبیده و دست بردار نیست از همان بالا التماس دعا میکنم. ساعتی از بامداد روز جمعه را پشتسر میگذاریم و نوبت به سینهزنی و عزاداری میرسد؟ همین آقایان و خانمها چه لذتی داشت چنانچه این دعا را در بین الحرمین و یا در خود حرمین میخواندند بویژه که هوا هم وضعیت خوبی دارد. مقام کف العباس در شمال شرقی حرم مطهر حضرت اباالفضل (ع) بین محله باب بغداد و باب الخان نزدیک باب علی الهادی (ع) حرم عباس (ع) داخل بازاری تنگ، مکان مقدسی است در ابتدای کوچه «الصخنی» که پنجرهای برنزی دارد نقاشی روی دیوار دو ساعد بریده شده را نشان میدهد. نوشته زیر آن چنین است: در این محل دست {راست} ابوالفضل (ع) {توسط یزیدبن رقاء جهنی} قطع شده است. در دیواره این زیارتگاه این دو بیت فارسی هم چشمها را به سوی خود فرا میخواند: افتاد دست راست خدایا زپیکرم بر دامن حسین برسان دست دیگرم دست چپم به جاست اگر نیست دست راست اما هزار حیف که یک دست بی صداست این محوطه مقدس محقر داخل در محوطهای است که در بالایش نیز هتلالحائری قد کشیده که بیریخت میباشد. توقف در مقام کف العباس از آنجا که صدای بازاریان را در میآورد و موجب ناراحتی آنان میشود سعی بر این است که کوتاه باشد. ای کاش هیچ ساختمان و مغازهای در این اطراف احداث نمیشد و آن نخلها بودند و صحرایی که بهتر فاجعه کربلا را تداعی میکرد. مقام دست چپ ابوالفضل (ع) در میانه مدخل بازار باب الخان منارهای است با پنجرههای برنزی و حاشیههای ایینه کاری شده که ادعیه و اشعاری نیز در خود دارد. اشعار عربی منسوب به شیخ محمد سراج میباشد. دست چپ جناب ابوالفضل العباس (ع) در این جایگاه از بدن جدا شده است. اشعاری عربی که بر کاشیهای مناره مقام دست چپ عباس نقش بسته است: ان فی هذا المکان انقطعت یسره العباس بحر الکرم هیهنا یا صاح طاحت بعدما طاحت الیمنی بجنب العلقمی اجردمع العین و ابکیه اسا حق ان تبکی بدمع عن دمع یعنی: در اینجا دست چپ دریای کرم عباس بریده شد و این بعد از قطع دست راست در کنار نهر علقمه بود. عباس خون خود را داد و حق آن است که تو برایش بگری و خون بباری. رجزهای آسمانی حاج آقا حسین زاده مداح کاروان عجب نوحهای را برگزیده است دشمن وقتی غافلگیرانه از پشت نخلها به سقای حسین (ع) حمله کرد و دست راستش را جدا کرد فرمود: والله ان قطعتم یمینی انی احامی ابداً عن دینی و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، بدانید من همواره از دین خــویش و از امامی که یقینش صادق است و یادگار پیامبر الهی است دست برنمیدارم. محل قطع شدن دست راست و دست چپ عباس که «کفین» خوانده میشود بهترین جا برای تکرار این رجز آسمانی است. باید دانست در این دو زیارتگاه دستهای علمدار کربلا قطع شده و مدفن دستهای بریده نمیباشد. جای مادران شهدا خالی؟ در کتاب «مقاتل الطالبین» ذکر شده پس از شهادت جانگداز عباس بن علی (ع) وقتی بشیر خبر را به مدینه رساند مادر مکرمه آن عالیمقام «خانم ام البنین» در قبرستان بقیع واقع در مدینه در حضور جمع و بیهیچگونه هراسی مرثیه سرود. این اشعار آنچنان سوزناک و غمانگیز بود که حتی مردان را متأثر کرد. لاتدعونی و یک ام البنین تذکرینی بلیوث العرین کانت نبون لی ادعی بهم والیوم اصبحت و لامن بنین اربعه مثل نورالربی قد واصلوالموت بقطع الوتین تنازع الخرصان اشلائهم فکلهم امسی صریحا طعین یالیت شعری اکما اخبروا بان عباسا قطیع الیمین یعنی: ای مردم مدینه؟ دیگر مرا امالبنین نخوانید که مرا به یاد شیران بیشه میاندازید. من پسرانی داشتم که مرا به خاطر آنها ام البنین میخواندند، اما دیگر فرزندی ندارم. چهار نفر چون پرندگان شکاری کوهساران بودند که در خون خویش غلتیدند و رگ حیات آنها قطع شد. بر سر پیکر بیجان آنها نیزهها به هم زده شد و تمامی آنها از ضربه نیزه به زمین افتادند ای کاش میدانستم آیا آنچنانکه خبر دادهاند، دست راست عباس قطع شده بود؟؟ جای عکس یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد ووراء من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد نبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع ید ویل علی شبلی امال برأسه ضرب العمد لوکان سیفک فی ید یک لما دنامنه احد یعنی: ای کسی که دیدی عباس بر گلههای گوسفند (گروه باطل) حمله میکرد و فرزندان حیدر همه چون شیران بالدار دنبال او بودند. به من خبر رسیده که ضربت سنگینی بر سر پسرم فرود آمده در حالی که دست نداشت وای بر من که سر پسرم از ضربت عمود پیچیده شد در حالی که اگر شمشیر در دست داشت کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت. شدهام دست به دامان تو ای اشک ببار باور کنید رو به خیمه که میگذاریم، خودم برای خودم مداحی میکنم بدجور در عوالم خود با روضه خوانی اردبیلیها جوش میخورم، داغتر از همیشه، استاد سلیم موذن زادهای کاش در اینجا بود سید محمد عاملی چه میشد که الان سر میرسید. صدای آنها سحاری معنوی است واقعاً مداحی اردبیلیها محشر است قدر آنها اکنون بهتر شناخته میشود، چارهای نیست همینطور که به حرم امام حسین نزدیک میشویم شعر استاد رحیم منزوی را از زبان سید محمد عاملی نافهگشایی میکنم: حسین شهبازیوه م سیندی یریم دعواده گل قارداش دوشوب شمشیر الیمده ن یالقیزام امداده گل قارداش جای عکس جای عکس منه ائله کرم قارداش سنه من نوکرم قارداش حسین مندن رضا اول عشقده ثابت قدم دوردوم یارالی باشی اون یئددی نفر جلاده تاپشیردیم اوزوم یاندیم فراقونده، ننه م زهرانی یاندیردیم گلیب الان باشیم اوسته ننه م زهرا ده گل قارداش سینیق کشتی کیمین دریاده لنگر سالمیشام تئز گل یئتیش فریادیمه دندانه شمشیر آلمیشام تئز گل عمود آلتدا، آچیق باشیله یالقیز قالمیشام تئز گل عجایب منظره م واردوغر انان اعضاده گل قارداش بحمدالله سرافرازم باشیمدا تاج عزت وار یارا اوسته یاراده یسه یئنه جسمیمده طاقت وار گله ن بیر یاره ویرسا گئتسه اوندا چوخ مروت وار ائله یاره ویرول لار گلموری تعداده گل قارداش کسیلدی قول لاریم پروا داخی سلب اولدی لشگردن منی یالقیز گوروب لشگر قاییتدی اوستومه بیردن ده ییب اوخ مشگه سوگئتدی خجالت اولدوم اصغردن... استاد رحیم منزوی اردبیلی در ادبیات مرثیه صاحب سبک است مرثیهای که شاعرش منزوی و مداحیاشی فرق نمیکند یکی از اردبیلیها باشد واضح است که قفل هر دل بستهای را باز میکند و به تسلیم وا میدارد. چنین قدرتی را از کجا به دست آوردهاند؟ در خود اردبیل معروف و مشهور است که خود شادروان استاد منزوی (متوفی 9 مرداد 1371) برای اینکه سوگنامهای برای حضرت رقیه (س) بنویسد ابتدا مسیری خاردار را بر میگزیند تا بداند که چه مشقاتی بر سر راه اسرا بوده است. منزوی این مسیر طولانی خاردار را چندین بار پای برهنه طی میکند و سوختن خیمهها و فرار بچهها را در ذهن خود مجسم میکند و نوحه میسراید. با این درجه خلوص و صداقت مسلم است که چه چیزی عاید شخص عاشق میشود* خیمه گاه در سمت جنوب غربی حرم مطهر امام حسین (ع) و در فاصله 250 متری آن، بهترین بستر (خیمه گاه) برای نجواهای عاشقانه گسترده شده است. خیمهها و چادرهای کشتی نجات و یاران او در این محل برافراشته بوده البته الان بنایی که ساخته شده است دارای قدمت چندانی نیست ولی نمادی از خیمههای افراشته؛ در حادثه عاشورا است . چهار بیت زیر در پیشانی سنگ مرمری بالای در ورودی خیمه گاه نقش بسته است. یا زائراً خیم الحسین بکربلا طف فی جوانبها مع ساجم فادا اوصلت الی خیام بنی الهدی اهل الفضائل من سلاله هاشم واذکر اباالفضل المضرج بالدما و علی الاکبرثم القاسم واذکر حسین السبطل ما قدهوی فوق الصعید ولایری من راحم یعنی: ای آن که به زیارت خیمهگاه حسین در کربلا آمدهای؛ اطراف آنرا با چشم گریان طواف کن. آنگاه که به خیمهگاه هدایت و اهل فضیلت نسل بنیهاشم رسیدی، اباالفضل (ع) خون آلود و علی اکبر و قاسم را به یادآر. و از امام حسین(ع) یادی کن که بر روی خاک افتاده و کسی به او رحم نمیکند. این ابیات جانسوز به پیشواز میآیند و مسلم است که آتش بر دل میزنند واقعا هم محیط سوزناکی دارد من که باز به تنهایی دیوانهوار میگردم. به غروب روز عاشورا میروم: نهیب توفان حیدری زینب؛ در غروب خونین روز عاشورا بر دل کفار اثر نمیکند. ددمنشان با آتش زدن خیمههای آل طه ستونهایی از آتش و دود بلند میکنند. بچهها دوان بر خارهای صحرا با پاهای برهنه با هجوم بیرحمانه مواجه میشوند اسب بیسوار فرزند رسول خدا که با یال خونین خبر شهادت حسین (ع) را رسانده بود معلوم نیست در کجاست؟ ضربات تازیانه بر سرزنان و کودکان فرود میآید فریادهای استغاثه و شیون از هر سویی میجوشد غوغای شادمانه و هلهله سنگدلانه سپاه یزید مانعی است بر جلوگیری از مصیبت، زینب با اینهمه سختی و مرارت نمیلرزد. از این به بعد او رهبر مبارزه خواهد بود. «خیمهگاه امروز {ی} محوطهای است که اطراف آن حجره مانند است و در وسط محوطه بنایی نمادین است که از جلو، حالت تنظیم خیمهها را میرساند و داخل آن جایگاه خیمه امام حسین و محراب آن حضرت و خیمه امام سجاد است در گوشه صحن این خیمهگاه خیمه حضرت قاسم قرار دارد. جای عکس (فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 184)». جایگاه خیمههای امروزی ظاهری ناهمگون با برخی منابع در اختیار زائر قرار میدهد. این اختلاف به کیفیت خیمههای حسینی در روز عاشورا باز میگردد. «فرهنگ عاشورا» کیفیت خیمههای حسینی را در روز عاشورا بدین شرح آورده است: 1ـ خیمه فرماندهی 2ـ خیمه امدادگران 3ـ خیمه سقاخانه و آبرسانی 4ـ خیمه شهدا 5ـ خیمه انبار6ـ خیمه نظافت و پاکیزگی 7ـ خیمه سنگری (فقط بعنوان سنگر استفاده میشده است) 8ـ خیمه حضرت سجاد (ع) 9 ـ خیمههای یاران 10ـ خیمههای بنیهاشم 11 ـ خیمههای خانوادگی (زنها، بچه ها) 12 ـ خیمه حضرت زینب. حجت الاسلام جواد محدثی در ادامه مینویسد: بنای فعلی ساختمان و قبه خیمه گاه ساخته «مدحت پاشا» برای پذیرایی ناصرالدین شاه و درباریان او بوده و به قولی هم «عبدالمومن دده» آن را ساخته است. منبع مؤلف در این زمینه «تراث کربلا» صفحه 111بوده است. آقای احسان مقدسی در «راهنمای اماکن زیارتی و سیاحتی عراق» نوشته است: این محل توسط سیدعلی طباطبایی (صاحب ریاض العلماء) ساخته شد او پس از حمله وهابیها به کربلا (سال 1217 هـ.ق) اقدام به ساختن باروی شهر کربلا کرد و در همان هنگام این خیمهگاه را نیز بنا کرد و این محل را به عنوان گورستان انتخاب کرد و نام قبلی آن را که «الطرف» بود به «المخیم» تغییر داد البته این منطقه در گذشتههای بسیار دور به محله «آل عیسی» مشهور بوده آل عیسی یکی از خاندانهای علوی ساکن کربلا بودند که نسبت و شجره نامه آنها به زیدبن علی بن الحسین(ع) میرسد». مطلب آقای مقدسی از لحاظ زمانی بیش از پنجاه سال جلوتر از اقدام مدحت پاشا میباشد. لذا باید گفت اقدام اولیه را سید علی طباطبایی انجام داده و بعدها بازسازی شده است* تل زینبیه امدن به کربلا اگر تنها یک بهانه داشته باشد آن بهانه میتواند «تل زینبیه» باشد تا آدمی فقط برای لحظهای از بلندای این تل چشم بگرداند و گودی قتلگاه را دید بزند و آنگه به عقب برگردد و خود را به جای زینب (س) بگذارد و بفهمد که دختر امیرالمؤمنین (ع) وحضرت فاطمه زهرا (س) چگونه به چشم خود نظارهگر بریده شدن سر برادرش بوده است پیکر خونین برادر را در قربانگاه میبیند و پیکر چاک چاک از سمکوب اسبان را مینگرد. چه کسی را میتوان در طول تاریخ بشر در صبوری با عقیله بنیهاشم مقایسه کرد؟ او «قهرمان غم» است زنیب کبری (س) از بالای این تپه صحنههای رزم را مشاهده میکرده است. حاج حسینزاده مرثیهای از «حسینی (سعدی زمان)» میخواند هنوز ابیاتی از آن را به خاطر دارم. گل بیر دولانیم باشیوا، گئت تا جداری زینبون قوربان گئدن یول لاریوا، جان فکاری زینبون هر یاندان اوز امیدیمی، کسدیم بوگون من بینوا بو چولده گوزتیکدیم سنه ای ماسوی اللهه رجا سنده گئدیرسن بس نئجه طاق ایله ییم؛ ائتمهییم نوا یوخ یئددی قارداش دان قالان بیر غمگساری زینبون وقتی خواندن این بیتها را ادامه داد: باغریمحسینقانباغلاییب وار محضرینده چوخ سوزوم آمما دیلیم دوتمور دییه م، مأیوسم عومرومدن اوزوم غصه گلوگیر ائله ییب ویرمیر آمان آغلار گوزوم وار حقی گوزده ن خون دل، گر ائتسه جاری زینبون کسی نبود از کاروان، که صحنه کربلا را پیش چشم خود مجسم نکند. تل زینبیه در 20 متری سمت غرب حرم کشتی نجات است با ارتفاع 5 متر از کف حرم واقع است بر روی این تپه فعلا مسجد کوچکی بنا شده است. در یک لحظه توانستم دوربین فیلمبرداری را به داخل اتاق ببرم اما طولی نکشید که مأمور عراقی از راه رسید و مانع ادامه فیلمبرداری شد. زیارت مجدد ساعت 11 صبح است بعد از تل زینبیه باز به حرم مطهر ابی عبدالله الحسین (ع) باز میگردیم به زحمت از لابه لای جمعیت میگذرم و به زیر گنبد میرسم و هر چه به ضریح مینگرم سیر نمیشوم. حضرت علی اکبر (ع) ضریح آن حضرت که متصل به ضریح امام حسین است در سمت قبر، یک متر عقب نشسته است با رسیدن به پایین پای آموزگار بزرگ شهادت در روضه شریف، مبهوت شبیه پیامبر شدم. این بیتها که از ایرج میرزاست به خاطرم آمد: رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت آن داغدیده را یک دوست زیربازوی او گیرد از وفا وان یک زچهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری بر او بنشاند گلاب و شهد تا تقویت کند دل محنت کشیده را یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند تا برکنندش از دل، خار خلیده را جمع دگر برای تسلای اودهند شرح سیاهکاری چرخ خمیده را القصه هر کسی به طریقی زروی مهر تسکین دهد مصیبت بروی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطر حسین (ع) چون دید نعش اکبر در خون تپیده را بعد از پسر؛ دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانة مرغ پریده را مدفن شهدای کربلا در پایین مزار حضرت قسمتی را با ضریحی نقرهای محدود ساختهاند و مردم آنجا را زیارت میکنند. اینکه همه پیکرهای مطهر شهدا در این نقطه باشد قطعی نیست زیرا طبق روایات تمام محوطه پایین پای سید الشهدا آرامگاه اجساد قطعه قطعه شده و با اسب لگدکوب شده و بی سر یاران امیر عرصه عشق و ایمان است. مقتل نویسان گفتهاند که پس از واقعه جانسوز عاشورا نوبت که به دفن رسید شهدا را طایفه بنی اسد در کنار امام حسین(ع) به خاک سپرد. به غیر از حربن یزید ریاحی که قبیلهاش یعنی بنی تمیم جسد پاک او را درچند کیلومتری (9 کیلومتری غربی شهر کربلا) دفن کردند وحبیب ابن مظاهر را در فاصلهای کمتر از بالای سر آرامگاه امام حسین(ع). قصه حضرت عباس نیز جداست که پیشتر از این گفته شده است بنابراین وجب به وجب این محوطه تقدس دارد و باید خیلی احتیاط به خرج داد. شیخ مفید در دارالارشاده نوشته است: چون ابن سعد از کربلا بیرون رفت، قومی از قبیله بنی اسد که اهل غاضریه بودند، به سوی اجساد امام حسین (ع) و یارانش پیش آمدند. بر آنان نمازگزاردند و پیکر مبارک امام حسین (ع) را همانجا که مقبره آن حضرت است دفن کردند و پسرش علی بن حسین (ع) را کنار پایش به خاک سپردند و برای شهیدانی که از خاندان امام حسین(ع) و همراه او بودند و دور و بر پیکر امام حسین (ع) اجسادشان به زمین افتاده بود، در زمین که پایین پای آن حضرت به خاک سپردند عباس بن علی (ع) را هم در مکانی که کشته شده بود و اکنون آرامگاه اوست دفن کردند. شیخ مفید در ادامه آورده است یاران امام حسین (ع) که همراه او شهید شدند، در اطراف امام دفن شدند. شمسالدین هم تحلیلی کرده و گفته است: به نظر میرسد که تنها بنیهاشمیان حاضر در واقعه کربلا در یک گور جمعی دفن شدهاند و شهیدانی که از بنی هاشم نبودند، در چند گور جمعی در اطراف امام به خاک سپرده شدهاند* روایت ابو مخنف مقتل در لغت به محل قتل گفته میشود حتی علاوه بر محل، زمان کشته شدن را نیز در برمیگیرد. در فرهنگ اسلامی اخبار و روایات حادثهای خونین، خاصه حادثه غمبار کربلا را مقتل گویند. یکی از مقتلهای اصیل که اعتقاد شامل حال او میشود. مقتل ابومخنف است من آنچه که از ابومخنف لوط بن یحیی (م 157) برگزیدهام ترجمهای ترکی است وآخرین ساعات عمر امام را به تصویر میکشد. نام اصلی کتاب «مقتل الحسین(ع)» و ابومخنف قدیمیترین مورخ کربلاست. مقتل الحسین را با عنوان «کربلا ماجراسی» شیخ عباس امامی کرکوکلو به ترکی برگردانده: «مالک بن نصیر کندی ملعون گلیب، امام حسین (ع) باشینا بیر قیلینج ووردو. قیلینج امامین باشینداکی دمیر تاسی کسیب باشینی یارالادی. قان آخیب دمیرتاسی دولدوردو. امام ایگیتلیکله و حیدر سایاغی دویوشوردو. یالقیز امام میداندا چوخ دایاندی هئچ کیم الینی حضرتین قانینا بویاماغا جرأت ائتمیردی هر بیر ائل طایفا، باشقاسینین او حضرتی اؤلدورمگینی ایسته ییردی. شمر جماعتی هایلادی: وای اولسون سیزه؟ اولدورون اونو، آنازماتمینیزه اگلشسین. زرعه بن شرکی تمیمی، حضرتین سول الینه بیر قیلینج ووردو. سونرا بیر قیلینج دا چیگنیه ووردو. حضرته ضعیفلیک اوزوئریب اوزو اوستونده یئره دوشدو. بو حالدا سنان بن انسی نخعی ملعون حضرتی بیر اوخلادیلدن سالدی. نهایت او معلون آتیندان ائنیب، امامسین نباشین کسدی. سونرا امام حسینین اگنیده کی بوتون گئییملری چیخارتدی قیس بن اشعث ملعون حضرتین قطیفه کوینگینی، اسحق بن حیوه حضرمی ایسه قیلینجینی گوتوردوله ر اسود اودی ملعون دا باشماغینی چیخارتدی. نهایت بحربن کعب ملعون حضرتین سروالینی سویوب بئله لیکله ده امامین نعشی میداندا عریان قالمیشدی. باز هم زیارت خورشید بی غروب آتش محبت و ارادت مکتوم دلهای ملتهب، مگر میتواند در کربلا برای لحظهای هم که شده زبانه نکشد؟ هر چه حسرت و غم فراق هست از زیر غبار زمان که رویشان نشسته بیرون میآیند بعد از ظهر دومین روز اقامتمان در کربلا کلاً به حرمین شریفین اختصاص مییابد. گودی قتلگاه در سمت جنوب غربی رواق جنوبی؛ محل قتلگاه قرار دارد. روز عاشورا در گودال قتلگاه پیکر مصباح هدایت از زوالجناح افتاد و روح مطهرش به اعلی علیین عروج کرد و امام حسین (ع) به جد خود محمد مصطفی (ص) پدر علی مرتضی(ع) مادر پاکیزه فاطمه زهرا(س) و برادر خود حسین مجتبی (ع) پیوست. آمده است پس از شهادت؛ هنگامی که پیکر مطهر حضرت در گودال قتلگاه افتاده بود به دستور عمر سعد ده نفر با اسب بر بدن امام حسین (ع) تاختند و بدن مطهر حضرت را لگد کوب سم اسبان خود کردند. مرقد حبیب بن مظاهر در سمت چپ رواق جنوبی (رواق حبیب بن مظاهر) در سمت بالای سرسید و سالار شهیدان؛ مرقد حبیب بنمظاهر اسدی واقع است آیت الله سید محسن امین در اعیان الشیعه نوشته است: گفته شده که بنی اسد، حبیب بن مظاهر را در یک قبر، جدا از دیگران، در بالا سر امام دفن کردهاند، همانجایی که هم اکنون مدفن او میباشد. این کار را از آن جهت کردند که حبیب، اسدی بود. برخی از علما نیز معتقدند جایگاه حبیب در میان اصحاب سالار شهیدان بسیار بالا بود و از این روز او را همراه با سایر شهدا دفن نکردهاند حبیب حافظ قرآن و صحابه خاص مولای متقیان و بزرگ قبیله بنیاسد و فرمانده جناح چپ سپاه عاشورا بوده است. مرقد سید ابرهیم مجاب در گوشه شمال غربی و در رواق غربی حرم مطهر معلم سدره نشین انسانیت، مرقد سید ابراهیم مجاب قرار دارد سید ابراهیم پسر محمد عباد و او پسر موسی بن جعفر (ع) است. آمدن صدام به ایران اکنون مخصوصاً میخواهم مطلبی را به یادداشتهایم بیفزایم تا در کنار نکات خواندنی آن متوجه شویم که اطلاع رسانی چقدر یک طرفه صورت میگیرد وخیلی از چیزها گفته نمیشود. زیرا در هیچ جا من ندیدهام که از آمدن صدام حسین به ایران سخن بگویند. اما دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در یکی از مقالاتش که عنوان «استخوانها بر ما حکومت میکنند» را داشت نوشته بود: نمیدانم بگویم یاد صدام بخیر یا به شر! این آدم در روزگار قدرت خود، زمان شاه بعد از فیصله قضیه اروندرود و امضای قرارداد الجزایر و اعتکاف بارزانیها در عظیمه کرج، موقعیتی پاییده بود و سفری به ایران کرد و به زیارت مشهد رفت و گویا پانصد هزار دلار هم برای تعمیرات مزار به مشهد پرداخته بود و این برای منظوری بود. بدین معنی که وقتی که به حضور شاه رسید گفت: یک خواهش دارم شاه گفت: بفرمائید. صدام گفت: قبر هارون الرشید در مشهد؛ جای مناسبی ندارد و علاوه بر آنکه امکان ندارد آن را توسعه دهیم یا تعمیر کنیم؛ این نیز هست که بعضی زوار ایران که در کنار آن عبور میکنند لزوماً یک لعنت نیز به هارونالرشید میفرستند و این برای ما عراقیها عیب است؟ از شاه اجازه میخواهم که بگویند استخوانهای هارون را با احترام از خاک درآوریم و با تجلیل به بغداد ببریم و در جای مناسبی، مثلا میدان عبدالرشید دفن کنیم شاه البته با پیشنهاد عجیبی مواجه شده بود که آمادگی جواب نداشت با همه اینها گفته بود: با این امر باید روحانیون همراهی کنند و میگویم مطالعه شود. البته دیگر به جایی نرسید و صدام هم منصرف شد و به جای آن بنای یاد بودی برای آشور بانیپال ساخت. سعدی خوش کلام میفرماید: چند استخوان، که هاون دوران روزگار خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد حقیقت آن است که آن روزها که هارون در مشهد دفن شد حاکم طوسی برای احترام به خلیفه، جسد را در باغ شخصی خود در سناباد دفن کرد و چند سال بعد، پس از شهادت حضرت امام رضا(ع) درگذشت. از جهت تجلیل و احترام مامون قرار گذاشت که پیکر حضرت امام رضا (ع) تنگاتنگ در کنار قبر پدرش خلیفه هزار و یکشب به خاک سپرده شود و همه اینها از جهت رعایت احترامات بود؟ اما چه میشود کرد با گردش روزگار و با حکم تاریخ، که روزی رسید که همان مردمی که به زیارت قبر حضرت امام رضا (ع) میرفتند وجوباً یک لعنت هم برای همسایه آن قبر شریف که هارونالرشید باشد میفرستادند. در به کدام پاشنه خواهد چرخید؟ عراقیها، دندانهای کینه را از ریشه نکندهاند عموما جو ضد ایرانی حکمفرماست و اگر وضع به همین منوال پیش برود هر چه تلاش شود آبی در دیگمان به جوش نخواهد آمد. فکر نمیکنم تنها ذائقه بعثی عامل باشد زیرا حداقل میدانیم که بیشتر کربلاییها ایرانی الاصلاند و پیداست که شیعه هم هستند ولی چندان از حضور ایرانیها دل خوشی ندارند. اگر بشود به خودروهای قراضه عراقیها که از نظر ساختار درخور نقل و انتقال نمیباشد اسم «تاکسی ون» گذاشت که عهدهدار جابجایی زائران از هتل تا 500 متری حرم مصباح پرفروغ هدایت هستند چه بدرفتاریهایی که در حق ایرانیها روا داشته نمیشود، چشمتان روز بد نبیند اینها که به اصطلاح به سرویس هتل تبدیل شدهاند چیدمان صندلیهایشان بسیار بد و سوار و پیاده شدن از آنها به علت صندلیهای تاشویی زاپاسی، معطلی ایجاد میکند بنابراین اولا مسافر بین راهی سوار نمیکنند (منظور مسافران زائر همان کاروان). ثانیا در مواجهه با زائران دمغ و بیحوصله هستند. کافی است ده نفر بچه و بزرگ سوار ون شوند اگر یازدهمی پدر بچه کوچولویی هم باشد حق سوار شدن ندارد و با چهره خشن و زمخت طرف عراقی روبرو میشود گاهی هم سرفرصت هزینههایی هم مطالبه میکنند که خلاف است و برعهده شرکت مجری عراقی است. آیا در به روی همین پاشنه عداوت خواهد چرخید؟ جیببری صبح وقتی از اولین پست ایست بازرسی رد شدیم عربی دشداشهپوش چفیه و عقال بر سر جلو آمد تا برای چفیه فروشیاش مشتری پیدا کند. یکی از دوستان مرندی سرگرم معامله با او شد و ما به راه خود ادامه دادیم البته میتوانستم از نقل جیب بری صورت گرفته خودداری کنم اما میبینم جایش اینجاست که آورده شود، بعد از دقایقی آن دوست خود را به ما رساند زیارتها را کردیم و برای صرف نهار به هتل بازگشتیم در آنجا بود که آن دوست مرندی پی برد دکمه دو جیب پیراهنش را باز کرده و از یکی صد هزار تومان و از دیگری کارت ملی را کش رفتهاند، شکی وجود نداشت که یارو (چفیه فروش) این کار را کرده بود ولی با چه سرعتی و چه مهارتی، صحبت از این جیب بری بود که دوست آذرشهری ما از راه رسید و به جمع ما پیوست و رو به دوست مرندی کرد و گفت: بگیر این کارت ملی را گم کرده بودی؟ یک عرب ساعتی قبل مرا دید و گفت: صاحب این کارت باید از کاروان شما باشد آیا او را میشناسی؟ من هم که عکس تو را دیدم تائید کردم و او از من انعام خواست دو هزارتومان گرفت و کارت را پس داد. مشخصاتی که او میداد با جیب بر چفیه فروش تطابق داشت. حرفی درباره همشهری ها عموماً به هر کجا که سفر میکنیم حتما با یکی از همشهریها هم روبرو میشویم اما برای اولین بار است که این بار در طول مسافرت غیبت آنان احساس میشود واین امر قدری برای ما تعجب آور و باور نکردنی است. شرارهای از شعاع عشق خورشید در سومین روز و به عبارتی آخرین روز اقامت در کربلا خوب میداند که دست به دامانش شدهایم تا زودتر از سمت ایران عزیزمان خود را ظاهر سازد. ساعات آغازین صبح است کاش اختیار این را داشتیم که بیشتر در کربلا میماندیم برنامه مدون زیارتی امروز «مقام صاحب الزمان»، «آب فرات» و«باغ امام صادق(ع)» است». که باز هم روال گروهی خواهد داشت. اندک اندک این سفرنامه در شیب پایان قرار میگیرد در عین حال امیدوارم که با این اقدام، گوشهای از وظیفه خود را به ائمه ادا کرده باشم. مقام صاحب الزمان (عج) از روبروی دروازه صاحب الزمان امام حسین (ع) معبری که در دو طرف آن مغازهها و چند هتل هم دیده میشوند به مقام امام زمان (عج) منتهی میشود این مقام در کنار شاخه رودخانه فرات که «نهر علقمه» و به اصطلاح عراقیها «نهر حسینیه» خوانده میشود واقع شده است. این مکان مقدس نیز زیر نظر ماموران عراقی قرار دارد و زائران در این مقام نماز میخوانند و نذر و نیاز میکنند. روایات زیادی در خصوص حضور امام زمان در این مکان مقدس نقل شده است. از مقام صاحب الزمان که خارج میشوی در سمت چپ پلی بر روی نهر علقمه بسته شده که در دو طرف سمت راست آن سکوهایی درست کردهاند تا زائران بتوانند در روی آنها بنشینند و عزاداری کنند. نهر علقمه ای علمدار دلاور ای سپهسالار لشکر باب لطف و سخا یا اباالفضل دردیمز وار آقا یا اباالفضل این، شاه بیت نوحهای است که مداحل میخواند و ما تکرار میکنیم و با سرشک دیده آتش درون را فرو مینشانیم میگویند پرچمدار رشید نهضت عاشورا در این حوالی وارد شریعه شد و دستهایش را از آب پر ساخت اما به یاد امام حسین(ع) و بچهها که تشنهاند افتاد و از نوشیدن امتناع ورزید. مشگ را از آب پرساخت و رو به خیمهها نهاد وقتی حضرت باب الحوائج به نهر علقمه میآمد میجنگید اما در بازگشت بنای جنگیدن نداشت دشمن ناغافل از پشت نخلها بر او حمله کرد... باغ امام صادق (ع) با پشت سر گذاشتن پل میان نخلستانها به مقام حضرت امام صادق (ع) میرسیم که معروف است این محل جایگاهی است که آن امام بزرگوار هنگام ورود به کربلا نخست در این محل با آب فرات غسل کرد سپس به زیارت قبر مطهر بزرگوارشان ودیگر شهدای کربلا رفتهاند. دلباختگان ائمه در اینجا نیز نماز برپا میدارند و نذر و نیاز میکنند. بناهای اینجا در زمان صدام تخریب شده است. ای فرات امروز از آن روزهایی است که دلمان میخواهد تا آنجا که مقدور باشد در کنار علقمه بمانیم و به قول شاعر علوی؛ سید راضی قزوینی بنیانگزار فضل یعنی عباس را فریاد بزنیم و در زیر لب برای خودمان این نوحه «خازن» را که یادآور دستههای شاخسی واخسی دوران کودکی و ایام جگرسوز محرم است تکرار کنیم: آخدون عالمده ندن کوه و بیابانه فرات اولمادون قسمت حسینه دونه سن قانه فرات قالدی لب تشنه کنارونده سنون شاه زمن قسمت اولدون سن او گون فرقه کفاره نده ن؟ فاطمه مهری دگلدون مگر ای قانه دونن؟ آل طلاهایه سن اولدون بئله بیگانه فرات گوردی عباس؛ حسین عترتی لب تشنه قالوب غیرتی جوشه گلوب چیگنینه بیرمشگ سالوب خشمله تیغ شررباری اله اول دم آلوب قویدی یوز غیظیله تا جانب میدانه فرات آه اودمدن کی حسین، یالقوز علمداری گوروب سر و تک، یئرده قد قامت سرداری گوروب ظلم اعدائیله دوشموش ایکی قول لاری گوروب سویله دی سیندی بئلیم، تف بئله دورانه فرات رسانه ملی در برابر اراده ملی از باغ امام صادق (ع) خارج میشویم در دو طرف بساط عراقیها پهن است و همه چیز به فروش میرسد ایرانیها خرید و عراقیها پول پارو میکنند آخرین افرادی که از کاروان به پل میرسند جمع چهار نفری ماست. به پل که میرسیم نگاهم به جمعیت پریشان سمت چپ میافتد دیدم که کاروان هوایی تور ما کنار علقمه عزادارند. عجب حسن تصادفی، روضهخوان کسی نیست جز همنام آقای حسینزاده این حسینزاده. با حسینزاده ما نسبت فامیلی دارد اما جوانتر از اوست ولی چنان مرثیه سرایی میکند که گویی واقعه عاشورا دوباره جان گرفته است و به قدری سوزناک و اصیل نوحهخوانی میکند که گویی به طور زنده صداهایی که با آنها خاطره داریم میشنویم: صداهایی جاودانی؛ صداهایی از جنس موذن زاده و عاملی که بخشی از حافظه جمعی ما برای عاشورایند. در کدام زمان و در کدام مکان میتوان به خلاء آواز محلی تا این اندازه پی برد و آنگاه به طور غیرمنتظرهای لحن جانسوز محلی را میهمان گوشها کرد و دل را با یاد دوست جلا داد؟ وضعیت نامطلوب آب فرات کاملاً با نگاه سطحی به آب نهر علقمه هم میشود فهمید که در حال حاضر این شاخه از فرات آلوده است اما برخی زائران بهداشت را رعایت نمیکنند این آب آلوده را مینوشند و یا به طور غیرمجاز دور از چشم مدیر راهنما با آن غسل میکنند. هستند کسانی که بطریهای خالی آب معدنی را از این آب آلوده پر میسازند تا به عنوان تبرک با خود ببرند. این آب در حال حاضر غیرقابل شرب است اصلا آب شرب عراق سالم و آشامیدنی نیست چه رسد به فرات امروزی که در مسیر خود پذیرای پسابها شده است. پسماندها و فاضلاب مسیر، سوغاتی فرات میشود و چیز کمی از لجن ندارد و بدبو است. اینکه اینهمه توسط مسئولین سفارش میشود که از آبهای معدنی پلمپ شده و مارکدار برای آشامیدن استفاده شود از این روست که آب رودخانههای دجله و فرات و چاه علقمه وحتی مسجد کوفه آلودگی بسیار بالایی دارند ولی برخی این توصیهها را جدی نمیگیرند و تن به بیماریهای مختلف میدهند. در عراق حتی نباید به آب سردکنها و ظرفهای آبی که در کنار خیابان و مسجد گذاشتهاند اعتماد کرد. ما در هتل آب معدنی سهم خود را بر میداریم و در یخچال میگذاریم و به محض خروج از هتل آنرا برمیداریم و نیاز خود را به آب آشامیدنی برطرف میکنیم. مسقف سازی اعتاب مقدسه صحن حرم امام اول شیعیان سقف ندارد اما حرم مطهر امام حسین سقفدار شده است تا جلوی ناراحتی در سرمای زمستان و اذیت گرمای تابستان گرفته شود عراقیها ادعا دارند حتی ساخت ایوانها نیز کار خودشان است و کاشیها نیز ساخت خودشان میباشد ولی چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است حجم بسیاری از این هزینه و کارها بر دوش هنرمندان و استادان معماری ایرانی است از اول هم همینطور بوده و سازههای حرمین ائمه اطهار در عراق معماری ایرانی اسلامی را برملا میکنند و بسیاری از سقفها و دیوارها نقش آفرین دستان استادان مبرز ایرانی در آیینه کاری و کاشی کاری است. سیم های برق و تلفن روزی پلیس راهنمایی و رانندگی، پیکانی را متوقف میکند با تعجب میبیند در پیکان نه نفر سوار شدهاند راننده و چند تن دیگر به التماس میافتند که جریمه نکند. پلیس میگوید جریمه نمیکنم به شرطی که یک بار دیگر پیاده و دوباره سوار شوید ما هم ببینیم و یاد بگیریم چگونه در این ماشین نه نفر آدم چاق وچله جا گرفتهاند؟ حالا سیم کشی عراقیها نیز چنین حکایتی دارد اینها چگونه سیم برق یا تلفن خود را تشخیص میدهند؟ بگذریم که واقعا منظره مشمئزکنندهای دارند که نگو و نپرس؟ بند لباس گهگاه از خاک خوردگی پاک میشود اما این همه بند به طور نامرتب و نامنظم معابر را تونل کردهاند. لغو سفر به کاظمین شرایط خاص حاکم بر سامرا که مدفن امام هادی و امام عسکری(ع) میباشد اصلا در برنامه زیارت نبود اما کاظمین که امام موسی بن جعفر (ع) و جواد الائمه(ع) در آن آرمیدهاند یکی از مقاصد مسافری بود. بالاخره ندانستیم کدام عامل یا عواملی باعث لغو این سفر گردید و حرکت به سوی کاظمین غیرمجاز شد اصرار اهالی کاروان هم مؤثر واقع نشد و این امر خیلی بر من گران آمد. بناچار با برقراری ارتباط با یک مأمور عراقی که به هتل ما سر میزد توافق کردیم که در قبال پرداخت 45 هزار تومان جمع چهارنفری ما را به کاظمین ببرند. او گفت: باید با چند مأمور آمریکایی هم هماهنگ کنم. بعد از چند ساعت خبر آورد که با پوشش امنیتی میتوان شمارا تا کاظمین رساند ولی در آن شهر هیچ تضمینی برای سلامتی شما از طرف ما و آمریکاییها وجود ندارد آنها نیز دستشان در کاظمین بسته است. قبلا در جلسه آموزشی و توجیهی توسط کارگزار توصیه و خیلی تأکید شده است که از هرگونه درگیری، اختلاف نظر و جدال خودداری شود و از ورود به مباحث سیاسی، اختلافات قومی و مذهبی اجتناب شود ما هم قبول کرده و از ابتدا بنا را براین گذاشتیم که با کسی حرفی نزنیم و از خیر خیلی چیزها بگذریم. روی این اساس بود که به وادی السلام هم نرفتم. تنها در کنار خیابان به گوشههای این قبرستان تاریخی و قدیمی چشم دوختم. زیرا این اماکن پوشش امنیتی ندارند و عراقیها به محض به دست آوردن فرصت ایرانیها را اذیت میکنند. رئیس حج و زیارت در این اواخر گفته بود: هر زائر ایرانی حدود 500 دلار برای عراق سودآوری دارد. ایران روزانه حدود 2 میلیون دلار برای این کشور سود میرساند سودآوری هر زائر ایرانی برای عراق از 4 برابر هر بشکه نفت صادراتی فراتر میرود. تغییر در مسیر اعزام زوار این نظر شخصی من است که اگر مسئولان بتوانند ترتیبی اتخاذ کنند که ایرانیان از مسیر ترکیه به سوریه بروند و در برگشت از مرز «ولید» وارد عراق شده و به طور همزمان به زیارت اعتاب مقدسه عراق مشرف شوند و به میهن باز گردند خیلی خوب خواهد بود و با یک تیر چند نشان زده خواهد شد. از قلب ما مپرس! طول سفر ما هیچگونه تغییری به خود ندید و بدون کاهش و افزایشی به ایستگاه آخر رسید، از اینرو امشب به اجبار اثاثیه و چمدانها را بستهبندی میکنیم و برچسبها را تکمیل کرده و روی آنها نصب میکنیم تا ساعت 4 بامداد روز یکشنبه 27 ماه اردیبهشت 88 هتل را به مقصد مرز مهران ترک نماییم. در پیچ و تاب وداع به طور خانوادگی نیمههای شب با امام سوم خود خداحافظی میکنیم. در بین الحرمین گام برمیداریم و بر اباالفضل العباس (ع) عرض ادب دوباره میکنیم در کفین «حسین، حسین و عباس، عباس» را زمزمه میسازیم به خیمه گاه سر میزنیم و در تل زینبیه با نالههای جانگذاز خواهر اباعبدالله همنوا میشویم. اوره ک غمین دئماقا بیر یانان دیل آختاریرام دوشوب صعوبته، حلال مشکل آختاریرام صاغا صولا دولانوب حسرتیله زار و ملول ایتورموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام دوشنده بلبل شوریده نون بهار الینه آلار اله گلینی ائله ر افتخار الینه دوشوب منیم گولوم اما بوچولده خارا لینه ایتوروموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام سولوبدی غنچه ده گللر عجب گلستاندور بو گللر اوستنه شبنم اولان قیزیل قاندور گولوم بویئره منیم شمرالینده خنداندور ایتورموشم بو گلستاندا بیر گل آختاریرام همین مرثیه ترکی به فارسی برگردانده شده است آنجا که میگوید: گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را چمدان های مسافران کارتنهای مکعبی، جعبههای مکعب مستطیلی، چمدانهای طناب پیچ شده و گاه کیسه مشمعها نشانه وخامت اوضاع است. جاسازی اینها و راضی کردن راننده نیز نیرو و انرژی خواهد برد. حاج جلال جباری راننده را قانع میکند اما من میدانم که چندان پولی برای پرداخت به این راننده و جوانانی که در لب مرز با چرخ دستیهای خود اثاثیه را جا به جا خواهند کرد نمانده است. راه چاره در این خواهد بود که چهار چرخههای چوبی مرز را تا آنجایی که مقدور باشد از چمدانهای طناب پیچ پر کنیم. ما که زیپهای چمدان پارچهای خود را باز کردهایم تا حجم زیادی داشته باشد قفل رمزدار چمدان فایبرگلاس خود را به کار نبستهایم زیرا در لب مرز مأموران عراقی حتما آنها را تا باز نکنند دست برنخواهند شد با این حساب نیازی به قفل کلیدی هم ندیدهایم. پرواز را به خاطر بسپار بازگشت خود را از ساعت پنج بامداد از کربلا شروع کرده و از راه کربلا، بابل و از طریق دیوانیه (ساعت 20/8)، شوملی (ساعت 9)، کوت(ساعت 40/10) به مرز مهران میرسیم. کوت تا مرز 70 کیلومتر فاصله دارد. نهار بین راهی نیز در اینجا تحت تدابیر حفاظتی صرف میشود اما اینکه از حله به دیوانیه و از آنجا به شوملی بازگشتیم موجب ایجاد سئوال شد. در حالی که طبق نقشه میتوانستیم کربلا، بابل، حله، شوملی والنعمانیه را طی کنیم. حدس میزنم جا ماندن مانیفست در هتل موجب شد که مسیری این چنینی را در پیش بگیریم. بعد از چند تماس تلفنی با هتل توسط مدیر راهنما، بالاخره در جاده منتظر ماندیم و مانیفستهارا دریافت کردیم. وقت آن است که بنویسم: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است لالههای سنندج برای نماز صبح ساعت 30/4 روز دوشنبه در شهر سنندج پیاده شدیم از شهر سنندج تا دیوانیه و سقز به قدری گلهای سرخ رنگ به صورت خود رو خودنمایی میکنند که انگار مراتع را کشاورزان بومی با لاله وشقایق به زیر کشت بردهاند و این ارتفاعات اشتهار به نباتات صمغی و طبی متعدد دارند اما ارتفاعات سنندج و دیواندره بعد از یک استراحت شبانه انگار گونههای سرخ و دوست داشتنی خویش را برای شیفتگی و دلدادگیها بدون تعارف عرضه میکنند و چون سردماغ هستند ما هم اعتراف میکنیم که دل از کف دادهایم و شعر «حسرت ارموی» را به خاطر آوردهایم: نسیم نافه گشا آمد از دیار سنندج گشود نافه مشکین چوزلف یار سنندج زمین زمشعل گل گشت همچو وادی ایمن چراغ لاله برافروخت کوهسار سنندج رساند باد صبا مژده گل و برخاست خروش و ناله مرغان مرغزار سنندج خوشا هوای فرحبخش «خسروآباد»ش کزوست پر زریاحین و گل، کنار سنندج گل ریاض بهشت برین نخواهد شد به برگ و بوی گل روی گلعذار سنندج طبق طبق به کف آورده مصر و بنگاله نبات وتنگ شکر از پی نثار سنندج ندیده دیده چنین شهر وشهریار چنین تبارک الله از این شهر شهریار سنندج زلاله و گل و سنبل نمی رسد «حسرت» بهار حسن نکویان به نوبهار سنندج* [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:19 ] [ moharramfarzaneh ]
به نام پروردگار زیبایی و قلم رشتهای برگردنم افکنده دوست «وقایع نگاری یک سفر معنوی» جرعه نوش شریعة عشقم آنچه بینی زکاسه جانم! برجگر گوشه شهید نجف نذر مکتوب خویش می دانم محرم فرزانه از سالها پیش، تا آن جا که به یاد دارم هرکس هوس زیارت بارگاه امام حسین(ع) میکرد؛ پوییدن راه بسوی کربلا را میطلبید. اما اندوه بسته بودن این راه خیلی بر دلها سنگین میآمد. در جنگی که هشت سال به ما تحمیل شد در کنار ارادتی که سپاه حق به سالار شهیدان داشت باز کردن راه کربلا نیروی مضاعفی به نیروها میبخشید. آرزوی همه آن بود که بتوانند با ایثار و استقامت خویش به آن دیار برسند. سالها گذشت تا اینکه با سقوط صدام شرایط تغییر کرد و زیارت مرقد معشوق راحتتر شد. اگرچه فتنههای طایفهای و بعثی، موجی از ناامنی را پدید آورده بودند بالاخره نمیدانم چطور شد که جایی برای عبور از کردستان، کرمانشاه و ایلام در تجربههای زندگیام باز شد. البته نه اولین بار است که تن به پوییدن در این محور میدهم و نه اولین بار است که قدم به خاک عراق میگذارم. در کنار سفرهایی که به این نقاط قبلا با عناوین و دلایل مختلف داشتهام و آخرین آن بازگشت از سفر نوروزی سال جاری از این محور به زادگاهم بود این سومین باری است که وارد عراق میشدم: اولین بار در اواخر سال 1363 بود قبل از عملیات بدر که در جزایز مجنون (شمالی و جنوبی) حضور یافتم و شبها در قرارگاهی که فرماندهی نیروهای عراقی در آنجا بوده و دستاورد آزاد سازی عملیات خیبر بود میخوابیدم. دومین بار در عملیات بزرگ زمستانی یعنی بیتالمقدس 2 (25/10/66) در شمال سلیمانیه عراق، در میان برف و یخ زدگی بعد از عبور از شهر «ماووت» عراق و رودخانه خروشان «قلاچولان» تا ارتفاعات «الاغو» میان اوضاع جوی بسیار نامساعد پیش رفتم. اما این بار که به سراغ تجربه تازهای از مسافرت میروم حال و هوای دیگری دارم. غرق در مه برگهای تقویم ورق خوردهاند و نسیم زمان برگ بیستم اردیبهشت 88 را برابر دیدگان گشوده و در واقع پنجاه روز از تقویم شمسی گذشته است وما از «اسکو» حرکت خود را آغاز کردهایم. ساعت 16 از سقز میگذریم و ساعت 15/19 وارد سنندج میشویم. مسیر سنندج تا کامیاران غرق در مه است. همین وضعیت این جاده را جزو جادههای رؤیایی میکند. با ابرهای سپید مخملی صمیمی میشویم این هم تابلویی بدیع از شگفتیهای طبیعت ایران عزیز ماست. اما تابلویی هم در یازدهم فروردین؛ درست در این جا وقتی از کرمانشاه به سنندج و سقز با ماشین شخصی در حرکت بودیم در فاصله کامیاران و سنندج برابر دیدگانمان قرار گرفت که زهرهمان آب شد. آن روز در هوایی ابر گرفته؛ برف چنان بارید و همه جا را سفیدپوش کرد و جاده را فراگرفت و لغزنده نمود که لذت، جای خود را به وحشت سپرد اما هر چه بود به خیر گذشت و به نحوی از انحاء بعد از ساعتها انتظار در راهبندان و دلهره در کولاک خصوصاً نرسیده به «دیواندره» بالاخره نگاهمان به سیمای شهر سقز گره خورد. «کربلایی» شدن بچه که بودیم به مشهد رفتن عالمی داشت. کسی که به زیارت امام رضا (ع) میرفت به اصطلاح «مشهدی» میشد. عزیمت به «مکه مکرمه» از عهده کمتر کسی برمیآمد. لذا لقب «حاجی» به افراد قلیلی تعلق میگرفت. این افراد انگشتنما بودند و منزلت خاصی در میان مردم داشتند. اما کسی که توفیق پیدا میکرد به «کربلا» مشرف شود «کربلایی» خوانده میشد القاب مشهدی؛ کربلایی و یا حاجی در آن روزگار مانند امروز عمومی نشده بود لذا آن که به مشهد میرفت یا از سفر کربلا باز میگشت و یا حاجی میشد از اعتبار والایی در میان عامه مردم برخوردار بود. چاووشی خوانی باز در دوران کودکی در شهر ما رسم بود که موقع سفر حج یا کربلای معلی و یا مشهد مقدس زائران را با چاووشیخوانی بدرقه میکردند در اصطلاح محلی «چاووش» با صدای گیرای خود اشعاری میخواند و مردم با اشک شوق غبار غم از دیدگان میروییدند. این نوع اطلاع رسانی باعث میشد خبر سفر، دهان به دهان در جامعه بپیچد که معمولا هیجان سفر با دیدار و خداحافظی فرو مینشست اما در تهییج قلوب خیلی مؤثر واقع میشد. اکنون به ندرت این رسم را میتوان دید. گهگاه مداح و زوار را از منزل تا یکی از میادین شهر همراهی میکنند و به محض سوار شدن به مرکب امروزی التماس دعا میکنند و منتظر میمانند تا به سلامتی زائرشان بعد از ده روز یا یک ماه بازگردد. همراهانی صمیمی چهارچیز شد آیین مردم سفری گر اینچهارنشدبهکه ازسفر گذری نخست همسفری همزبان و هم آهنگ که بینصیب نباشد زرسم راهبری دوم جوانی، زیرا که سالخورده به طبع مسلم است نماند زرنج دهربری سیم به قدر کفایت متاع و نقد و رواج که هرچه دلت بخواهد ببخشی و بخری چهارم آنکه توانی مکالمت، یعنی زبان یکی دو بدانی به جز زبان دری گر این چهار میسر شود، سزاوار است جهان بگردی و با کام دل جهان بخوری «حبیب یغمایی» چهار چیز را شرط مسافرت دانسته است که اگر آنها فراهم بودند مسافرت کامیابی به همراه خود دارد و اگر از آنها خبری نباشد قید سفر را زدن بسیار بهتر خواهد بود. داشتن همسفرانی همزبان، بهرهمندی از نعمت جوانی، داشتن هزینههای مورد ضرور و توان گفتگو از جمله شروطی است که پیش زمینه گشت و گذار است. همسفران ما همه آذربایجانیاند کشور میزبان نیز زبان رسمیاش عربی است که زبان دینی ما نیز میباشد. مداح ما فردی است مؤدب به نام حاج حسن حسینزاده اهل اسکو، که مویش را نه در آسیاب بلکه در هیأتهای عزاداری سفید کرده است. دغدغه محوری او توجه به وقایع خونبار عاشورا و عرض ارادت به پیشگاه سالار شهیدان است. انصافا دست او از خواندنیهای آیینی پر میباشد و همین خواندنیهای آیینی او جمع ما را همنوا میکند. یکی از مزیتهای سفر زیارتی رعایت حل دیگران است که من در اینجا میخواهم اشارهای به آن داشته باشم. در سفر زیارت؛ مسافران زائر مراعات حال یکدیگر را دارند. خاضعانه و خاشعانه احترام موی سپید را نگاه میدارند. از سالمندان دستگیری میکنند. بزرگترها قربان صدقه کوچکترها میروند. معلولی اگر باشد دیر آمدن او را به حساب ضعف جسمانی و خستگی او میگذارند. خلاصه رفع تکلیف در سفر زیارتی به یکباره رنگ میبازد. شناسنامه و زادگاه در این اجتماعات ملاک نیست به نوعی همه با هم یا خواهرند و یا برادر. یا مادرند و یاپدر. آسمان، غرق تماشاست هنوز ذرههای ذهنیتهای قدسی لحن داووی حاج صادق آهنگران از دوران دفاع مقدس در ضمیر ما باقی مانده و تا آخر عمر قطعاً پاک نمیشود پنجره دل ما همواره به سمت آن روزهای عرفانی و صادق گشوده مانده و عطر «رزمندگان تا کربلا راهی نمانده»،«کرب و بلا ای حرم و تربت خونبار حسین / این همه لشگر آمده عاشق دیدار حسین»؛«ای لشکر حسینی؛ تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر» یا «هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله/ هر که دارد سر همراهی ما بسم الله» و ... در مشام جانها پیچیده ولی ساده و صریح بگویم که آن سرودهای زمان جنگ (دفاع مقدس) اکنون ودر این لحظه که به «سرزمین چاک چاک» رو نهادهایم جای خود را به شعری و صدایی دادهاند که گرچه شاعرش برای بسیاری ناشناخته است ولی به علت تکرار مکرر در رسانهها، همراه با صدا ونوع لحن و موسیقی در خانههای ایرانیها جایگاه خویش را یافته و در مناسبت های متعدد همنوا با آن سروده آقای ابوالقاسم حسینجانی، سوگواری نمودهاند: جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم کربلا؛ منتظر ماست بیا تا برویم ایستاده است به تفسیر قیامت خورشید آن سوی واقعه پیداست؛ بیا تا برویم خاک ـ درخون خدا ـ میشکفد، میبالد آسمان، غرق تماشاست، بیا تا برویم تیغ ـ در معرکه ـ میافتد و برمیخیزد رقص شمشیر، چه زیباست بیا تا برویم دست عباس، به خونخواهی آب آمده است آتش معرکه، برپاست، بیا تا برویم کاش، ای کاش، که دنیای عطش میفهمید آب مهریه زهراست، بیا تا برویم همه حسهای غریب عقربه ساعت 3 و 14 دقیقه بامداد روز دوشنبه 21 اردیبهشت 88 را نشان میدهد با سری فرو برده در گریبان، با پای پیاده بعد از طی مسافتی نه چندان دراز، خانهای را در شهر «مهران» برای ساعاتی اجاره میکنیم تا همسفران استراحتی بکنند. درورودی شهر مهران نوبت خروج از مرز را برای کاروان ما؛ 18 زده بودند. یعنی پیش از ما 17 اتوبوس در نوبت عبور قرار گرفته بودند. خودروی ما پشت نوبت هفده دستگاه قرار میگیرد آنها که جلوترند زودتر از ما جنبیدهاند. از ساعت 7 بامداد به هر کدام از ماشینها که در نوبت قرار گرفتهاند به ترتیب شمارهای داده میشود. سپس مسافران سوار اتوبوس میشوند و به ردیف، پشت سرهم عازم پایانه مرزی میشوند که در فاصله 11 کیلومتری شهر مهران واقع است. بویی که در مهران فضا را پر کرده همان بوی مناطق جنگی جنوب است با ده دقیقه حضور در این شهر و حرکت کوتاهی در کوچههای آن احساس میکنید که در خرمشهر، یا اهواز و یا دزفول هستید. پایانه مرزی مهران بزرگترین پایانه مسافربری زمینی کشور در مرز زمینی بهرامآباد است که نزدیکترین راه تردد به عتبات عالیات میباشد و از این نقطه مرزی تا کربلا 240 و تا نجف 180 کیلومتر فاصله است. مهران در جنگ هشت ساله چند بار دست به دست شد اما بعد از قبول قطعنامه 1598 از سوی حضرت امام خمینی (ره) برای مدت کوتاهی عراق هیزم بر آتش جنگ ریخت و بر حملات خویش افزود درست در این اوضاع و احوال نیروهای بزرگوار ما، شهر مهران را که در اشغال نیروهای بعثی عراقی بود آزاد کرد و این آزادی سنگ تمامی بر مخاصمه دو طرف گذاشت و جنگ به پایان رسید. گفتنی است منطقه مهران و میمک در دوم مهرماه 1359 توسط نیروهای عراقی تصرف شد. در نجف نسیم سرافرازی و رایحه جوانمردی مدافعان میهن به پرچم ایران میوزد در همین نزدیکی، ارتفاعاتی به نام میمک چنان سر به آسمان افراشتهاند و پای در زمین فرو بردهاند که کار را برای متجاوزان سخت میکند اما غیرت و شهامت جوانمردان ایرانی خصوصا دلاورمردان تیپ 40 شهر سراب، بالاتر و محکمتر از ارتفاعات میمک هم هست. میمک مشرف به محور ارتباطی مهران، مندلی، زرباطیه و بدره عراق میباشد. «سیف سعد» عنوانی است که ارتش عراق به این ارتفاعات دادهاند و باید دانست که به پایتخت عراق یعنی بغداد نزدیک است. در سال 1366 تیپ 40 مستقل پیاده سراب به فرماندهی سرهنگ سیا بخش نصیری زیبا به طور کامل طی نبردهای آفندی و پدافندی بسیار سنگین وسخت و با غیرتی مثال زدنی توانست، میمک را از چنگال ارتش بعث عراق خارج سازد پرچم میهن عزیزمان را با وزش دوباره نسیم سرافرازی به رقص درآورد. تلخ و شیرین چنانچه تغییر احوال در منش انسان با گذشت ایام از سر صدق عمیق و باورمندانه باشد صرفنظر از بحث حق و باطل، یک امر بس مهم، قابل تعمق و درخور تأمل است لیک به قطعیت نقش زمان و گذر آن گاه به قدر عمر یک نسل سرنوشت ساز میشود و همه را به نحوی متأثر میکند. اگر به سالهای دفاع مقدس باز گردیم میبینیم در این مناطق جدالی هولناک جریان داشت و مبادله آتش میان متجاوزان از یک سو و مدافعان وطن از دیگر سو آرامش خاطر را از چهره زندگی در این منطقه ربوده بود. نیروهای عراقی در همین نزدیکیها بر روی مدافعان ما آتش می گشودند و مدافعان ایرانی با خلوص نیت و عرق زیبای مهین پرستی آرام و قرار نداشتند و جانانه دفاع میکردند اما امروز همان نظامیان مهاجم ماموریت دارند کاروانیان زائر ایرانی را تحت تدابیر امنیتی صحیح و سلامت به اماکن زیارتی برسانند. چه دنیای عجیبی! به جای دور نرویم همین مسئول حفاظت از زوار ایرانی، ژنرال خالد سلیمان همان فرمانده تانگهای عراقی است که در دوران جنگ شب و روز در فکر انهدام مواضع نیروهای ما بود ولی آنگونه که در سایت «تابناک» خواندهام حس میهنپرستی، دشمنی سابق ژنرال خالد سلیمان را با ایرانیها از بین برده است. او میگوید: من هم اکنون به عنوان نمایندهای از مردم عراق میخواهم ایرانیان در سفرشان به کشور ما احساس خوبی داشته باشند. ما میخواهیم برای خوشآمد گویی به ایرانیان، تصویر صلح آمیزی از مردم عراق را به آنها نشان بدهیم. ما سعی میکنیم به همه ایرانیان احترام بگذاریم. خدا روحش را شاد کند استاد رحیم منزوی اردبیلی ابیاتی دارد که متن کامل آن در کتاب «آمال منزوی» به یادگار مانده است؛ او با برشمردن حکمتهای الهی، اینکه کربلا در دست صدام باشد را نیز در آن زمره به حساب آورده بود ببینید: فرعونی خلق ایدور، اؤزی موسایه روبرو حکمت همیشه کاتب احکام الیندهدی سالما ئوزوی حیرته بیر کربلایه باخ دنیاده یئرلرون گوزی، صدام الینده دی آدی گلور، ئورکلر اسوربرگ بیدتک حجاج عشق جملهسی احرام الیندهدی صدامدن بترلری حجا جلر گلوب آل امیه نصب ائدهن اقوام الیندهدی راه زمینی مملو از زائر به قرار اطلاع روزانه 2 هزار و 500 نفر از طریق زمینی به عتبات عالیات اعزام میشوند. نقطه صفر مرز مهران مملو از مسافر است. البته عراقیهایی که قصد بازگشت به خاک خود را دارند از ورودی سمت چپ با چمدانهایی پر از سوغاتی، راحتتر و سریعتر تشریفات گمرکی را به انجام میرسانند لکن ما، هم تعدادمان زیاد است و هم معطلی قابل قبولی خواهیم داشت و آن بابت انجام یکسری کارهای اداری خروجی میباشد. مداحی از لرستان بلندگویی به همراه خود دارد و روضه میخواند. عدهای اسکناسهایی را گهگاه به دست او میرسانند. بعد از ساعتی مداحی را قطع میکند و سخنرانی شروع میکند: ـ«... خانمها مواظب باشید حجاب خود را رعایت کنید، دفعه قبل که من در نجف بودم علمای نجف به شدت از دست زنان ایرانی ناراحت بودند، میگفتند زنان ایرانی حجاب را رعایت نمیکنند. خواهران بدانید زیارت حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) مستحب است ولی محجبه بودن واجب». به اینجا که می رسد فردی تنومند و فارسی زبان با صدای بلند از آن طرف اعتراض میکند: ـ «آقا! سواد نداری حرف نزن؛ این چرت و پرتها چیست که سرهم میکنی چه کسی میگوید که زیارت مرقد حضرت علی(ع) و حسین (ع) واجب نیست؟....» پلیس مرزی مهران، لب مرز ایران و عراق کاروانهای زیارتی مجوزدار را براساس شماره از بلندگو صدا میزند. زوار به صف میایستند تا کنترل گذرنامه صورت پذیرد و مهر خروج بر آن نشیند. گمرک مرزی مهران شامل ساختمان اداری، ساختمان مسافر، تجاری و ترانزیت است. سرزمین حزن و درد عراق بخشی از منطقه تاریخی بینالنهرین است. بین النهرین (بین رودان) قسمتهایی از ایران و ترکیه و سوریه کنونی را در بر گرفته که در دو طرف دو رود دجله و فرات قرار داشته است. خاستگاه دو تمدن مهم سومری و بابلی است تاریخ کهن این ناحیه قابل انکار نیست. اما گذشته آن آکنده از حزن و درد است که سراسر آن را درگذر زمان فرا گرفته و رمقی از آسایش و آرامش برایش باقی نگذاشته است. گفتهاند و شنیدهایم که عراق هیچوقت روی خوش نخواهد دید زیرا نفرین شده است حضرت زینب(ص) این دیار را نفرین کرده و هرچه بلا ببیند درخور شأن اوست. آیا عراق خواهد توانست با شرایط مطلوبی که به دست آورده است به روزهای خوبش بازگردد؟ آغاز تدابیر احتیاطی پیش از ورود به گیت عراقیها، براساس گفته راهنمای کاروان؛ تلفنهای همراه را خاموش کردیم. این کار از دلایل امنیتی نشأت میگیرد. یکی از دلایل امنیتی جلوگیری از امکان سرقت و برداشتن تصاویر، شمارههای موجود در حافظه و یا اطلاعات خاص ذخیره شده در مموری است. البته من در این مرحله چندان دغدغهای ندارم. دلمشغولیام بیشتر معطوف به بازگشت است. اگر شرایط مناسب باشد با عکسبرداری؛ لحظات و موقعیتهایی را محفوظ خواهم داشت که حفظ آنها از امحاء هنگام خروج از عراق؛ مهمتر از عکسبرداری خواهد بود. حسابی ذوق زدهایم نوشته روی دیوار را میخوانیم: «اهلاً و سهلاً بالزوارنا الکرام فی العراق السلام علیکم». کمی آن طرفتر: «بوایه زرباطیه للدخول مدخل الی العتبات المقدسه» به فارسی هم چیزهایی با خط درست نوشتهاند: ـ «مهمانان گرامی به عراق خوش آمدید». ـ «سفر برشما و خانواده شما خوش». ـ «مرز زرباطیه». ـ «ورودی عتبات عالیات». با نگاهی گذرا به این سفر، تنها رگه مشترک با قدیم را میتوان یافت قدیم سفر کردن سخت و مشکل بود. ماهها و سالها طول میکشید. ابزار مسافرت خیلی ابتدایی بودند. اما الان وضعیت فرق کرده و مسافرت روی هم رفته تفاوتهای ماهوی زیادی با قدیم دارد. مثلا میتوان در یک روز صبحانه را در تبریز میل کرد نهار را در بغداد و شام را در دمشق خورد و بعد شب را در کنار دریای مدیترانه در شهر بیروت به سر برد. ولی یک مطلب که هم در سفرهای گذشته و هم در مسافرت کنونی ما مطرح است مربوط به اطمینان خاطر از مخاطرات سفر میباشد در ایام قدیم ضریب اطمینان بازگشت مسافر بسیار پایین بود زیرا که خطر از دست دادن جان وجود داشت و اکنون نیز با وجود گروههای افراطی همانند وهابیها در داخل عراق جان نه تنها مسافران و زائران خارجی که مردم خود عراق را هم به مخاطره افکنده است. بمبگذاریها و درگیرهای مسلحانه داخلی مصداق بارز این خطر آفرینیاند، با این حال هیچکدام از موانع نمیتواند سد راه، مشتاقان ائمه در جهت عرض ارادت و تجدید میثاق باشد. اختلاف ساعت و چهرهنگاری عراق 5/1 ساعت با ایران اختلاف ساعت دارد یعنی اکنون که ساعت 12 به وقت ایران است 30/10 دقیقه به وقت عراق میباشد. لذا برای اینکه ساعتمان تنظیم باشد آنها را 5/1 ساعت به عقب میکشیم البته به این زودی نمیتوان با به عقب کشیدن ساعت خوگرفت و عادت کرد زیرا مطابق معمول بحث ساعت قدیم و جدید مطرح و موضوع بگومگوها خواهد بود. ناباورانه در موقعیت پیش آمده به گذر چند سال قبل مینگرم. پافشاری دولت در زمانی نه چندان دور بر عدم تغییر ساعت در اول فروردین و در آخر شهریور چه فرصتهایی را از کشور گرفت. تا حدی که مرکز پژوهشهای مجلس زیان پافشاری دولت بر عدم تغییر ساعت را 30 میلیارد تومان اعلام کرد. اصرار بر عدم تغییر ساعت در حالی صورت میگرفت و دوام مییافت که روزی ساعت جدیدی برای گشایش درب مدارس تعیین میشد و روزی دیگر ساعات بانکها تغییر مییافت. مسألهای که حل شده بود چنان درهم و برهم گردید که افسار(عنان) زمان به مدت سه سال از دست خارج شد و بحثهای زیادی مطرح شد و انرژی زیادی تلف گردید. چند سال گذشت و آخر الامر تصمیم مجلس شورای اسلامی کار را تمام کرد و تنها این سئوال بیپاسخ ماند: «چرا به شیوههای سنتی هم پای بند نیستیم؟» در پی این وقایع عمرها، انرژیها و هزینههای است که هدر میرود و نشانهای جز بیتدبیری و پرهیز از خرد جمعی ندارد. برگردیم به اصل مطلب؛ بر روی نیمکتها مینشینیم آمریکاییها که جوانانی هستند سیاه و گاه قدری سفید؛ طبق دستوری که از کانتینر (کانکس) فرماندهی دریافت میکنند افرادی را از کاروان جدا میکنند خوشبختانه از کاروان ما کسی احضار نشد یکی از افرادی که احتمال میرفت فرا خوانده شود من بودم اما به ناگاه که حال دخترم به محض عبور از «گیت ورودی» عراق به هم خورد و کار به فراخوان دکتر عراقی کشید؛ دکتر عراقی در درمانگاه صحرایی که چند متر آن طرفتر قرار داشت سرپایی معاینهای به عمل آورد و اطمینان داد که چیز خاصی نیست بعد از این مرحله در برابر دیدگان آمریکاییها و عراقیها، مقداری آبلیمو از هم قطاری تهیه کرده و به معصومه دادم. به احتمال زیاد این اقدامات باعث شد در نظر ناظرین، بنده به عنوان «معلم» کاروان به تعبیر عراقیها و یا چیزی در همین سطوح جلوهگر شوم لذا تصور کردند چندین بار است که کار ما عبور ومرور دادن کاروان است و از خیر احضار احتمالی من گذشتند. القصه از کاروان بعدی که همانند ما، افرادشان به ترتیب نشسته بودند هشت نفر گلچین شدند از چشمهای آقایان عکسبرداری به عمل آمد چهرهنگاری نیز شدند. از هر کدام اثر انگشتی هم به یادگار گرفته شد. ضمنا سئوال شده بود که چرا به عراق میروند و در ایران چه کارهاند؟ کنترل پی در پی افراد و ساکهای زائران ساعاتی به طول انجامید و در نهایت 12 و 23 دقیقه سوار اتوبوس عراقی شدیم که رانندهاش یک جوان لاغر اندام اما فرز و قبراق بود. او بدون فوت وقت به ما میفهماند که قصد دارد تخته گاز و اگر هم توانست بدون توقف تا نجف را همه مسیری که کیفیتش برای ما نامعلوم است با سرعت پشت سر بگذارد. به محض پیوستن دو دستگاه اتوبوس دیگر، با همراهی یک دستگاه وانت دو کابین در جلو و یک دستگاه در عقب اتوبوسها به عنوان حافظ یا همان اسکورت، حرکت آغاز شد نیروهای عراقی بدین وسیله امنیت زائران را تضمین میکنند مسلحاند و با همکاران خود لحظه به لحظه در تماساند. چشم انداز پیش رو «عدنان السایق» به طور آشکار، زادگاهش را میشناساند در همین ابتدا سرودهای از او در خاطرم جلوه کرده که دریغم میآید خواننده این سطور از حلاوت آن محروم گردد: «این است سرزمینی که دور میشود با هر گام مهاجرانش این است سرزمینی که میلرزد با عبور هر سایهای از کنارش در برابرم لوله تفنگی یا ژرفای مغاکی این است سرزمینی که دلتنگ اویم؛ تاریخیش، نیمی ترانه وعطر باقی همه اختناق واستبداد» شاید عدنان السایق، وقتی این شعر را میسرود مثل من تاریخ عراق را به دو دوره قبل و بعد از خلافت حضرت علی (ع) تقسیم نکرده بود ولی به صورت کلی مشخص ساخته که تاریخ عراق روشنی و تاریکی دارد. خیلی از ما اگر در حیات خویش، عراق جنگ زده را هم ندیده بودیم باز در وضع اسف بار عراقی فرقی نمیکرد زیرا که کشوری است ناآرام و ناامن. کشوری که همواره دلگیر و مصیبتزده است خلاصه سرنوشت عراقیها زجر و فشار بوده و هست. خشونتهای کورکورانه داخلی فعلی ریشه در این سرونوشت شوم دارد و در کشوری که خادمان فرهیختگان و دلسوزان واقعی را سرکوب کنند وخائن را تحویل بگیرند اگر نفت دنیا را هم داشته باشد روزگارش باز هم سیاه خواهد بود. اگر چنین نیست اینهمه که میگویند کشور ثروتمند عراق. تا به حال این ثروت، به چه درد عراق خورده است؟ زرباطیه عقربه ساعت یک بعد از ظهر را نشان میدهد. زرباطیه نمیتواند سربلند کند او شرم دارد از پا افتاده است نخلهایش یا سوختهاند، یا سوراخ از گلوله و ترکشاند، گاهی نیز بیسر شدهاند. ویرانههایش عاق شده در و پنجره و سبزههایش خاک بر سر ریختهاند. این چه چهرهای است که زرباطیه به خود گرفته است؟ جادهاش نه تنها با آسفالت درست و حسابی بیگانه است بلکه دست اندازها و جزر و مدهای مسیر؛ الفت مستحکمی با این شهر مرزی حتی با کل عراق دارد. خزان بیرحم جنگهایی که مولود حکومت مستبدانه صدام است چنین نتایجی را روی دست عراقیها گذاشته و حال و روزش را بد کرده است ای کاش آنان به جای شاخ و شانه کشیدن بینتیجه به این بیت ملک الشعرای بهار دسترسی پیدا میکردند و با پوست و گوشت لمس میکردند که: «به هر زمینی که باد جنگ بروزد به حلقها گره شود هوای او» صلح و صفا توسط خود عراقیها باید ایجاد و در آغوش کشیده میشد مردم عراق اگر میتوانستند رژیم سابق بعثی را به خاک مذلت بنشانند کامشان بس شیرین میشد اگر رژیم مستبد صدام به دست مردم عراق سرنگون میشد میتوانست جلوههایی بسیار زیبا و ماندگار داشته باشد اما این امر تحقق نیافت. گرچه مبارزات مبارزین عراقی و جانفشانیهای هموطنان ما مقدمهای بر رهایی شد ولی این آمریکا بود که به هر نیتی خطر بالقوه را از سر هر دو طرف کوتاه ساخت و نسخه جلاد مغرور،یکدنده و لجوج را پیچید. بعثیها نه تنها گریبان ما را گرفته بودند بلکه ملت خود را نیز از تک و تا انداختند؛ باشد که عراقیها در عراق جدید قدر راه همواره شده را بدانند و از اسب زین شده تا مقصد نهایی بهره لازم را ببرند. جای نقشه قطار آرزوها در همه جا ایستگاه دارد راه، سرشار از حس غریب نفوذ به وصلهاست. راه برای وصل کردن است و نه برای فصل کردن. هر کجا که هستی اگر پا به پای جاده شده باشی سر از شهرها و مکانهایی درخواهی آورد که شاید اسم برخی از آنها به گوشات نخورده است و یا تصویر دیگری از آنها در ذهن خود داشتی. راه رفتن را در کودکی یادمان دادهاند دانسته و ندانسته، خواسته و ناخواسته به ما فهماندهاند که در کنار خیلی از چیزها باید به فکر راه هم بود. به هر حال باور کنید پا در آن جادهای که گذاشتهاید الحاق به پایتختها دارد اگر نگاهی به روی نقشه بکنید فاصلههای چندانی بین نقاط مختلف نمیبینید با همین پیش زمینه ذهنی یقین بدانید وقتی تن به حرکت در مسیر و محوری میسپارید در نقطه بی انتهایی از آن در سرزمینهایی دیگر اماکن معروف و مشهوری هستند که از بچگی این خیال را در ذهن خود پروراندهاید که روزی قدم زن کوچههای یکی از آنها باشید. آری! به همین راحتی بگذارید به ذهنتان خطور کند که «خط» نوشته شده محورها و مسیرها با «قلم پا» و البته امروز با مرکب سیاه آسفالت به یکدیگر متصل و مرتبطاند. خیره در مسیر تا کی؟ بسم الله، این جادهها و این شما و این راهها. این راهها هستند که غریبان را به مقصد میرسانند و عاقبت با اتمام رفت و آمدها در خود فرو میروند و تنها می مانند. مرزها؛ برداشتنیاند مرز سه حرف دارد: «م رز» لیکن این کلمه سه حرفی تفریق کن است جدایی میاندازد. آنچه که در این خصوص نوشتهاند و گفتهاند و ما خواندهایم و شنیدهایم همه چیزش تکراری است، اینکه حدود را مشخص میکند. برای عبور از مرز باید ویزا گرفت و غیره همه تکراریاند. اما حرف تازه درباره مرز این است که باید مرزها را برداشت. تعجب نکنید؟ منظور من این نیست که کشورها از حقوق خود بگذرند بلکه هدف این است که حسن نیتها، تدابیر وحسن همجواری ها به حدی برسد که تردد میان کشورها سهلالوصول باشد. اگر این ناممکن باشد که میبایستی جای رفت و آمدهای کنونی هم با دندان تیز کردنها عوض شود. وقتی چنین نیست و نمیتواند باشد پس میتوان آن روزی را باور کرد که در همه جای دنیا همه افراد با یکدیگر بدون تشریفات زاید، ایاب و ذهاب داشته باشند و همه بدانند که دنیا چار دیواری خانه مسکونی و یا طول و عرض محله و بالاتر از آن حصارهای دور شهر نیست و ای کاش که این روز همین فردا باشد. زندگی با طعم عذاب اتوبوس نه چندان سرحال، دشت بی آب و علف و مشحون از گرد و خاک و غبار را طی میکند. هیچ رستنی و سبزهای چشمان مسافران را نوازش نمیدهد. در هر ایستگاه بازرسی راننده جوان، تا شانه از پنجره اتوبوس بدشکل و رنگ و رو رفته خم میشود و بطری آب معدنی را به مأمور هدیه میکند. این سخاوت نه یک بار که پشت سرهم در هر ایست ـ بازرسی تکرار میشود والحق خیلی مؤثر است دیدگان مأموران لهله زن، با دیدن آب، برق میزند گویی دیرزمانی است که آب ندیدهاند! وقتی راننده دستش را روی بوق میفشارد این خودیهای بیچاره هستند که دست و پایشان را جمع میکنند بوق بیموقع و به موقع ممتد راننده، حتی کسانی را که حساسیت کمی به سر و صدا دارند تحت تأثیر قرار میدهد و به واکنش وا میدارد او میتواند از به صدا درآوردن بوق بکاهد و یا ممتد نکند. خانههای محقر و فقیرانه عراقیها که در مسیر بیشترشان صاحب ماهوارهاند. بشقابهای ماهواره چشم به آسمان دوختهاند. عکسیهای آیت الله محمدصادق صدر، آیت الله سیستانی، حجت الاسلام سیدعبدالعزیز حکیم و مقتدا صدر تا دلت بخواهد بر در و دیوارها وتابلوها نصب شدهاند. باز تا دلت بخواهد تابلوهایی هم هستند که به نام هیاتهای عزاداریاند: هیات عزاداری رقیه، هیات عزاداری سیدالشهدا و... کیسههای شنی، دیوارهای بلند سیمانی و سنگرهای بتنی از استحکامات مراکز استقرار نیروهای نظامیاند. تریلرهای مدرن زیادی از ایران سفال وسیمان وارد عراق میکنند در راه به سالهای دهه شصت میاندیشم و مدام در فضای حاکم بر عراق امروزی، خاطرات آن دوران را مرور میکنم. هنوز کل زدنهای بعثیها در تحسین صدام در گوشمان طنینانداز است. کف زدنهای مستانهشان هم فراموشمان نشده است. نمیشود به این آسانی فراموش کرد که عکسهای پرطمطراق (نظامی، مذهبی و عربی) صدام حسین همه این سرزمین را تسخیر کرده بود. مجسمههای رو به شرق نظامی، هشداری به سمت ایران بود. عکسهای صدام چند متری از تیرهای چراغ برق و ساختمانها آویزان شده بود شعارهایی نظیر: «صدام عزت عرب است»، «صدام بانی عظمت عراق است»، «صدام قهرمان مبارزه با صهیونیزم است» همه جا را فرا گرفته بود. اکنون اثری نمیشود از آنها یافت. از خود صدام جز اسمی باقی نمانده است لیکن قضاوت تاریخ باقی است و لعن و نفرین هزاران ستمدیده ماجراجوئیهای حکومت بعثی گریبانگیر روح صدام و صدامیان خواهد ماند. عجب تلقی غلطی از آتش افروزی آنها چنانچه دلیلی بر قدرت وتوانایی انگاشته شود و عجب دلیل گمراهکنندهایی! «تمام حاصل ما زین دو روز عمر این است که آفرین ببریم از زمانه یا نفرین» پردهها را بکشید نور خورشید وقتی از شیشههای ماشین نفوذ میکند و پخش میشود از شدت گرما عرق ریزی به راه میافتد. برخی از دوستان جهت جلوگیری از نور خورشید پردهها را میکشند. راننده جوان وقتی به گیت بازرسی نزدیک میشود با دستپاچگی و با فارسی آب نکشیدهای فریاد میزند: ـ «پرده، پرده!» طولی نمیکشد که حین رانندگی سری به عقب برمیگرداند و دستش را عقب و جلو میکند و با این حرکت می فهماند که پردهها را بکشند. اتوبوس یک بام و دو هوا میشود. برخی پردهها را باز و برخی جمع میکنند چون وقتی صدا میپیچید که «پردههارا بکشید» چه پرده را عقب بزنی و چه باز کنی در هر دو حالت عمل کشیدن اتفاق افتاده است در هر صورت هشدار این بود تا مسافران متوجه نیت راننده بشوند و در بازرسیها درون ماشین از بیرون قابل دید باشد با این حال سردرگمی ادامه مییابد و برای خودش فیلمی میشود. یکی از آرزوهای دیرین ما ایرانیها بدون شک باز شدن راه کربلا بوده است افراد بسیاری را میشناسیم که با حسرتش به زیر خاک رفتهاند. باز یکی از ابیات ثابتی که در ماه محرم هر سال با سوز و گذار خاصی بر سر زبانها میافتاد و با کوبیده شدن پا بر زمین، یا نشستن دست بر سینه در فضا پراکنده میشد و اشکها را جاری میساخت بیت حسرت زدهای بود که به دنبال گرهگشایی استمداد میکرد: سن بیل ابوالفضلین اوزون قول لاری یاندیق، حسین جان اؤزون آچ یول لاری از اشعار فارس هم اینها را میتوان به یاد آورد: از جوانی به پیری رسیدم عاقبت کربلا را ندیدم لطف کن ای خدای کریمم کربلا را ببینم، بمیرم و یا این بیت: بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا «کوت»؛ سیاحتی در دنیای خیال پس از طی مسافتی پنجاه دقیقهای به شهر «کوت» میرسیم. هر کسی برای خود خلوتی ساز کرده است با گذر از زرباطیه، دروازه حیرت به سوی همراهان گشوده شده است من که حیرت زده حضور خویش در عراقم، چطور شد که به طور ضربتی و ناگهانی در فهرست زائران قرار گرفتیم؟ راههای بسته عتبات چه شده است که به روی ما باز گشته؟ چگونه به این آسانی ما ایرانیها وارد عراق میشویم؟ از هر زاویهای به سئوالات مطروحه میتوان پاسخ داد آنچه که بهتر از هر چیز به ذهن من میآید نقش خانم صادق زاده از «حنانه» اسکوست. آن عزیزه بود که دست اندرکار ثبت نام و اعزام ما شد والحق که سنگ تمام گذاشت و از عهده کار خوب برآمد و به قولش عمل کرد. شوملی؛ یادآور قتلهای شوم با عجله در یک مقر نظامی که به شدت تحت نظر نظامیان قرار دارد نماز ظهر و عصر را اقامه میکنیم غذای بین راهی را به صورت بستهبندی بهداشتی تحویل میگیریم و بدون فوت وقت در درون اتوبوس جاخوش میکنیم تا نجف 90 کیلومتر فاصله است یاد قاتلان اجیر شده حکومت صدام رهایمان نمیکند احساس عجیبی در شوملی به سراغم میآید. عراق آن روز خطرناکترین محل برای آزاداندیشی بود. در شرایط کاملا مشکوک خیلی از علما و بزرگواران به قتل رسیدند و خیلیها هم به روش قتلهای قراردادی از میان برداشته شدند. تعرضها به جان و مال وناموس به کجا انجامید؟ آنهایی که نقش آدمهای همه چیزدان و نترس را بازی میکردند به کجا رسیدند؟ جواب اینها را نباید نوشت. فقط باید گفت به آخر وعاقبت دیکتاتورهای دم دستی بنگرید. «دیوانیه»؛ یک قدم مانده به عشق حوالی ساعت پنج بعد از ظهر به دیوانیه رسیدهایم و فقط یک گام دیگر تا نجف فاصله است تا کاروان مشتاقان در آنجا مأوا گزیند ویزاهای صادره اعضای کاروان به صورت گروهی در حالی که تصاویر هر یک از افراد نیز در آن منعکس شده است و «مانیفست» خوانده میشود در گیتهای بازرسی خیلی به درد میخورد و در نهایت عبور را تسهیل میکند. انصافاً آقای راننده زبل، در کناردست گشاده خویش برای بخشش آب به هموطنان نظامی خویش، در صورت نیاز، بطریهای آب معدنی را در داخل اتوبوس به هر کسی که آب بخواهد میرساند و کم وکسری در این زمینه ندارد. نجف ما را پذیرفت راه زادگاه تا نجف با هر قدمی، برگی از دفتر خاطرات زندگانی است که لحظه به لحظه ورق میخورد و خواندنیترین صفحات که در پیش روست متعلق به نجف و کربلا خواهد بود! این نخستین، جرقه شورآفرین در دلها است که در بدو با خبر شدن از نزدیکی به نجف به ما دست میدهد. راحله سفر، در ساعت شش و پانزده دقیقه به وقت عراق بعد از حدود 5 ساعت حرکت در فاصله 180 کیلومتری، در نزدیکی میدان ثوره العشرین جلوی هتل «ابن غازی» میایستد. توقف در ایستگاههای بازرسی، باریک بودن جاده و دستاندازهای آن از دلایل به درازا کشیدن این مسافت از لحاظ زمانی است . ابن غازی سه طبقه است نمایی خوب و ظاهری شیک دارد، چند تن از همراهان وقتی از در، وارد سالن زیبای آن میشدند بر چارچوب های در آن بوسه میزدند و شیشههایش را لمس میکردند و صلوات میفرستادند و سپس دستهایشان را به نشانه تبرک به پیشانی و صورت میکشیدند. اینان چه نیتی دارند و چه خیال میکنند بماند اما نمیتوان از قصور مبلغان چشمپوشی کرد، بیش از شش دهه خطابه کنی و درس بدهی و آخر سر ندانی که چیزی که در این شصت سال گفتهای دریافت شده یا نه؟ و حتی ندانی که ایراد کار کجاست و چقدر مطابق با واقع سخن گفتهای؟ آیا این خطای کمی است؟ روزی در شهر دمشق آهنگ رفتن به قبرستان بابالصغیر کردیم. چند تن از هموطنان بزرگوار که سن و سالی را گذرانده بودند پشتسریها را به تسریع فرا میخواندند و میافزودند: ـ «بیائید اینجا قبرستان بقیع است!» گاهی ممکن است که انسان اشتباه لفظی مرتکب شود اما باید پذیرفت که این رویداد از آن سنخ نیست این صحنه ها را تا مدت ها نمیشود فراموش کرد. پشت این رفتارهای غیرقابل قبول، قصور جان گرفته و میدان دار و معرکه گیر شدهاند. همه چیزمان در خواب خلاصه شده است. دلایل و مستندات از خوابهای زائد و نامعتبر گرفته میشوند. نقطه اتکا غیر از خواب نیست و چنین میشود که زحمت چرایی و چند و چونی را به خود نمیدهیم و خواب زدهایم. چه انتظاری میتوان از خواب زدگان داشت؟ به هر حال در همه این اتفاقات یک چیزی پنهان است و به قول معروف یک پای بساط لنگ است باید آن را شناخت. نقاط جهتیابیها بسیار نورانیاند. التفات نداشتن به آن نقاط نورانی هر چه در فضای باز جهانی هم قرار بگیریم غیر از سرگردانی و دور خود چرخیدن حاصلی نخواهد داشت. من در کتاب «تا عشق با عشق» در صفحه 19 خواندهام: «گاهی ترکیب جهل و عشق چیز عجیبی ایجاد میکند. در شبستان مسجد اموی که به نام ولیدبن عبدالملک هم معروف است چون به دستور او بخشی از مسجد که کلیسا بوده تبدیل به مسجد شده است چاهی وجود دارد که در آن زمان مسیحیان شهر شام فرزندان کوچک خود را با آب آن غسل تعمیدمی دادهاند عجیب اینکه عدهای این چاه را منسوب به امام سجاد میدانند و به آن تبرک میجویند». آقای غلامعلی رجائی در صفحه بعدی آرزو کرده است: «ای کاش کسی پیدا میشد و کتابی مینوشت و خرافات موجود در جهان اسلام و به خصوص درباره اماکن متبرکه و مشاهد شریفه را جمع میکرد». وی بعد از ذکر مواردی دیگر به اظهار بیاطلاعی 95% از جمعیت حاضر در کوه قاسیون اشاره میکند که از ماجرای هابیل و قابیل و اولین خون مظلومی که بر زمین ریخته شد ناآگاهند. در ادامه با خود میگوید: «پس طی این شش هفت دهه عمر این زوار، نظام تبلیغاتی دینی و مذهبی ما چه می کرده است؟ اگر این خلاء معرفتی و جهل گسترده نسبت به ارکان اعتقادی آنها همین طور باشد چاره کار چیست و قصور متوجه چه کسانی است؟» اتاقها تقسیم میشود و زائران استقرار مییابند در طبقه همکف، در اتاقی چهار تخته به همراه همسر و بچههایم ساکن میشوم. اگر دستی به این هتل بکشند و قدری هزینه کنند از این حالت نمور خارج خواهد شد از لحاظ اسکلت و استخوان بندی چندان ایرادی ندارد اما دربها ناسالماند و پنجره ها رنگ و رو رفته. گاهی دستگیرههایشان شکسته است و خلاصه شیکی ابن غازی ظاهری است. بدتر از این وقتی است که به زحمت آنرا باز کنی و چشمت به جای باصفایی نیفتد و تصور کنی که زندانی شدهای؟ تقه درهای خراب اگر غفلتاً باشد امکان دارد دلی را بلرزاند و هنگام باز و بسته شدن صدای قیژقیژشان برخیزد. دستشویی و حمام در تمامی اتاقها یکی است آسانسور گاهی کار نمیکند برای رفت و آمد به طبقات بالا باید از پلههای مارپیچ بالا رفت که پلههای بدی هم نیستند. خب، اوایل کار است و این کشور میخواهد یواش یواش دوباره پا بگیرد ولی اگر از اینهایی که گفتم بگذریم از وضع کثیف کف اتاق نمیشود گذشت؛ جارو هم نکردهاند. موکت؛ آلوده است. خرت و پرتهای خاک خورده جمعآوری نشدهاند. دقایقی را برای نظافت اختصاص میدهیم. با خود میگویم حال و روز اسکان زائران در عراق با کاروانهای مجوزدار و زیر نظر سازمان حج و زیارت و شمسا بدین پایه است خدا به داد زائرانی برسد که با کاروانهایی که مجوز ندارند به عراق سفر میکنند. مسئولین هر چه توصیه می کنند که از این کار اجتناب شود بنابه دلایلی از جمله کثرت مشتاقان، اعزامهای غیرمجاز نیز صورت میگیرد و حتی به صورت انفرادی خیلیها سر به صحرا میگذارند. هر ایرانی از کودکی آرزو دارد که روزی به زیارت شش امام خود در عراق شرفیاب شود. اما شرایط نامناسب و شاق فعلی پذیرائی مطلوب از میهمانان را سخت کرده است. یکی از همکاران که به تازهگی از این سفر ملکوتی برگشته بود تعریف میکرد اینقدر در ایران و عراق برایمان سخت گذشت که به محض عزیمت به میهن از کردستان عراق ریش سفیدی به پاخاست و گفت: «خدایا چنین مسافرتی به هیچ کس نصیب نکن؟» بلافاصله در پاسخ همه «آمین» گفتند. همکار گرامی ما و همراهانش زائران غیرمجاز بوده اند و منظور آنها قسمت نشدن کمبود و مشکل برای زائران بوده است و رهایی از باران رنج و عذاب؛ زیرا شأن زائران ائمه (علیهم السلام) بسیار محترم و بالاست و باید ترتیبی اتخاذ گردد که بهترین بهرهبرداریها از فضاهای معنوی موجود در عراق صورت پذیرد. فروش کارت شارژهای عراقی هزینه بالای رومینگ بینالملل، زائران را به این فکر میاندازد که سیم کارت اعتباری عراقی خریداری کنند. هر سیم کارت به مبلغ دوازده هزار تومان به فروش میرسد به خاطر اینکه درصد هزینههای مکالمه پایین بیاید خیلی ها از این کارت شـــارژها میخرند که اکثراً هم تقلبی از آب در میآیند. خب، وسوسة سوءاستفاده سود جویان مجال نمیدهد که برای پولدار شدن تقلب نکنند، دوستان ما کارت شارژ را از خود هتل میخرند. این کارتها برچسب دارند، نایلونی هم به رویشان کشیده شده است و عراقیها می گویند ده هزار تومان شارژ دارند. منتظر میمانیم تا ببینیم چه مدتی دوستان مکالمه خواهند داشت. مطمئن هستم بعد از چند تماس چند دقیقهای، کارت شارژها خالی خواهند شد. غری نام اولیه نجف نجف با همه ابعاد کوچک خویش دارای ریشهای عمیق است. این نام بعد از سالهای دهة سه هجری بر سر زبانها افتاد بنابر متن «المنجد» دو ساختمان در نزدیکی شهر «حیره» عراق به نام «الغریان» مشهور بودهاند. الغری ایضاً: نام شهر نجف اشرف است. الغریان و الغریین: نام دو بنای مشهور بوده در کوفه که اکنون بارگاه قدسی امام اول شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در آن قرار دارد. نقل به معنی از مجمع البحرین: ان تراءت ارضی الغریین فا واخلع النعل دون وادی طواها اگر دیده شد زمین غریین (نجف) پس خضوع کن و درآر کفش خود را نرسیده به وادی طوای آن، قصیده هائیه کاظم ارزی بغدادی در مدح امیرالمؤمنین (ع). نجف مدفن واقعی امام علی (ع) تدفین ائمه رازهای سر به مهر زیادی دارد. دفن شبانه چه علتی میتواند داشته باشد؟ مخفی ماندن قبر، حاصل چه حکمتی است؟ چرا 150 سال از محل دفن امام اولمان اطلاع دقیقی در دست نبوده و قبر ظاهر نبوده است؟ گفته شده که یکی از دلایل جلوگیری از اهانت به قبر مطهر بوده است یعنی مظلومیت به حدی بوده که بعد از شهادت نیز دشمنان دست بردار نبودهاند. این سیر حکمت آمیز دفن شبانه و پنهان داشتن مدفن موجب شده داستانهایی طولانی به وجود آید. برای نمونه در مزار شریف افغانستان بنایی است که در میان اهالی افغانستان متبرک میباشد. برخی آثار نیز به استناد منابع مختلفی که به دست آوردهاند مدعی شدهاند جسد مطهر حضرت علی بن ابی طالب (ع) در مزار شریف مدفون است. از لحاظ زمانی انتقال پیکر مطهر امیرالمؤمنین را غالبا به زمان امام صادق(ع) منسوب میکنند و آن را پاسخی به ارسال مرسوله ابومسلم میدانند و میگویند: حضرت صادق (ع) به قاصد فرمود: اگر ابومسلم قصد خدمت به ما را دارد. جسد مبارک جد بزرگوارمراکهدرصندوقی در نجف اشرف است به بلخ انتقال دهد. قصد ندارم بیشتر از این به این مقوله بپردازم اما به یکی از منابع ادعایی این نویسندگان اشاره میکنم و آن روضه الصفای محمدبن خاوند شاه بلخی است جلد یک و دوی این اثر که چاپ دوم آن مربوط به بهار 1375 است و در کتابخانه شخصیام موجود میباشد؛ در هیچ یک از صفحات آن به این مسأله برخورد نکردهام. آنچه که قابل اطمینان است و هیچ شکی در آن وارد نیست وجود مدفن حضرت مولا علی (ع) در مکان فعلی است بعد از به شهادت رسیدن آن امام همام، پیکر پاک و مطهرشان، از کوفه به طور مخفیانه و پنهانی به نجف انتقال یافت و بعد از خاکسپاری به هیچ وجه نقل و انتقال در کار نبوده است. حتی شعری که از عبدالرحمن جامی برسر در آرامگاه مقدس منسوب به آن حضرت در مزار شریف نوشته شده به نوعی گویای وجود تردید در اصالت انتساب دارد: گویند که مرتضی علی در نجف است در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است جامی نه عدن گوی نه بین الجبلین خورشید یکی و نور او هر طرف است. بر آستان جانان به حرم مطهر امام علی (ع) که میرسیم ساعت 21:15 است . برای تأمین امنیت بخشی از مسیر پیاده طی میشود تعداد سه پست بازرسی را پشت سر میگذاریم از باب طوسی بانوان وارد حرم میشوند و ما از باب سوقالکبیر که روبروی بازار کبیر قرار دارد وارد میشویم. روبروی ما ایوان شرقی که به ایوان طلا معروف است و رواق شرقی را به نظارت نشسته قرار دارد. باور کردنی نیست هوای با صفای حرم برای همه زائرانی که قلبهایی آکنده از عشق و هستی دارند خیلی خیلی دلگشا است. گریه را نمیتوان از دیدگان دزدید. ارادت را نمیتوان از بند بند وجود سلب کرد. نمیشود شوق را از قلبها گرفت. حس آسمانی بودن به انسان دست می دهد و همه چیز به این احساس کمک می کند: مدفن حضرت آدم، قبر حضرت نوح و بالاخره قرارگاه جسم بیقرار میوه دل ابی طالب. جای عکس وادیالسلام سه شنبه بیست و یک اردیبهشت ماه 88 از داخل ماشین چشمها را به سمت راست میچرخانیم و قبرستان تاریخی وادیالسلام را به تماشا مینشینیم. رفتن به آنجا را ممنوع کردهاند اتفاقات ناگواری برای ایرانیان در وادیالسلام روی داده و اهانتها روا داشته شده و عاقبت اذیت و آزارها مسئولان را مجاب کرده که جلوی رفتن به این گورستان را بگیرند. «وادی السلام چقدر بزرگ است. آن گنبد فیروزهای نشانه چیست؟ برخی از قبرها دیوارکشی شدهاند، برخی از قبرها دارای اتاقاند، چندی از آنها باغچه دارند». اینها اولین جرقههایی است که وقتی مسافری به اینجا نظر میافکند در ضمیرش شکل میگیرد و آن وقت کنجکاو برای دانستن و یا پاسخ دادن به آنها میشود. از راننده میخواهم که توقف کند. حاج جلال جباری هم که راهنمای ماست راضی میشود همسفران هم پیاده میشوند دم غنیمت است و سیر نگاه میکنم چند تصویر با رعایت احتیاط به عنوان یادگاری برمیدارم اما نگاههای تند عراقیها که حاکی از عدم رضایت و عدم تحمل است به من میفهماند که جلوتر نروم و زود کار را به اتمام برسانم. خلاصه وادی السلام یا سرزمین سلامت دومین قبرستان مورد توجه جهان اسلام است که قبور پنج طبقه و نه طبقهای هم در اینجا به چشم میخورند. قبر حضرت هود (ع) و حضرت صالح (ع) در وادی نامبرده ساختمانی گنبد دار در داخل خود؛ قبور مطهر حضرت هود و حضرت صالح واقع است، میدانیم که حضرت هود در میان قوم عاد و حضرت صالح در میان قوم ثمود به رسالت برگزیده شدند. دکتر احسان مقدس در راهنمای اماکن زیارتی و سیاحتی در عراق میگوید: اولین کسی که بر سر قبر این دو پیامبر بزرگوار گنبدی از سنگ گچ بنا کرد، سید محمد مهدی بحرالعلوم بود که متأسفانه این بنا بعد از مدتی ویران شد و مجددا گنبد دیگری با کاشیکاریهای فیروزهای بر آن بنا شد و در سال 1337 هـ.ق مرقد آنان دوباره بازسازی گردید». بازار کبیر بازارهای عراق فرق زیادی با بازارهای ما دارند. در عراق با اینکه محوطههای اطراف حرمها را بازار احاطه کرده است ولی چندان چشم نواز و جذاب نیستند اجناس آنها نیز فرآوردههای چینیهاست نمونهاش همین بازار کبیر میباشد که در انتها ما را به حرم مطهر حضرت علی (ع) میرساند. راننده عراقی به عمد ما را در نقطهای پیاده میکند تا به این بازار رونق دهیم خریدهای معنوی ما ایرانیان در این قبیل مسافرتها چندان قابل بحث نیست گرچه مواردی هست که باید به آنها نیز پرداخت ولی آنچه اکنون به نظر میرسد که گفته شود کیفیت پایین جنسهای بنجل فروشندگان است آنچه که ما میبینیم اجناس دستفروشان با اندکی دقت، از چشم افتادنیاند. کودکان کار فقر معیشتی که خانوادههای عراقی را در خود بلعیده؛ کودکان قد و نیم قد را آویزان عابران کرده است حضور پررنگ کودکان کار با پیشه دستفروشی، نشان از فزونی گروههای کم درآمد و پایین جامعه دارد. تنها یک بار طول بازار کبیر را پایین آمدن و بالا رفتن چشمها را به پرسه زدن آنها عادت میدهد منتها به این نکته رسیدن پایان کار نمیتواند باشد زیرا برای چند بار هم اگر با یک کودک یا جوان دوره گرد، رودر رو شوی و دست رد بر سینه او در خصوص خرید بزنی باز دستبردار نخواهد بود. چند کودک عراقی که بعداً یک جوان بی ادب دستفروش نیز به آنها میپیوندد گیر دادهاند که خودکارهایشان را بخریم قیمتی که آنان روی ان گذاشتهاند هشتصد تومان است. از آنها اصرار و از ما انکار. کار اینها هرچه برای خودشان باشد بدتر از اجباری که به ما تحمیل می کنند نمیباشد قیمت این خودکارها که چراغی هم دارند و می شود با دکمهای روشن کرد خیلی کمتر است. خواهرزاده که در این اواخر از سفر عتبات عالیات برگشته داستان بازاریان و دستفروشان همسایهمان را برایم تعریف کرده است. آقا مهدی از همین خودکارها (بیرلیانس) خریده و برای هر کدام یک هزار ریال یعنی صدتومان پرداخت کرده است. وقتی به بچههای عراقی میگویم حاضر به خرید هستم اما برای هر کدام از خودکارها صد تومان میپردازم، جوانی که تازه از راه رسیده است پی به زیرکی و حسابمندی ایرانی میبرد و واکنشاش را غیظآلود با چشم و ابرو انداختن و دندان قروچه کردن نشان میدهد. چند ده متری، کودکان پا به پای ما میآیند و التماس میکنند بالاخره توافق میکنیم که قیمت هر کدام صد و پنجاه تومان باشد. پول، ابزار مبادله دینار، واحد پول عراق است. عراقیها ریال ایرانی را بدون هیچ مشکلی میپذیرند. حتی نشنیده بودم که ایران چک نیز در بازارهای عراق خواهان داشته باشد ولی این اتفاق افتاد و معلوم شد که تراول ایرانی هم جای دینار را پر میکند. قضیه به همین جا ختـم نمیشود یعنی اینکه مشکلی در این بازارها برای دریافت ریال ایرانی پیش نمیآید ولی عراقیها با اینکه نمیگویند ولی میفهمانند که دینار عراقی ارزش کمتری از ریال ایرانی ندارد این را برای خود رتبه قدرتی به حساب میآورند. در عمل هنگام محاسبه ارزش بالاتری برای پول ایرانی در مقابل دینار عراقی قائل نیستند. رقبای صادراتی فروپاشی رژیم منحوس بعثی سیل کالاهای صادراتی کشورهای مختلف را به سمت این کشور به راه انداخته است. برخی از کشورها با کیفیت مناسب اجناس خود را روانه ساختهاند که فعلا در این اطراف ما چیزی از آنها نمیبینیم ولی میدانیم که توزیع اجناس آن کشورها از جمله ترکیه با قیمت و کیفیت مناسب، مشتریان زیادی به دست آورده و ناگفته پیداست که در مشتری دو شاخص مهم ملاک است: قیمت ارزان و کیفیت خوب. هر کشوری که به این شاخصهای مهم اهمیت بدهد گوی سبقت را از دیگران ربوده است بهره اقتصادی کشور ما در عراق جدید به چشم نیامدنی جلوه میکند. خریدهای معنوی چنانچه مدیر کاروان (حاج جلال جباری) پیش از پیاده شدن زائران از اتوبوس گفته بود چادر شب نسبت به کربلا در نجف قیمت کمتری دارد. مهر، تسبیح، انگشتر، کفن، در نجف و خاک متبرک این شهر نیز در فهرست پیشنهاد خرید قرار میگیرد. ما خرید مهر، تسبیح تربت و جانماز را به اینجا اختصاص میدهیم، مغازهای که درست روبروی باب سوق الکبیر حرم مولاست مشغول انتخابیم که سر صحبت باز میشود: ـ «شما از ایران آمدهاید؟» ـ «بلی، ما ایرانی هستیم.» ـ از کجای ایران؟ ـ از آذربایجان. گفتگویمان به «مشهد» میرسد از آنها میخواهم که مهر و تسبیح از خاک نجف و کربلا باشد زیرا میدانم که قلابی هم دارند فروشندگان اطمینان میدهند که اصل است آنگاه پی سخن را میگیرند و یکیشان که اهل شمال عراق است میگوید: ـ «یعنی خود شما خیلی درستکار و راستگو هستید؟» جا میخورم و قدری نزدیکتر میروم: «چطور؟» به صورتم دقیق میشود و آنگاه در چشمهایم خیره شد و گفت: ـ «آخر پدر من به زیارت امام رضا در مشهد آمده بود. کت و شلواری را پسندیده و برای من خریده بود. از زیارت ثامن الائمه آمد و گفت که اینها را برای تو خریدهام و سوغاتی آوردهام، بسته را باز کردیم کت بود اما شلوارش را نداده بودند!» این گفته مقرون به حقیقت باشد یا نباشد تلویحاً حداقل به سهلانگاری هموطنان اشارت دارد خیلی احساس غبن کردم گفتم: ـ«اگر این سخن شما راست باشد و عمدی این مسأله پیش آمده باشد شرمآور است به نوبه خود پوزش میطلبم». این قضیه سفر به نخجوان را بیادم آورد. در نخجوان رانندهای در قبال دریافت هزینه، متعهد شده بود که ما را به نقاط مختلف این جمهوری خود مختار برساند. در خود نخجوان بعد از گشت و گذاری مفصل در جلوی یک مغازه ایستاد تا جنسی بخرم. البته قصد خرید نداشتم تنها میخواستم از قیمت آن سر درآورم، با فروشنده احوالپرسی مختصری کردم و قیمت آن جنس را پرسیدم. پاسخ داد: ـ «15 مانات». جا خوردم. خیلی زیاد بود. بچهها گفتند: ـ«برگرد برویم، گران است». سوار ماشین شدیم قبل از آنکه استارت زده شود به راننده ماجرا را مختصر تعریف کردم. برگشت و به من گفت: ـ «2 مانات به من بده تا از همین مغازه آنرا بگیرم و بیاورم». کنجکاو شدم سئوال کردم: ـ «15 مانات به 2 مانات چطور تنزل پیدا میکند». جواب داد: ـ «به شما ایرانی ها باید 15 مانات گفت می دانی چرا؟ وقتی ما به شهرهای شما میآییم نهار سه هزار تومانی را بیست هزار تومان حساب می کنند آنوقت توقع داری ما با شما رو راست باشیم؟!». بازی های فریبنده بازاری بازیگران بازاری به هر حال در پی کسب درآمد و منفعت هستند و هر کدام سهمی را برای سودآوری اختصاص دادهاند و ناگفته پیداست که خصوصیت مشتری به محض داخل شدن در بازار «خرید» است، همین خصوصیت بازارگردی کافی است که سیاستمداران ناشسته رو؛ به دنـبال عملی ساختن نیتهای شومی باشند که ته ذهنشان جا خوش کرده است. مثال دم دستیاش اسباب بازیهای کودکانه میتواند باشد که در پشت سر خود گاهی تبعات بسیار منفی، مخفی نگاه میدارد. اسباببازیهای موسوم به «واترگیم» یکی از آنهاست که قدرت انتقال ویروس سارس را دارد. آبی که در مخزنهای اینها ذخیره میشود شاید از آب پسماندها انتقال مییابد. با این توضیح مختصر بعید نیست که نیروهای امنیتی جبهه بدخواه؛ از طریق تولید و صدور واترگیم؛ بیسر و صدا قاتلی را در کمین بچههای ما قرار دهند. خطرناکترین سهلانگاری فکر میکنم مقدمه بالا زمینهای را فراهم کرده است که به مطلب مهمی اشاره کنم. گرچه در سفرهای زیارتی همواره از عدم احتیاط دوستان دلمشغولی دارم و جسته و گریخته یادآور میشوم که در قالب فروش و پخش احسان بهتر و راحتتر میتوان آسیب رساند ولی به نوشتن نرسیدهام. حال که در نجف هستیم و در بازار کبیر، چرا از استراتژیهای فرهنگی و مخاصمهای کالاهای فروشی ننویسم و نگویم. خیلی کمتر اتفاق میافتد که از میان ما افرادی باشند که در اماکن دینی و مذهبی احتمال سوءاستفاده را بدهند. لذا فقط اسم و رسم برای بسیاری کافی خواهد بود. برای نمونه عرضه بستهای به نام تربت امام حسین (ع)، چشم و گوش بسته مشتریان خود را دارد. اما چگونه باید در این موارد تدبیر کرد که نتیجه عکس ندهد؟ فروش تربت امام حسین (ع) در عراق امروز غالباً اصل نیست سرویسهای اطلاعاتی دشمن میتواند از این راهها نیتهای پلید خود را پیاده کنند. آیا پخش «حنا» به عنوان نذر در اماکن زیارتی امکان دارد حاوی یک نقشه از پیش طراحی شد. باشد یا نه؟ دشمن میتوان با مخلوط کردن انواع و اقسام ذرات بیماریزا در حنا فاجعه را به درون خانههای پیرزنان و پیرمردان گسیل کند. روایت عطرهای کشنده آخرین ماههای سال 1386 بود که از انتقام گیری بعثیهای حامی صدام پرده برداشته شد. بعثیها با فروش عطرهای کشنده در بازارها و خیابانهای بغداد حدود 15 تن از عراقیها را کشتند. آن عطرها حاوی گازهای سمی بودهاند. جدی گرفتن جنگهای نهانی و برنامههای محرمانه دستگاههای سری باعث میشود که سهلانگاری نکنیم و سازمانهای سری بدخواه را در رسیدن به اهدافشان ناکام بگذاریم. از راه مواد غذایی و بهداشتی میتوان بیماریهای بدون علاج را به مصرفکنندگان منتقل ساخت و یا با آلوده ساختن منابع خوراکی با هر عنوانی که داشته باشند (شیر، شربت، حلوا و غیره) مسمومیتهایی را ایجاد کرد که در نهایت باعث مرگ صدها و یا هزارها نفر شود. اسباببازیهای سمی در شارجه مورد دیگری را برای نشان دادن اهمیت مسأله یادآوری میکنم: شهرداری امارت شارجه طی ماههای قبل بیش از 15 هزار اسباببازی سمی و خطرناک را از سطح این شهر جمعآوری کرد زیرا این اسباببازیها سمی، لیزری و خطرناک بودند. کارشناسان مربوطه اعتقاد داشتند آن اسباببازیها؛ سمی و خطرناک از موادشیمیایی هستند و در آنها سرب و مواد مغناطیسی به کار بردهاند که برای سلامتی کودکان و مصرفکنندگان مضر است. باصفاترین محفل انس فقها، محدثان و مورخان همواره از صدر اسلام تا به امروز درباره امام علی (ع) نوشتهاند و گفتهاند اما هنوز قفل از گنجینه شناخت کامل وجوه مختلف آن حضرت برداشته نشده است در حافظه تاریخ بشریت علی (ع) نام آشنایی است بدین معنا که آن حضرت اختصاص به جهان اسلام ندارد و در انحصار شیعه اثنیعشری هم نیست. علی (ع) وجودی بینالمللی است و نور کمال وجودی او در تمام نقاط کره زمین روشنی بخش و بر هر فردی از هر دین تأثیرگذار است. اینها گزارههای بنیادی و اعتقادی گزارش این قسمت میباشند رسیدهایم به باصفاترین محفل انس. بازرسیها را پشت سر میگذاریم حال و هوای غیرقابل وصفی داریم. این حال و هوا با زمزمه ابیاتی دوام مییابد: «سرخ شد چهره زردم اگر از خون سرم باز شد راه وصال از طرف دادگرم هرچه باشد حسنم خون علی در رگ توست مهربان باش تو با قاتل من ای پسرم بدنم را به سوی خانه عزیزان نبرید بگذارید غذا بهر یتیمان ببرم در دل قبر بلرزد بدنم گر طفلی پرسد ای مسجد کوفه چه شد آخر پدرم؟؟» مسجد سهله اشاره به اهمیت و جایگاه این مکان معظم، که در برنامه بعد از ظهر، آمدن به آن گنجانده شده از کتاب راهنمای اماکن زیارتی و سیاحتی در عراق خالی از لطف نیست. دکتر احسان مقدسی میگوید:«مسجدی قدیمی است که در سمت شمال غربی کوفه قرار گرفته و فاصله آن تا مسجد کوفه دو کیلومتر است و تاکنون بارها بازسازی شده است و از صحنی به وسعت 140 در 125 متر و با دیواری مرتفع تشکیل گردیده است در آن محرابهای متعددی قرار دارد که منسوب به معصومین (ع) است و در میانه سمت جنوب مسجد جایگاه بزرگی است که بر روی گنبدی قرار دارد و به مقام حضرت حجت (ع) مشهور است این مسجد مورد اهتمام و توجه ائمه اطهار (ع) قرار داشته و احادیث فراوانی درباره آن رسیده است». برای ورود به مسجد سهله نیز باید دوربین و تلفن همراه را به قسمت امانات سپرد اما از قبول وجه نقد خودداری میکنند. در مسجد سهله مؤسسهای فرهنگی توجه مرا به خود جلب میکند. در این مؤسسه کتابهایی در خصوص امام زمان(عج) قصههای مربوطه به زندگانی ائمه، اقلام مذهبی و پوسترهایی در خصوص مسیر حرکت امام حسین از مکه به کربلا به فروش میرسد. در اینجا کتابی با عنوان «مسجد السهله المعظم» که نویسندهاش »السید علی خان المدنی» است خریداری میکنم، در مسجد سهله باشی و همواره حرص و ولع خرید کتاب داشته باشی و آنوقت جلوی مخارج را بگیری امری محال است. کتاب مسجد السهله المعظم اطلاعاتی در خصوص تاریخ، اعمال و مقامهای مسجد سهله ارائه میکند. بعد از مقدمه، فضیلت مسجد با خاطرنشان کردن اینکه خانه حضرت ادریس (ع) و ابراهیم (ع) و منزل حضرت خضر در مسجد سهله است به همراه احادیث متعدد بیان میشود. این اثر بالاخره داستانهایی را از دیده شدن حضرت امام عصر (عج) در مسجد سهله نقل میکند و با ذکر اعمال مخصوص این مسجد به پایان میرسد. تشرفات عصر غیبت کبری عمدتاً در این مکان مقدس به وقوع پیوسته و روایات بیان میکند که منزل امام زمان در زمان عصر ظهور همینجا خواهد بود. مقام ها مقام امام صادق (ع) برای ادعیه، شیوخ عراقی مبالغی را از ایرانیها مطالبه میکنند و آنگاه جملات را بلند میخوانند و ایرانیها هم تکرار میکنند. البته برای هر کاروانی شیخی از راه میرسد. دشداشه (لباسی سفید) بر تن دارند و کلاه قرمزی بر سر نهادهاند. خیلی هم خود را به زحمت میاندازند زیرا دعاها به عربی است آنها هم عرب زبانند و اینقدر هوس پول جمع کنی و سر کیسه کردن دارند که از برکت ازدیاد زوار همه را در اثر تکرار فوت آبند. اگر کمی دقت داشته باشی پی میبری که چیزی از فقه نمیدانند. هنگام ورود به مسجد سهله در ورودی دعایی خوانده میشود آنگاه جهت انجام اعمال به مقام امام صادق (ع) (در وسط مسجد) میرسیم. کاروانهای اعزامی جدا جدا مقامها را طی میکنند. همسرم و بچهها کاروان را همراهی میکنند اما من راه خود را میروم لذا دنیای خود را دارم و در این دنیا هماهنگ با برنامه درونی خود میشوم. گذشته از این ناگفته پیداست که این اعمال مستحبیاند و ما خود میتوانیم دعاهای مخصوص را هم بخوانیم. البته در آخر باید به کاروان بپیوندم زیرا هر نفر پنج هزار تومان در مهران به من دادهاند تا در مواقعی که مورد نیاز است هزینه کنم یکی از این هزینهها پرداخت پول به شیخ خواهد بود و من 15هزار تومان در نظر گرفتهام. مقام امام صادق (ع) جایگاهی است که امام صادق (ع) در آنجا به عبادت پرداخته است در این مقام دو رکعت نماز میخوانند و به سجده میروند و دعای مخصوص را ورد زبان میکنند متن این دعاها در کتب مختلف ضبط شده است. مقام حضرت ابراهیم (ع) در شمال غربی مسجد واقع است و موضع خانه حضرت ابراهیم خلیل الله هنگام زندگی در عراق میباشد از همین خانه این نبی اولوالعزم به طرف یمن رفت تا قوم «عمالقه» را هدایت کند. صاحب «مسجد السهله المعظم» عبارت «حرب» را به کار برده است. یعنی ابراهیم (ع) برای مبارزه از سهله خارج شد که «هدایت» بهتر بود به کار گرفته میشد. مقام حضرت ادریس(ع) سهله خانه و جایگاه عبادت ادریس نبی است تمامی مقامها دو رکعت نماز دارد اما دعاها متفاوت میباشد. در گوشه جنوب غربی مسجد مقام حضرت ادریس واقع است. مقام حضرت خضر (ع) حضرت خضر، نواده حضرت نوح است. مسجد سهله اقامتگاه حضرت خضر میباشد (بحارالانوار ج 13) . این مقام در گوشه جنوب شرقی مسجد واقع است. جای عکس مقام انبیاء و صالحین در این مقام، پیامبران الهی عبادت کردهاند. در گوشه شمال شرقی مسجد واقع است. مقام امام زین العابدین(ع) امام سجاد در این مقام عبادت کردهاند در سمت چپ مسجد امام زمان واقع است. مقام و مسجد امام زمان(عج) بنای اولیه این مقام را سید بحرالعلوم (= سید مهدی طباطبائی نجفی) ساختهاند زیرا آن بزرگوار در این مسجد خدمت امام زمان رسیدهاند. در وسط ضلع جنوبی واقع است. سید امیر حسین طالقانی در کتاب «وصال یار» مینویسد: «در سپیده دم صبحی نورانی هنگام مراجعت از مسجد کوفه شوق رفتن به مسجد سهله سراپای وجودش را فرا گرفت. اما با خود اندیشید: اگر به آنجا روم شاید نتوانم به موقع در جلسات درس نجف حاضر شوم. بهتر است زودتر به نجف برگردم چند قدمی جلوتر نرفته بود که آن اشتیاق لحظه به لحظه بیشتر شده او را به سوی مسجد سهله کشانید، وزش باد شدیدی او را به مسجد هدایت کرد تا اینکه ناخواسته خود را در آستانه مسجد سهله دید. مسجد خالی از زائرین بود و تنها یک نفر در حال مناجات با خدا دیده میشد و صدای گرم و دلنشین آن بزرگوار جسم و روح سید را مجذوب خود کرد، زانوهایش لرزید، اشک از چشمانش سرازیر شد و آنگونه عظمت این نیایش را مینگریست که گویی میخواست روح از کالبدش خارج شده، بسوی صاحب این صدا پر کشد. سید بحرالعلوم بریده از همه چیز غرق تماشای آن خورشید فروزان و تحت تأثیر عظمت آن قرار گرفته بود. تا اینکه مناجات حضرت به پایان رسید و فرمود: مهدی بیا، سید چند قدم جلوتر رفت و ایستاد. دو مرتبه فرمود: بیا، سید که حیا میکرد خود را به حضرت نزدیک کند اندکی جلو رفت و توقف کرد. حضرت فرمود: ادب در امتثال است. سید که خود را مشمول لطف خاص حضرت میدید آنقدر جلو رفت که دستش به دست مبارک حضرت رسید. حضرت به او مطلبی فرمود و او را مورد عنایت خاص خود قرار داد». مقام امام زمان در قسمت میانی مسجد در بین مقامهای امام سجاد و حضرت یونس بنا شده و ساختمان امروزی اش 80 متر طول و 5/5 متر عرض دارد. صحن مسجد سهله رو باز است و کف آن خاکی و دور تا دور محوطه مسقف میباشد. قدمت مسجد شریف سهله به قرن اول هجری باز میگردد. در منابع تاریخی نامهایی چون: مسجد سهیل، عبدالقیس و بنی ظفر به سهله دادهاند. سهله را به سین مفتوحه «زمین هموار» و به سین مکسوره «خاک ماسه مانند که به وسیله سیل در مسیل جمع میشود» معنی کردهاند. این نامگذاری ریشه در جنس خاک این منطقه دارد گفتهاند «سهیل» نام سازنده این مسجد است. «عبدالقیس» نام طایفهای است که این مسجد در منطقه سکونت آنها نباشد و «بنی ظفر» هم یکی از طایفههای قبیله عبدالقیس است. هنگامی که به مسجد سهله میآمدیم جمعیت چندانی در صحن و شبستانها نبود اما اکنون بعد از سه ساعت؛ سهله از زوار پر شده است. زیارت میثم تمار در سومین روز از حضور در عراق، این بار نوبت ماست که هتل را ترک گوییم و روانه مسجد کوفه شویم. در فاصله سیصد متری مسجد کوفه حرمی است با گنبدی بلند که وجود نورانی «میثم تمار» را در آغوش کشیده است. به محض خروج از اتوبوس عراقی دیدگانمان به این سمت معطوف شد. سینه زنان و هقهق کنان رو به سوی مرقد مطهر میثم تمار میگذاریم. میثم تمار ایرانی الاصل است و یکی از اصحاب خاص مولای متقیان میباشد آمده است: «در ماه ذیحجه سال 60 هجری (ده روز قبل از ورود امام حسین (ع) به عراق) عبیدالله دستور داد او را به دار آویزان کنند. میثم تمار بر بالای دار فضائل امیرالمؤمنین (ع) را برای مردم بیان میکرد تا اینکه یکی از مأموران با آهنی بر سر او کوبید و او را به شهادت رساند خرما فروشان کوفه شبانه او را پایین آورده و مخفیانه دفن کردند». در اینکه میثم تمار بعد از حادثه عاشورا به شهادت رسیده یا قبل از حادثه عاشورا، برای هر کدام گفتههایی موجود است ولی به گمان من درست آن است که میثم تمار در بیستم ذیحجه سال 60 هجری یعنی قبل از شهادت امام حسین(ع) شربت شهادت نوشیده است. قضیه از این قرار بوده که مسلم و هانی بن عروه به دستور عبیدالله بن زیاد شهید میشوند. سپس دستور دستگیری مختار و میثم تمار صادر میگردد هر دو بعد از دستگیری روانه زندان میشوند بستگان همسر مختار شفاعت او را در نزد حاکمان میکنند که مؤثر واقع و مختار آزاد میشود ولی میثم تمار روزهای بعد را نمیبیند. ذکر فضائل علی (ع) کار را به آنجا میکشاند که بر دهان میثم تمار لجام میبندند و میثم اولین کسی در اسلام است که بر دهانش لجام بستهاند. تمار به خرما فروشی میگویند و میثم تمار در بازار کوفه مغازه خرمافروشی داشته است. عرق هم کاسبی باعث میشود که دیگر خرمافروشان به فکر دفن او بیفتند و سرانجام این اندیشه را بعد از سه روز عملی میکنند. مداحی که در پایانه مرزی مهران تعریفش را کردم که روضه میخواند و مورد اعتراض قرار گرفت در صحن مرقد میثم تمار به چشمم خورد با هم احوالپرسی کردیم و طولی نکشید که از من سئوال کرد: «شما از کجا آمدهاید» پاسخ دادم که ترک هستم و از آذربایجان آمدهام. گفت: «نوحهخوانی آذریها محشر است حضرت زهرا (س) هم فرمود: اگر عزاداری میکنید مانند آذریها باشد». سوگواری ترکی واضح است که خیلی مرتبه والایی را دارد و حتی خیلی از بزرگان ادب اطلاع دارم که تحت تأثیر مداحی آذری برای اینکه سر از ادبیات مرثیه ترکی درآورند در سودای فراگیری زبان ترکی بودهاند و خواستهاند با یاد گرفتن آن بدانند و بفهمند که در مرثیههای جانسوز ترکی چه میگویند. در کتاب «تا عشق با عشق» خواندهام: «عزاداری برادران آذری بسیار دیدنی است و من که از هر فرصت برای حضور در چنین مراسمی روحانی استفاده میکنم با اینکه ترکی متوجه نمیشوم خودم را در حلقه آنان جا میزنم و با آنها مشغول سینهزنی و عزاداری میشوم». آقای غلامعلی رجائی در صفحه 14 همین اثر میافزاید: «وقتی مداح، شعرهای سوزناک ترکی را میخواند پیش خود فکر میکردم اگر هر کاری، مردانه آن خوب است ولی بهترین شیوه عزاداری امام حسین اجرای زنانه آن است و تو اگر به چهره میدانداران هیئت وحالی که سینهزنها در موقع شنیدن روضه از خود نشان میدادند و نالههای ممتدی که به سبک شیوه زنانه از خود سر میدادند دقت میکردی به همین نتیجه میرسیدی». ولی این که حضرت زهرا (س) فرمایشی داشته باشند که عزاداری آذریها را سفارش کند شرح احساس معنوی یک فرد میتواند باشد تا بدان وسیله بر رونق سوگواریها بیفزاید. البته این گفته برادر لرستانی ما از زبان مداحان خودمان هم بارها شنیده شده است. مسجد کوفه با میثم تمار وداع میکنیم و مشتاقانه و بهت زده روانه مسجد جامع کوفه میشویم. مسجد کوفه یازده مقام زیارتی دارد که در هر مقام کاروانیان چهار یا دو رکعت نماز مستحبی میخوانند و دعایی را که وارد شده است زمزمه میکنند. مجموع نمازها به 70 رکعت میرسد. فضای این مسجد هم متشکل از صحن و شبستان است و ظرفیت 40 هزار نمازگزار را دارد. مسجد به طور تقریبی مربعی شکل است با اندک تفاوتی در اضلاع چهارگانه آن: 109، 116، 110 و 116 متر. سبک معماری مسجد بیشتر هندی است زیرا معماران شیعه هندی دستاندرکار مرمت و نوسازی اینجا هستند. مسجد کوفه کفشداری ندارد و هر کاروان سطلهایی را تحویل میگیرد و کفشهای کاروانیان را در داخل آنها میگذارند. صحن که بخش اعظمی از مسجد را تشکیل میدهد مسقف نیست و سقف آن آسمان آفتابی است ولی کف مسجد با مرمرهای سفید اعلا مفروش شده است. برای ایجاد راحتی احتمال زیاد میدهم که زیرسنگهای مرمر را لولهکشی کردهاند. جریان یافتن سرما در این لولهها باعث میشود که نور خورشید در تولید گرما کارساز نباشد. اگر غیر از این بود کمتر کسی با پای بدون کفش میتوانست در محوطه به این بزرگی تردد کند و مشغول عبادت شود. گیرم که سنگهای مرمر سفید هم باشند از مرقد میثم تمار که میآمدیم باب الحجه (ع) را که نزدیکتر به جایگاه شهادت حضرت امیر(ع) است بسته یافتیم. مدیر کاروان ما را به «باب الثعبان» (=دروازه اژدها) هدایت کرد. این باب را که در زوایه شمال غربی قرار دارد «باب الفیل» هم میخوانند. نگاهی گذرا به جایگاهها و مقامهای این مسجد میاندازیم: مقام حضرت ابراهیم (ع) حضرت ابراهیم متولد کوفه در این مقام به راز و نیاز پرداخته است. این مقام چهار رکعت نماز دارد. مقام حضرت خضر (ع) عمر طولانی حضرت خضر معروف است این مقام جایگاهی است که گفته شده حضرت خضر (ع) به هنگام عبادت امیرالمؤمنین در این مکان، خدمت حضرت رسید و با ایشان صحبت کرده (بحارالانوار، جلد 10، ص 392 روایت 23). چهار رکعت نماز در این مقام بر اساس فرموده امام صادق(ع) میتوان اقامه کرد. دکه القضا زمانی که حضرت علی(ع) پس از جنگ صفین و در سال 28 هجری قمری در کوفه مستقر شدند کوفه را مقر حکومت ساختند و در این جایگاه امور قضاوت را انجام میدادند. بیت الطشت دختر بیگناهی در این جایگاه با درایت مولای متقیان از کمند تهمت رهایی یافته است. پدر و برادرش بر او ظن برده بودند که شوهر نکرده حامله شده است. قابله نیز بعد از بررسی باردار بودن دختر را تائید کرد. مولا برای دستیابی به حقیقت دستور داد قابله دختر را در داخل طشت بنشاند، برف را به بدن دختر بگذارد. زالوی بزرگی از بدن دختر خارج گشت و مشخص شد که دختر گناهی مرتکب نشده بود بلکه زالو در آب به بدن دختر وارد شده بوده است به این مناسبت این جایگاه معجزنما، بیت الطشت خوانده میشود. جایگاه کشتی نوح (ع) حضرت نوح (ع) به فرمان خداوند کشتی معروف را در اینجا ساخت. امام جعفر صادق(ع) در یکی از سفرهایش به کوفه، این محل را به عنوان کارگاه کشتیسازی حضرت نوح نبی (ع) معین فرمودهاند. شکلی هشت ضلعی دارد و به آن باید از طریق پله پایین رفت و رسید. اضلاع هشتگانه دارای ایوان هستند و به سردابهای پوشیده منتهی میشوند. مقام حضرت محمد (ص) دکه المعراج یا مقام حضرت محمد (ص) در شب معراج هنگام سفر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی شاهد فرود آمدن پیامبر و نماز خواندنش بوده است. مقام حضرت آدم (ع) جایگاه توبه حضرت آدم (ع) است وارد شده که علاوه بر امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبی (ع) و امام سجاد در کنار آن نماز گزاردهاند. مقام جبرئیل (ع) میگویند حضرت ابراهیم (ع) و امام مجتبی در آن عبادت کردهاند. مقام حضرت زین العابدین (ع) خوب است در صورت اقامه نماز حدود پنج ذرع (دو متر و نیم) فاصله به مقام باشد زیرا گفته شده که جایگاه اصلی در این محدوده بوده است. مقام حضرت نوح (ع) جایگاه کشتی نوح توضیح داده شد این مقام هم محل عبادت و نماز و یا سکونت آن حضرت بوده است. جای عکس محراب شهادت حضرت علی (ع) محل ضربت خوردن امیرالمؤمنین در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری است. نردهای آهنی برای زوار در اینجا تعبیه کردهاند تا زائران یک به یک محراب شهادت را زیارت کنند البته چون هنوز جمعیت نرسیدهاند و مشغول انجام اعمال زیارت هستند به تنهایی مجال مییابم در جایگاه شهادت حضرت امیر در رواق ضلع جنوبی سرگرم سلوک شوم. مقام محراب نافله در کنار محراب شهادت محراب دیگری است که «محراب نافله» نام دارد. ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین (ع) در این محراب نیز مورد تائید برخی میباشد. مقام امام صادق (ع) به یاد عبادتهای امام صادق (ع) در مسجد کوفه این جایگاه را به این نام مسمی ساختهاند. شایان ذکر است که فعلا این مقامها ستون ندارند ولی در برخی جایگاهها ستونهایی وجود داشته است همانند: ستون معراج یا ستون توبه. اعمال مسجد کوفه به پیش از چهار ساعت وقت نیاز دارد و از آنجا که مسجد کوفه منزل مسلمان محسوب میشود نماز چهار رکعتی را زائر مختار است دو رکعت به جای آورد یا چهار رکعت یعنی شکسته نخواند مسجد الحرام، مسجدالنبی (ع) و حرم امام حسین (ع) نیز چنین استثنایی دارند. مرقد مطهر مسلم بن عقیل (ع) در کنار مناره ساعت، باب مسلم بن عقیل (ع) در شرق جامع زائران را به حرم مطهر مسلم بن عقیل هدایت میکند مسلم اولین شهید از شهدای کربلاست. او سفیر امام حسین (ع) بود که نام امام را به کوفیان رساند اهل کوفه دست از بیعت برداشتند و مسلم در روز عرفه (نهم ذیحجه) دستگیر شد و به دستور عبید الله بن زیاد سر از بدنش جدا گردید و از بام قصرالاماره به پایین پرتاب شد. مرقد مختار ثقفی در بالا سر قبر مسلم بن عقیل، قبر مختار بن ابی عبیده ثقفی واقع است. دیدن این قبر مقدور نشد زیرا در دست تعمیر بود مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین(ع) و یاران باوفایش در سال 66 هجری بپا خاست و پس از جنگهای خونین کوفه را به تصرف در آورد. مختاررضی الله عنه توانست انتقام شهدای کربلا را تا حدی که مقدور بود بگیرد و اکثر عاملین که دستشان به خون اهل بیت آلوده شده بود به دست او هلاک شدند. حتی سر عبیدالله بن زیاد را مختار از بدن جدا کرد و به مدینه فرستاد تا امام سجاد (ع) آن را ملاحظه کند و شاد گردد. مختار ثقفی در سال 67 هجری با کمال تأسف توسط مصعب بن زید مغلوب شد و چشم از جهان فرو بست و زن و فرزندش نیز به چنین سرنوشتی دچار شدند. آقای عبدالحسین زرین کوب در «دو قرن سکوت» که اثری وزین است به قیام مختار ثقفی پرداخته و با استناد به مروج الذهب، ج 2 صص 99 ـ 95 نکاتی را آورده که نه میشود رد کرد و نه میشود از خواندن آنها خوشحال شد ولی هرچه که هست قابل بررسی میباشد. آقای زرین کوب که قطعاً مداقه در متون کهن کرده و از آن طرف علی بن الحسین (ع) نیز دلایلی داشته به مختار ثقفی چنین اشاره کرده است: «در سایه دعوت به خاندان رسول، مختار قدرت و شوکت تمام یافت. اما در واقع نزد خاندان رسول، چندان مورد اعتماد نبود. علی بن حسین (ع) او را لعن کرد و رضا نداد که به نام او دعوت کند. محمد حنفیه هم از دعاوی او بیمناک بود و پشیمان گشت اما از بیم آن که تنها نماند و به دست ابن زبیر گرفتار نشود از طرد ولعن او، که بدان مصمم گشته بود، خودداری کرد». همین قدر در این فرصت بدانیم که بعد از مصائب سنگین کربلا وشهادت نواده رسول خدا (ص) و ذریه و اصحابش اقدامات فرهنگی در دستور کار امامان یکی پس از دیگری قرار گرفت. مرقد مطهر هانی بن عروه تاریخ میگوید که هانی بن عروه در جنگهای صفین و نهروان در رکاب حضرت علی (ع) میجنگید. هانی بن عروه میزبان مسلم بن عقیل در کوفه بود و در خانه خود او را پناه داده بود. مرقد از ضریحی شش ضلعی و در مقابل مرقد حضرت مسلم قرار دارد. هانی هم در روز 9 ذی حجه سال 60 هـ.ق به شهادت رسید. مقبره خدیجه دختر امیرالمؤمنین وقتی از جامع کوفه خارج میشوی. درست در مقابل بابالفیل مقبرهای کوچک به چشم میخورد که براساس نوشته بالای در ورودی، متعلق به خدیجه دختر امام اول شیعیان است؛ این حرم کوچک را هم زیارت و فاتحهای قرائت میکنیم. اما بیشتر کسانی که از مسجد کوفه خارج میشوند به علت طولانی شدنی مدت زمان اعمال، احساس خستگی میکنند و نای رفتن به این مقبره را ندارند. در هر حال نقل است که مغازه خرمافروشی میثم تمار در این مکان قرار داشته است. [ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ] [ 10:17 ] [ moharramfarzaneh ]
امنيت غذاييوكشاورزيدرشهرستان هريس تحقيق ونگارش: محرم فرزانهOاهدا:به كشاورزان سخت كوش ومحرومسرشنا سه:فرزانه،محرم ،1349-عنوان وپديدآور: امنيت غذايي وكشاورزي درشهرستان هريس/تحقيق ونگارش محرم فرزانه .مشخصات نشر: تبريز:محرم فرزانه،1385.مشخصات ظاهري:69ص.:جدول.يادداشت: فيپايادداشت:كتابنامه ص.62يادداشت: نمايهموضوع: كشاورزي- - ايران- - هريس.موضوع: دامپروري- - ايران - - هريس.رده بندي كنگره: 9254الف/471 sرده بندي ديويي:955322/630شماره كتابخانه ملي:85022084منام كتاب: امنيت غذايي وكشاورزي در شهرستان هريسنويسنده: محرم فرزانه هريسنوبت چاپ: اولقيمت:1000ريالشماره شابك:964-06-9704-4تيراژ:500 تعدادصفحه:70اندازه: وزيرينشاني: شهرستان هريس ،خيابان انقلاب ،كوچه ي فرهنگ، پلاك 32تلفن: 6122144-0432/ همراه09143311148وبلاگ:mfh11.persianblog.com كليه ي حقوق براي ناشر(مؤلف) محفوظ است.نام كتاب: امنيت غذايي وكشاورزي در شهرستان هريسنويسنده: محرم فرزانه هريسنوبت چاپ: اولقيمت:1000شماره شابك:964-06-9704-4تيراژ:500 تعدادصفحه:70اندازه: وزيرينشاني: شهرستان هريس ،خيابان انقلاب ،كوچه ي فرهنگ، پلاك 32تلفن: 6122144-0432/ همراه09143311148وبلاگ:mfh11.persianblog.com كليه ي حقوق براي ناشر(مؤلف) محفوظ است.فهرستعنوان صفحهمقدمه 7الف) دامپروري 9 نژادهاي دامي منطقه 10شيوه ي دامپروري 10 نوع جايگاه پرورشي دام هاي منطقه 11پرورش ماهي 11صنعت مرغداري 12پرورش زنبور 14توليد لبنيات 16 ارائه ي پيشنهاد 16 ب ) زراعت 19 سيماي كشاورزي منطقه 20 كشت بها ره وپائيزه 29ارقام گندم براي مزارع آبي 29ضد عفوني كردن غلات بر عليه سياهك ها 32علل كاهش بيماري سياهك پنهان 33علل عدم كنترل قطعي بيماري سياهك 33 علف هاي هرز غلات 34مشكلات وموانع 36سرخرطومي يونجه 39موانع موجود 39آفات مهم در شهرستان هريس 42از بيماري هاي مهم گياهان زراعي 43پ ) باغباني 44 باغ 45 نكات ومسائل باغات 47آفات درختان ميوه 48كرم سيب 48ت ) آبياري 54انواع روش هاي آبياري 55 مناطق آبياري باراني 56ارائه ي چند پيشنهاد 56مشكلات آب منطقه 57ارائه ي پيشنهادوارزيابي مشكلات 58منابع و مأخذ 62فهرست جداول 63اعلام 64اطلاعاتي مختصر درباره ي صاحب اثر 70 مقدمهامام صادق «ع»فرمود:«ان الله عزوجل احب لانبيائه من الاعمال الحرث والرعي لئلايكرهواشيئا من قطرالسماء» خداوند براي پيامبران خويش ازميان كارها،كشاورزي ودامداري راپسنديدتااينكه ازبركت آسمان(ريزش باران)چيزي راكراهت ندارند.[1]از روزي كه نفت كشف شد اندك اندك قامت رساوتنومند كشاورزي درمملكت ما نحيف گشت.درعين حال اكنون همه اعتراف دارندكه يكي ازاركان اساسي اقتصاد-آن هم باارزش افزوده ي بالا- دامپروري،زراعت وباغباني است. پرداختن به اين امور،علاوه برتامين نيازهاي غذايي،دربالندگي ساير بخش هاي اقتصادي نيز مؤثرواقع مي شود.تنوع چشم گير شرايط آب وهوايي واقليمي اين آب وخاك نيز ازويژگي هاي قابل توجهي است كه راه را براي هرگونه پيشرفت باز مي گذارد.در اين راستا، امرخطيرتحقيق وپژوهش از بنيادي ترين بسترهاي شناخت توان بالقوه ي كشاورزي ومحصولات استراتژيك آن به حساب مي آيد،با عنايت به اين مهم است كه ماحصل تحقيقات خويش را كه برآيند تلاش هاي فشرده اي است در اختيار متوليان، روستائيان وكشاورزان قرار مي دهم.اساس مجموعه اي كه در پيش روي داريد در فواصل سالهاي 1378و1379به رشته ي تحرير درآمده است. ولي علل وعواملي چند بعد ازپايان تحقيق ، مانع چاپ آن گرديد.اكنون با عنايت و توجه خداوند متعال اين كتاب به زيور چاپ آراسته گرديده واز نظر خوانندگان مي گذرد.بديهي است از محضر عزيزان زيادي در جمع آوري اطلاعات سود برده ام لذا به موجب حديث شريف( لم يشكرالمخلوق لم يشكرالخالق) تذكار چند نكته را لازم مي دانم:1)از آقايان ابراهيم طهماسب پور مديريت خدمات كشاورزي هريس، مهندس ايرج طاهري، مهندس بهرام بيگ زالي، مهندس فضل الله كاظمي، مهندس صالح فرهادي، مهندس شاهين مقدم ومهندس حيدر حسن زاده2)ازمهندس احمد نوربخش كه بروشور عملكردواحد حفظ نباتات را در اختيارم گذاشته و اجازه ي استفاده از آن را به طور كامل تفويض كرد.3)ازآقايان علي اشرفي(كارشناس دامپروري) ، حميدرحيم لووهمشهري عزيزم آقاي جمشيد عبدالرحيمي4)ازآقايان مرتضي فتوحي، محمد ابوالقاسمي ،مرتضي ملك زاده و هادي ابوالقاسمي كه به انحا ي مختلف مرا ياري رسانده اند تقدير وتشكرمي نمايم.[2] محرم فرزانهجمعه29شهريور1381مصادف باشب ميلادفرخنده ي حضرت علي عليه السلام مطابق با11رجب1423هجري قمريبرابربا19سپتامبر2002ميلادي الف ) دامپروري نژادهاي دامي منطقه-گاو:گاوهاي منطقه اغلب آميخته به صورت توده بوده كه تمايل زيادي به سرابي دارد .در رابطه با نژادهاي اصيل گاوهاي دو رگه هِلشتاين توسط تعدادي از دامداران نگهداري مي شود .گاوداري صنعتي چندان مرسوم نبوده ونزديك به ده واحداحداث گرديده كه عمدتاً غير فعال مي باشند از اين تعداد يك واحد پروار بندي گوساله غير فعال اختصاص به هريس دارد .بقيه به علّت نداشتن مزارع تأمين علوفه ،ايستگاههاي جمع آوري قابل دسترس ،عدم آشنايي كافي با نحوه ي پرورش وغيره وضع چندان خوبي ندارد .-گوسفند :گوسفندان اين منطقه همانند گاوها به صورت توده بوده كه اكثراً تمايل به توده هاي مغاني دارند .ساير توده ها از جمله ماكويي[3]،قيزل[4] و…به صورت تعداد قابل شمارش به طور اتّفاقي از شهرستان هاي همجوار خريداري وپرورش مي يابند .-گاوميش :از نژادهاي مشكي ويا پيچره مي باشند .اكثريّت با مشكي است .- بز:نژاد بز ها ،منطقه اي مي باشد .- اسب :درمسير جادّه ي منتهي به ورزقان دربخش خواجه ودرميان روستاهاي اين محدوده، اسب هاي داراي نژاد متمايل به قره باغ نگهداري مي شود .شيوه ي دامپروي گاوها وگوسفند هاي منطقه به صورت سنتي ودراصطبل بسته نگهداري مي شوند. موفقيت دامدار تنها از فعاليّت كل اعضاي خانواده وتهيّه ي مواد غذايي دام ها از اراضي كشاورزي ناشي مي شود .در رابطه با گوسفندوبز بايد گفت:در مناطقي كه وضع مراتع خوب بوده ودر فصولي كه دام متكي به آن و بارش ساليانه مناسب است پرورش دام ها تا حدّي جنبه ي اقتصادي به خود مي گيرد .نوع جايگاه پرورش دام هاي منطقهغالباً از ديوارهاي سنگ وگل با سقف چوبي ساخته شده اند وداراي آغُل هاي تَعليف كاه گِل وسنگي مي باشند .كف آنها گِلي يا نهايتا سنگ فرش و گاهي بدون نور وتهويه است .انواع كنه ها ،حشرات موذي وموش به چشم مي خورد.در تعدادي از روستاها به خصوص روستاهاي خواجه جايگاههاي سنگ و سيمان با طاق قوسي وجود دارد كه از نظر تهويه مناسب هستند. در مركز شهر هريس و در تعدادي از روستاها،با اعتبارات بانكي اقدام به بهسازي و نو سازي جايگاههاي دامپروري شده و مصالح بكار رفته در ديوارها ازجنس سنگ، آجر و سيمان بوده ،سقف: آهني با طاق ضربي ياقوسي و يا تيرچه بلوك وكف آغُل ها سيماني و داراي نور و تهويه مي باشد.حمايت هايي كه دراين بخش از سوي بانك هاي عامل صورت مي گيرد چندان قانع كننده وكافي نيست.پرورش ماهي با توجه به كمبود منابع آبي در سطح شهرستان و عدم آشنايي كشاورزان و دامداران پرورش ماهي چندان رايج نبوده و در سالهاي اخير چهار مورد گرمابي يا سردابي از طريق اداره ي شيلات و جهاد سازندگي با استفاده از اعتبارات بانكي احداث شده است كه در روستاهاي نوجه ده ،هيق ، سرند و شهرهاي هريس و خواجه موجود مي باشند. اخيراً منابع آبي مناسب درحال شناسائي مي باشد تا بدين صورت از آب هاي مورد استفاده براي كشاورزي براي پرورش ماهي نيز استفاده شود. اولين گام براي اين مهم، تشويق روستائيان براي جلوگيري از هدر رفتن آب است.صنعت مرغداريمرغداري در روستاها به صورت سنتي از قديم رواج داشته و دارد كه همانند ساير شهرستان ها هر خانوار روستائي چند قطعه مرغ و خروس براي تأمين گوشت سفيد وتهيه ي تخم مرغ مورد نياز خانواده و احتمالاً به مقدار ناچيز براي فروش نگهداري مي كنند. نژاد اين مرغ ها و خروس ها متمايل به مرندي است و در سال هاي اخير نگهداري مرغ و خروس هاي لِكهورن رواج يافته است كه تا حدّي اقتصادي مي باشد و دليل آن هم استفاده از ضايعات كشاورزي و خوراك خانوار در تغذيه ي آنهاست. مرغداري صنعتي در دو سال گذشته با استفاده از اعتبارات ناچيز بانكي رواج يافته كه تعداد 6 واحد مرغداري تخمي و 5 واحد مرغداري گوشتي با ظرفيت 106 هزار و 636 قطعه مرغي تخمي و 78 هزار قطعه مرغ گوشتي در حال فعاليت مي باشند.در كاهش قيمت تخم مرغ، صنعتي بودن و استفاده از كارشناسان و دامپزشكان نقش بسزايي دارد.ليست مرغداران گوشتي وتخم گذار نام مرغدارظرفيتمحل توضيحيوسف زارع10000قطعهشهرك پايينبه تخمگذار تبديل گرديده استاكبر فرد10000قطعهونيارتعاوني موسوي28000قطعههريس مجيد ارجمند5000 قطعهخواجه اكبر مدني6000 قطعهخواجه شركت آبياران10000 قطعهامندي جبرائيل رحيمي5000 قطعهخواجهاكبر مهري5000قطعهخواجهدهقان نامور25000 قطعهعلي احتراميعلي احترامي6500 قطعهخواجهاز اينجا به بعد مرغداران تخمگذارحسن زارع7000 قطعههريس صبا هريس نژاد12636قطعههريس علي اصغر رجب زاده27000قطعهشهرك رضا توكلي20000قطعهشهركشركت آينالو20000قطعههيق خواجهجبار رحيمي10000قطعهمهرامعيوض باقري10000قطعهنمرورپرورش زنبورشهرستان تبريز با 18/25 درصد عمده ترين مركز پرورش استان آذربايجان شرقي و شهرستان هريس با82 درصد كمترين كندوي عسل را دارا مي باشند. زنبورداري از دير باز به صورت سنتي در سطح شهرستان هريس رواج داشته كه به علت كاهش ميزان بارندگي ساليانه و خشكسالي منطقه و اقليم هاي نامناسب حاكم بر منطقه و نداشتن اطلاعات پرورشي رو به انزوا نهاده و در سال هاي اخير كُلني ها تلف شده و از بين رفته اند. كُلني هاي مدرن به علت غير استاندارد بودن شانه هاي عسل و كندو هاي پرورشي و نداشتن اطلاعات علمي منطبق با واقعيت زندگي زنبور عملاًبا شكست مواجه شده است. تشكيل دبيرستان كار و دانش در رشته ي زنبور داري به تربيت جوانان مجرّب در اين رابطه كمك مي نمايد.در فصل بهارباشكوفايي گلهادركوهستان هاي شهرستان هريس زنبورداران مهاجر ازساير شهرستان هاي مجاور،حداكثر بهره مندي را دارند.زنبور ستانرديفنام بخشتعداد زنبورستانتعداد كندونام دهستانتعداد زنبورستانتعداد كندوبوميمدرنبوميمدرن1مركزي25111171463زرنق57308235بدوستان شرقي98702395خانمرود78284319مهرانرود شمالي181691682خواجه2799554663بدوستان غربي1272158235مواضع خان شرقي41259130مواضع خان شمالي1112246590توليد لبنيات مقدار شير توليدي دامداران بيشتر براي مصرف خانوادگي دامداران بوده ومازاد آن به صورت ماست،پنيروكره به شهرانتقال مي يابد .در شهر هريس وروستاهاي اطراف آن ، دامداران شير،ماست وكره ي مازادبه مصرف خود رابه مغازه هاي لبنياتي شهر هريس مي فروشند كه ظاهراً به علّت كمي تقاضا با مشكل مواجه هستند. ارائه ي پيشنهاد جهت بهبود وضع دامپروري وتوليد در رابطه باگوسفند وبز عمده ترين مشكل كه قابل ذكراست جايگاه هاي نگهداري بوده كه براي بهبود وضعيت آن بهتر است روستائيان آموزشهاي ترويجي لازم همراه با نمايش نتيجه اي كافي را پشت سر بگذارند وبهترين راه در اين رابطه آموزش خود دامداران وفرزندان با استعداد آنها مي باشد زيرا اكثراً امكانات اوليه را دارندولي فرهنگ نامناسب در مرحله ي اجرا مارا ناگزير مي سازد كه بگوييم: بايداولويت با رعايت مسائل بهداشتي،تامين نور، استفاده از آهك براي ضد عفوني كردن واز همه مهم تر تهويه ي كافي باشد.پيشنهاد مي شود سياست هاي ارائه ي تسهيلات احداث دامداري به طور صددرصد به بخش نوسازي وبهسازي دامداري ها سوق داده شود. دررابطه با تغذيه ي گوسفندان، دامها مشكل نحوه ي تغذيه دارند چراكه مواد انرژي زا را به حد كافي تامين مي كنند ولي نحوه ي استفاده از آن ها براي دام هامناسب نيست . مثال براي اين امر نحوه ي استفاده از جو مي باشد كه دامداران به حد كافي دانه جو داشته ويا خريداري مي نمايند اما به صورت دانه ي كامل به مصرف دام هاي خود مي رسانند .آمار دامي شهرستان برحسب راس درسال 76و78سال -گوسفند و برهبز و بزغالهگاو بوميگاو دو رگگاو اصيلگاو ميشتك سمي ها761853353110031570577642229216774781810003110033217340040012766790در فصل چرا، گوسفندان در مراتع،با مشكل كم آبي وعدم تا مين آب بهداشتي مواجه هستند .علاوه بر اينكه دام ها به آب سالم دسترسي ندارند از آب هاي راكد جمع شده در پشت بندهاي كوچك خاكي ويابركه هاو چاله ها كه مملو از آلودگي ها ،انگلهاو زالو مي باشند مصرف مي كنند ،براي رفع اين معضل پيشنهاد مي شودتوسط اداره ي منابع طبيعي آبشخورهابراي جمع آوري آب سالم وبهداشتي ساخته شود و نحوه ي استفاده از آبشخورها براي دامداران آموزش داده شودونيزدامداران كلاس هاي آشنايي با مضرات آب هاي راكد و آلوده را فرا گيرند، در فصل چراي دام ها هم چنين براي آنها به صورت مطلوب فيلم نمايش داده شود تابا نتيجه ي كارآشنا شوند و مشكلات تخريب مراتع،بيش از اين ادامه نيابد ودر نهايت براي احياي اين مراتع كارهاي اساسي با مشاركت دامداران هرچه زود تر آغاز گردد . پراكندگي آبشخورها،متناسب باوضعيت مراتع وتعداددامها درجاهاي مناسب اهميت خدشه ناپذيري است كه جاي هيچ تعللي را باقي نمي گذارد. آبشخورها اگر كافي نباشند ويادر جاهاي مناسب نباشند محدوده ي نزديك يك آبشخور با چرا به سرعت ازبين مي رودودرعوض نقاط ديگركه دور خواهند بودكمتر چرانيده مي شوند. مشكلات پرورش گاو وگاوميش نيزتقريبا مشابه گوسفندوبز مي باشد ،لذاپيشنهاد مي گردداحداث دامداري هاي كوچك با مصالح ارزان قيمت توسعه داده شودهمچنين اعطاي تسهيلات بانكي با هدف حفظ وتوسعه ي اشتغال ،افزايش توليد،تامين منابع ونقدينگي دربخش هاي مختلف ازجمله احداث دامداري هاي صنعتي به طورصد در صددراين شهرستان اختصاص يابدزيراآنان دامدار بوده واز اين كارروزي كسب مي كنند .چه بهتر خواهد بود نحوه ي پرورش بهبود يابد تا از هدر رفتن مواد غذايي دام ها ،وقت وامكانات ملي جلوگيري شود زيرا دامداري هاي صنعتي غير فعال بوده واز تسهيلات بانكي كه سرمايه ي ملي كشور هستند استفاده نموده وبلا استفاده رها شده اند .مرغ داريهاي صنعتي تا حد زيادي علمي تر بوده وبايستي با دامپزشكان ومهندسين در احداث واحدهاي مرغداري وپرورش طيور مشورت كنندواز راهكارهاي علمي واصولي استفاده نمايند .پيرو توضيحاتي كه پيرامون زنبور عسل قيد گرديد نحوه ي برخورد با مشكلات ،عدم اطلاعات كافي زنبورداران با نحوه ي زندگي زنبور عسل ،خشك سالي و وضع زنبور قابل توصيف نيست .تعدادكلني هاي بومي دو هزار72 كلني وكلني هاي مدرن شش هزار 126مي باشند.براي بهبود وضعيت زنبورداري ترويج كندو هاي استاندارد واز همه مهم تر استفاده از كادر هاي استاندارد ضروري مي باشد .دارو هاي مبارزه با آفات وبيماريهاي زنبور عسل بيش از حد گران بوده ودر عين حال با وجود گراني در شهرستان هريس كمياب نيز مي باشند .انتظار مي رود مسؤولين باعنايت به موارد مطروحه رضايت خدا وبندگان خدا رافراهم آورند. ب )زراعتسيماي كشاورزي منطقهازمجموع 238 هزار هكتار مساحت شهرستان هريس حدود 95 هزار هكتار قابل كشاورزي مي باشد كه از اين رقم 53هزارو376 هكتار ديم محسوب مي شود كه همه ساله نيمي از آن زير كشت رفته و نيمي ديگر آيش باقي مي ماند همچنين 12هزارو84هكتار اراضي آبي و نيمه آبي محسوب مي شود كه هر ساله به كشت محصولات زراعي اختصاص مي يابد محصولات عمده ي زراعي منطقه عبارتند از: گندم، جو، يونجه،اسپرس،حبوبات و صيفي جات.باغباني در شهرستان هريس به دليل پاره اي معضلات آب و هوائي وعدم تمايل ساكنين گسترش چنداني نداردو حدود 345 هكتار برآورد مي شود كه عمده محصول باغات منطقه را سيب و زردآلو تشكيل مي دهد كل كشاورزي شهرستان هريس ازتعدادهفت هزارو622 بهره برداري تشكيل يافته است كه 93/3 درصد كل بهره برداري هاي استان را تشكيل مي دهد. كل اراضي زراعي شهرستان هريس نيز 17/5 درصد از اراضي زراعي استان را تشكيل مي دهد. تأمين آب كشاورزي از مشكلات انگشت نماي منطقه به شمار مي رود كه ناشي از كمبود آب هاي سطحي و حفره هاي آب زير زميني مي باشد. تاكنون پانزده سدّ در شهرستان هريس از سوي ادارات آبياري ، مديريت كشاورزي ، جهاد سازندگي و بخش خصوصي احداث شده است كه تعدادي از آنها عبارتند از : آرباطان، پارام، مقصودلو، امند،مينق،ينگجه، باروق ،سراي، زرنق،نمرور و … كه از اين ميان سد خاكي آرباطان با ظرفيت مخزن 25 ميليون متر مكعب،با كانال تغذيه اي به طول 27 كيلومتر با دربند انحرافي زرنق و مهربان با ظرفيت آبگيري 40 ميليون متر مكعب آن به اراضي مسير كانال اختصاص يافته و 20 ميليون متر مكعب در هر شاخه ذخيره خواهد شدازسوي سازمان كشاورزي آذربايجان شرقي احداث و تكميل شده و قادر به آبياري هفت هزار هكتار از اراضي زراعي شهرستان هريس مي باشد. همچنين قسمت عمده ي آب اراضي آبي از طريق 502 حلقه چاه نيمه عميق ،35 حلقه چاه دستي و 83 رشته قنات كه تنها نيمي از آنها فعال مي باشد تأمين مي شود. درجهت بالا بردن راندمان آبياري تاكنون 20 مورد آبياري تحت فشار در سطح 8/608 هكتار اجرا و در سطح 35 هكتار نيز در دست اقدام مي باشد. علاوه بر پروژه هاي آبياري تحت فشار، مديريت كشاورزي* شهرستان هريس تاكنون نسبت به احداث كانال بتني آباديهاي انديس ،برازين ،خشكناب،مقصودلو،پارام و ينگجه و همچنين برخي ديگر از روستاهاي شهرستان اقدام نموده است.از نظر ماشين آلات كشاورزي 731 دستگاه تراكتور ، 15 دستگاه كمباين ،380 دستگاه رديف كار و تعدادكثيري از ادوات دنباله بند در سطح شهرستان مي باشد.نقش زمين در بخش كشاورزي به منزله ي جسم در انسان است و امور رسيدگي به اين موضوع توسط مديريت امور اراضي استان زير نظر سازمان كشاورزي و به تبع آن در شهرستان ها توسط واحدهاي امور اراضي زير نظر مديريت هاي كشاورزي اداره مي شود. از آنجايي كه درگذشته همواره بخش كشاورزي آماج حملات استانها واقع گرديد زمين نيز به تبع آن مورد هجوم قرار گرفت اين امر موجب گرديد جهت سازماندهي و بهره وري بهينه از زمين و حفظ كاربري آن در بخش كشاورزي جهت نيل به خود كفائي كشاورزي و مصون نگهداشتن آن براي نسل هاي آينده متصديان امر اقدام به وضع قوانين و مقررات مربوط به زمين در سطح وسيع نمايند كه فعلاً مديريت هاي امور اراضي در چهار چوب همان قوانين و مقررات وظايفي را عهده دار مي باشند كه اهم فعاليت ها به شرح زير مي باشد:1- شناسائي اراضي موات (اراضي يي كه ازحيزانتفاع افتاده است)2- صدور رأي اراضي اموات3- صدور اسناد مالكيت براي اراضي موات و به دنبال آن احياي زمين و واگذاري به كشاورزان4- دريافت سند به ساير اراضي دولتي(باير- مازاد بر فسق – مجهول المالك و غيره )5- استعداديابي اراضي موات و باير جهت احيا 6- واگذاري اراضي دولتي جهت توسعه كشاورزي به كشاورزان به صورت مشاع7- واگذاري اراضي به متقاضيان حراج هاي اقتصادي و كشاورزي8-تعيين حريم درست و تحكيم مالكيت دولت9- تعيين تكليف اراضي مازاد برنسق زراعي مشمول مرحله اول اصلاحات اراضي10-تعيين تكليف املاك مسلوب المنفعه11-تعيين تكليف اراضي باير مشمول مرحله ي اول قوانين اصلاحات اراضي12- انجام فعاليت هاي اصلاحات اراضي در چهار چوب قوانين اصلاحات اراضي13- اجراي ماده ي پنج الحاقي در مورد اعياني هاي موجود در املاك مشمول 14- تعيين تكليف اراضي و اعيان هاي مستعد مزارع و قراي خالصه15- نقشه برداري دهات مشمول مرحله ي اول و تعيين اراضي مازاد بر نسق زارعان 16- اجراي مصوبه ي مجمع تشخيص مصلحت در قرا و مزارع باقي مانده17- تحصيل درآمد از فروش مشاع و اجاره بهاو عوايد خالصه و تغيير كاربري 18- اجراي دقيق قانون حفظ كار بري اراضي توزيع اراضي كشاورزي شهرستان در سال زراعي 78-1377اراضي زير كشت آبي5/5591 هكتاراراضي زير آيش آبي5/5845 هكتاراراضي زيركشت ديم28026 هكتاراراضي زير آيش ديم 16939 هكتاراراضي علوفه آبي4600 هكتاراراضي علوفه ديم3696 هكتاردرختان مثمر آبي363 هكتاردرختان مثمر ديمي22 هكتاردرختان غير مثمر257 هكتارجمع اراضي آبي16657 هكتار جمع اراضي ديم48683 هكتار جمع كل اراضي65340 هكتارجمع توليد محصول زراعي71244 تنجمع توليد محصول باغي9/1461 تنجمع توليد9/72705 تن جدول سطح زير كشت شهرستان به تفكيك روستاهارديفنام دهستاننام آباديكل سطح زير كشت باغاتگندم وجوبه هكتارساير محصولات به هكتار جمع به هكتار1بدوستان غربياحمد آباد شهرك2/1 هكتار37/21182/9719/3092بدوستان غربياحمد آباد لغلي96/11701/497/1213بدوستان غربياربطان55/113231/26586/1314بدوستان غربيآقا علي لو195/084/3084/2096/1315بدوستان غربيبيلوردي6/327/97970/20397/11826بدوستان غربيجانقور89/52257/10946/6327بدوستان غربيجيغناب06/065/16256/6621/2298بدوستان غربيجيغه319/797/30268/21765/5209بدوستان غربيخرمالو40/68268/4908/73210بدوستان غربيساخسلو80/13260/10840/24111بدوستان غربيسراي670/77463/15833/93312بدوستان غربيشاملو 83/22967/8351/32313بدوستان غربيشهرك پائين5/772/43416/10088/53414بدوستان غربيشهسوار41/22819/9259/33015بدوستان غربيشيخ رجب60/46330/8990/55216بدوستان غربيطرف98/6133/2531/8717بدوستان غربيعبدالجبار3%78/8436/1214/9718بدوستان غربيقراجه4%05/98278/12983/111119بدوستان غربيقره گوني01/2070/672/2620بدوستان غربيقيزقاپان09/420/8268/2688/10821بدوستان غربيگوي درق 94/120/5490/1510/7022بدوستان غربيگيلدير98/20976/9673/20623بدوستان غربيمركيد76/58078/18254/76324بدوستان غربيوليلو23/27790/12613/40425بدوستان غربيينگجه92/9641/4333/14026مواضع خان شرقياستيار55/6268/2022/8327مواضع خان شرقيامند78/34288/22266/56528مواضع خان شرقيپاكچين88/4696/6684/11329مواضع خان شرقيتازه كند نهند92/4705/3197/7830مواضع خان شرقيخواجه3/944/66050/33194/99131مواضع خان شرقيسولوجه32/2754/1586/4232مواضع خان شرقيقلعه لر70/1954/1124/3133مواضع خان شرقيگمند87/33695/21782/55434مواضع خان شرقيكهليك بلاغي01/1229/1030/2235مواضع خان شرقيگؤيرجين00/1350/2650/3936مواضع خان شرقيمحمود آباد 00/020/720/737مواضع خان شرقيمرناب21/1866/1787/3538مواضع خان شرقينهند9/5567/31342/14109/45539مواضع خان شرقيونيار22/4458/1980/6340مواضع خان شرقيقويوجاق05/18605/310/18941مواضع خان شرقيشريف آبادخالي از سكنهفاقد سطح زير كشت42مواضع خان شماليچاي كندي72/126/7641/6067/13643مواضع خان شماليچخماق بلاغ سفلي40/1475/815/2344مواضع خان شماليچخماق بلاغ عليا3010013045مواضع خان شماليچوپانلار سردارلو90/5421/2611/8146مواضع خان شماليافشرد24/4242/3966/8147مواضع خان شماليباجه باج259/4542/3300/6948مواضع خان شماليبشير83/21869/5352/27249مواضع خان شماليتازه كند سرند3/135/6709/4244/20950مواضع خان شماليچنزق6%80/5829/3209/9151مواضع خان شماليچمن زمين10/720/356/1076/1352مواضع خان شماليحسين آباد 75/4875/1650/6553مواضع خان شماليحشمت آباد803511554مواضع خان شماليدغدغان92/779/1767/1646/3455مواضع خان شماليديبكلو26/2507/2733/5256مواضع خان شماليديزج ور06/320/226/557مواضع خان شماليسرخه گاو05/4085/1390/5358مواضع خان شماليسرند1275/13925/19300/33359مواضع خان شماليسولي دره ق60/810/1070/1860مواضع خان شماليشالي4/110/3552/2662/6161مواضع خان شماليعباس آباد2231/18120/15251/33362مواضع خان شماليقشلاق بالا07/419/2745/1563/4263مواضع خان شماليقشلاق پائين1/6640/060/1000/1164مواضع خان شماليكويج59/7923/2882/10765مواضع خان شماليمشير آباد2/802/5058/4560/9566مواضع خان شمالينيچران322/7485/6707/14267مواضع خان شماليهرزنديق320/2064/984/2968مواضع خان شماليهفدران65/2826/1801/4779مواضع خان شماليهيق2/490/4468/1758/6270بدوستان شرقياسب خوان 17/7050/1866/8871بدوستان شرقيبزوان10/25405/8215/23672بدوستان شرقيپارام48%31/44608/3939/48573بدوستان شرقيخلج16/16983/4799/21674بدوستان شرقيصمد آباد00/2100/600/2775بدوستان شرقيصومعه32/28106/7437/35576بدوستان شرقيمقصودلو1/2569/41525/9792/51277بدوستان شرقيميان بازور58%00/6803/7003/13878بدوستان شرقيمينق68/51895/10563/62479بدوستان شرقينمرور71/79153/8823/88080بدوستان شرقيبرازين92/32308/17799/50081بدوستان شرقيتركايش57/234/22600/12234/45882بدوستان شرقيموسالو9/731/16412/3023/19483بدوستان شرقيمزارع هريس00/1000/000/1084خانمروداسماعيل كندي10304085خانمرودانديس78/21513/7790/29286خانمروداينچه كندي203087خانمرودتازه كند عليا00/10862/12262/23088خانمرودجنگل304089خانمرودخانقاه63/39083/22946/63090خانمرودخشكناب01/28375/13876/43191خانمرودشيران2/175/7975/6650/14692خانمرودقانقالو72/2165/2336/4593خانمرودقره ترپاق16/1868/684/2494خانمرودقوملو253595خانمرودگوراوان68/45859/49227/95196خانمرودممي كندي62097خانمرودمهرام79/5307/1387/6698خانمرودناحيه38/12611/9449/22099خانمرودنوجه ده59/12090/12849/249100خانمرودنهران26/16900/16225/331101خانمرودهرزه ورز2/445/14122/7367/214102خانمرودهيق00/6089/4589/105103زرنقباروق4/226/112163/20189/1322104زرنقتازه كند8%48/980/628/16105زرنقجمال آباد96/232/85354/19686/1049106زرنقزرنق51/65328/36680/1019107زرنققزلجه زرين92/23668/5060/287108زرنقكرمجوان90/13894/10784/246109مهرانرود شماليبخشايش52%70/224830/37100/2625110مهرانرود شماليكلوانق32/1070/146703/39273/1859انواع خاكها و خصوصيات آنهارديفنام منطقه خصوصيات شيميايي خاك خصوصيات فيزيكي خاك هدايت الكتريكياسيديته PHنوع خاكشن%سيليت%رس%نوع خاك1سراي82/017/8قليا 463618ليمون76/59/7شور وقليا552421شني ليموني12/213/8قليا433027ليموني رسي2 گلدير65/103/8قليا 213841رسي ليموني65/208/8قليا393031ليموني2/103/8قليا353035لمون رسي19/115/8قليا442927لمون 3مقصودلو89/127/8قليا582319لمون شني4هريس84/086/7قليا403129لمون رسي93/098/7قليا334225لمون5 بيلوردي2/1664/8شور وقليا453025لمون53/225/8قليا115138لمون رسي لا ئي67/941/8شوروقليا253837لمون رسي91/204/8قليا 205228لمون رسي لائي11/118/8قليا304624لمون6بخشايش61/895/7 شوروقليا134245رسي لائي76/1208/8شوروقليا124543رسي لائي56/599/7شوروقليا64450رسي لائي69/414/8شوروقليا 84250لمون رسي85/096/7قليا324028لمون7نمرور74/115/8قليا453619لمون8زرنق72/006/8قليا344125لمون98/014/8قليا344125لمون55/511/8شوروقليا243838لمون رسي02/185/7قليا174835لمون رسي لائي13/111/8قليا363925لمون33/193/7قليا214831لمون رسي9تركايش29/116/8قليا413821لمون9/089/7قليا314029لمون رسي10كمند35/258/8قليا453322لمون11برازين16/125/7قليا293635لمون رسي82/097/7قليا324325لمون12باجه باج58/007/8قليا363925لمون13سرند48/131/8قليا383725لمون66/119/8قليا463519شني رسي47/125/8قليا323929لمون رسي59/126/8قليا304129لمون رسي14خرمالو75/225/8قليا542323لمون شني رسي15خواجه28/219/8قليا204733لمون رسي لائي16انديس82/092/7قليا422929لمون رسيكشت بهاره :جوي بهاره ، عدس ، نخود ، لوبيا ،يونجه ،اسپرس ،شبدر ،شمبليله ، گاودانه، سيب زميني ، گوجه فرنگي ،ذرت .كشت پاييزه : جوي پاييزه،گندم پاييزه،كلزا.ارقام گندم براي مزارع آبي 1- الوند2- الموت 3- mv174- زرين5- بِزوستايااز آنجاكه گندم جزو محصولات استراتژيك است به نظر مي رسد بايد اولويت با خود كفائي باشد نه سود. وچون يارانه بر عهده ي كشاورز است قيمت خريد از آن نيز خيلي پائين است .كاشت گندم سبلان وآذر2 براي اراضي نيمه آبي وديم وسرداري براي اراضي ديم در شهرستان بازدهي زياد دارد وحدود 95درصدرضايت بخش مي باشد. به تازگي براي توسعه ي سيمينه ،رقم دروم كه مخصوص ماكاروني است اقدام گرديده است ،توصيه مي شود براي كشت ارقام اصلاح شده ي ذيل در مناطق مختلف توجه لازم مبذول گردد تا استفاده ي بهينه از مكان وزمان براي كشاورزان فراهم آيد:- جوي ديم پائيزة توكاك(سهند) - جوي آبي پائيزة ماكوئي- جوي آبي بهاره پائيزه والفجرسطح كشت و راندمان محصولات تحت كشت اراضي آبي و نيمه آبي شهرستان سال زراعي 78-77رديفنوع محصولسطح كاشت هكتارعملكرد هكتار تننياز آبي هر هكتار متركعبنياز خالص آبي هر هكتار در منطقه با در نظر گرفتن راندمان آبياري سنتي (30%) (متر مكعب)1گندم آبي5300916/04690150002جو آبي14000850/04690150003يونجه آبي28245890030004هندوانه آبي158/44940160005پياز104358570280006سيب زميني5/143206490200007سيب26886610220008گلابي1165950200009زردآلو33259502000010گردو95/0661022000 توضيحات:1- كشت غالب منطقه گندم است.2- راندمان آبياري شبكه هاي سنتي 30% مي باشد.3- راندمان آبياري شبكه هاي تلفيقي 45 % مي باشد.4- حدود 85% محصول گندم و جو و 65 %علوفه (يونجه و اسپرس ) با توجه به وضعيت خاص شهرستان و محدويت منابع آبي و خشكسالي پي در پي در سال هاي اخير به صورت نيمه آبي كشت و آبياري مي شود.5- در شهرستان ما الگوي كشت و جود ندارد اگر گامي در اين راه برداشته شود كمك شايان توجهي به توسعه كشاورزي خواهد كرد.6- متوسط طول دوره ي يخبندان سالانه 115روز، حداقل وحداكثر درجه ي حرارت مطلق25درجه ي سانتي گراد زيرصفر، و30درجه سانتي گراد بالاي صفر مي باشد.ضد عفوني كردن غلات بر عليه سياهك ها[5]بيماري سياهك پنهان گندم ،ازشايع ترين بيماري هاي گندم در شهرستان محسوب مي گردد. تا چند سال اخير اين بيماري به شدت در مزارع گندم مشهود بود وهر ساله خسارات فراواني به بارمي آورد به طوري كه تعدادي از كشاورزان در اثر شدت آلودگي قادر به فروش محصول خود نبودند واز اين بابت باضرر وزيان مالي فراواني مواجه مي شدند اين بيماري در حال حاضر به مقدارزيادي كنترل گرديده وهر ساله از سطوح آلودگي وشدت آن كاسته مي گردد با وجود اين كه هنوز اين بيماري در شهرستان هريس به طور كامل مهار نگرديده وهنوز هم بعضي كشاورزان سنت گرا وواقعا دير پذير پيدا مي شوند كه در مقابل طرح ضد عفوني غلات مقاومت مي نمايند با اين حال در صورتي كه مقايسه اي با سال هاي گذشته ي اين شهرستان صورت بگيرد ميزان كنترل وكاهش اين بيماري مشهود تر به نظر خواهد آمد .در اين شهرستان دو نوع سياهك آشكار وپنهان مهم جلوه مي نمايد شدت آلودگي آشكار بسيار كم ودر مزارع به صورت تك بوته هاي مريض مشاهده مي گردد لذا استفاده از سموم دو منظوره با توجه به گراني اين نوع سموم فعلا مصلحت نمي باشد ولي براي استفاده از سموم ارزان قيمت يك منظوره (مانكوزوب)در سطح وسيعي توزيع،تبليغ وتشويق صورت مي گيرد وبا اعزام اكيپ هايي ،اين سموم به روستاها (مخصوصا روستاهاي دور افتاده )حمل ودر محل با برگزاري كلاس هاي آموزشي در اختيار كشاورزان قرار داده مي شود .علل كاهش بيماري سياهك پنهان الف- استفاده از سموم ارزان قيمت كه به صورت يارانه با نصف قيمت در اختيار كشاورزان قرار داده مي شود.ب- برگزاري كلاس هاي آموزشي به صورت گسترده ومكرر در روستاها وشرح كامل بيماري واثرات زيان بخش آن به زراعت گندم.ج-افزايش مصرف بذور گندم گواهي شده وتحويل رايگان سم براي اين نوع از بذور.د-افزايش تقاضاي كشاورزان براي بكار گيري رديفكار در زراعت گندم وسهولت اختلاط سم با بذور توسط اين دستگاهها.ه- ارائه ي خدمات رايگان بو جاري بذر با توان اختلاط مكانيكي سم ضد عفوني با بذر.و –ايجاد تسهيلات لازم توسط مديريت كشاورزي شهرستان هريس وهمكاري صميمانه ي سازمان تعاون روستايي در امر توزيع سم وسهولت واگذاري به صورت تحويل در محل .علل عدم كنترل قطعي بيماري سياهك الف- مقاومت متعصبانه ي بعضي از كشاورزان در مقابل آموزش هاي كارشناسان كشاورزي كه معمولا بدون هيچ گونه دليل منطقي صورت مي گيرد واحتمالا با عادات گذشته وبافت سنتي منطقه ارتباط دارد .ب- شيوع تناوبي اين بيماري در منطقه ،به اين معني كه تعدادي از كشاورزان با وجود اينكه اقدام به ضد عفوني بذر نمي كنند با بيماري سياهك نيز مواجه نمي شوند. (احتمالا به دليل خريد وكشت بذر ي كه سال گذشته ضد عفوني شده وامسال فاقد آلودگي مي باشد اين امر رخ مي دهد )وبه همين دليل اين گونه افراد وتعدادي از زارعين همسايه ي آنها دچار قضاوت اشتباه در مورد سال آتي مي گردند .ج-گراني سم در بازار آزاد كه وسوسه ي فروش سم وكسب سود نا چيز نقدي را به دل بعضي اشخاص مي اندازد .د- تاثير زيان بخش گرد سمي .ه- مصرف سموم ضد سياهك غلات براي ضد عفوني يا سمپاشي ساير محصولات كشاورزي ،كه موجب خريد ونگهداري اين سموم براي ساير محصولات گران قيمت مي شود (همچنين اين مورد يكي از علل عمده ي گراني سم در بازارآزاد مي شود ).آمار فعاليت 7ساله واحد حفظ نباتات شهرستان هريس (ضد عفوني بذور غلات بر عليه بيماري سياهك )سال71727374757677ضد عفوني4335666550006380141531726914306علف هاي هرز غلاتعلف هاي هرز به خصوص گياهان پهن برگ عمده ترين عامل خسارت زا در مزارع گندم شهرستان هريس محسوب مي گردند امسال[6] 12دستگاه سمپاش يكصد ليتري 5دستگاه سمپاش 750ليتري ويك دستگاه سمپاش 400ليتري جهت بكار گيري در طرح مبارزه شيميايي با علف هاي هرزغلات سرويس وآماده ي به كار گرديدند .طرح جامع ومدوني تهيه گرديد كه در آن شهرستان هريس به هفت قسمت تقسيم شد ومسؤوليت سمپاشي هر قسمت به يكي ازتعاوني هاي توليد زرنق –پارام –سراي –خرمالو –بخشايش ومراكز خدمات خواجه وهريس محول گرديد .با در نظر گرفتن سهميه از طرف مديريت حفظ نباتات استان سطح سمپاشي هر روستا به نسبت سطح كشت آن ومدت لازم براي كار با دستگاههاي سمپاشي اختصاص داده شده جهت پوشش سطح تعيين شده نيز محاسبه وتعيين گرديد .ولي به علل مختلفي اين طرح اجرا نگرديد ومسكوت باقي گذاشته شد .(احتمالا يكي از علل آن اين بوده است كه بكار گيري دستگاههاي سمپاشي در كليه ي روستاهاي دور ونزديك باعث مي شود تعدادي از مزارع كنار جاده ها بدون سمپاشي باقي بمانند واز نظر كارشناسان بازديد كننده_ كه از طرف سازمان يا وزارت كشاورزي اعزام مي گردند_ مي توان به عدم فعاليت مديريت در امر مبارزه با علف هاي هرز نسبت داد .)با توجه به حذف طرح مذكور، تعدادي از سمپاشها ،از اختيار واحد حفظ نباتات خارج گرديدند وجهت كود پاشي كودهاي ميكرو در اختيار ساير كارشناسان قرار گرفتند وتعدادي نيز بين تعاوني هاي توليد ومراكز خدمات تقسيم گرديدند ومقرر گرديد محل هاي مناسب وكشاورزان علاقمند شناسايي وسمپاشها در اختيار آنان قرار گيرد .بكارگيري اين دستگاهها ورقابت روز افزون كشاورزان براي به دست آوردن اين سمپاش ها كه تا چند سال اخيربدون مراجعه ي زارعين بلا استفاده باقي مي ماند همگي بيانگر موفقيت نسبي مديريت كشاورزي در ايجاد انگيزه ي لازم وتشويق وترغيب كشاورزان به اجراي سمپاشي بر عليه علف هاي هرز گندم مزارع خودشان مي باشد .امسال[7] سطحي معادل يك هزار562هكتاربا مصرف دوهزار341 ليتر سم تو،فور، دي (24d )تحت پوشش سمپاشي قرار گرفتند .با توجه به اينكه كليه ي واحدها ي شركت هاي تعاوني توليد ومراكز خدمات كشاورزي فعاليت چشمگير وبسيار گسترده اي براي رسيدن به چنين سقفي از سطح سمپاشي آغاز نموده اند ، با اين حال براي رسيدن به يك سطح قابل قبول هنوز راه درازي بايد پيموده شود .مشكلات وموانع موجود در تحقق اهداف طرح مبارزه با علف هاي هرز غلاتالف- راندمان پايين محصول گندم به خصوص در اراضي ديم اين شهرستان كه موجب كاهش در آمد كشاورزان از اين زراعت مي گردد.ب- عدم توان مالي كشاورزان براي خريد دستگاههاي سمپاشي .ج- زماني كه كار شناس يا مامور مسؤول سمپاشي به روستايي مراجعه مي نمايد وبا بي تفاوتي كشاورزان مواجه مي گردد نوعي احساس حقارت در او به وجود مي آيد كه باعث مي شود با دلسردي وبد بيني به فعاليت مبارزه با علف هاي هرز بپردازد .د- شرايط نا مساعد جوي ومحيطي كه تاثير نا مطلوبي به وجود مي آورد وموجب نا اميدي كشاورزان مي شود واحساس عدم ايمني زراعت را در دل آنان به وجود مي آورد .به طوري كه در چند سال اخير مشاهده شده است هر سال به علت كمبود بارش در پاييز يا در بهار كشاورزان رغبت خود را به ادامه يك فعاليت تمام عيار از دست مي دهند .ه- مديران عامل شركت هاي تعاوني توليد وكارشناسان مديريت شهرستان ومراكز خدمات به علت در گير شدن باساير فعاليتهاي كشاورزي كه مخصوصا دركشت بهاره زياد نيز هست نمي توانند بطور صددر صد وتمام وقت نيروي كار خود را صرف اجراي طرح مبارزه با علف هاي هرز گندم بكنند .همچنين به علت عدم پذيرش خوب از طرف كشاورزان وكار با سم ودستگاههاي سمپاشي كه داراي خطرات جاني وريوي نيز هستند ،بيشتر با بي ميلي به فعاليت مي پردازند وغالبا تمايل دارند كه در سايرامور زراعي يا باغي فعاليت نمايند .و- اكثر كشاورزان اين شهرستان فاقد دستگاه سمپاشي شخصي مي باشند . منطقه ي وسيعي كه تقريبا از نزديكي هاي تبريز شروع شده وبه نواحي اهر وسراب ختم مي شود همگي به 18دستگاه سمپاش مديريت كشاورزي وابسته هستند و اين دستگاهها نيز به علت دولتي بودن به طور صحيح مورد استفاده قرار نمي گيرند ومكرر دچار نقص فني مي شوند وهمين امر نيز علاوه بر اينكه ايجاد اخلال در كار سمپاشي مي نمايد اتلاف وقت زيادي را نيز در راه اندازي مجدد آن به دنبال دارد .ز- بالاخره اينكه بعضي از كشاورزان بدون هيچ گونه دليلي با سمپاشي مزرعه ي خود مخالفت مي ورزند وحتي زماني كه با خود روي دولتي به همراه سم علف كش وكارشناس مسؤول به منزل مسكوني آنها مراجعه مي شود وبه آنها اعلام مي گردد كه با ماشين اداري براي سمپاشي به سر مزرعه بروند به بهانه هاي مختلف از انجام اين كار امتناع مي نمايند با در نظر گرفتن اينكه قيمت سم تو‘، فور، دي (2 . 4. D) بسيار مناسب است ومضرات علف هاي هرز بر كشاورزان روشن مي باشد .هنوز علت واقعي اين امر براي واحد حفظ نباتات مشخص نگشته است مگر اينكه به كاهلي وتنبلي مفرط بعضي از كشاورزان نسبت داده شود ويا به عدم اعتمادآنها برگردد.سم تو، فور، دي براي دفع علف هاي هرز پهن برگ در مزارع غلات بسيار مؤثر است .طرز استفاده :براي سمپاشي يك هكتار مزرعه گندم 5/1 –1ليتر سم تو فوردي مصرف مي گردد. ولي بايد توجه كرد كه اين مقدار سم درسطح مزارع به طور يكنواخت پاشيده شود .زمان سمپاشي :از مرحله ي پنجه زدن بوته ها تا مرحله ي تشكيل ساقه ي گندم .براي از بين بردن علف هاي هرز كشيده برگ (نازك برگ )كه شبيه بوته هاي گندم مي باشند. در مزارع نخود وعدسي مي توان از سموم علف كش زير استفاده نمود :1-گالانت به مقدار 2ليتر در هر هكتار.2-فوكوس به مقدار 5/1 ليتر در هكتار.3- نابواس به مقدار 3 ليتر د ر هر هكتار.زمان مصرف :از مرحله ي چهار برگه شدن تا مرحله ي پيش از گل دهي بوته هاي نخود وعدس. بايد توجه كرد كه در اين مرحله از رشد نخود يا عدس، علف هاي هرز كشيده برگ سبزه باشند .آمار فعاليت 7 ساله واحد حفظ نباتات (مبارزه ي شيميايي با علف هاي هرز غلات )سال71727374757677علفهاي هرز950700814908101410521562سر خرطومي يونجهآفت بسيار مهم وخسارت آفرين سر خرطومي يونجه هر ساله در مزارع يونجه به خصوص چين اول آسيب عمده اي وارد مي نمايد .امسال[8] با مصرف يك هزار 707ليتر از سموم شيميايي شامل (اكامت 780،آزينفوس متيل 560 ليتر،ديا زينون 320ليتر،سوميسدين 25 ليتر،دور سبان 6ليتر،زولون 16ليتر )سطحي معادل يك هزار 241 هكتار از مزارع يونجه تحت پوشش سمپاشي قرار گرفته اند .موانع موجود در تحقق اهداف طرح مبارزه با سر خر طومي يونجهالف – نبود دستگاههاي سمپاشي كافي براي پوشش كامل مزارع يونجه.ب- سمپاشي بي موقع كه موجب تلفات كم، روي جمعيت آفت مزبورمي شود .ج- اشتغال دستگاههاي سمپاشي مديريت كشاورزي در اجراي طرح مبارزه با علف هاي هرز غلات كه مصادف با زمان مناسب براي مبارزه با سر خر طومي يونجه مي باشد .د- اختصاص مدت زمان طولاني براي مزارع زيركشت يونجه كه گاهي به بيش از8-7 سال نيز بالغ مي شود .به همين دليل (محدوديت دستگاههاي سمپاشي )عمليات غير شيميايي جهت كنترل اين آفت در منطقه رايج است و فعاليت هايي از قبيل كشت مخلوط يونجه با اسپرس –يونجه با جو –وچراي زود هنگام در زمان رويش اوليه اين گياه صورت مي گيرد. كلاس هاي آموزشي متعددي براي آشنا سازي كشاورزان جهت مبارزه ي غير شيميايي با اين آفت در شهرستان هريس بر گزار گرديده است ومخصوصا بر روي چراي زود هنگام اول فصل رويش،تاكيد بسيار گشته است ولي به دلايل مختلف كه در زير به آنها اشاره مي گردد آفت مذكور بطور قطعي كنترل نمي شود ولذا كاربرد ساير روش ها نيز ضروري تشخيص داده مي شود:الف)چراي تدريجي مزرعه توسط دام ، ودر نتيجه افزايش طول دوره ي چرا ، كه به حشرات كامل سرخر طومي فرصت استقرار در نقاطي از مزرعه ي چرانيده ومجددا سبز شده را مي دهد.ب) ايجاد نفخ شديد درشكم نشخواركنندگان كه در اثر تغذيه ي بيش از حد علوفه ي تازه به وجود مي آيد ،به طوري كه در بعضي سال ها با تلفات نيز همراه بوده است .ج) چراي زود هنگام ، كه در منطقه رايج است وزماني صورت مي گيرد كه هنوز بوته هاي گيا هان يونجه از رشد مناسبي برخوردار نيستند ( ارتفاع رشد كمتر از 6-5 سانتيمتر مي باشد ). اين كار باعث مي گردد از سبز شدن كامل بوته ها جلوگيري به عمل آمده و مانع انتقال حشرات كامل زمستان گذران سرخرطومي بر بوته ها گردد لذا بعد از خروج دام از مزرعه ، بوته ها دوباره سبز شده و سوسك ها باقي مانده به روي آنها منتقل مي شود .د)استفاده از تعداد كمتردام براي چرا كه موجب تغذيه ي غير يكنواخت از گيا هان علوفه اي مي گردد . ونيز ترس از بروز نفخ شكم حيوانات كه باعث مي شود مدت زمان كمي رادر طول روزبه چرا اختصاص دهند.ه ) كشت طولاني مدت اين زراعت در زمين ( همان گونه كه ذكر شد بيش ازهفت يا هشت سال) موجب مي گردد علف هاي هرز با شدت وتراكم زياد رشد يابند وعلاوه بر كاهش كيفيت محصول توليدي به صورت محا فظ خوبي در مقابل نفوذ قطرات سمي به لابه لاي شاخ وبرگ هاعمل نمايد . ودر نتيجه به مقدار زياد ي از كار آيي سموم به كارگرفته شده كاسته مي گردد مخصوصا اگر كود سمپاشي ،دير هنگام صورت بگيرد علف ها ي هرز با بوته هاي يونجه در هم آميخته ومامن مناسبي براي حفظ آفت در مقابل سموم شيميايي به وجود مي آورند .آمار فعاليت 7 ساله واحد حفظ نبات ( مبارزه ي شيميايي با سرخرطومي يونجه ) هكتارسال71727374757677سر خرطومي9369561000110013258701120سرخر طومي يونجه ازآفات مهم برگ يونجه مي باشد .خسارات اين آفات مربوط به مرحله ي لاروي ميباشد اين حشره 4سن لاروي دارد كه بيشترين خسارات را سن سوم وچهارم وارد مي كند، زمستان گذراني اين آفت به صورت تخم وحشره ي كامل است .اواخرزمستان واوائل بهاركه درجه ي حرارت روبه گرمي مي گرايد ومجموع درجه ي حرارت روزانه به17 در جه سانتي گراد مي رسد خسارت اين آفت شروع مي شود ودر اين زمان مبارزه ي شيميايي بايد صورت گيرد. زمان مناسب براي سمپاشي بر عليه اين آفت موقعي است كه بوته هاي يونجه10-75 سانتيمتر رشد كرده باشند .سموم مؤثر جهت مبارزه با سر خرطومي يونجه عبارتند از :ما لا يتون 3ليتردر هكتار، دور سبان يك ليتر در هكتار ،اكامت يك ليتر در هكتار ،((سومي سيدين)) يك ليتر در هكتار، اين آفت دشمنان طبيعي زيادي دارد ودر بعضي مناطق با اينكه اين دشمنان طبيعي زيادهستنددرعين حال احتياج به مبارزه ي شيميايي ندارند.گفتني است چراي زود هنگام در اول بهار مي تواند از خسارت اين آفت به نحو چشمگيري جلو گيري نمايد.كرم پيله خوار تن (هليوتيس)از آفات مهم زراعت نخود در شهرستان هريس محسوب مي گردد .اين كرم زمستان را به حالت شفيره دردرون خاك سپري مي كند، در بهار بعد از مساعد شدن هوا شفيره ها تبديل به پروانه مي شوند بعداز جفت گيري تخم هاي خود را روي برگ گذاشته و بعدازباز شدن تخم ها از برگ تغذيه كرده وسپس با سوراخ كردن غلاف ها وارد آن شده ودانه هاي نخود تازه تشكيل شده را از بين مي برند .مبارزه :1-بعد از جمع آوري محصول نخود زمين، شخم عميق زده بشود تا لانه هاي زمستاني آفت نابود گردد.2-در صورتي كه به زمين شخم خورده يخ آب زمستانه داده بشود 99-90درصد شفيره ها از بين مي رود. 3-با مشاهده ي اولين اثر خسارت در روي بوته ها پس از تشكيل غلاف با سم سوين به مقدار 3كيلو در هكتار سمپاشي گردد (احتمالا نياز به 2بار سمپاشي خواهد بود ).آفات مهم در شهرستان هريس :1- سوسك كلرادو درسيب زميني 2- بيد سيب زميني 3- آفات خاكي (كرم مفتولي-آگروتيس )4- موش5 – كرم سفيد ريشه خواراز بيماري هاي مهم گياهان زراعي در شهرستان هريس :1-سياهك پنهان وآشكار گندم . 2-برق زدگي نخود. 3-سفيدك داخلي سيب زميني وپياز .4-سفيدك داخلي وسطحي( در هندوانه وخربزه ديده مي شود) .5-بوته زردي نخود (فوزاريوم = بوته ميري).برق زدگي نخود :از بيماري هاي قارچي مي باشد وعلائم آن به صورت ايجاد تكه هاي تيره رنگي است كه روي كليه ي اندام هاي هوايي اعم از ساقه ،شاخه ،برگ ،وغلاف بوجود مي آيد واين بيماري به وسيله ي بذر آلوده انتقال مي يابد .مبارزه :ضد عفوني بذر باسموم :1)كالكسين ام به نسبت2درهزار.)تيرام، زينب، بنو ميل به نسبت2در هزار. و در ضمن به محض مشاهده ي علائم در مزرعه، بوته ها باسموم زينب يا مانكوزوب به نسبت 5/1كيلو در هكتار سمپاشي گردد.بوته زردي نخود(فوزاريوم):قارچي است خاكستري ودر اثر آلودگي بوته ها ،برگ ها از پايين به بالا زرد شده ومي ريزند وريشه در ناحيه آوندهاي چوبي قهوه اي مي گردد.مبارزه با اين بيماري مشكل است واقدامات زراعي مانند آيش –تناوب وآبياري صحيح در كنترل بيماري مؤثر مي باشد .ونيز ضد عفوني بذر با سموم بنوميل با غلظت 2 درهزاروتيرام+ براسيكول به نسبت 5/2گرم در هر كيلو گرم بذر در كنترل بيماري تاثير دارند . پ )باغباني باغاظهارات ريش سفيدان اين شهرستان حاكي از اين است كه در سال هاي گذشته باغ داري در اين منطقه رواج داشته و باغ هاي حاصل خيزي وجودداشته است. درروستاي باروق ديوار گِلي در حال تخريب وجوددارد كه مي گويند حصار باغي بزرگ بوده است واحتمالاً مالكيت آنرا يك نفر از شاهزادگان قاجاري ويا فردي وابسته به دربار داشته است و هر از چند گاهي درآن اطراق مي كرده ،جوي آبي نيز از كوهها به درون باغ جاري بوده است .ولي اينك ،نه ازآب جوب اثري باقي است ونه از آن باغ ،فقط همان حصار مخروبه ،به عنوان نشاني از باغ آباد آن زمان به چشم مي خورد .با توجه به اينكه شهرستان هريس در محاصره ي چند شهرستان مانند تبريز ،بستان آباد،سراب واهر كه در هر كدام از آنها باغ داري از رشد خوبي برخوردار است ،قرار گرفته ولي هنوز به درستي نمي توان معلوم كرد كه به چه علتي در طي تاريخ ،باغ داري در اين منطقه رسوخ ننموده ويا اينكه از بين رفته است. با توجه به سوابق اين شهرستان ووضعيت كنوني آن فقط مي توان چند نظريه را ذكر نمود :اول )افزايش نسبي در آمد ناشي از قالي بافي ،كه با رشد چشمگير خود باعث توجه كمتربه مسائل كشاورزي وباغداري شده است وكشاورزان از نيروي كار كودكان خود بيشتر در پاي دار قالي بهره جسته اند تا درمزارع .دوم)وابستگي اقتصاد خانواده به درآمد حاصله از فروش فرش هاي توليدي خود ،كه باعث گرديده سرپرست خانواده بيشتر به تجارت آن توجه نمايد، لذا دوري از كارهاي بدني وكشاورزي موجب تقليل توان او در انجام امور سخت زراعي گشته است .سوم) به علت عدم توجه به امور زراعي ،ماشين آلا ت كشاورزي به خدمت گرفته نشده واين كار با تشديد مشقت كار كشاورزي موجبات دوري هر چه بيشتر از اين بخش مهم اقتصادي كشور را فراهم نموده است .چهارم) بروز خشك سالي تناوبي ويا دوره اي در اين منطقه كه باعث خشك شدن بسياري ازچشمه ها ونهر هاي آب شده ونيزباعث مهاجرت افرادزيادي شده است.توجه به اين نكته ضروري است كه باغداري در بخش خواجه ي هريس در مقايسه با خود هريس وروستاهاي تابعه ي آن از رشد بيشتري بر خوردار است واحتمالا دليل آن را بايد در اتكاي بيشتر اقتصاد خانواده به درآمد حاصله از كشاورزي جستجو كرد .پنجم) عوامل نامساعد محيطي مانند سرماي زياد، خاك نامناسب يا مواد عالي ،كيفيت پايين آب هاي تحت الارض در بعضي نقاط ،كوتاه بودن فصل گرما، نبودن راه ارتباطي مناسب جهت حمل ونقل سريع وآسان درگذشته و سختي لايه هاي تحت الارض خاك در برخي نقاط ، همگي دست به دست هم داده اند تا مانع بزرگي را سر راه توسعه ي كشاورزي اين شهرستان به وجود بياورند .(يكي ازعلل گرايش ساكنين اين منطقه به كارهاي درون خانگي طي چند سده ي اخيراين عوامل مي تواند باشد .)اقداماتي جهت كنترل بيشتر عوامل نامساعددراين شهرستان صورت گرفته كه شامل:حفظ آب در پشت سد ها ، پوشش انهار، نفوذ بيشتر مكانيزاسيون كشاورزي، استفاده از ارقام پرمحصول ودر نتيجه درآمد بيشتر ،آموزش واجراي عمليات صحيح كشت، داشت، وبرداشت به خصوص در زمينه ي حفظ و ذخيره ي رطوبت در ديم زارها ،ايجاد تسهيلات لازم جهت احداث باغ مي شوداين گونه اقدامات تاحدي موجبات دل گرمي بيشتر كشاورزان و باغداران رافراهم آورده است وبا افزايش قيمت محصولات كشاورزي، روز به روز توجه زارعين به مزارع خود افزوده خواهد شد.نكات ومسائل باغات ، مربوط به حفظ نباتاتامسال[9] مصرف سم اكاتين براي مبارزه با شته هاي درختان ميوه در اين شهرستان چشم گير بود و موجودي سم مذكور كه طي يكي دو سال اخير بلا استفاده در انبار باقي مانده بود به يكباره به ميزان صفر تنزل نمود واين امر بيانگر شناخت بيشتر وبهتر اين آفات توسط باغداران منطقه مي باشد .خسارت كرم سيب نيز درباغات اين شهرستان مشاهده مي گردد وعلت آن اول: به خروج تدريجي پروانه هاي زمستان گذران در بهار ودوم: عدم رعايت زمان صحيح سمپاشي و سوم: بي توجهي به رعايت بهداشت باغ مربوط مي شود . با اين حال در باغاتي كه سمپاشي بر عليه اين آفات به موقع صورت مي گيرد وباغ دار با جديت اقدام به جمع آوري و حذف ميوه هاي آلوده مي نمايد نتايج كنترل نيز رضايت بخش تر است.ليسه ي سيب نيز دربعضي از باغات با شدت كم وبه ندرت در بعضي از مناطق ديده مي شود كه با انجام هرس ويكبار سمپاشي به طور موثر اين آفت كنترل و تضعيف مي گردد .كمبود مواد غذايي در اكثر باغات اين شهرستان مشهود است ودربرگ اكثردرختان زرد شدگي ، رنگ پريدگي ، سبز كم رنگ به وضوح به چشم مي خورد كه ناشي از كمبود عناصر ريز مغذي به ويژه آهن، روي ، منگنزوغيره مي باشد.كمبود آ ب در بعضي از باغات عامل محدود كننده محسوب مي گردد .ودر بعضي از باغات زرد شدن وضعيت درختان مربوط به طولاني شدن دوره ي آبياري مي باشد. دراحداث باغات ،تهيه ي نهال سالم از مراكز معتبر توليد كننده ،اصلاح وجايگزيني درختان مريض ،ارائه ي آموزش هاي لازم براي انجام هرس وبهداشت باغ ،تشويق زارعين به ارسال نمونه هاي خاك براي آزمايش وتعيين ميزان عناصر موجود در آن بايد بسيارجدي گرفته شوند.چراكه در ايجاد انگيزه ي لازم وترغيب وتشويق كشاورزان به احداث يا افزايش سطح كاشت باغ تاثيربسزائي خواهدداشت به طوري كه افزايش روز افزون متقاضييان احداث باغ در اين شهرستان به اين امور گره خورده است .با اين حال به نظر مي رسد عوامل محدود كننده ي طبيعي ، اجتماعي ، واقتصادي چنان مهم جلوه مي نمايد كه فعاليت هاي متوليان را جهت كنترل آفت يا بيماري تحت الشعاع خود قرار مي دهد .همچنين فقدان دستگاههاي سمپاشي بخش خصوصي ودرآمد كم از باغ داري به علت راندمان پايين بر اين مشكلات وموانع مي افزايد.آمار فعاليت 3ساله واحد حفظ نباتات شهر ستان هريس ( مبارزه با آفات وبيماريها در باغات ) هكتارسال757677مصرف سم ( ليتر )339220334سطح سمپاشي ( هكتار) 187139206آفات درختان ميوه:1- كرم سيب2- شته ي سبزوشته ي خوني3- كرم ليسه ي سيب4- موشكرم سيب :از آفات مهم درختان سيب در شهرستان هريس مي باشد .اين آفت، زمستان گذراني خود را با مرحله ي لارو ي كامل در زير پوست تنه درختان ويا در زير كلوفه ها سپري مي كند .در اوائل بهار تقريبا هم زمان با شكوفه كردن درختان سيب لارو به شفيره تبديل مي شود .مصادف با ريزش آخرين گلبرگ هاي درختان سيب پروانه ها ظاهر مي شوند وبعد از جفت گيري تخم هاي خود را روي ميوه ي تازه تشكيل شده يا دردم ميوه قرار مي دهند بعد از يك الي سه هفته- بسته به درجه حرارت محيط- لارو هاظهور پيدا مي كنند كه تقريبا هم زمان با فندقي شدن ميوه ها مي باشد ومعمولا از محل اتصال گل به ميوه هاوارد شده ،از آن تغذيه مي كنند وميوه هاي كرمو مي ريزند. نسل دوم اين آفت در اوائل تابستان پا به عرصه مي گذارند خسارت آن شديد تر از نسل اول مي باشد .مبارزه :1-جمع كردن ميوه ها ي آلوده ازروي درخت وپاي درختان واندام آنها .2-بستن نوار هاي مقوايي زنبوري يا گوني آغشته به موادي مانند بتا نفتول ،چسب هاي مخصوص به دور تنه ي درختان كه لارو هاي در حال حركت روي تنه ي درختان را نابود مي كند .چون زمستان گذراني رادرخاك سپري واز تنه ي درخت به طرف پايين حركت مي كند ودر گوني يا هرچيز ديگر، زمستان گذراني را شروع مي نمايدودر بهارباجدانمودن آن در خارج ازباغ،بوسيله ي آتش از آفت جلوگيري به عمل مي آيد.3- مؤثرترين روش، مبارزه شيميايي است كه بايد در تاريخ هاي تعيين شده دقيقا انجام گيرد . معمولا نوبت اول سمپاشي، مرحله ي فندقي شدن ميوه ها هست ونوبت دوم با توجه به اطلاعيه ي فني صادر شده توسط حفظ نباتات انجام مي گيرد . در ناحيه ي زنوز مرنددونوبت سمپاشي مصادف با تاريخ هاي هيجده تير ماه ودوم مردادماه برآورد گرديده است .آفات و بيماريهاي مهم درختان ميوه در شهرستان هريس و طرز مبارزه با آنهانوع آفتزمان سمپاشينوع سممقدار مصرفلير درختان ميوه و پسيل گلابيپس از متورم شدن جوانه ه و قبل از باز شدن كلهاآزينقوس متيل (گوزاتيون ) ديازينونمالاتيون2 در هزار2 در هزار2 در هزارلكه سياه سيب و گلابينوبت اول – از تورم جوانه ها تا قبل از بازشدن گلها نوبت دم – بعد از ريختن گلها نوبت سوم - 10 روز بعددودينبنوميلكاپتال1 در هزار8/0-5/0 در هزار3 در هزاركرم سيب و گلابيبا توجه به اطلاعيه هاي پيش اگهي تقريباً همزمان تا فندقي شدن ميوه ها آزينفوس متيل (گوزاتيون ) اكامت زولن 2درهزار 1در هزار 2-5/1شته درختان ميوه به محض مشاهده آفت يا مشاهده آثار خسارت 1تا2نوبت سمپاشي ضروري است متاسيستوكساكاتين پريمور 1در هزار 1در هزار 7/…5/كنهبه محض مشاهده 5-3عددكنه متحرك درپشت برگ (كنه ها معمولاًباچشم غير مسلح به سختي قابل مشاهده هستند لذا براي ديدن بهتر اين آفت نياز به ذره بين مي باشداومايتپروپالدانيتون 1در هزار 1در هزار 5/1-1در هزار مأخذ: واحد حفظ نباتات شهرستان هريس مشخصات ميوه هاي درختي منطقه نوع محصول هكتار نهال هكتار بارور تن توليد مشخصات سيب درختي 93هكتار 143هكتار 1090رقم رد-گلدان وعاشقي محلي برنگ ابلقزردآلو 3هكتار 30هكتار رقم محلي بادام 17هكتار 3هكتار 6دير گلگردو6هكتار 7هكتار 23گردوي محلي گلابي4هكتار 7هكتار50محلي تابستاني ميوه جات هسته دار 20هكتار 43هكتار 237گوجه 5/1به1هكتار6غيرمثمره66هكتار 91هكتارصنوبرتبريزي-بيد(سويود)قره آغاجگلسرخ1هكتار2هكتار4/.جدول قيمت عمده محصولات باغي شهرستان هريس در سال 78محصول25/21/32/413/41/525/57/627/627/722/929/1020/11سيب قرمز 225025004000-1250-15001200200020002000سيب زرد19002200------1000150020002000گلابي19002200-3000-13001800180012002000--آلبالو--3600500040006000------گيلاس--1500150013501500------زرشك220002500026000250002500023000300002400028000150002000020000هلو---2000140015501700-----گوجه سبز20002500100012001500-------انگور---300016001100170020001600210025002500انجير80008000800070008000800060006500850080001000010000بادام7000700070001700020000250007000700020000800075007500مغز بادام265002600026500300003000030000300003000028000300003500035000گردو900010000100001000013000130001500016000100001300080001000.0مغزگردو300003000030000300002850035000400004000036000350004000040000كشمش6500700065001000080008000600065001000080001000010000زردآلو---1500200015002000-----قيسي17000170001700015000150001500015501700015000180001800018000برگه زردآلو4500500050001000010000800060006000100001000080008000توت300030002800250040002500300030004000350030003000به------------سبزي10001000100010001000600100012001000180020002000گندم80010009601200800770720750720700800800جو 700700630650650650630650680680750760پياز8001000450280500550600750600500400400سيب زميني110014008509008006506508001100150013001300لوبيا چيتي450050004900470050004900550050005150525060006200لوبيا چشم بلبلي600060005480550055005550650065005550450060006000لوبيا قرمز220040002450250030004000350035004500450035003700لوبيا سفيد500050005000500050005000500450045004500عدس60006000700070006000535053005200550600060006000نخود سياه400040003500300030002600400055004500500050005000هويج100015001000100010008009009001100180010001000گوجه فرنگي11501200700750250280450600700150015001500سير1400300050005000450055005500500050006000خيار20002500150075075075090012001600200020002000علوفه خشككاه400400ذرت30003000300035003500كنجد1000060005500500045004500بادمجان1400150015001500130010009001200120020002000كاهو1200100020002000كدو1500120015001500150080012001500200020002000هندوانه8007507501000800500600650500120010001000فلفلنخود سفيد500055004450500050004900550047505100700080008000 ت )آبياريانواع روش هاي آبياري 1-آبياري تحت فشار:در اين روش آب توسط پمپ يا ارتفاع حاصل از شيب زمين در مجاري تحت فشار از منبع آب به مزرعه منتقل ودر اختيار محصول قرارمي گيرد .انواع سيستم هاي باراني ،قطره اي وزير زميني يا تراوا از انواع آبياري تحت فشار مي باشند .سيستم باراني خود به شش قسمت لينير يا خطي ،دوار مركزي يا سنتر پيوتSENTER PIvOT ،ويلمو يا چرخدار ،كلاسيك قرقره اي وتفنگي يا گانgan تقسيم مي شود .در قسمت كلاسيك سه قسمت متحرك ،ثابت ونيمه متحرك ازآن منتزع مي گردند.از اقسام مختلف فوق حدود 115هكتار از اراضي شهرستان به دوار مركزي ،49هكتار به ويلمو يا چرخدار ،40هكتاربه قرقره اي و5هكتار به تفنگي و416هكتار به كلاسيك اختصاص دارد .2-آبياري ثقلي :در اين روش آب در اثر نيروي ثقل واينرسي حاصل ازشيب مجراي انتقال از منبع به مزرعه منتقل ودر اختيار گياه قرار مي گيرد .كلا انواع سيستم هاي آبياري ثقلي عبارتند از :نشتي ،كرتي يا غرقابي ،جوي پشته اي غلام در گردش .كل آبياري در منطقه به صورت غرقابي(بيش از 90%) است. غير از 625هكتارآبياري تحت فشار (قطره اي باراني )در سطح شهرستان حدود 5/8هكتار قطره اي وبقيه باراني مي باشند .در آبياري غرقابي هر قسمت تقسيم شده زمين را«كرت» مي گويند ،آب بوسيله جوي به مزرعه انتقال داده شده ودر كرت ها جريان مي يابد .هدر رفتن بخش اعظم آب ،سله بستن مزارع ضعيف ،افزايش علف هاي هرز از معايب آبياري به روش غرقابي است .در آبياري جوي پشته اي زمين مزروعي را به جوي وپشته هاي مختلفي تقسيم مي نمايند. آب از يك سمت وارد مزرعه شده وپشته ها را سيراب مي نمايد .سله نبستن زمين وبكارگيري كارگركمتردر مقايسه با غرقابي ازمحاسن اين نوع آبياري است. براي كاشت وبرداشت گياهاني همانند گوجه فرنگي ،سيب زميني ،كدو وخيار بسيار مناسب است.با احتساب سطح كاشت اين موارد به همراه سطح زير كشت باغات منطقه، در صدو حدود آبياري جوي پشته اي بدست مي آيد .ما بقي اختصاص به آبياري غرقابي خواهد داشت .مناطق آبياري باراني شركت كشت وصنعت سهند سراي به اندازه 100هكتار ،شركت بلوت(= بولود)بيلوردي به اندازه 230هكتار از اراضي جلگه اي را تحت پوشش آبياري بارانيقرارداده اند.شركت زراعي زرنق نيز حدود 45هكتار از اراضي راتحت پوشش باراني دارد وبقيه در شهركلوانق،شهر زرنق وسراي ونمرور بصورت پراكنده يافت مي شود .ارائه ي چند پيشنهاد وارزيابي مشكل پيرامون كانال هاي آبرساني به نظر مي رسد كانال هاضرورت دارند كه بتوني شوند تا از هدر رفتن بيش از حدآب نفوذ آب جلو گيري به عمل آيد . نهرهاي موجود نيز به علت سنتي بودن در بخش مركزي وبخش خواجه با عث بخار ويا نفوذ آب به زيرزمين مي شوند ودرطي مسير ميزان استفاده ازآب به 70درصدكاهش مي يابد .در حريم رود خانه هاي اصلي كاشت در ختان بي ثمر ادامه دارد .اين درختان نسبت به كم كردن سرعت ومصرف آب تاثير سبز اثر مي گذارند جلو گيري اين امر نيز ضروري است .در اكثر رودخانه ها برداشت هاي غير مجاز شن وماسه و دِپو كردن[10] مصالح رودخانه با عث مي شود آب به مسير نرسد ودر يكجا جمع شده وبخار گردد .همچنين دِپو كردن، مسيراصلي رودخانه را نيز تغيير مي دهد كه مضرّات بي شماري را پديد مي آورد .حل اين معضل نيز شايان توجه است .اكثر سدهاي شهرستان از ذخيره ي آبي كمي برخورداروكوچك مي باشند .به اضافه ي اينكه در كوتاه مدت بر اثر سيل وغيره نياز به لايروبي پيدا مي كنند توجه به اين امر نيز مي تواند بسياري از مسائل لا ينحل را در منطقه برطرف نمايد.نبود متولي مشخص در امر بهره برداري از سدهاوكانال هاي موجود وتخريب قريب به اتفاق ابنيه هاي موجود، بزرگ ترين مشكل عدم بهره برداري از منابع آبي منطقه مي باشد .مشكلات آب منطقهكانال هاي آبرساني :اكثراً سنتي بوده وآب ها را به هدر مي دهند.منظور نفوذ آن به زير زمين است .اگر كانال ها بتوني بوده باشند بهتر است .نهرها :كلاً سنتي بوده (خواجه وهريس)،درمسيري كه طي مي كنند نفوذ وبخار باعث مي شود ميزان استفاده از آب به 70%كاهش يابد .چنانچه گفته شد در حريم رودخانه هاي اصلي به كاشت درختان بي ثمر اقدام گرديده است اين درختان نسبت به كم كردن سرعت ومصرف آب اقدام مي نمايند .در اكثر رودخانه ها برداشت هاي غير مجاز شن وماسه ودِپوكردن مصالح رودخانه باعث مي شود آب به مسير نرسد ودر يك جا جمع شده وبخار گردد ومسير اصلي رودخانه را تغيير ميدهد .سدها : روش استفاده از آب سدها به صورت كانال ها ونهرهاي سنتي مي باشدواين در كم وكيف آب مورد استفاده تاثير مي گذارد، دوري روستاها از مركز شهرستان باعث مي شود ارباب رجوع به مشكلات اياب وذهاب گرفتار آيد وبار مالي را متحمل شود اگر در صورت صلاحديددر بخش خواجه با رعايت صرفه وصلاح بخش مركزي، اداره آبياري تاسيس گرددشايد از اين مشكلات كاسته شود .ارائه ي پيشنهاد وارزيابي مشكلات و بررسي نظام هاي بهره برداري با توجه به وجود دشت وسيع بدوستان امكان توسعه ي كشاورزي در منطقه وجود دارد ، ليكن پاره اي از مشكلات در پيش روقرار گرفته اند كه عمده ترين آنها عبارتند از: كمبود آب زراعي كه در دو بخش سفره هاي آب زيرزميني وآب هاي جاري قابل بحث است . منابع آب هاي زيرزميني به دليل موقعيت زمين شناسي فقير بوده و محدود به چاههاي نيمه عميق در پاره اي از نقاط شهرستان مي باشد . استحصال از اين چاهها به دليل راندمان آبياري پايين در منطقه واستفاده ازروش هاي غير اصولي ، كارايي لازم را نداشته وسطح محدودي را زير پوشش قرار مي دهد ( راندمان آبياري در روش سنتي كنوني 30% ودر روش آبياري باراني 70% ودر روش آبياري قطره اي 90% مي باشد ). در اينجا لزوم ايجاد پروژه هاي آبياري تحت فشار رخ مي نمايد ليكن به دليل پاره اي از معضلات از قبيل بادهاي غالب دائمي ، پراكندگي قطعات ، ضعف مالي زارعين ، عدم تناسب آب با زمين ،شوري آب برخي از چاههاي منطقه ،كوچكي قطعات ودير پذيري زارعين ، اين امر به كندي رشد مي يابد .در زمينه ي آب هاي محلي بعد از انقلاب اسلامي سرمايه گذاري هاي سنگيني جهت احداث سدهاي مخزني انجام گرفته است كه از اين ميان سد آرباتان با ظرفيت مخزني بيش از بيست ميليون متر مكعب سهم عمده اي در آبياري منطقه بدوستان واراضي پاياب سد خواهد داشت با عنايت به سرمايه گذاري كلان دولت در زمينه ي احداث سد ،حال مشكل اساسي جلب مشاركت مردم در احداث شبكه هاي پاياب سدها واستفاده بهينه از آب موجودباقي مانده است كه در اين زمينه ارگان هاي ذيربط به اختصاص وام هاي كم بهره و نظارت هاي فني بر زارعيني كه راغب مشاركت در احداث اين طرح ها مي باشندمسؤول هستند.جهت رسيدن به توسعه ي پايدار در بخش كشاورزي لزوم حفاظت از سرمايه گذاري هاي به عمل آمده در بخش آب وخاك بيش از پيش رفته رفته اهميت پيدا مي كند.يكي از عمده ترين اين روش ها احياي مراتع و آبخيزداري در حوزه ي آبريز سدها مي باشد كه هم از شسته شدن و فرسايش خاك هاي گران بهاي منطقه جلوگيري مي نمايد وهم از پرشدن مخزن سدها از رسوبات وگل ولاي ممانعت مي نمايد.در اين زمينه نيز جلب مشاركت آحاد مردم ضروري است .درمناطق ديم خيز شهرستان با به كاربردن روش هاي حفظ وذخيره ي رطوبت ( شخم عمود برشيب ،شخم پاييزه ي اراضي در سال آيش باگاو آهن قلمي «براي ذخيره ي آب» ،حفظ رطوبت توسط پنجه غازي در بهار هنگام مبارزه با علف هاي هرز بهاره ، مالْچ[11] كُـلَشي[12] و غيره) مي توان در توسعه مؤفق بود. در بخش خاك نيز تغيير كاربردي اراضي جهت استفاده ي مسكوني ،تجاري ، وصنعتي درآينده مشكل ساز به نظر مي آيند . لذا ارگان هاي ذيربط بايستي با قاطعيت در اين زمينه ها اعمال قانوني كرده واز تبديل اراضي مرغوب زراعي به كاربري هاي غير كشاورزي جلوگيري نمايند.هدف، افزايش توليد در راستاي كشاورزي پايدار مي باشد كه به دوطريق افزايش سطح زير كشت در اراضي داراي پتانسيل زراعي و افزايش راندمان توليد در واحد سطح قابل پيگيري است.اما با توجه به اين كه افزايش سطح زير كشت پيرو كمبود منابع، بسيار محدود مي باشدلذا بايستي تلاش ها عمدتا در راه راندمان توليد در واحد سطح،به كار گرفته شود. افزايش توليد در واحد سطح از طريق توسعه ي مكانيزاسيون به معني اعم كلمه ميسر مي باشد كه اين نيز منوط به يكپارچه سازي اراضي است. پيدا است كه در اراضي پاياب سدها و شبكه هاي آبياري و زهكشي ،اين امر به وسيله طرح تجهيز نوسازي و يكپارچه سازي اراضي قابل حل است در مابقي اراضي« يكجا زراعي» يا «يكجا كشتي» توصيه مي شود. مهم ترين مشكل دراجراي اين امر، وجود نظام هاي بهره برداري سنتي از اراضي نظير خرده مالكي مي باشد كه به دليل كثرت وكوچكي قطعات امكان يكپارچه سازي وبه تبع آن مكانيزاسيون موجود نيست. در خرده مالكي هزينه هاي توليد افزايش مي يابد ، راندمان قطعات به دليل سنتي بودن روش ها ، واستفاده نكردن بهينه ازمنابع توليدهمانند آب وخاك وضع نابساماني به خود مي گيرد. بنابه دلايل فوق ،دستيابي به بهترين نظام بهره برداري، درايجاد شركت هاي تعاوني توليد روستايي نهفته است كه دراين روش با مشاركت خود روستائيان وباحفظ مالكيت شخصي، اراضي يكپارچه شده ،هم توليد بالا مي دهد وهم رفاه خانواده هاي روستايي فراهم مي گردد.نيروي كار مازاد ناشي از رشد جمعيت جوان ونيروي مازاد ناشي از مكانيزاسيون كشاورزي در صنايع تبديلي وروستايي جذب كارمي شوند. بنابراين راه حل پيشنهادي ايجاد شركت هاي تعاوني توليد در پاياب سدها وشبكه هاي آبياري وزهكشي است. يكي ديگر از معضلات پيش روي بخش كشاورزي منطقه، زهدار بودن وشوروقليا بودن قسمتي از اراضي شهرستان است كه لزوم كشت گياهان مقاوم ، زهكشي در اراضي مستعد آبي و سرمايه گذاري در اصلاح خاك هاي مرغوب به عنوان راه حل آن توصييه مي گردد. مها جرت ،نيروي كار جوان را از شهرستان واز كشاورزي خارج مي كند ونيروي كار پير نيز به دليل درآمد نسبتا مكفي از صنعت فرش وگاهي بعلت از كار افتادگي ، رغبت چنداني به سرمايه گذاري در زمينه ي كشاورزي نشان نمي دهد،وقت آن رسيده كه با كار فرهنگي و نيز سود آورتر كردن كشاورزي به وسيله ي روش هاي نوين،بر مشكلات فايق آييم. سطح دانش كم در منطقه خود معضل بزرگي در راه آموزش و پذيرش روش هاي نوين در كشاورزي پديد آورده است . در دراز مدت مي توان با استقرار تشكل هاي توليدي با آموزش كشاورزان ، ايجاد زير بناي لازم دربخش پشتيباني قوي در زمينه هاي تامين نهادهاي كشاورزي نظير سم وكود وبذر وماشين آلات ، بررسي نياز هاي تحقيقاتي شهرستان وارائه ي الگوهاي توسعه ي زراعي مي توان به پيشروي اهداف دولت در بخش كشاورزي كمك كرد. وجود مراتع ييلاقي (=تابستاني) ومراتع ميان بند(= بهاره وپاييزه) فرصت طلايي ملموسي را فراهم آورده است، ناگفته پيداست كه مراتع ييلاقي در ارتفاعات ومناطق سرد سيردر فصل گرم سال مورد استفاده قرار مي گيرد ومراتع ميان بنددر نزديكي روستاهها واقع شده ودر رفت وبرگشت ييلاقي وقشلاقي پذيراي دامها مي شود. اين دواز امتيازات برجسته ي منطقه مورد بحث اند. اما حفظ گياهان مرتعي ،همت بيشتري را نيا زداردوبا توجه به اينكه گهگاه بارش در منطقه به موقع نيست وپُراكنش بارندگي نامناسب است بوته كاري وكپه كاري در مراتع نيز راهكار پيشنهادي ديگري است تا دشت ها وتپه هاي پراز گل وگياه و سرسبز، شادابي خودرااز دست ندهند.عدم تعادل دام در مرتع و خروج ديرهنگام دامها وچراي زودرس مرتع هر ساله از حجم گياهان خوشخوراك مرتعي مي كاهد وگمان مي رود طولي نكشد كه بخش هايي از مراتع به زمين هاي كشاورزي وزراعي نيز پيوند داده شوندكه مورد پسند نيست. ضمن لحاظ اين وقايع وپيش بيني ها قطعا راه همواري براي فردا خواهيم داشت. ان شاء اللهمنابع و مأخذ1- اطلاعات به دست آمده از مهندسين و پرسنل محترم مديريت كشاورزي هريس2- اطلا عات جمع آوري شده از مهندس اشرفي و آقاي رحيم لو3- بروشور واحد حفظ نباتات كشاورزي هريس4- علل الشرايع، صفحه ي 32فهرست جداولعنوان صفحهليست مرغداران گوشتي وتخم گذار 13 زنبورستان 15آمار دامي شهرستان بر حسب رأس در سال 76-78 17 تو زيع اراضي كشاورزي شهرستان در سال زراعي 78-77 23 جدول سطح زير كشت شهرستان به تفكيك روستاها 24 انواع خاكها وخصوصيات آنها 28سطح كشت وراندمان محصولات تحت كشت اراضي آبي ونيمه آبي78-77 31 آمار فعاليت 7ساله واحد حفظ نباتات (ضدعفوني بذور غلات بر عليه بيماري سياهك) 34 آمار فعاليت 7ساله واحد حفظ نباتات(مبارزه شيميايي با علفهاي هرز غلات) 39 آمار فعاليت 7ساله واحد حفظ نباتات(مبارزه شيميايي با سرخرطومي يونجه) 41 آمار فعاليت 3ساله واحد حفظ نباتات(مبارزه باآفات وبيماريهادر باغات) 48 آفات وبيماريهاي مهم درختان ميوه در شهرستان و طرز مبارزه باآنها 50 مشخصات ميوه هاي درختي منطقه 51 جدول قيمت عمده محصولات باغي شهرستان هريس در سال 78 52اعلام«آ»آذربايجان شرقي 20،12 آرباتان 20،24،58 آقا علي لو 24 «الف»ابراهيم طهماسب پور 8احمد آباد شهرك 24 احمدآباد لغلي 24احمد نوربخش 8،32 استيار 24اسب خوان 26اسماعيل كندي 26افشرد 25 اكبر مدني 13 اكبر فرد 13اكبرمهري 13امند 20،25انديس 21،26،29اهر 37،45 ايرج طاهري 8اينچه كندي 26«ب» باجه باج 25،29باروق 20،27،45 بخشايش 27،28،34بخش خواجه 56 بدوستان 58 بدوستان شرقي 15،26بدوستان غربي 15،24بزوان 26 برازين 21،26،29بستان آباد 45بشير 25 بهرام بيگ زالي 8 بيلوردي 24،28،56«پ»پارام 20،21،26،34پاكچين 25«ت»تازه كند 27تازه كندسرند 25تازه كندعليا 27تازه كندنهند 25تبريز 14،37،45 تركايش 26،29تعاوني موسوي 13 «ج»جانقور 24جباررحيمي 13جبرائيل رحيمي 13جمشيد عبدالرحيمي 8جمال آباد 27جنگل 27جهادسازندگي 20جيغناب 24 جيقه 24 «چ»چاي كندي 25چمن زمين 25چنزق 25چوبانلار 25چخماق بلاغ سفلا 25چخماق بلاغ عليا 25 «ح»حسن زارع 13حسين آباد 25 حشمت آباد 25حيدرحسن زاده 8حميد رحيم لو 8«خ»خانقاه 27خانمرود 15،26،27 خرمالو 24،29،34خشكناب 21،27خلج 26خواجه 10،11،29،46،57 «د»دغدغان 25دهقان نامور 13ديبك لو 25ديزج ور 26«ر»رضا توكلي 13«ز»زرنق 20،27،28،34،56«س»ساخسلو 24سراب 37،45 سراي 20،24،34،56سرخه گاو 26سرند 11،26،28سولوجه 25سولي درق 26«ش»شالي 26شاملو 24شاهين مقدم 8شركت آبياران 13شركت آينالو 13شركت بلوت 56شيخ رجب 24شيران 27شريف آباد 25شهرستان هريس12،14،20،21،32،34،4،48،50،52 شهرك پائين 24شهسوار 24«ص»صالح فرهادي 8صباهريس نژاد 13صمد آباد 26صومعه 26 «ط»طرف 24«ع»عباس آباد 26عبدالجبار 24علي احترامي 13علي اشرفي 8علي اصغررجب زاده 13عيوض باقري 13«ف»فضل الله كاظمي 8«ق»قانقالو 27قراجه 24قزلجه زرين 27قره باغ 10قره تورپاق 27قره گوني 24قشلاق بالا 26 قشلاق پائين 26قلعه لر 25،26 قوملو 27قويوجاق 26قيز قاپان 24«ك»كرمجوان 27كلوانق 27،56كويج 26 كهليك بلاغي 25«گ»گمند 25،29گوراوان 27گوي درق 24گويرچين 25گيلدير 24،28«م»مجيد ارجمند 13محمد ابوالقاسمي 8محمود آباد 28مرتضي فتوحي 8مرتضي ملك زاده 8مركيد 24مرناب 25مشيرآباد 26مقصودلو 20،21،26،28ممي كندي 27مواضع خان شرقي 15،24مواضع خان شمالي 15،25موسالو 26مهرام 27مهرانرود شمالي 15،27 مهربان 20مهندس محسن نجفي آذر 8ميان بازور 26مينق 20،26 «ن»ناحيه 27نمرور 20،26،28،56نوجه ده 11،27 نهران 27 27نهند 25نيچران 26«و»ورزقان 10وليلو 24ونيار 25«ه»هادي ابوالقاسمي 8 8هرزنديق 26هرزه ورز 27هريس 10،11،16،21،28،46،50،57 هفدران 26هيق 11،26،27«ي»ينگجه 20،21،24يوسف زارع 13[1] - علل الشرايع صفحه ي32[2] - قبل از چاپ اين كتاب ، مهندس محسن نجفي آذر مطالب تايپ شده را از نظر گذرانده ودر اغلاط تايپي تصحيحات لازم را با نگاه تيز بين خويش به انجام رسانده اند، نظر لطف ايشان هم موجب امتنان و قدرداني است .[3]- رنگ گوسفند ماكويي سفيدواطراف چشم هايشان داراي لكه هاي سياه است.[4] - رنگ اين گوسفند روشن وقهوه اي سير ، متمايل به قرمز است.* در سال 80 ،مديريت هاي كشاورزي وجهاد سازندگي ادغام شده و وزارت جديدي به نام جهاد وكشاورزي را شكل داده اند.[5] - بروشور عملكرد واحد حفظ نباتات، مهندس احمد نوربخش[6] - 1378[7] - 1379[8] - 1379[9] - 1379[10] - تلنبارشن ،ماسه ويا خاك دريك محل[11] - مالچ : هر نوع پوشش كه مانع تبخير آب وفرسايش خاك شود..[12] - مالچ كلشي: كاه كلش باقي مانده، بعد ازدروي گندم وجوكه باعث نفوذ بيشتر آب در اثربرخورد با كاه كلش شده واز تبخير آب جلوگيري به عمل مي آورد .
[ یکشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۲ ] [ 9:45 ] [ moharramfarzaneh ]
![]() براي مشاهده تصاوير ابتدا بر روي آنها راست كليك كرده و با استفاده از گزينه ي save image as تصوير را ذخيره نمائيد و سپس مشاهده فرمائيد. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() [ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ 16:29 ] [ moharramfarzaneh ]
|
|||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |